مجله تخصصی مطالعات آمریکا



دکتر اسفندیار خدایی

رهبر انقلاب سال 98 را رونق تولید نامگذاری کرده‌اند. رونق اقتصادی در شرایط کنونی، همچون شکار شیر می‌ماند و شکار شیر آسان نیست. چه شرایطی برای تحقق این شعار لازم است؟ چه بهائی باید برای رونق اقتصادی پرداخته شود؟

1⃣ اولین شرط برای سرمایه‌گذار داخلی و خارجی، امنیت و ثبات اقتصادی است؛ و اولین لازمه ثبات و امنیت، تعامل و مدارا با مردم دنیا بخصوص همسایگان و بازارهای مصرف و تولید است. ما نمی‌توانیم با شعارهای افراطی و استقبال از جدالهای بین‌المللی و تحت شدیدترین تحریمها منتظر جذب سرمایه‌های داخلی و خارجی باشیم بلکه فرار سرمایه ها نتیجه طبیعی چنان ت غیرمسئولانه است. این بدان معنا نیست که تسلیم خواسته آمریکا و همسایگان زیاده‌خواه شویم بلکه رونق اقتصادی بدون اقتدار و استقلال و قدرت نظامی و مقاومت، ممکن نیست. لکن در عصر پیچیده وابستگی متقابل، ما می‌توانیم همانند چین و روسیه و ترکیه و آفریقای جنوبی و. با بهره گیری از ظرفیتهای اقتصادی، ی، فرهنگی و نظامی و حتی جغرافیایی و ورود به ائتلافها و تعامل خردمندانه با استفاده از اهرمهای مختلف به دنبال تحقق منافع ملی باشیم تا با کمترین هزینه به بیشترین دستاوردها برسیم. نه آنکه بیهوده هزینه کنیم و فرصتها و سرمایه‌ها را تباه کنیم.

2⃣ رونق اقتصادی نیازمند رقابت شفاف و عادلانه است و با تبعیض و فساد ممکن نیست. اگر قرار است کار اقتصادی توسط ملت انجام شود و دولت هم نظارت و هدایت کند، باید مرز دولت و ملت روشن شود. در یک رقابت عادلانه هرگز نباید داور مسابقه بازیکن یکی از تیمها باشد. باید تکلیف نهادهای شبه دولتی مشخص شود و این نهادهای اقتصادی از دولت جدا شوند تا دولت بتواند با اقتدار بر آنها نظارت کند و رقابت اقتصادی معنا پیدا کند. 

به عنوان مثال، بنیاد مستضعفان و جانبازان در سال 95 اعلام کرد که درآمد سالانه این بنیاد ۲۶ هزار میلیارد تومان بوده است. لینک:

nasimetosee.ir/درآمد-و-مالیات-شرکت-های-بنیاد-مستضعفان/ این مبلغ معادل نیمی از کل بودجه عمرانی دولت در همان سال است (بودجه عمرانی معمولاً بطور کامل محقق نمی شود). 

می‌توان حدس زد که نهادهای دیگر همچون قرارگاه خاتم الانبیاء، ستاد اجرایی فرمان امام، و آستان قدس رضوی و. نیز هر کدام معادل نیمی از بودجه عمرانی دولت درآمد دارند. در واقع هرکدام این نهادها خود یک دولت هستند با این تفاوت که بر آنها نظارتی نیست. نهادهای فراوانی بر دولت نظارت دارند، نهادهایی همچون مجلس، سازمان بازرسی، نهادهای امنیتی، قو قضائیه، شورای نگهبان (با نظارت روی افراد)، رسانه هایی مثل صدا و سیما و مردم در فضای مجازی و. اما چه کسی روی نهادهای شبه دولتی نظارت دارد؟ مجلس؟ سازمان بازرسی یا رسانه ها؟ هیچکدام. بخش خصوصی هیچ امیدی برای رقابت با این نهادها ندارد و فقط می‌تواند انگل‌وار در حاشیه این نهادهای ثروتمند و در خدمت به آنها به عنوان پیمان‌کار درجه دو و درجه سه فعالیت کند.

3⃣ مشکلات اقتصادی ایران ریشه در ت دارند و ت در همه جا حضور دارد. لذا ریشه فساد اقتصادی را باید در فساد ی ردیابی کرد. مداخله فراقانونی در چرخه آزاد قدرت و دوپینگ ی جناح همیشه‌حاکم و انحصارطلب با استفاده از اهرمهایی همچون نظارت استصوابی، موجب تجمع سرمایه اقتصادی و ی و فساد در هر دو زمینه می‌شود. در شرایطی که صاحبان قدرت ی زمام امور اقتصادی هم در بخش خصوصی و هم در بخش دولتی را در اختیار دارند و تنها خودشان بر خودشان نظارت دارند، رقابت اقتصادی و ی با این گروههای قدرتمند بی‌معنا و خطرناک می شود و شانسی برای رقابت سالم اقتصادی و شکوفایی تولید باقی نمی‌ماند و شعار رونق تولید فقط بر روی کاغذها و بنرها می‌ماند و چنان شعار زیبایی فقط رونق بخش تریبونهاخ و زینت‌بخش صفحه تلویزیون ملی می‌شود.

4⃣ رونق تولید نیازمند اصلاح ساختار اقتصادی است. تجمع سرمایه‌ها در دست بانکهاست. این سرمایه‌ها باید به سمت تولید حرکت کنند نه آنکه با ورود به عرصه دلالی و واردات کالا از خارج کشور عرصه را بر تولیدکنندگان داخلی تنگ کنند. این بانکها عملاً بازیچه همان نهادهای فرادولتی و بخش تیره و تاریک اقتصاد کشور هستند. بانکها برای وامهای کوچک مردم، مو را از ماست می‌کشند اما سخاوتمندانه میلیاردها تومان تسهیلات به صاحبان قدرت ی و اقتصادی عطا می‌کنند.

رونق تولید واقعی نیازمند اصلاحات خردمندانه ساختاری دراقتصاد و  ت داخلی و خارجی است. زنده کردن مردم (بخش خصوصی) در اقتصاد کار آسانی نیست. باید بخش خصوصی از حصار ی و اقتصادی نهادهای فرادولتی رها شود و شیر اقتصاد ایران از قفس آزاد گردد تا استعدادهای ملی شکوفا گردد. اما بهانه آوردن و توجیه کردن و شعار دادن آسان است.
آدرس کانال تلگرام مطالعات آمریکا:

t.me/EsfandiarKhodaee


دکتر محمدطاهر کنعانی
 افزایش حیرت انگیز قیمت دلار وسایر ارزها و سکه و اجناس با جهش هفتگی و روزانه و ساعتی اصلاً طبیعی نیست. یک علل و عوامل تصنعی دخالت دارند که هنوز علت کاوی علمی نشده است. هنوز یک اقتصاددان مستقل و بی‌طرف و یا دولت گزارش قانع کننده به مردم نداده است. خلال تحلیل های چند ماه گذشته عوامل و فرضیات زیر از طرف مسئولان و اقتصاددانان مطرح گردیده است:

1⃣ تحریم‌ها: بی‌گمان این جهش و شوک وارده بر بازار همزمان با اعلام خروج آمریکا از برجام بود. ولی هنوز تحریم ها اعمال نشده،‌ هنوز جوهر فرمان ترامپ خشک نشده بود. هنوز که ارز کافی در بازار و خزانه دولت وجود دارد.پس نمیتوان گفت که کمبود ارز ناشی از تحریم باعث گرانی است.

2⃣ جو روانی: این فرضیه را همان اوایل رئیس جمهور اعلام داشتند که قیمت‌ها بخاطر جو روانی و به نحو کاذب است. نرخ دلار وسکه طبیعی است و مردم به قیمتی که در پس کوچه ها توسط چند نفر تعیین میشود توجه نکنند.
▫️این فرضیه هم‌ قانع کننده نبود. چون جو روانی برای مردم تا حد اندکی موثر است. از چندین میلیون خانوار فوقش یک میلیون خانوار توان خرید دلار دارند.
▫️برفرض محال که همه این افراد با بضاعت مالی هرکدام متوسط هزار دلار بخرند یک میلیارد دلار هم نمی‌شود.
فکر نمی‌کنم الان حتی رئیس‌جمهور هم طرفدار فرضیه خودش باشد.

3⃣ سوء مدیریت: دولت چون علت بحران را نمی‌دانست با تصور جو روانی مدتی دلار ۴۵۰۰ تومان عرضه کرد که خود تبدیل به رانت دهی و غارت خزانه ملی و پرداخت دلار به قیمت اندک گردید و خریداران دلار دولتی اجناس را به قیمت دلار آزاد می‌فروشند.
▫️این راهکار هرچند ناشی از عدم اشراف دولت بر اقتصاد کشور وعدم اطلاع از علت واقعی بحران می باشد ولی تدبیری ناکام بوده و نه عامل افزایش.

4⃣ بنگاههای اقتصادی داخلی: طبق این فرضیه جو روانی تاثیری نداشته است. چون اگر جو روانی بود که می‌بایست مردم سپرده‌های شان رااز بانک ها خارج می‌کردند و دلار می‌خریدند ولی آمار چنین نمی‌گوید.
▫️طبق آمارها سپرده‌ها از بانک ها زیاد خارج نشده بلکه بنگاههای اقتصادی مانند بانکها برای سودجویی هرچه بیشتر نقدینگی را به دلار تبدیل کردند. این هم عامل مهمی است ولی حداکثر تا دو برابر افزایش قیمت موثر بوده و علت‌العلل جهش پنج برابری قیمت‌ها نیست.

5⃣ افزایش نقدینگی: طبق این فرضیه نقدینگی کشور سه‌برابر شده و دولت در شش سال گذشته بصورت مصنوعی مانع تورم شده است و الان فنر متراکم قیمت ها دررفته و موجب جهش قیمت‌ها گردید.

6⃣ ت انقباضی دولت: طبق این فرضیه دولت بصورت هدفمند چنین جوی درست کرده است تا بتواند نقدینگی را از دست مردم جمع کند. بدهی خود را با  شرکت ها و پیمانکاران از طریق چاپ پول تسویه کند و با فروش دلار به قیمت گزاف خزانه را پر نماید.

7⃣ مداخله خارجی: طبق این فرضیه عربستان سعودی و امارات برای اخلال در نظام اقتصادی ایران از طریق واسطه‌ها و فعالان بازار در حال خریداری دلار به قیمت گران تر از نرخ بازار هستند.
▫️این فرضیه ادعایی می‌گوید که آنها بودجه کلانی به این کار اختصاص داده اند و اگر دلار به هر قیمتی برسد آنها هزار تومان گران‌تر می خرند.مثلا اگر ۱۱ هزار تومان شد آنها ۱۲ هزار خریدند و۱۲ هزار شد آنها ۱۳ هزار تا الان که ۲۰ هزار تومان شده است.
▫️اگر چنین باشد عربستان که ریال ندارد مجبور است بازار ایران را از دلار و طلا پر کند که بتواند ریال بخرد و نتیجه مع می‌گیرد.

8⃣ احتکار ارز خانگی: طبق این فرضیه حدود ۹۰ الی ۱۱۰ میلیارددلار ارز خانگی وجود دارد.سوداگران ارز هرگاه بخواهند که قیمت ها را بالا ببرند با جمع کردن این حجم عظیم دلار و  احتکار دلار موجب کمیابی در بازار می شوند.
▫️اگر چنین آماری هم درست باشد؛ عامل گرانی نیست. دارندگان ارز خانگی فوقش از عرضه دلار خودداری کنند آنها نمی توانند ارز بازار را خریداری کنند.

9⃣ خروج ارز: براساس این فرضیه ملت همیشه در صحنه، برای مسافرت و اعزام دانشجو به خارج و خرید خانه خارجی و سرمایه گذاری در خارج حدود ۳۰ میلیارد دلار ارز در سه ماهه آخر سال ۹۶ از کشور خارج کردند. بالا رفتن ریسک سرمایه گذاری در ایران موجب فرار سرمایه ها از کشور می شود.

تدابیر احتیاطی: مطابق این فرضیه چون تحریم‌ها در آینده موجب کاهش ذخایر ارزی می شود دولت من باب احتیاط کلیه منابع ارزی را بلوکه کرده وارز به بازار تزریق نمی کند و درنتیجه ارز کمیاب شده و قیمت بالا رفته است.

کدام فرضیه درست است؟ کدام نادرست؟آیا می توان گفت هرکدام از این فرضیات بهره ای از حقیقت دارند؟

پاسخ دقیق نیازمند. مطالعات اقتصادی و اجتماعی و علمی جامع و سازماندهی علمی نظریات رایج و بسط مطالعات و اندیشه های اقتصادی است.
منبع: کانال دکترمحمدطاهر کنعانی    @dr1346

منبع: کانال تلگرام مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


پایان نامه دکتری اسفندیار خدایی با عنوان: تحریمهای ایران در روابط آمریکا و چین: تعامل آمرانه آمریکا در مقابل موازنه نرم چین؛ دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان، بهمن 1396


دانلود متن کامل Download Full Text

Dissertation Title:

Iran Sanctions in US – China Relations
American Guarded Engagement vs. Chinese Soft Balancing

By:
Esfandiar Khodaee

khodaee2@gmail.com

 

Supervisors:

Foad Izadi

Mohammad Ali Mousavi

 Winter, 2018

 

 Abstract

Throughout the nuclear dispute, the United States actively engaged with world powers and the trade partners of Iran to make sanctions effective in pressuring Tehran. Most trade partners of Iran reduced trade with this country either voluntarily as alignment with the United States, or under pressures from Washington. The role of China as the first trade partner of Iran and as a veto power in the U.N. Security Council was controversial. In practice, China continued and even expanded trade with Iran; and the Chinese companies somehow filled the void of the absence of European and Asian rivals. This dissertation plans to answer the question that why the United States could not make China follow sanctions similar to other trade partners of Iran. It studies U.S. policy to make China follow sanctions on Iran, China’s response, and the limitations of Washington in dealing with Beijing. Reviewing the events through process-tracing method, shows that the Obama administration implemented a guarded-engagement strategy to make China join sanctions and reduce trade with Iran. The United States diplomatically engaged with China and considered Chinese economic and energy interests and security concerns in the region. On the other hand, Washington pressured Beijing through different channels such as sanctions against Chinese companies and banks. In response, China followed a soft-balancing strategy. This rising power did not directly stand against the United States to safeguard grand interests in relations with America and the West. China eventually voted for all the UN Security Council resolutions after some modifications on the texts to secure China’s interests. On the other hand, China practically continued and even expanded trade with Iran and refrained voluntary cooperation to make sanction costly and abortive in order to thwart U.S. domination over the energy-rich Middle East, and to prevent U.S. concentration on East Asia where China’s core interests are located. The United States faced limitations in making China follow Iran sanctions similar to what other trade partners of Iran did. These limitations can be categorized in economic and political boundaries. Sanctions against China, as the first trade partner of the United States, would endanger U.S. economic interests and might antagonize China to join anti-American coalitions and to stand against the United States in other issues. Keeping close relations with China and other major economies is essential for America to safeguard the role of U.S. dollar as the world reserve currency. Despite the threatening American rhetoric, Washington never imposed serious sanctions on major Chinese energy companies dealing with Iran. Neoclassical realism theory provides a flexible framework by considering both the structural position of states in the anarchic international system, and the domestic factors concerning the key role of the policymakers, and the complex interactions between them. The findings of this study show that decades of exceptional economic growth has placed China in such a position that U.S. power tools such as threats, sanctions and pressures are either too costly and risky, or less productive in making China follow American policies.

 

Key Words:

US-China Relations, Iran Sanctions, Guarded Engagement, Soft Balancing, Neoclassical


Download full text: phd dissertation Iran sanctions in US China Relations Esfandiar Khodaee

دانلود متن کامل pdf رساله دکتری اسفندیار خدایی تحریمهای ایران در روابط آمریکا و چین

حجم: 2.32 مگابایت

Political sciences, International Relations, Guarded Engagement, Soft Balancing, Iran Sanctions

تحریمهای ایران، اوباما، ترامپ، موازنه نرم، تعامل آمرانه، روابط آمریکا و چین، نظریات روابط بین الملل، مطالعات آمریکا


دکتر اسفندیار خدایی
▫️در طول تاریخ همواره فساد داخلی بزرگترین تهدید برای حکومت‌ها بوده است؛ و حملات دشمنان خارجی فقط زمانی به ثمر نشسته که نظام ی از داخل پوسیده و فاسد شده باشد. حکومت ساسانیان وقتی شکست خورد که فساد و تبعیض بی‌عدالتی به اوج رسید، آنگاه نومیدی و نیتی مردم به کمک اعراب مسلمان آمد تا بساط حکومت ساسانی برچیده شد. در دوران معاصر، سقوط حکومت قاجار توسط رضاخان و سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 نمونه‌های تاریخی هستند که باید از آنها درس گرفت. در تمام موارد فوق مردم از اصلاحات واقعی نومید شده بودند و تغییر حکومت‌ها تلفات و هزینه گزافی بر دوش ملت ایران گذاشت. اما قرن‌هاست که حکومتهای دموکراتیک غربی با انجام اصلاحات مد نظر مردم، نیازی به تغییر ندارند. جمهوری اسلامی باید از تجربیات خود و سایر ملتها در زمینه مبارزه با فساد بهره گیرد.

▫️مبارزه با فساد فردی آسانتر از مبارزه با فساد ساختاری است. می‌توان فساد یک فرد را کشف کرد و او را مجازات نمود. اما مبارزه با فساد ساختاری پیچیده است و با مجازات و اعدام و زندان هم درست نمی‌شود. فساد ساختاری نامرئی است و همانند بختکی چنگالهای پلیدش را بر همه ابعاد زندگی اجتماعی می‌گستراند. در یک ساختار فاسد، فرد خاطی نه تنها مجازات نمی‌شود، بلکه جایگاه او ارتقاء نیز می‌یابد و قدرت‌طلبان فاسد روز به روز عرصه را بر ملت تنگ می‌کنند.

▫️اما یک سیستم چگونه فاسد می‌شود؟ ساختاری که مکانیسم نظارتی کافی از درون سیستم نداشته باشد پس ‌از مدتی فاسد می‌شود و نمی‌تواند پاسخگو باشد. یک مدرسه را در نظر بگیرید. اگر مدیر مدرسه توسط رئیس اداره آموزش و پرورش انتخاب شود، طبیعتاً فقط به او پاسخگو خواهد بود و نظارت فقط از بالا خواهد بود. اما در کشورهای اروپایی و ژاپن و آمریکا، مدیر توسط انجمن اولیاء و مربیان مدرسه انتخاب می‌شود و یا این نهاد مردمی در انتخاب او نقش اساسی دارد، لذا نظارت ساختاری از پایین به بالا و در درون سیستم آموزش و پرورش وجود دارد و مدیر مدرسه باید پاسخگوی اولیاء و مربیان باشد. در آنجا مدیر انتخاب شده ضرورتی نمی‌بیند که چاپلوس رئیس اداره باشد، و یا برای کسب رضایت مافوق، ریاکاری کند و یا پشت ماشین رئیس‌جمهور بدود و لاستیک ماشین امثال و را ببوسد. (در مدارس ایران هم انجمن اولیاء و مربیان وجود دارد. اما این نهاد فرمالیته است و هیچ نقش مشخصی ندارد.)

جمهوری اسلامی چگونه با فساد ساختاری مبارزه کند؟

▫️بگذارید از قوه قضائیه شروع کنیم که قرار است پرچمدار مبارزه با فساد باشد. مطابق قانون اساسی، رئیس قوه قضائیه توسط شخص رهبر انتخاب می‌شود. رئیس قوه معاونینی برای خود اختیار می‌کند و ایشان مدیرانی را منصوب می‌کنند و از بالا بر عملکرد این سیستم نظارت می‌کنند. حال تصور کنید اعضای "شورای عالی قضائی" با راُی قضات انتخاب شود و این شورا رئیس قوه قضائیه را انتخاب کند و او از طریق معاونین و مدیران منصوب شده این سیستم را اداره کنند و بر آن نظارت دارند. در چنان سیستمی نظارت در درون این نظام قضائی و از پائین به بالا نیز وجود خواهد داشت. ضمن آنکه با انتخاب رئیس قوه قضائیه توسط منتخبین شورای عالی قضائی، این قوه مستقل خواهد شد و روی تمام ارکان حکومت مخصوصاً قدرتمندترین نهادها هم نظارت خواهد داشت و کسی مستثنی نخواهد بود. (اتفاقا رسالت قوه قضائیه در این است که بیش از همه مراقب قدرتمندترین افراد و گروهها باشد نه ضعیفترین مردم.) قانون اساسی قبل از سال 67 دقیقا همینطور بود، متاسفانه تغییر داده شد و این حکایتی دردناک دارد. اگر قرار است با فساد ساختاری در قوه قضائیه مبارزه شود باید این ساختار دموکراتیک شود. در ساختار کنونی، حتی اگر سلمان فارسی به جای آقای صادق لاریجانی بنشیند، مادام که این قوه فاقد سیستم نظارتی مستقل و از پایین به بالا باشد، اوضاع چندان تغییر نخواهد کرد زیرا سیستم زنده و ضد فساد نیست و بر خود نظارت ندارد.

▫️قوه قضائیه فقط یک مثال است. سایر بخشهای نظام ی کشور نیز نیازمند چنان اصلاحات ساختاری است. نباید عده‌ای خاص از بالا برای کشور تصمیم بگیرند؛ بلکه باید به مردم اعتماد کرد تا جایگاه شایسته خود را در ساختار ی بیابند. مبارزه با فساد ساختاری نیازمند اصلاحات ساختاری است. حکومتهای دموکراتیک مبتنی بر مشارکت مردم و نظارت از پایین به بالا، هرگز سقوط نمی‌کنند. نمایندگان مجلس باید منتخب مردم باشند نه منتخب شورای محترم نگهبان و مجلس شورای اسلامی باید عصاره ملت باشد نه عصاره یک تفکر خاص. جمهوری اسلامی باید از تجربیات خود و سایر ملتها برای مبارزه با فساد بهره بگیرد. مادام که مردم با نظام باشند، به گفته امام خمینی (ره) آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.


زمان آن رسیده که ایران بتواند از اختلاف بین ترامپ و اروپا به‌نفع منافع ملی کشور استفاده کند و با گذار از پوتین، روابط بهتری را با اروپا‌ طراحی کند. یادمان باشد که اروپا بیشتر از پوتین حامی برجام است. پوتین نهایتا قابل‌اعتماد نیست. تخم‌مرغ‌های خودرا در سبد پوتین نگذاریم که به او اعتمادی نیست ‌و به ایران دیر یا زود خیانت می‌کند.

دکتر مهدی نوربخش، استاد روابط خارجی و تجارت جهانی دانشگاه هریسبرگ آمریکا، در یادداشتی برای "راهبرد" نوشت:

وقت آن رسیده که کشورما در مورد‌ ت‌های روسیه و ‌پوتین در مقابل ایران ارزیابی‌های منطقی و کارشناسانه‌تری داشته باشد. پوتین قابل اعتماد نیست ‌و به فکر منافع ملی کشور ما نیست. او‌ در زمینه انرژی رقیب ماست. توطئه او ‌با عربستان سعودی برای افزایش تولید نفت، به نفع ایران نبوده و ‌نیست و بیشتر به نفع روسیه و‌ عربستان سعودی است.  

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری ‌و به قدرت رسیدن پوتین، تلاش مسکو بیشتر مصروف ایجاد بازسازی قدرت گذشته در این کشور شده است. در این راستا، پوتین سه ت جدای از یکدیگر را دنبال کرده است.

اول: مهم‌ترین بخش ت خارجی پوتین، فروپاشی نهادهای اقتصادی، ی و نظامی ایجادشده توسط اروپا ‌و غرب بعد از جنگ جهانی دوم بوده است. برای اروپاییان شکی نمانده که پوتین تمام کوشش خودرا بعنوان مثال مبذول از هم پاشیدن اتحادیه اروپا کرده است.

اسناد متعددی حکایت از آن دارد که پوتین در یک جنگ اطلاعاتی و ‌روانی برای خروج انگلیس از اتحادیه اروپا دست داشته است. خروج‌ انگلیس از اتحادیه اروپا این روزها به یک چالش بزرگ‌ ی برای دولت انگلیس و نخست‌وزیر آن، ترازا می، تبدیل شده است.

فروپاشی اتحادیه اروپا، یک بازار قدرتمند‌ اقتصادی جهانی و غربی را به اضمحلال خواهد کشید و پوتین نابودی این بازار را در جهت منافع اقتصادی و‌ی روسیه ارزیابی می‌کند. 

دوم: پوتین با رهبران راست افراطی دنیا روابط گسترده‌ای برقرار کرده ‌و در دوران انتخاب این رهبران‌ در کشورهایشان وارد اشاعه وسیع خبرهای دروغ به نفع آنها‌ شده است.

پوتین با رهبران راست افراطی در انگلیس برای خروج این کشور از اتحادیه اروپا همکاری کرده ‌و در انتخابات آمریکا ‌و به نفع ترامپ وارد یک جنگ روانی و ‌اشاعه خبرهای دروغ ضد کاندیدای دموکرات، خانم هیلاری کلینتون، شده بود.

اسناد‌ زیادی نشان می‌دهد که مسکو‌ به طور مشخص بر ضد مسلمانان و به بنفع ترامپ در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور خبر‌های جعلی و‌ نادرست منتشر می‌کرده است. اصولا رهبران راستی اروپا با کمپین‌های وسیع  ضدمهاجرین مسلمان وارد ت این کشورها شده‌اند. 

سوم: پوتین روابط بسیار نزدیکی با راست اسرائیل و ناتانیاهو در خاورمیانه برقرار کرده است. از طرف دیگر، با دولت‌های استبدادی منطقه نظیر عربستان سعودی روابط بسیار نزدیکی ایجاد کرده است. پوتین ابایی نداشته که از پایتخت اسرائیل در بیت‌المقدس حمایت و بطور مشخص اعلام کند که حافظ منافع اسرائیل در سوریه است.

پوتین به اسرائیلی‌ها چراغ سبز نشان داده که مراکز نظامی ایران در سوریه را  مورد حمله هوایی خود قرار دهند. پوتین در توطئه‌ای که توسط اسرائیل ‌و عربستان سعودی شکل گرفته، نقش اساسی داشته ‌و به دنبال اخراج ایران از سوریه است. 

زمان آن رسیده که طراحان ت خارجی ایران به مسکو‌ بعنوان یک متحد منطقه‌ای دل نبندند و‌ زودتر از آنکه دست خیانت پوتین و همکاریش با ترامپ و‌ نتانیاهو‌ بر سر منافع ایران بیشتر عیان شود، به منافع دوررس کشور توجه کنند.

اروپا در حال حاضر به‌جز اختلافات دیگر، اختلافات وسیعی با ترامپ‌ بر سر رابطه‌اش با پوتین پیدا کرده است. ترامپ کوشش می‌کند ‌که بعد از نشست ناتو‌ در چند روز آینده با پوتین در هلسینکی ملاقات و‌گفتگو کند. اروپا یکپارچه مخالف این نشست خصوصا با مردی است که در امور داخلی اروپا دخالت کرده و مخالفان خود را در قلب اروپا ترور می‌کند.

زمان آن رسیده که ایران بتواند از اختلاف بین ترامپ و اروپا به‌نفع منافع ملی کشور استفاده کند و با گذار از پوتین، روابط بهتری را با اروپا‌ طراحی کند. یادمان باشد که اروپا بیشتر از پوتین حامی برجام است. پوتین نهایتا قابل‌اعتماد نیست. تخم‌مرغ‌های خودرا در سبد پوتین نگذاریم که به او اعتمادی نیست ‌و به ایران دیر یا زود خیانت می‌کند.


میتای اتزیونی، استاد روابط بین الملل در دانشگاه جورج واشنگتن، نشنال اینترست

اکنون که آمریکا کارش با کره شمالی تمام» شده، زمان آن رسیده که به این سوال برگردیم که ت گذاری در قبال ایران بایستی چگونه باشد. تاکنون همه کاری که آمریکا در این زمینه انجام داده کنار کشیدن از توافق محدود کننده برنامه هسته ای ایران و تلاش برای اعمال مجدد تحریم ها بوده است. این سوال که آمریکا دقیقا چه می خواهد و مهم تر اینکه چطور به این خواسته می رسد، هنوز جای بحث دارد. البته منظور از تمام شدن کار آمریکا با کره شمالی این نیست که آن طور که رئیس جمهوری، دونالد ترامپ گفته است، پیونگ یانگ دیگر تهدید هسته ای محسوب نمی شود؛ بلکه بیشتر به نظر می رسد هر دو طرف گاوی شیرده پیدا کرده اند که تا ماه ها می توانند به دوشیدنش ادامه بدهند. کیم جونگ اون رهبر کره شمالی و ترامپ می توانند ادعا کنند توافقنامه سنگاپور دستاوردی بزرگ در زمینه ت خارجی است و امتیازاتی اندک برای طرف مقابل قائل شوند تا این باور عمومی ایجاد شود که شبه جزیره کره خلع سلاح هسته ای می شود. برای کیم، هیچ راه بهتری برای محافظت از نیروی هسته ای غیر از ادامه گفت و گو درباره برچیدن آن وجود نداشت. ترامپ هم می تواند به دلیل تلاش برای دستیابی به راه حلی صلح آمیز، امتیاز بگیرد؛ البته تا زمانی که کره شمالی به وضوح اعلام نکند قصد برچیدن تاسیسات هسته ای خود را ندارد.

به نظر می رسد این وضعیت برای مدتی ادامه خواهد داشت و بدین ترتیب، ایالات متحده زمان کافی دارد تا روی ایران متمرکز شود. متاسفانه ایده آشنا و بدی درباره ایران به ذهن ترامپ خطور کرده است. بیشتر چهره های مطرح در دولت آمریکا بیش از تغییر رفتار ایران، تغییر نظام در این کشور را خواستار می شوند. جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا گفت: هدف ما باید تغییر نظام در ایران باشد.» رودی جیولیانی، وکیل ترامپ هم گفته: رئیس جمهوری داریم که به تغییر نظام در ایران متعهد است.» مایک پومپئو هم پیش از آنکه در سمت وزیر امور خارجه منصوب شود، نوشته بود: کنگره باید در جهت تغییر رفتار ایران و در نهایت نظام ایران اقدام کند.» چنین اظهاراتی مذاکره ای را که می تواند به تغییر رفتار منجر شود بسیار دشوارتر می کند، چون آنها هم تغییر در حزبی که با آن مذاکره می کنند یعنی حزب حاکم در آمریکا را خواستار می شوند.


یکی از دلایلی که جنگ داخلی در سوریه سال های طولانی ادامه یافته این است که آمریکا به عنوان پیش شرط هر مذاکره ای، برکناری بشار اسد رئیس جمهوری سوریه را خواستار شده است. برای آمریکا شاید دو راه برای تغییر نظام در ایران وجود داشته باشد. اولی همان شیوه ایست که آمریکا در خصوص افغانستان و عراق اجرایی کرد، یعنی حمله نظامی. با توجه به هزینه های بالای اقتصادی و انسانی چنین شیوه ای برای تغییر دولت و نتایج نه چندان خوشایند آن، هر تفکری درباره جنگ زمینی در آسیا عمدتا در نطفه خفه می شود. در حقیقت، بسیاری از کارشناسان بر این باورند که حمله به ایران بسیار دشوارتر از اقدام در جهت سرنگونی صدام حسین و طالبان افغانستان خواهد بود.


دومین راه اتکا به گروه های گوناگون در ایران یا مردم» خواهد بود. ایران از گروه های قومی گوناگونی تشکیل شده که برخی از آنها از شیوه عملکرد حکومت در قبال خود راضی نیستند. گفته شده سیا تلاش هایی برای تماس با این گروه ها و تحریک آنها به شورش داشته است. برخی دیگر به اعتراض های خیابانی اخیر اشاره کرده اند و این مساله سبب شده است که باور کنند با تشویق های آمریکا چنین اعتراض هایی می توانند شکل بهار عربی را به خود بگیرند. تظاهرات خیابانی شاید در تونس و مصر به تغییر نظام انجامید، اما ایران در حکومتداری بسیار کارآمدتر از آنهاست. موفقیت ایران در این زمینه به دلیل دادن اجازه بیان اعتراض ها به ت های دولت و اعطای قدرت به اصلاح طلبان و ایجاد اصلاحات محدود است. آنهایی که منتظرند مردم ایران در جهت تغییر نظام اقدام کنند، احتمالا باید مدت زمان زیادی منتظر بمانند. اشتباه بودن چنین تی به ویژه با یادآوری این ت آشکار می شود که ایران در صورت رها کردن توافق هسته ای کنونی خیلی سریع می تواند به مرحله تولید تسلیحات هسته ای برسد.


بعلاوه ایران به افزایش نفوذ خود در عراق، سوریه، لبنان و افغانستان ادامه خواهد داد.به علاوه تغییر نظام در ایران وما به معنای تغییر رفتار به شیوه مد نظر آمریکا نخواهد بود. بسیاری از آنهایی که در ایران به ت های حکومت اعتراض دارند، ایرانی های وطن پرست هستند و این احتمال وجود دارد که اگر روی کار بیایند همچنان مخالف آمریکا و به دلایل تاریخی بریتانیا باشند و برنامه هسته ای را ادامه دهند. لازم به یادآوری است که برنامه هسته ای ایران در دولت اصلاح طلبان آغاز شد. از سوی دیگر، دولت کنونی نشان داده که در صورت مواجه با تهدید نظامی به مذاکره تمایل خواهد داشت.


اواسط سال ۲۰۰۳ که آمریکا به عراق حمله و ظرف چند هفته صدام حسین را که ۸ سال با ایران در جنگ بود، سرنگون کرد، این مساله به مثابه زنگ هشداری در گوش تهران بود. ماه مه ۲۰۰۳ دولت ایران پیشنهاد مذاکرات جامع را در رابطه با برنامه هسته ای مطرح کرد. فلینت لورت، مسئول پیشین بخش خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا این مذاکرات را با ارتباطات دیپلماتیک پکن و واشنگتن مشابه دانست که زمینه را برای گشایش روابط دو طرف در دوران نیکسون فراهم کرده بود. نیکولاس کریستف، ستون نویس نیویورک تایمز این سند را فوق العاده» خواند و امیدی حقیقی برای صلح» خواند. اما دولت بوش آن را رد کرد چرا که به دنبال تغییر نظام در ایران بود. خلاصه اینکه رهبران در واشنگتن از انتظار برای تغییر نظام در ایران توسط مردم نتیجه ای نمی گیرند و اگر هم تغییری در ایران ایجاد شود هیچ تضمینی نیست که نظام جدید پروژه هسته ای را رها کند. اما در مقابل، تجربه ثابت کرده که فشار نظامی و دیپلماتیک توامان به شرطی که هدف از آن تغییر رفتار باشد و نه تغییر نظام، می تواند نتیجه بدهد.


منبع: http://nationalinterest.org/feature/what-america-wants-iran-cant-be-achieved-regime-change-24727


توماس فریدمن
توماس فریدمن سه بار برندهٔ جایزهٔ پولیتزر در ادبیات و رومه‌نگاری شده است.
◀️ ترامپ اول حزب جمهوری خواه را بر اساس تفکراتش تغییر داد، حالا هم سعی دارد آمریکا را به همین شکل تغییر دهد – آمریکا را تبدیل کند به کشوری خودخواه، دروغگو، که هیچ دوست نزدیکی ندارد، غیر قابل پیش بینی، بی هیچ تعهدی نسبت به ارزش ها، آماده ی خنجر زدن به پشت هر متحدی که به خواسته های ما عمل نکند و کشوری که با حکومت های دارای مافیا و دیکتاتوری رابطه ی بهتری نسبت به حکومت های دموکرات دارد.
خدا نیاورد روزی را که آمریکا تبدیل به ایالات متحده ی ترامپ شود. این مسئله آینده ی ما و ثبات جهان را به خطر خواهد انداخت. تمام منافع ملموس و ناملموس حاصله از نظم جهانی، که ما به وجود آوردیم، به ما کمک کرده است تا تبدیل به ثروتمند ترین، امن ترین و محترم ترین کشور در تاریخ باشیم. اما اگر به یک آمریکای زشت تبدیل شویم، فقط امنیت مان بیشتر به خطر خواهد افتاد.
خوشحالم که ترامپ با کیم جونگ اون وارد مذاکره شده است. اما ترامپ خیلی دغل کار است. برای خراب کردن آماده تر از ساختن است و آنقدر ساده لوح است که هر کسی می تواند راحت چاپلوسی اش را بکند. هنوز خیلی زود است که بگوییم نتیجه ی نشست سنگاپور چه خواهد بود. اگر نتیجه خلع سلاح هسته ای شبه جزیره ی کره باشد، من خودم به شخصه ترامپ را نامزد جایزه ی صلح نوبل می کنم. اما باید منتظر باشیم تا ببینیم چه خواهد شد. اما فعلا من او را نامزد "جایزه فرومایگی" می کنم. این جایزه متعلق به رهبری است که از اختیارات ریاست جمهوری اش برای تضعیف امنیت فردی شهروندانش و ارزش های کشورش استفاده کند.
به من بگویید که آیا اکنون بیشتر احساس امنیت می کنید؟.
اگر کسی هستید که از قبل دچار بیماری جسمی هستید و برنامه ی سلامت اوباما کمکتان می کرد، نباید احساس امنیت بیشتری داشته باشید. اگر از خبر ها اطلاع ندارید باید بگویم وزارت دادگستری ترامپ، هفته ی گذشته، اعلام کرد که از بخش های عمده ی قانون سیستم مراقبتی با هزینه های پایین، حمایت نمی کند.
سناتور سوزان کولینز، جمهوری خواهی که مخالف لغو برنامه سلامت اوباما بود، گفت: تصمیم عدم حمایت از برنامه سلامت اوباما، بلاتکلیفی را به وجود می آورد که منجر به بالا رفتن هزینه های میلیون ها آمریکایی و نادیده گرفته شدن حمایت های ضروری از افرادی می شود که دچار بیماری هایی مانند آسم، سرطان، بیماری قلبی، آرتروز و دیابت هستند.
آیا احساس امنیت بیشتری می کنید؟
ترامپ به تازگی سر جنگ با نزدیک ترین متحدان ناتو ی ما برداشته است. از جمله ی این متحدان، نخست وزیر کانادا، جاستین ترودو است که تیم ترامپ گفته است از پشت به ما خنجر زده است چون که از ت تجارت کشورش و واردات لبنیات با ملایمت دفاع کرده است. این ماجرا بعد از آن بود که ترامپ به خیانت آشکار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، که بزرگترین حمله ی سایبری را علیه دموکراسی مان داشت، کوچک ترین انتقادی نکرد.
اگر روزی حادثه ی 11 سپتامبر دوباره تکرار شود و به کمک کانادا، بیش از مسئله ی خریدن شیر از ما، احتیاج داشته باشیم چه کار باید بکنیم؟ آیا کشوری هست که نخواهد کانادا همسایه اش باشد؟رئیس جمهور ما با روسیه سازش کرده است و به سرعت با متحدانی که به کمکشان با نازیسم، کمونیسم و اسلام افراطی در طول 70 سال مقابله کرده ایم، در حال دشمن شدن است.
آیا احساس امنیت بیشتری می کنید؟
به علاوه ی اینها،شما رئیس جمهوری دارید که یدی طولا در پاره کردن ناگهانی توافقات و روابط دیرینه دارد، فقط به خاطر اینکه خواسته های کوتاه مدتش را برآورده سازد و غرایز بی لجام و غلطش را اقتاع کند و یا نفرت خودش را از همتای سابقش تقویت کند.
آیا احساس امنیت بیشتری می کنید؟
قطعا اگر مسئله ی تغییر آب و هوا فقط یک شوخی بود، مهم نبود که رئیس جمهور ما چیزی از علم سرش نمی شود. و مطمئنا اگر ما سال های متوالی رشد فوق العاده بالا و بدون رکود اقتصادی داشته باشیم، شاید می توانستیم از پس افزایش چشمگیر  بدهی ملی که ترامپ با کاهش مالیات شرکت ها به وجود آورده است بر بیاییم.
شاید چین، کانادا و متحدان اروپایی ما تسلیم خواسته های ما در تجارت شوند و بردن یکباره ی چندین جنگ تجاری که کاری ندارد. اگر 11سپتامبری دیگر و یا رکود جهانی دیگری مانند سال 2008 اتفاق نیافتد،ما نیازی به متحدانمان نخواهیم داشت و می توانیم با پوتین راحت باشیم. مطمئنا، اگرهزینه های مراقبت از سلامت به طور معجزه آسایی کاهش بیابد، دیگر مهم نیست که ترامپ برنامه ی سلامت اوباما را از بین برده است بدون اینکه جایگزینی حتی ارزان تر، آنگونه که وعده داده بود، برای آن بگذار/ منبع: دیپلماسی ایرانی

مجله تلگرامی مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


 فرید زکریا
لی کوآن یو مرحوم (اولین نخست وزیر سنگاپور) معمولا به من می گفت: "آمریکا اگر بتواند قدرت اصلی اقیانوس آرام باشد، می تواند در قرن 21، قدرت اصلی دنیا باقی بماند." لی، بنیانگذار سنگاپور مدرن و یکی از باهوشترین ذهن های استراتژیک است که در عمرم دیده ام، در اواخر زندگی اش در مورد این موضوع صحبت می کرد چون نگران از دست رفتن ثباتی بود که موجب رشد فوق العاده جهان در نیم قرن گذشته شده بود. از نظر او راهکار اصلی تعامل عمیق آمریکا با آسیا بود. به نظر می رسد پرزیدنت ترامپ تمام تلاشش را برای نقض گفته ی لی به کار گرفته است.
رسانه ها اشتباه متوجه شده اند. تیتر واقعی نشست ترامپ با کیم که به طور متناقضی در سنگاپور، دولت-شهری که لی ساخته است، برگزار شدباید اینگونه می بود: "آمریکا اتحاد 70 ساله خود را با کره جنوبی تضعیف می کند." قابل توجه ترین اقدام ترامپ، فقط ستایش افراطی رهبر دیکتاتور کره شمالی، کیم جونگ اون نبود، بلکه اعلام لغو تمرین نظامی با کره جنوبی، که از نظر کره شمالی تحریک آمیز است، نیز به همان اندازه قابل توجه بود.

احتمالا به رئیس جمهور اطلاعات درست داده نشده است. در واقع، این کره شمالی است که کره جنوبی را تحریک و تهدید می کند. همانطور که در سال 1950 به کره جنوبی حمله کرد. احتمال می رود که کره شمالی حدود یک میلیون نیروی فعال نظامی داشته باشد که تقریبا دو برابر نیرو های کره جنوبی است و احتمالا حدود 20 تونل، برای حملات غافلگیرانه ساخته است. کره شمالی همچنین بیش از 6000 توپخانه دارد که برد آنها تا خاک کره جنوبی می رسد. وزارت دفاع در سال 2006، پیش بینی کرد که اگر کره شمالی حملات توپخانه ای به سمت کره جنوبی را آغاز کند، 250000 نفر تنها در سئول کشته خواهند شد. کره شمالی 60 بمب اتم به همراه موشک های حامل آنها دارد. "بازی های جنگی" کره جنوبی با آمریکا، تمرینات دفاعی ضروری هستند که زیر سایه ی یک دشمن متخاصم انجام می شود.

ترامپ حتی اشاره کرد که مایل است به حضور نظامی نیروهای آمریکایی در کره ی جنوبی پایان دهد. ترامپ اشتباه فکر می کند که این اقدام، صرفه جویی در هزینه است، مگر اینکه بخواهد نیروهایش را از حالت آماده باش خارج کند که به معنی کاهش تعداد نیروی فعال نظامی است که در تضاد کامل با ت های خود او است. از آنجایی که نیمی از هزینه های حضور نظامیان آمریکایی را کره جنوبی می پردازد، انتقال آنها، کم هزینه نخواهد بود. آمریکا به خاطر تجارب تلخی که داشته، متوجه شده که داشتن نیروی نظامی آماده، آموزش دیده و مطلع از جغرافیای محلی، خیلی بهتر از نگه داشتن تمام نیروها در آمریکا است تا زمانی که مشکلی به وجود آمد بخواهد آنها را اعزام به خارج کند.

تعدادی از مفسران اشاره کرده اند که پیروز اصلی نشست سنگاپور، قدرت بزرگی بود که حتی در آنجا حضور نداشت: چین. کاملا درست است. خواسته های همیشگی چین را در نظر بگیرید. اول اینکه کره ی شمالی به ثبات برسد. تا همین اواخر، بحث های زیادی در مورد سرنگونی قریب الوقوع رژیم کره شمالی وجود داشت که برای چین این مسئله کابوس بود چون که اتحاد بر اساس شرایط کره جنوبی شکل می گرفت و این بدان معنی بود که یک کشور دموکرات بزرگ با آمریکا متحد و پایگاهی برای نیروهای نظامی آمریکا در نزدیکی مرز چین می شد. اما اکنون که آمریکا قول تضمین امنیت کره شمالی را داده است، احتمال وقوع این کابوس بعید به نظر می رسد.
خواسته ی دوم چین، رهایی یافتن از شر حضور نیروهای آمریکایی در آسیا است. ترامپ نیز به نظر می رسد تمایل دارد این کار را انجام دهد. پس از جنگ سرد، بسیاری از کشور های آسیایی نگران بودند که آمریکا از آسیا خارج شود و متحدانش را با الطاف محبت آمیز چین در حال ترقی تنها بگذارد. جوزف نای، یکی از مقامات عالی وزارت دفاع در دولت کلینتون، برای حصول اطمینان از اینکه آمریکا منطقه را ترک نخواهد کرد، بیانیه ای رسمی را منتشر کرد که بر اساس آن آمریکا متعهد به حضور صد هزار نیروی نظامی در آسیا می شد.
برای چین، دولت ترامپ مانند موهبتی است که هنوز دارد از عطایای آن بهره می برد. ترامپ دوران ریاستش را با خروج از همکاری ترانس پاسفیک آغاز کرد که گروهی از متحدان آمریکا این همکاری را به مظنور ایجاد جایگزینی برای بازار چین به وجود آورده بودند.
لی درست می گفت. بازی طولانی آمریکا در چند دهه ی آینده، این است که چگونه با چین در حال ترقی رفتار کند. و هم اکنون ما در حال خروج از این زمین بازی هستیم. منبع: @irdiplomat

مجله تلگرامی مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


اسماعیل سلطنت‌پور،خبر‌نگار
سید حسین ان دیپلمات ارشد سابق ایران و استاد فعلی دانشگاه پرینستون آمریکاست. او 15سال قبل و در اوج بحران هسته‌ای ایران مسئولیت سخنگویی تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران با غرب را عهده‌دار بود. ان سال‌هاست در آمریکا به سر می‌برد اما همچنان به‌عنوان تحلیلگر مسائل ت خارجی در رسانه‌ها حضور فعالی دارد. ان در رابطه با تازه‌ترین تحولات ت خارجی به‌خصوص توافق هسته‌ای با خبرنگار همشهری گفت‌وگو کرده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.
آقای ان به‌عنوان سؤال نخست؛ فکر می‌کردید ترامپ از برجام خارج شود؟ نظر شما درباره نوع واکنش ایران به اقدام آمریکا چیست؟
از نخستین ماه‌های روی‌کارآمدن ترامپ، طی مصاحبه‌ها وسرمقالات گفتم که نخستین برنامه مثلث واشنگتن-تل‌آویو -ریاض، نابودی برجام است. موضع اولیه ایران در واکنش به خروج آمریکا از برجام، از سوی صاحب‌نظران واکنشی مدبرانه تلقی شده، منتهی همه منتظر تصمیم نهایی ایران هستند.

 به‌نظر شما ماندن ایران در برجامی که فایده‌ای ندارد باعث پیشروی غرب در سایر موضوعات نخواهد شد؟

این 3 مسئله از هم جداست.

مسئله اول اینکه عقب‌نشینی مطمئنا موجب افزایش خواسته‌های ترامپ و ضعیف شدن موضع ایران خواهد بود. دراین مورد نباید شک کرد. مسئله دوم اینکه ماندن در برجامی که فایده‌ای برای ایران ندارد هم اشتباه است. این هم روشن است. اما مسئله سوم که بسیارپیچیده و غامض است، ارزیابی درست از مضار و منافع ماندن یا نماندن در برجام است. در این زمینه 2نکته راهبردی باید در ارزیابی‌ها مدنظر قرارگیرد؛ نخست اینکه از نظر من مهم‌ترین تصمیم ت خارجی نظام جمهوری اسلامی در حیات امام‌(ره) پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود که شخص ایشان تصمیم گرفت و همه مسئولیت‌های آن را هم پذیرفت. تصمیمی که به عقیده من موجب حفظ اصل نظام جمهوری اسلامی شد. به‌نظر من در تاریخ رهبری حضرت آیت‌الله ‌ای هم مهم‌ترین تصمیم ت خارجی ایران، پذیرش برجام بوده که یک تصمیم اجماعی همه ارکان اصلی نظام همچون مجلس، دولت، شورای امنیت و مقام معظم رهبری بود. اما بحران هسته‌ای ایران بدون مذاکره مستقیم با آمریکا، به نتیجه نمی‌رسید. دلیل ساده آن هم این واقعیت است که 10سال مذاکره ایران با اروپا و روسیه و‌چین از سال ۸۲ تا ۹۲ به‌جایی نرسید. در این مورد هم باید بدون تعارف اعتراف کنیم که این تصمیم تاریخی و شجاعانه شخص مقام معظم رهبری بود که مذاکرات مستقیم هسته‌ای ایران و آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری آقای ‌نژاد و آقای را ممکن ساخت.

نکته دیگر این است اکنون که آمریکا از برجام خارج شده، جمهوری اسلامی در آستانه سومین تصمیم مهم تاریخی خود در ت خارجی قرار گرفته است.

 اشاره کردید بدون مذاکره ایران و آمریکا برجام به نتیجه نمی‌رسید. اگر برجام را بین ایران و آمریکا بدانیم، نظر شما درباره برجام بدون آمریکا چیست؟

برجام بین ایران و آمریکا نیست، بلکه یک توافق چندجانبه بین‌المللی است، ضمن اینکه آمریکا یک فاکتور تعیین‌کننده است. اما در مورد بقا یا عدم‌بقای برجام منهای آمریکا هم توجه به چند نکته کلیدی است:

توان ایران و 5 قدرت جهانی امضا‌کننده درمورد بقا یا عدم‌بقای برجام منهای آمریکا، 4اثر مهم بین‌المللی و منطقه‌ای خواهد داشت، بقای برجام یک شکست بین‌المللی برای ترامپ و آمریکا و متقابلا نابودی برجام یک موفقیت بزرگ برای آمریکا خواهد بود، چون پیام آمریکا به قدرت‌های جهانی این خواهد بود که همه شما با هم منهای آمریکا توان محدودی دارید. پیام آمریکا به ایران هم این خواهد بود که برای حل مسائل یک راه دارید و آن هم مذاکره با آمریکاست.

نکته دیگر این است که بقای برجام یک گام در تضعیف و شکستن ابهت رهبری بلامنازع آمریکا بر جهان تلقی خواهد شد. آمریکای ترامپ علاوه بر برجام، از چند معاهده مهم منطقه‌ای و بین‌المللی خارج شده است. نابودی معاهدات مذکور در غیاب آمریکا به معنی سلطه آمریکا برجهان است و بالعکس. از طرفی بقای برجام یک شکست سنگین برای دشمنان منطقه‌ای ایران همچون اسرائیل و عربستان و نابودی برجام به معنی موفقیت دشمنان ایران در منطقه تلقی خواهد شد. و دست آخر اینکه بقای برجام‌ موجب تقویت چندجانبه‌گرایی جهانی در مقابل یکجانبه‌گرایی آمریکا خواهد شد و بالعکس.

علاوه بر آنچه اشاره شد، برجام‌ 2بال دارد؛ بال اول مقبولیت قانونی بین‌المللی غنی‌سازی‌ و آب سنگین و سایر برنامه‌های هسته‌ای ایران و بال دوم منافع اقتصادی ایران است. به‌نظر من برجام منهای آمریکا، به معنی پرواز ایران با یک بال سالم (غنی‌سازی‌، آب سنگین و.) و یک بال شکسته یا حداکثر نیمه شکسته (منافع اقتصادی) خواهد بود. چون واقعیت این است که مجموع توانایی روسیه و چین و اروپا و سایر قدرت‌های جهانی در تأمین منافع اقتصادی برجامی ایران منهای آمریکا، حداکثر 50درصد خواهد بود. این 50درصد هم درصورتی تحقق خواهد یافت که ایران بتواند مشکلات مدیریتی داخلی نظام اقتصادی خود را حل کند. اینکه بعد از خروج آمریکا از برجام، شاهد سقوط وحشتناک ارزش پول ملی ایران بوده‌ایم، بخش عمده آن به‌خاطر آشفتگی‌های نظام اقتصادی داخلی ایران است؛ ازجمله آشفتگی‌های روانی، فساد، قاچاق، رانت‌خواری، معضلات سیستم بانکی داخل و ناهماهنگی‌های بین ارکان اصلی کشور و مشکل مدیریتی.

برخی پیشنهاد می‌دهند ایران به جای خروج از برجام اجرای تعهدات خود را معلق نگاه دارد.

بنا به ملاحظاتی بنا ندارم در مورد ماندن یا نماندن ایران در برجام نظر بدهم تا مبادا خدای ناکرده، موجب تضعیف تصمیم نهایی ایران شود.

گفته‌شده ترامپ در جریان سفر سال گذشته آقای پیشنهاد گفت‌وگو به او را داده بود،  آیا با ترامپ می‌توان مذاکره کرد؟

این درست است که آقای ترامپ پیشنهاد شام به آقای داد که پذیرفته نشد. پیشنهاد فعلی ترامپ برای گفت‌وگوی مستقیم با ایران براساس این فرضیه است که ایران نخواهد پذیرفت. ضمن اینکه اگر ایران بدون مقدمات لازم و به صرف فشارها و شعار‌های تند ترامپ، پیشنهاد او را بپذیرد، تعبیر به موضع ضعف خواهد شد.

ارزیابی شما از ایده وم مذاکره مستقیم ایران و آمریکا چیست؟

از نظر من مذاکره با آمریکا در شرایط فعلی به 3دلیل به مصلحت نیست؛ اولا طبق قانون اساسی، مذاکره و هرنوع توافق با آمریکا از اختیارات رهبری نظام است. لذا تا زمانی‌که معظم‌له موافق نیستند، دامن زدن به این موضوع درداخل مضر است. ثانیا ما در داخل راجع به این موضوع اجماع نداریم. تا زمانی که مذاکره با آمریکا موجب شکاف و اختلاف داخلی باشد، این مذاکرات، مضر است، به نتیجه نمی‌رسد و اگر به نتیجه هم برسد، پایدار نخواهد ماند و نهایتا هم هر مذاکره‌کننده‌ای متهم به خیانت خواهد شد. ثالثا تیم مذاکره‌کننده مورد اعتماد کامل شخص مقام معظم رهبری باشند و معظم‌له مذاکرات را هدایت کنند، چون این موضوع فراتر از دولت است و یک موضوع حکومتی و حاکمیتی است.

باتوجه به این 3اصل اصولا جنجال ی درداخل درموضوع مذاکره یا عدم‌مذاکره با آمریکا را مفید نمی‌دانم. من هم نامه حدود 100فعال ی در مورد ورود به مذاکره مستقیم بدون پیش‌شرط با ترامپ را در رسانه‌ها خواندم. درست این بود که به‌جای نامه سرگشاده و انتشارآن، طی نامه‌ای محرمانه وخصوصی، پیشنهادهای خود را تقدیم مقام رهبری می‌کردند تا بر دامنه اختلافات داخلی افزوده نشده و از جنجال ی داخلی پرهیز شود.



گفتید مشکل فعلی ایران و آمریکا برجام نیست و مسائل منطقه است.

متحدین آمریکا در منطقه یا شکست‌خورده یا در موضع ضعف هستند. این عوامل فرصتی برای‌گسترش نفوذ ایران در منطقه به‌وجود آورده که آمریکا، کل جهان غرب و کشورهای متحد آمریکا درمنطقه را به وحشت انداخته است. از نظر آنها، این شرایط ممکن است موجب تسلط ایران برمنطقه شود که خط قرمز آنهاست.

فکر نمی‌کنید مذاکره مجدد برجام تله‌ای برای گرفتار شدن ایران در موضوعات منطقه‌ای و موشکی باشد؟

بنا به 3 دلیلی که قبلا توضیح دادم، من اصولا با مذاکره با آمریکا  در شرایط جاری موافق نیستم. منتهی درواقع مذاکره مجدد درمورد برجام هم مسئله اصلی ترامپ نیست. او به‌دنبال یک گفت‌وگوی جدید با ایران است که عمده آن به کل مسائل منطقه مربوط باشد. از نظر من موضوع موشکی هم برای ترامپ موضوع اصلی نیست. فرض کنید یک جلسه مذاکره‌ای بین سران ایران و آمریکا برگزار شده و روی کلیاتی درمورد منطقه هم توافق کرده‌اند. ترامپ بعد از جلسه در یک مصاحبه مشترک مطبوعاتی مثلا خواهد گفت: موضوع موشکی ایران حل شد چون ایران قول داد که موشک با قابلیت حمل سلاح هسته‌ای نسازد و فعلا هم برد موشکی خود را از 2هزار کیلومتر افزایش ندهد.

این 2موضوع جزو ت‌های فعلی ایران است و ربطی هم به مذاکره با آمریکا ندارد. منتهی ترامپ برای اینکه از موضوع موشکی آبرومندانه عبور کند، به قول ما ایرانی‌ها روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کند. تنها چیزی که برای او مهم است، ثبت موفقیت‌هایی به‌نام خودش است هرچند که توخالی باشد.

بافرض چنین مذاکره‌ای، ترامپ در مورد برجام چه می‌گوید؟

او درمورد برجام هم برای مثال خواهد گفت: ما باایران توافق کردیم که همه دسترسی‌های لازم را به آژانس بدهد، بعد از اینکه دوره زمانی محدودیت‌های فعلی برنامه هسته‌ای ایران تمام شد، گفت‌وگوهایی داشته باشیم که اطمینان حاصل کنیم ایران هیچ‌گاه ظرفیت توسعه برنامه هسته‌ای خود را درحدساخت بمب افزایش نخواهد داد. ضمنا با ایران توافق کردیم که برای عاری‌سازی سلاح‌های هسته‌ای و کشتارجمعی درکل خاورمیانه همکاری کنیم. اینها دستاوردهای بزرگی است که هیچ رئیس‌جمهوری قبل از من به آن دست نیافته بود.» چنین مواردی هیچ‌چیز جدیدی ندارد و ایران هم به آژانس دسترسی‌های لازم را می‌دهد و هم 50سال است که دنبال عاری‌سازی خاورمیانه از سلاح‌های هسته‌ای است. البته چنین مذاکره‌ای درشرایط جاری رخ نخواهد داد، منتهی برای شناخت شخصیت ترامپ عرض می‌کنم.

اخیرا مقاله‌ای در یکی از سایت‌های خبری ایران منتشر شده و این سایت با اشاره به نامه فعالان ی برای گفت‌وگو با آمریکا چنین ادعا کرده که حدود دو سه هفته پیش، کانال رومه دولتی ایران فایل صوتی کوتاهی از سیدحسین ان یکی از دیپلمات‌های سابق کشورمان منتشر کرد که در آن عنوان‌شده بود باید بر سر میز مذاکره با ترامپ بنشینیم تا مشکلاتمان با آمریکا حل شود. نظر شما درباره این ادعا چیست؟

آنچه در مورد مصاحبه من ادعا شده کاملا خلاف حقیقت و واقعیت است. خوشبختانه متن کامل مصاحبه صوتی من در رسانه‌های متعدد ایران به این شرح منتشر شده که پاسخ من چنین بود: شخصاً معتقدم شرایط برای گفت‌و‌گو با ترامپ مناسب نیست. وقتی او از برجام خارج می‌شود و می‌گوید من به جنگ منطقه‌ای ایران می‌روم و نیروهای خود را بسیج می‌کند و بعد تهدید می‌کند که با ت فشار، ایران را به پای میز مذاکره می‌آورد، اگر ما در چنین شرایطی مذاکره کنیم تصورش این خواهد بود که ایران به‌خاطر فشار مذاکره می‌کند بنابراین به ت فشار در دنیا علیه ایران مشروعیت خواهد بخشید و می‌گوید راه‌حل تسلیم شدن ایران، اعمال فشار است. به همین دلیل الان شرایط را مناسب نمی‌دانم، منتهی تمام دیپلماسی منحصر به این نیست و نخواهد بود که ما با ترامپ مذاکره مستقیم داشته باشیم یا نداشته باشیم. به هر حال آمریکا از برجام خارج شده و یک اجماع جهانی علیه این کشور در حمایت از ایران و برجام وجود دارد و این اجماع، خود یک فرصتی است که شاید در گذشته هیچ وقت نداشتیم. اگر ایران بخواهد صرفاً درباره برجام با قدرت‌های اروپایی و چین و روسیه مذاکره کند، کار درستی است و باید این مسیر را ادامه دهد تا این توافق را حفظ کند.»

برخی مدل کره‌شمالی را نشان‌دهنده بی‌نتیجه بودن رویکرد مقاومت در برابر فشار و تحریم می‌دانند و از سوی دیگر برخی تن دادن ترامپ به مذاکره را به پشتوانه بمب اتمی کره‌شمالی تلقی می‌کنند، به‌نظر شما کره‌شمالی تحت‌تأثیر فشار اقتصادی تن به مذاکره داد یا آمریکا تحت‌تأثیر قدرت اتمی کره‌شمالی؟

کره‌شمالی ۶۰ سال به‌دنبال مذاکره مستقیم بدون پیش‌شرط با آمریکا بود و این آمریکا بود که نمی‌پذیرفت.از سوی دیگر کره‌شمالی اکنون هم با داشتن بمب هسته‌ای وارد مذاکره شده است.

همچنین کره‌شمالی دچار جدال جناح‌های ی در داخل کشورش نیست و هر تصمیمی رهبری آن بگیرد اعم از اینکه موفق شود یا شکست بخورد، اجماع داخلی در حمایت از نتیجه را در مشت خود دارد.

نکته دیگر این است که کره‌شمالی محدودیت ایدئولوژیک برای ساخت بمب هسته‌ای نداشت. ایران اگر از برجام خارج شود و حتی از معاهده ان‌پی‌تی هم خارج شود، طبق فتوای مقام معظم رهبری نمی‌تواند بمب هسته‌ای بسازد. کره‌شمالی از معاهده ان‌پی‌تی خارج شد و بمب را هم ساخت.

لذا مقایسه ایران و کره‌شمالی قیاس مع‌الفارق است، چون ایران اصولا همیشه مخالف مذاکره با آمریکا بوده، بمب هسته‌ای ندارد، اجماع داخلی هم در مورد موضوع مذاکره با آمریکا ندارد و تحت هیچ سناریویی هم نمی‌تواند سراغ بمب هسته‌ای برود تا با بمب هسته‌ای وارد مذاکره شود.

به‌نظر شما هدف غایی ترامپ از اقدامات علیه ایران چیست؟ مدیریت یا تغییر یا براندازی؟

 هدف غایی اسرائیل، نئوکان‌های آمریکا و عربستان براندازی حکومت و تجزیه ایران است، ضمن اینکه ترامپ یک موجود استثنایی است. ببینید او یک جلسه با رهبر کره‌شمالی گذاشت و یک توافق کلی 2صفحه‌ای را امضا کرد و بلافاصله هم گفت تهدید سلاح‌های هسته‌ای کره‌شمالی مرتفع شد بدون اینکه حتی یک بمب هسته‌ای کره‌شمالی نابود شده باشد. لذاروشن است که ترامپ نیازمند شوی تبلیغاتی پیروزی است ودر این راه ممکن است امتیازات زیادی هم بدهد.

آیا این تحلیل درست است که روسیه بعد از خروج آمریکا از برجام بازی تازه‌ای را به‌خصوص درباره تحولات سوریه آغاز کرده است؟

اینکه تصور کنیم روسیه باید درچارچوب ت‌های منطقه‌ای ایران تصمیم گرفته و عمل کند، واقع‌بینانه نیست. روسیه یک قدرت جهانی است که هدف غایی‌اش این است که در منطقه، قدرت بین‌المللی برتر باشد. برای این هدف باید باهمه قدرت‌های منطقه‌ای اعم از ایران و اسرائیل و عربستان رابطه فعال و تعامل داشته باشد. البته اگر مسکو روزی بین ایران یا عربستان مجبور به انتخاب شود، ایران را انتخاب خواهد کرد اما این معادله معلوم نیست که در مورد اسرائیل صادق باشد.

اسرائیل درصدد تحریک ایران است و بارها به مواضع ایران حملاتی داشته است، به‌نظر شما این مقدمه یک درگیری جدی‌تر بین ایران و اسرائیل نخواهد بود؟ عربستان قبلا گفته بود جنگ را به داخل ایران می‌کشاند، به‌نظر شما احتمال اینکه سعودی‌ها بخواهند وارد ماجراجویی علیه ایران شوند وجود دارد؟

من تردید ندارم که عربستان و اسرائیل به‌دنبال کشاندن پای آمریکا به حمله نظامی به ایران هستند چون این دو  هیچ‌کدام ظرفیت حمله نظامی به ایران را ندارند و چنین ریسکی را نخواهند پذیرفت مگر اینکه از ورود ارتش آمریکا مطمئن شوند. استراتژی فعلی ترامپ هم ورود به تقابل نظامی با ایران نیست. ترامپ دنبال افزایش فشار به ایران است تا ایران دعوت او به مذاکره مستقیم را بپذیرد. منتهی فعلا 3فاکتور ترامپ، شرایط منطقه و آینده برجام، قابل پیش‌بینی نیستند.

به‌نظر شما ایران هم‌اکنون چه رویکردی را باید در قبال ترامپ در پیش بگیرد؟ مدارا تا اتمام دوره یا اقدام فعالانه برای فعال کردن لابی‌‌های داخل آمریکا؟ با فرض ادامه وضعیت فعلی برای گرفتارنشدن ایران در آثار تحریم‌های ناشی از خروج آمریکا چه می‌توان کرد؟

تجربه برجام نشان داد که کشور ما با این شرایط داخلی، ظرفیت تصمیمات بزرگ و بن‌بست‌شکن را ندارد. برجام تصمیمی بود که همه ارکان نظام آن را تصویب کردند با وجود این، از روز اول مذاکره‌کنند‌گان متهم به خیانت شدند تا جایی که در راهپیمایی روز قدس امسال، عده‌ای آقای دکتر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی را خائن خواندند. همه روسای سازمان‌های اتمی کشور‌های جهان را جمع کنید، مدیری ازنظر تخصص و تعهد ‌و سلامت مثل دکتر صالحی پیدا نمی‌کنید. حالا وضع ما را با آمریکا مقایسه کنید. ترامپ برجام را بدترین توافق تاریخ خواند و از آن خارج شد اما احدی تاکنون کمترین توهین یا اتهامی را متوجه آقای مونیز همتای آمریکایی دکتر صالحی نکرده و مورد احترام کامل است.

صادقانه بگویم هرتصمیم مهم در مناسبات منطقه‌ای و جهانی، نیازمند یک وضع داخلی منسجم و هماهنگ است. درحالی‌که ایران با تهدیدات فوق‌العاده منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه است، جناح‌های ی در داخل سال‌هاست که مشغول بریدن سر یکدیگر هستند و هر جناحی هم با بدترین تهمت‌ها و توهین‌ها، گناه مشکلات کشور را گردن دیگری می‌اندازد.

برای ایجاد اجماع و وحدت داخلی نیاز به درک درست از شرایط داخلی و خارجی کشور، فداکاری و ازخودگذشتگی است. با این وضع، مشکلات اقتصادی فعلی مردم و منافع کلان ملی کشور 2قربانی اصلی اختلافات فعلی جناح‌های ی داخلی هستند. بزرگان نظام باید قبل از هرچیز دراین مورد چاره‌اندیشی کنند؛ حتی به قیمت یک خانه‌تکانی اساسی در دولت یا حتی استعفای دولت فعلی و برگزاری انتخابات زودرس، زیرا استمرار وضع فعلی تا 2سال دیگر، ممکن است موجب لطمات غیرقابل جبران شود.


دیوید گراهام، نشریه آتلانتیک

✍️ رئیس جمهور آمریکا به بحران سازی ادامه می دهد زیرا وی برای حفظ پایگاه حمایت خود به آنها نیاز دارد. ترامپ برای حفظ حمایتش نیاز به بحران ها دارد. اگر به اتفاقات در ده روز گذشته در آمریکا نگاه کنید، به سادگی می توان گفت رئیس جمهور ترامپ تمایل دارد بحران ی برای خود ایجاد کند. من این را می دانم برای این که در روز چهارشنبه دیدم که وی دستور اجرایی  را برای پایان دادن به جداسازی غیرقانونی خانواده ها در مرز امضاء کرد. بحران در جریان راهپیمایی برتری جویان سفیدپوست در شارلوتزویل در ویرجینیا ، رفتن به آستانه جنگ با کره شمالی، برکناری جیمز کومی و بحران های کوچک تر فراموش شده دیگر را می توان دید. چرا او چیزی یاد نمی گیرد؟ حقیقت این است که ترامپ به بحران سازی ادامه می دهد زیرا به آنها نیاز دارد. نامزد شدن ترامپ براساس بحران سازی بود. حضور وی در انتخابات شاهکار نبود با توجه به. این که باراک اوباما به عقلانیت معروف و اقتصاد در حال رشد بود اما تلاش ماهرانه ترامپ برای ایجاد بحران ها موجب شد کمی کمتر از اکثریت در  این کشور به او رای دهند با وجود این که وی نامزد ضعیفی بود. وی درباره افزایش مهاجران تبلیغات به راه انداخت و این در حالی بود که عبور از مرز کم شده بود، او تصویری تاریک از افزایش جنایت در کشور ترسیم کرد در حالی که نرخ جنایت به کمترین حد در تاریخ رسیده بود و هشدار داد که چین در حال سرقت مشاغل است و ارز را دستکاری می کند، در حالی که از دست رفتن شغل به خاطر چین و کاهش ارزش یوان سالها قبل افزایش یافته بود. حرف بحران هم در سخنرانی وی برای نامزد شدن در مجمع ملی جمهوریخواهان و هم سخنرانی وی در مراسم تحلیف نمایان بود.

✍️ترامپ گفت که به جداسازی خانواده ها پایان خواهد داد،کاری که خود انجام داده بود. عقلانیت متعارف می گوید در زمانی که اقتصاد در حال رشد است، رئیس جمهوری باید محبوبیت داشته باشد(نه ترامپ) و آن رئیس جمهور باید تمرکزش را به رشد اقتصاد معطوف کند.(ترامپ در حال انجام این کار نیست). ترامپ درباره اقتصاد بلوف می زند و شکایت ها در این زمینه در لنز رسانه ها پوشش داده نمی شود. رسانه ها وقت انجام این کار را ندارند زیرا آنها سرگرم پوشش دادن بحران هایی هستند که کاخ سفید ایجاد کرده است و کاخ سفید می خواهد که این بحران ها را ایجاد کند زیرا این راهی برای حفظ پیوندهای حامیان رئیس جمهور با  او است.

✍️ترامپ رئیس جمهور روزهای خوش و خوش بینی نیست، تنها چیزی که او دارد عشق به گلف است. ترامپ خود را رئیس جمهور دوران بحران نشان داده است. اگر همه چیز خوب پیش رود، رای دهندگان به سمت دولت توانمند دیگری اعم از جب بوش یا هیلاری کلینتون متمایل خواهند شد. آنها فقط در زمان فاجعه در کنار ترامپ خواهند بود. اگر همه چیزها به خوبی پیش رود، بودن در کنار ترامپ بسیار خسته کننده خواهد بود. /عصر دیپلماسی

مجله مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


✍️ پروفسور پیتر بینارت، دانشگاه نیویورک
ترجمه: دکتر اسفندیار خدایی
✍️ تجارب تاریخی نشان می دهد که تحریمهای اقتصادی موجب می‌شوند کنترل جامعه هدف به دست انحصارطلبان حاکم بیفتد و روند مردمسالاری به حاشیه رانده شود. تاریخچه طولانی مداخلات آمریکا در امور داخلی کشورهای مختلف نشان می دهد که این مداخلات همواره یک مشکل را حل کرده اند اما مشکلات بزرگتری را به وجود آورده اند. مثلاً در دهه 1980 دولت ریگان مجاهدین افغانی را برعلیه شوروی تجهیز و حمایت کرد. لکن همین مجاهدین، القاعده را بوجود آوردند و با مرگبارترین حملات یازده سپتامبر هزاران آمریکایی را به خاک و خون کشیدند و هزاران میلیارد دلار بودجه جنگ با تروریسم را روی دست مالیات‌دهندگان آمریکایی گذاشتند.
✍️ تحقیقات نشان داده‌اند که تحریم‌ها جوامع هدف را به سمت دیکتاتوری سوق می‌دهند. تحقیقات دانشگاه ممفیس توسط پروفسور دورین پکسن در سال 2009 نشان داد که تحریمهای 1981-2000 وضعیت حقوق بشر در کشورهای هدف را خرابتر کرده بود. سال بعد تحقیقات مشترک همین پژوهشگر با پروفسور کوپردروری از دانشگاه میسوری نشان داد که جوامعی که هدف تحریم قرار گرفته اند در تمام شاخصهای دموکراسی افت کرده‌اند و به سمت دیکتاتوری متمایل‌تر شده‌اند. اما چرا؟

  1. تحریمها موازنه قدرت را به نفع رژیم حاکم و به زیان مردم منتقد تغییر می‌دهند و موجب می شود منابع قدرت اقتصادی و ی به دست حکومت بیفتد. تحریمها مردم را بیش از گذشته وابسته به جیب دولت می کند و نیروهای دموکراتیک دستشان از این منابع خالی می‌ماند. تحقیقات پروفسور کوپردروری و پکسن نشان داد که در شرایط تحریم دولتها منابع مالی را به سمت هواداران خود سوق می دهند تا اثرات تحریمها بر آنان را کم کنند و حمایت ایشان را برای ادامه حکومت خود تضمین کنند. در سال 1985 سازمان ملل با طرح نفت در برابر غذا موجب تقویت رژیم صدام شد. زیرا این رژیم با کنترل دفترچه های توزیع مواد غذایی، خانوارهای عراقی را مطیع و وابسته به خود گرداند.
  2.  تحریمها موجب فرار مغزها و استعدادهای هوادار دموکراسی می شود و زمینه را برای سلطه دیکتاتوری بر جامعه فراهم می کند. برآوردها نشان می‌دهند که بیش از سه میلیون نفر از نیروهای متخصص عراقی در دهه 1990 این کشور را ترک کردند. نیروهای متخصص باقیمانده در عراق دست از کارهای پژوهشی و صنعتی برداشتند زیرا درآمدی عایدشان نمی شد و سرمایه های انسانی عراق تلف شد و این کشور به دست اندک نیروهای بی تجربه هوادار دولت اداره می شد.
  3. تحریمها طیقه متوسط یعنی موتور محرکه دموکراسی را متلاشی می کنند و به جمعیت فقیری می افزایند که خواسته آنان فقط سیر کردن شکمشان خواهد بود نه آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود. فقر و بیکاری فقط به بیماری و عدم امنیت منجر نمی شود، بلکه فرهنگ و باور مردم را نیز فاسد می کند و همبستگی اجتماعی را متلاشی می کند و زور را جانشین قانون می کند. پروفسور لی جونز از دانشگاه کوین مری در کتاب "جامعه محاصره شده" درباره عراق می نویسد: اتحاد تحریمها و دیکتاتوری موجب شد که مقاومت دموکراتیک در مقابل صدام متلاشی گردد. اینگونه بود که بعد از سقوط صدام، افراط گرایان داعشی بر عراق حاکم شدند و سایه آنها دهها سال دیگر ادامه خواهد داشت.


✍️ ایران عراق نیست و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی ایران از عراق غنی‌تر است. اما چهل سال است که این کشور نیز با گونه های خفیفی از تحریمها دست و پنجه نرم می کند. این تحریمها فقط در سالهای 1390-1393 دوره اوباما شدید و فراگیر بوده‌اند. در همین سالها ارزش پول ایران و درآمد مردم را به شدت کاهش یافت. این تحریمها موجب شد که اقتصاد ایران به انحصار نظامیان درآید و فساد اقتصادی در این کشور فراگیر شود. این نظامیان با دور زدن تحریمها درآمد سرشاری کسب کنند و بازار تولید و توزیع را در انحصار خود گرفتند و بخش خصوصی و طبقه متوسط را به حاشیه رانده شدند.

✍️ دولت ترامپ با خروج از برجام و تحریم ایران قدم در همان راه گذاشته است و جنبش مردمسالاری نوپا را هدف قرار داده است و می‌رود که چشمه های امید به صلح و امنیت در منطقه خاورمیانه را بخشکاند و جامعه مدنی ایران را تضعیف و افراط گرایان را تقویت کند. به گفته یکی از کارشناسان ایرانی، وقتی که مردم زیر خط فقر له می شوند، تنها آرزوی آنها لقمه‌ای نان برای زنده ماندن خواهد بود نه تغییرات دموکراتیک ی. تحریمهای ایران طبقه متوسط را تضعیف می‌کند و ندای مردمسالاری را به حاشیه می‌راند و قدرت حاکمه را مستحکمتر و چابکتر می‌سازد و تنها راهی که پیش روی نخبگان می گذارد فرار مغزها خواهد بود./ انتشار با ذکر نام نویسنده و مترجم آزاد است

عنوان انگلیسی:
How Sanctions Feed Authoritarianism
Peter Beinart
مجله تلگرامی مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


✍️ دوگ بنداو، مشاور سابق رئیس‌جمهور ریگان، نویسنده کتاب امپراتوری جدید آمریکا
ترجمه: دکتر اسفندیار خدایی
 
◀️ ترامپ هرشب با نگرانی ایران به رختخواب می‌رود. تمام ت خارجی آمریکا در خاورمیانه به ایران بسته شده است. اما مگر ایران چه دارد که ترامپ را اینگونه هراسان کرده است؟ ایران یک قدرت منطقه‌ای درجه دو است که با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند و از نظر اقتصادی و نظامی از رقییان خود هم ضعیفتر است و در قاره آمریکا هم واقع نشده است. امروز خاورمیانه دیگر برای آمریکا ارزش سابق را ندارد زیرا آمریکا بزرگترین تولید کننده انرژی دنیا است. اسرائیل هم دیگر نیازی به حمایت آمریکا ندارد زیرا این کشور امروز یک ابرقدرت منطقه ای است که توان دفاع از خود را دارد. امور سوریه و  داعش هم باید به کشورهای منطقه واگذار شود و نیازی به آمریکا نیست.

ما آمریکاییها خوب می دانیم که این ادعا که ایران یک دولت تروریستی است، حقیقت ندارد. ایران هرگز آمریکائیها را ترور نکرده است. ایران حتی اسرائیلی‌ها را هم ترور نمی کند مگر در انتقام به ترور دانشمندان هسته ای این کشور که دولت اسرائیل به قتل رسانده است. لابد آمریکا نگران حمایت ایران از حزب الله و حماس از دشمنان اسرائیل است. ای کاش ایران این حمایتها را قطع می‌کرد. اما ما آمریکاییها هم در امور داخلی سایر کشورها دخالت می‌کنیم. و البته در این زمینه عربستان کارنامه سیاهتری از ایران دارد و در مسائل داخلی کشورهای منطقه بیش از ایران دخالت می کند.

بله، ایران مقابل تهای آمریکا در منطقه می ایستد. در مقابل آمریکا هم به ایران ضربات زیادی زده است. مثلا در کودتای 1953 دولت دموکراتیک مصدق را سرنگون کرد و شاه دیکتاتور و سرکوبگر را به قدرت بازگرداند. درنتیجه آمریکا متحد شاه شد و دشمنان شاه تبدیل به دشمنان آمریکا شدند و در نهایت شاه را برکنار کردند و دست آمریکا در ایران خالی ماند. آمریکا در جنگ هشت-ساله از صدام حمایت کرد و از آن زمان تاکنون آمریکا بارها ایران را به حمله نظامی تهدید کرده است. بعلاوه، تحریمهای اقتصادی علیه ایران، حملات سایبری و تجهیز و حمایت از دشمنان ایران در خلیج (فارس) و تلاش برای سقوط دولت سوریه یعنی تنها متحد ایران در منطقه، نمونه هایی از مداخلات آمریکا بر علیه تهران هستند.

دادگاه آمریکا اخیراً 920 میلیون دلار از دارایی های ایران را برای خانواده های حملات تروریستی علیه ملوانان آمریکایی در سال 1983 بیروت توقیف کرد. اما چرا هرگز نمی پرسیم که این نیروهای آمریکایی در لبنان چه می کردند و ریگان چرا هرگز پاسخی نداد. آن زمان حزب‌الله هنوز وجود نداشت. ایران اتهامات را رد کرد و کارشناسان آمریکایی از دخالت ایران ابراز تردید کردند و هرگز مدرکی علیه ایران ارائه نشد. اصلاً عملیات بیروت ترورسیتی نبود، جنگ بود علیه آمریکا که در امور داخلی لبنان مداخله نظامی می‌کرد و وارد یک جنگ داخلی شده بود. البته ریگان آن را عملیات حفاظت از صلح نامیده بود. ولی آمریکا در این جدال هرگز بی‌طرف نبود. دریانوردان آمریکایی مستحق مرگ نبودند لکن دولت ریگان آنها را وارد یک جنگ داخلی پیچیده در لبنان کرد و اینگونه شد که آنها مظلومانه هدف قرار گرفتند. آمریکا هرگز اشتباهات خود را نپذیرفت و انگشت اتهام را به سمت ایران نشانه گرفت. به گفته بنیس فرانک تاریخدان مشهور، همان زمان فرمانده نیروی دریایی آمریکا، تیموتی گراگتی حمایت آمریکا از ارتش لبنان ماهیت این ماموریت را تغییر داد و به حمله مخالفان به نیروهای آمریکایی مشروعیت داد.

ایران یک کنشگر خودخواه و سلطه‌جو در خاورمیانه است. اما فقط تهران اینگونه نیست. و آمریکا بالاخره باید یک روز تی متوازن‌تر در خاورمیانه دنبال کند و اشتباهات متعدد و بزرگ خود را بپذیرد.

عنوان انگلیسی:
Washington’s dangerous fixation on Iran 
By Doug Bandow

مجله تلگرامی مطالعات آمریکا
t.me/EsfandiarKhodaee


زلمای خلیل زاد، نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل
ترجمه: دکتر اسفندیار خدایی

تصمیم ترامپ در خروج از برجام در داخل و خارج آمریکا مورد انتقاد فراوان قرار گرفت. منتقدان این تصمیم دولت ترامپ را فراخوانی برای جنگ و ت تغییر رژیم ایران دانستند. اما این نکته مغفول مانده است که که ترامپ همزمان با خروج از برجام از ایران خواسته است که بار دیگر پای میز مذاکره با آمریکا بنشیند. فشار اقتصادی در کنار درخواست مذاکره، بالاخره ایران را به میز مذاکره خواهد کشاند. اخیراً پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا پیام جالبی به ایران داد و از این کشور خواست "به الگوی مذاکره با کره شمالی نگاه کند و جدیت آمریکا در تعامل با مخالفان در مسائل پیچیده را ببیند."  فشارهای ترامپ ایران را به زانو نخواهد آورد و منجر به تغییر رژیم در ایران نیز نخواهد شد. اما احتمالا تهران را به میز مذاکره خواهد کشاند. ایران در حال حاضر تمایلی برای مذاکره با آمریکا ندارد بلکه به دنبال تضمین ها و توافقی با اروپاست تا فشارهای آمریکا را کاهش دهد. اما به دلایل زیر، رهبران این کشور در آینده نزدیک به فکر مذاکره با آمریکا خواهند افتاد.

اولاً، ایران به زودی از اروپا نومید خواهد شد زیرا برای شرکتهای اروپایی بازار آمریکا بسیار با ارزشتر از بازار ایران خواهد بود. تجارت اروپا با ایران حتی کمتر از تجارت اروپا با قزاقستان است. دولتهای اروپایی نمی توانند این واقعیت را تغییر دهند و غیر ممکن است که تضمینی به رهبر ایران بدهند.

ثانیا، ایران به دنبال غنی سازی و از سرگرفتن فعالیتهای هسته ای نخواهد رفت. زیرا این اقدام ایران موجب می شود که اروپا و سایر قدرتهای دنیا نظیر چین و روسیه به آمریکا بپیوندند و فشارهای اقتصادی بر ایران مضاعف گردد. بعلاوه آمریکا تهدید کرده است که در آنصورت تاسیسات هسته ای ایران را بمباران خواهد کرد. بنابراین بعید است ایران این مسیر را انتخاب کند.

ثالثاً، فشار ناشی از تحریمهای همه جانبه آمریکا موجب خواهد شد که سرمایه گذاری در ایران به شدت کاهش یابد، بلکه سرمایه ها از این کشور فرار کنند و نا آرامی های بیکاری کشور را فراگیرد. فشارها بر متحدان ایران در منطقه نظیر حزب الله لبنان و حماس و سوریه و یمن موجب می شود که ایران ناچار شود بین عقب نشینی و ادامه تنشهای منطقه یکی را انتخاب کند. اگر ایران همچنان این جدال در منطقه را ادامه دهد، باید منابع اندک اقتصادی خود را صرف این جدالهای منطقه ای کند و در آنصورت نیتی داخلی و اختلاف بین جناحهای ی داخل ایران و حتی شورش داخلی ممکن است منجر به تحولات بزرگتری در این کشور شود.

چهارم، ایرانیها به توافق کره شمالی – آمریکا نیز نگاه می کند. اگر این توافق به ثمر بنشیند، ایران نیز ممکن است همان مسیر را در پیش گیرد. عقب نشینی از برجام موجب نشد که کره شمالی با آمریکا توافق نکند. فشارهای شدید اقتصادی بر ایران و پیشرفت واقعی در توافق آمریکا با کره شمالی موجب می شود که رهبران ایران به فکر آن بیفتند که برای حفظ منافع خود پشت میز مذاکراه با آمریکا بنشینند و توافقی را مضاء کنند که منافع دو طرف را تضمین کند و روابط با آمریکا را عادی سازد. تنها گزینه جایگزین ادامه جدال با آمریکا و فشارهای اقتصادی و ریسکها و بحرانهایی است که اوضاع ایران را آشفته تر می سازد.
منبع: واشینگتن پست    www.washingtonpost.com

مجله مطالعات آمریکا
 t.me/EsfandiarKhodaee

  برای رهبران آمریکایی شکل‌گیری نظام چندقطبی ناگوار است و هژمون دیروز علاقه‌ای به روبرو شدن با بازیگران هم‌وزن خود را ندارد. درصورتی‌که تداوم ت‌های یک‌جانبه گرایانه، موجب تضعیف و افول ایالات‌متحده هدایت خواهد شد.

اندیشکده راهبردی تبیین- رفتار ت خارجی ایالات‌متحده آمریکا از ابتدای پیدایش تاکنون همواره و به‌صورت تدریجی به تک‌روی و یک‌جانبه‌گرایی فزاینده تمایل داشته است. این رویکرد با فروپاشی شوروی تقویت شده و به‌طور روزافزون و علنی پیش تاخته است و تا جایی پیش می‌رود که به‌مقتضای منافع خود حتی تمامی سازوکارها و ساختارهای بین‌المللی را که خود ایجاد نموده را نیز شکسته و نادیده انگاشته است.

برخلاف باراک اوباما که تمایلی عجیب به چندجانبه گرایی و همسو کردن دیگر کشورها و متحدان آمریکا در تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی و احترام به ساختار نظام بین‌الملل داشت این بار اما دونالد ترامپ با احیای رویکرد تاریخی ایالات‌متحده و با دستور کاری متفاوت و ناهمگون به کاخ سفید پای گذاشته و الگوی کنش و اقدام آمریکا در نظام بین‌الملل را بازتعریف نموده است. ترامپ با رد ت‌های اوباما تلاش دارد تا یک‌جانبه‌گرایی را جایگزین چندجانبه گرایی اوباما نماید و طرحی جدید را در چارچوب مکانیسم‌های راهبردی ایالات‌متحده دراندازد و این تغییر نگاه و رویکرد همه‌جانبه را به‌وضوح می‌توان در راهبرد امنیت ملی آمریکا که توسط کاخ سفید تدوین شده است مشاهده کرد که در قالب نوعی یک‌جانبه‌گرایی و بر پایه ت و مدل کنشگر دیوانه کیسینجر به‌مثابه اصلی‌ترین وجوه تمایز با راهبرد اعلامی از سوی اوباما دلالت دارد.

مبانی یک‌جانبه‌گرایی ایالات‌متحده آمریکا

راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا که بر محور رویکرد یک‌جانبه‌گرایی نوین ترامپ طراحی شده است دارای چهار رکن اصلی است که شامل حفاظت از کشور و مردم، ارتقاء و بهبود رفاه در آمریکا، نمایش صلح از طریق قدرت و پیشبرد نفوذ آمریکا در دنیا است. بنابراین باید برای فهم رویکرد یک‌جانبه‌گرایی غالب در متن این سند که نقشه راه آمریکا است، سند امنیت ملی دولت ترامپ را بر محور یکی از چهار مکتب اصلی حاکم بر ت‌های ایالات‌متحده آمریکا در برهه‌های مختلف تاریخی تحلیل و طبقه‌بندی کرد و مبانی و مؤلفه‌های این مکاتب که بر یک‌جانبه‌گرایی و یا چندجانبه گرایی دلالت می‌کنند، استخراج نمود. از بین ۴ مکتب اصلی، هامیلتونیسم با شاخصه تأکید بر ارزش‌های آمریکایی به‌جای منافع آمریکا در خارج از کشور، مکتب جکسونیسم با شاخص قرار دادن منافع ملی به‌عنوان سکان‌دار ت و روابط خارجی، مکتب ویلسونیسم با تأکید بر حفظ صلح و رد جنگ به‌عنوان راه حل مشکلات جهان و مکتب جفرسونیسم با تمرکز بیشتر بر ت‌های اجتماعی داخلی شناخته می‌شوند. بنابراین با توجه به محورهای منتشرشده و بر مبنای موارد احصاء شده سند امنیت ملی دولت ترامپ، این موارد گویای انطباق خط‌مشی و رویکرد آن بر مبنای تلفیق مکتب هامیلتونیسم با تأکید بر ارزش‌ها و منافع آمریکا در خارج از کشور و درون‌گرایی مبتنی بر ساخت کشور، با مکتب جکسونیسم با شاخصه‌های منافع ملی سکان‌دار ت و روابط خارجی، پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان برای حفظ منافع ملی، گسترش موقعیت جهانی به‌عنوان یک قدرت بزرگ و واکنش به تهدیدات از طرق نظامی در صورت نیاز است، که این مؤلفه‌ها درمجموع مبانی یک‌جانبه‌گرایی حاکم بر دولت فعلی آمریکا را تشکیل می‌دهند. در حقیقت تأثیر انگاره‌های مکتب جکسونیسم بر نگرش ترامپ است که موجب شده است تا انزوایی که آمریکا در دوران اوباما از آن فاصله گرفته بود دوباره به‌سوی آمریکا بشتابد و متحدان دیرین و استراتژیک این کشور نظیر اروپا را نیز برنجاند تا فاصله خود را از آمریکا حفظ نموده و با دیده تردید به اقدامات و مواضع ترامپ نظاره کنند.

در حقیقت تأثیر انگاره‌های مکتب جکسونیسم بر نگرش ترامپ است که موجب شده است تا انزوایی که آمریکا در دوران اوباما از آن فاصله گرفته بود دوباره به‌سوی آمریکا بشتابد و متحدان دیرین و استراتژیک این کشور نظیر اروپا را نیز برنجاند تا فاصله خود را از آمریکا حفظ نموده و با دیده تردید به اقدامات و مواضع ترامپ نظاره کنند

آنچه به‌وضوح در دکترین ترامپ در دوران معاصر و بر اساس مواضع وی و البته بر اساس سند راهبردی آمریکا قابل‌مشاهده است دیدگاهی است که بر اساس مکتب واقع‌گرایی به روند تحولات ی و امنیتی در عرصه بین‌الملل می‌نگرد. در دکترین یک‌جانبه‌گرای ترامپ کشورها در رقابتی همیشگی‌اند و ایالات‌متحده برای حفاظت و دفاع از استقلال خود در برابر دوستان و دشمنان باید در تمام جبهه‌ها بجنگد. هرچند دولت آمریکا اغلب می‌گوید آمریکا نخست»

[۱] به معنای آمریکا تنها»

[۲] نیست، اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائه ‌شده، تصریح شده است که ایالات‌متحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یک‌جانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد.

[۳]

بر این اساس ریشه ت‌های یک‌جانبه‌گرای ترامپ رویکردی واقع‌گرایانه آن‌هم از مدل تهاجمی به تحولات بین‌الملل است که در این چارچوب فکری واقع‌گرایی تهاجمی یا رئالیسم تهاجمی که یک نظریه ساختاری و بخشی از مکتب نوواقع‌گرایی است ادعا می‌شود که آشوب‌زده بودن نظام جهانی باعث رفتار تهاجمی دولت‌ها در ت بین‌الملل است. ترامپ در چارچوب این تئوری بر این باور است که رهبران کشورها باید آن دسته از ت‎های امنیتی را دنبال کنند که دشمنان بالقوه‌ آنان را تضعیف می‎کند و قدرت آن‌ها را نسبت به بقیه کشورها افزایش می‎دهد. در نگاه او اگر کشوری خواستار بقاست باید رئالیستِ تهاجمیِ خوبی باشد. زیرا از منظر رئالیست‎های تهاجمی، ماهیت رقابت‎آمیز روابط بین‎الملل دائماً در حال تشدید شدن است ؛ بنابراین لازم است که کشورها همواره در حال افزایش قدرت خود باشند تا به حدی از قدرت برسند که هیچ کشوری برای حمله به آن‌ها طمع نکند. بنابراین گزاره‌های یک‌جانبه گرایانه تا کید بر حفاظت از صلح از طریق قدرت ، تقویت بودجه و توان نظامی آمریکا” ، در اولویت قرار گرفتن منافع آمریکا” ذیل شعار آمریکا نخست”، در همین چارچوب قابل‌تحلیل است.

هرچند دولت آمریکا اغلب می‌گوید آمریکا نخست» به معنای آمریکا تنها» نیست، اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائه شده، تصریح شده است که ایالات‌متحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یک‌جانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد.

تعارض یک‌جانبه‌گرایی و هژمونی آمریکا

اما سؤال اینجاست که این یک‌جانبه‌گرایی چگونه می‌تواند زمینه‌ساز افول قدرت و هژمونی آمریکا گردد؟ جان ایکنبری» معتقد است که هژمونی آمریکا به دلیل توجه به ساختارها و قواعد بین‌المللی یک هژمونی نهادین و لیبرال است و تا زمانی که ایالات‌متحده برتری و هژمونی خود را از طریق نهادهای تأسیس‌شده پس از جنگ دوم جهانی و در چارچوب قواعد موضوعه بین‌المللی پیش ببرد و همکاری خود را در فضای یک ت چندجانبه گرایی و تعامل با دیگر قدرت‌ها حفظ نماید، می‌تواند برتری و هژمونی خود را نیز در نظام بین‌الملل حفظ کند. ایالات‌متحده تا زمانی می‌تواند قدرت خود را مصون بدارد که تعامل و یکپارچگی را جایگزین یک‌جانبه‌گرایی و موازنه قوا را بدیل خصومت قرار دهد. در غیر این صورت و در شرایطی که رضایت قدرت‌های غربی را نادیده بگیرد و دلایل عدم ایجاد موازنه یکی پس از دیگری از بین بروند، به‌طور طبیعی نظم بین‌المللی دچار تغییر شده و به سمت مهم‌ترین نظریه رئالیسم یعنی تعارض قوا و تضعیف قدرت ایالات‌متحده حرکت خواهد نمود.

درصورتی‌که روند فعلی دولت ترامپ تداوم یابد و ایالات‌متحده از چندجانبه گرایی خارج شده و به سمت یک‌جانبه‌گرایی حرکت کند، این اتفاق سرآغاز بی‌اعتمادی در عرصه بین‌الملل را کلید خواهد زد و روشن است که این کار به‌تدریج جایگزینی و چالش قدرت آمریکا را در اذهان متبادر می‌کند و بی‌اعتمادی را در مورد این کشور فراگیر خواهد کرد. یک‌جانبه‌گرایی آمریکا می‌تواند به‌مرور ارائه کالاهای عمومی در سیستم مستقر را نیز با چالش مواجه کند و در شرایطی که ایالات‌متحده از تأمین امنیت اروپا، ژاپن و سایر متحدان امتناع کند و از سوی دیگر نقش حفاظتی از رژیم‌های مالی، اقتصادی، زیست‌محیطی و حتی امنیتی خود را نیز کنار بگذارد، آن زمان است که به‌سرعت اعتماد و انتفاع از سیستم حاکم فعلی بر نظام بین‌الملل به‌تدریج تخریب خواهد شد و قدرت و جایگاه ایالات‌متحده رو به افول و تضعیف خواهد نهاد.

اما آنچه تا امروز مشاهده شده است مؤید تلاش برای تعمیق همین یک‌جانبه‌گرایی است که به هیمنه آمریکا آسیب خواهد زد و آنچه با تحلیل سند استراتژی دفاعی آمریکا نیز که دومین سند مهم راهبردی این کشور است استنباط می‌گردد، عدم درک شرایط جدید بین‌المللی از سوی واشنگتن است. برای رهبران آمریکایی و به‌ویژه رئیس‌جمهور این کشور افول نظام تک‌قطبی بین‌المللی و شکل‌گیری نظام چندقطبی بسیار ناگوار است و هژمون بین‌المللی دیروز علاقه‌ای به روبرو شدن با بازیگران بین‌المللی هم‌وزن خود را ندارد. درصورتی‌که تداوم ت‌های یک‌جانبه گرایانه این کشور را، به سمت همین دستاورد و تضعیف ایالات‌متحده هدایت خواهد کرد.

در شرایطی که ایالات‌متحده از تأمین امنیت اروپا، ژاپن و سایر متحدان امتناع کند و از سوی دیگر نقش حفاظتی از رژیم‌های مالی، اقتصادی، زیست‌محیطی و حتی امنیتی خود را نیز کنار بگذارد آن زمان است که به‌سرعت اعتماد و انتفاع از سیستم حاکم فعلی بر نظام بین‌الملل به‌تدریج تخریب خواهد شد و قدرت و جایگاه ایالات‌متحده رو به افول و تضعیف خواهد نهاد.

در همین رابطه، مواضع ترامپ در رابطه با برجام و توافق هسته‌ای نیز قابل‌بررسی است. اگرچه دولت اوباما توانست بر مبنای چندجانبه گرایی و تعامل با شورای امنیت، اجماعی علیه برنامه هسته ایران ایجاد و ۶ قطعنامه تحریمی علیه کشورمان را تصویب کند اما اکنون ترامپ با اقدامات یک‌جانبه گرایانه دیگر قادر نیست اجماعی جهانی علیه ایران تشکیل دهد و امروز ایالات‌متحده نمی‌تواند با میل مقامات کاخ سفید قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت را نادیده بگیرد که در این حالت واقف‌اند که خود را در مقابل جامعه جهانی، سازمان ملل و شورای امنیت قرار خواهند داد و این هم لطمه‌ای بزرگ بر قدرت و جایگاه این کشور خواهد بود.

اقدامات یک‌جانبه ­گرایانه ایالات‌متحده در دوران ترامپ

اگرچه فشارهای بین‌المللی تاکنون مانع اقدام یک‌جانبه ترامپ در خصوص برجام شده اما دولت ترامپ تاکنون اقدامات یک‌جانبه زیادی را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. در حوزه ی، به‌صورت یک‌جانبه تصمیم گرفت تا ناوگان جنگی خود را به شبه‌جزیره کره هدایت کند، بحران بین دو کره را تشدید نمود، به نقش نهادها و سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای هم‌پیمان خود نیز توجهی نکرد، با بی‌توجهی به درخواست‌های بین‌المللی پایگاه هوایی سوریه را مورد هدف قرار داد، در همین راستا و اقدامات یک‌جانبه، مادر بمب‌ها را در افغانستان آزمایش کرد، علیرغم وضعیت وخیم حقوق بشر در عربستان و هشدارهای متعدد در این رابطه در اولین سفر بین‌المللی خود به این کشور سفر کرد و همچنین علیرغم همه اعتراضات از موافقت‌نامه ترانس پاسیفیک ((Trans-Pacific Partnership خارج شد تا نشان دهد که دونالد ترامپ بدون توجه به همه نقدها همچنان ت خود که همان یک‌جانبه‌گرایی است را پیش می‌برد.

[۴]

با توجه به نتیجه ت‌های یک‌جانبه گرایانه آمریکا فاصله قدرت این کشور با سایر قدرت‌ها روبه افول گذاشته است و در پیش گرفتن ت یک‌جانبه‌گرایی، به‌تدریج رضایت و مشروعیت سیستم مستقر به رهبری آمریکا را با چالش مواجه کرده و این امر تا جایی پیش رفته است که هم‌پیمانان آمریکا نیز به این روند معترض شده‌اند.

برای رهبران آمریکایی و به‌ویژه رئیس‌جمهور این کشور افول نظام تک‌قطبی بین‌المللی و شکل‌گیری نظام چندقطبی بسیار ناگوار است و هژمون بین‌المللی دیروز علاقه‌ای به روبرو شدن با بازیگران بین‌المللی هم‌وزن خود را ندارد درصورتی‌که تداوم ت‌های یک‌جانبه گرایانه این کشور را به سمت همین دستاورد و تضعیف ایالات‌متحده هدایت خواهد کرد.

ایجاد اعتماد و همکاری بین‌المللی به‌واسطه ایجاد و تداوم رژیم‌های بین‌المللی مالی، اقتصادی، امنیتی و زیست‌محیطی یکی از مهم‌ترین ستون‌های سیستم مستقر بین‌المللی به رهبری ایالات‌متحده است که مورد انتفاع اغلب قدرت‌ها و حتی همه کشورها قرار گرفته‌اند. این در حالی است که دولت فعلی آمریکا به شکل بی‌سابقه‌ای از مسئولیت خود به‌عنوان حافظ سیستم، امتناع نموده و در حال خروج از این رژیم‌هاست. خروج آمریکا از پیمان تجاری اقیانوس آرام، خروج از سازمان علمی فرهنگی یونسکو، خروج از توافق بین‌المللی آب و هوایی پاریس، بررسی خروج از برجام، انتقاد شدید از توافق تجارت آمریکای شمالی و بررسی خروج احتمالی آن در آینده‌ای نزدیک و حتی انتقاد از پیمان آتلانتیک شمالی ناتو ازجمله این سلب مسئولیت‌های یک‌جانبه است که عقب‌نشینی از مسئولیت‌های بین‌المللی یک هژمون تلقی می‌گردد. بنابراین در این شرایط یک تردید جدی نسبت به توانایی مدیریت بحران‌های جهانی توسط آمریکا در بحران‌های جاری همچون یمن، مسئله فلسطین، سوریه و مسئله خروج از برجام در رهبران دیگر کشورهای همسو با آمریکا ایجاد می‌نماید.

نتیجه‌گیری

 با این وصف می‌توان این‌گونه استنتاج نمود که تمام عواملی که سبب تحکیم نظام مستقر بین‌المللی به رهبری ایالات‌متحده شده بود اکنون به‌واسطه اقدامات یک‌جانبه ترامپ در حال تزل هستند و  اگر دولت کنونی با خروج از معاهدات و رژیم‌های بین‌المللی و سرباز زدن از مسئولیت‌های بین‌المللی دولت آمریکا ، به بی‌اعتبار کردن نهادها و سازمان‌های بین‌المللی به نفع کشور ایالات‌متحده ادامه دهد و ت‌های خود را بی‌توجه به منافع دیگر متحدان به‌پیش ببرد و صرفاً منافع آمریکا را در نظر بگیرد، ادامه‌ی این نظم موجود با چالش اساسی مواجه خواهد شد و آمریکا باید با به‌صورت کامل با هژمون آمریکایی وداع کند و منتظر افول روزافزون قدرت این کشور در مقابل متحدان اروپایی و دیگر کنشگران مهم عرصه بین‌الملل باشد.


منابع و پی‌نوشت‌ها

[۱] America First

[۲] America alone

[۳] National Security Strategy of the United States of America.” The White House, Dec. 2017, www.whitehouse.gov/wp-content/uploads/2017/12/NSS-Final-12-18-2017-0905.pdf.

[۴] جهت مطالعه بیشتر در مورد خروج آمریکا از معاهده ترانس-پاسفیک رجوع کنید به:

خروج آمریکا از تی پی پی؛ آغازی بر عصر یک‌جانبه‌گرایی»، اندیشکده راهبردی تبیین، ۵ بهمن ۱۳۹۵، قابل بازیابی در آدرس زیر:

http://tabyincenter.ir/16611

http://tabyincenter.ir/25897

غلامرضا مصدق

بعد از دو جنگ جهانی اول و دوم و بویژه جنگ دوم به دلیل دور بودن آمریکا از صحنه جنگ علیرغم مشارکت گسترده و تعیین کننده در هر دو جنگ ، این کشور به قدرتمندترین کشور دنیا تبدیل شد . در حالیکه بعد از هر دو جنگ کشورهای مهم و مطرح دنیا مثل انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، شوروی ، چین ، ژاپن و غیره در میان ویرانی های جنگ دست و پا می زدند ، آمریکا بی نیاز از  بازسازی حتی یک ساختمان به بزرگ‌ترین کمک دهنده به کشورهای جنگ زده تبدیل شد. سرزمین های وسیع و مرغوب ، منابع غنی طبیعی ، جذب نخبگان و سرمایه گذاران دنیا ، احترام به حق مالکیت ، دموکراسی ، سختکوشی و انضباط کاری آمریکا را به بزرگ‌ترین قدرت تولیدی ، نظامی ، ی ، تکنولوژیک و البته امپریالیستی دنیا تبدیل کرد . بعد از جنگ دوم جهانی ۵۰‎٪ تولید دنیا متعلق به این کشور بود ، بعبارتی هرآنچه همه کشورهای دنیا تولید می‌کردند ، آمریکا خود به تنهائی تولید می‌کرد.  هر آنچه که در عالم موجود است اگر عمر طبیعی داشته باشند بر أساس یک قاعده عقلی دارای یک سیکل فراز و فرود  هستند . روزی متولد می‌شوند ، رشد می‌کنند به بلوغ و نهایتاً به مرحله افول و مرگ میرسند . تنها استثناء بر این قاعده ذات خداوندی است که ازلی و ابدی است . تمدنها هم دقیقاً تابع این قاعده هستند ، هیج تمدنی حتی قدرتمند ترین آنها ابدی نبوده و نیستند . تمدن‌های باستانی ایران ، چین ، مصر ، رم ، آزتک و تمدن‌های معاصر مثل امپراطوری های اسپانیا ، انگلیس و شوروی مصادیق ظهور و افول تمدنها و امپراطوریها هستند.  آمریکا در سیکل عمر خود سالهاست.

متن کامل در کانال تلگرام مجله مطالعات آمریکا


سیدحسین سیف‌زاده، استاد بازنشسته دانشگاه تهران و استاد مونتگمری کالج-راکویل در مریلند آمریکا
پاپیولیسم، فلسفه حکمروائی نیست، بلکه پوست خربزه ای است که نهایتا" موجب سقوط او و همپالکیهایش در حزب جمهوریخواه خواهد شد.
پاپیولیسم به عنوان یک دام فریبنده، توسط عوامفریبها و یا مغرورین بی مایه، عمدتا" جایگاه مطلوبی در جوامع در حال گذار و پیشامدرن دارد.
در کشورهای غربی، گذار به مدرنیته انجام شده، و لیبرالیسم فلسفی راه را برای جا افتادن ابزار تحقق رهائی و آزادی (یعنی علم تجربی) فراهم کرده است. متنی بودن علم تجربی در قالب یک یا چندین دانشگاه برجسته در کشورهای توسعه یافته ظهور یافته است. دانشگاهها به عنوان مهمترین نهاد حوزه عمومی هم راهنمای جامعه مدنی و حکومت در غربست، و هم راهنمای کانون وکلا و رسانه ها در افشاء سوء استفاده احتمالی پاپیولیستها و عوامفریبها. بلائی که رسانه های آزاد در آمریکا بر سر ترامپ آورده اند، مجال نفس کشیدن را.

لینک متن کامل در کانال تلگرام مجله مطالعات آمریکا


مرتضی سیمیاری / جامعه نو

ساعت حوالی سه بامداد را نشان می‌داد که تلفن خانه سفیر به صدا درآمد، آن سوی خط استوارت جونز معاون تیلرسون با عصبانیت فریاد می‌زند مگر دیوانه شده‌اید، تصمیم احمقانه شما خلیج فارس را به آتش می‌کشد.» سفیر امارات در واشنگتن پاسخ می‌دهد: ما در هماهنگی با کاخ سفید هستیم. اما آیا رئیس تو از تصمیم ترامپ خبر دارد؟» یوسف العطبیه بعدها با نقل این مکالمه تلفنی می‌گوید: ما و عربستان تصمیم گرفتیم قطری‌ها را تحریم کنیم، ترامپ هم پشتیبان ما بود، اما دلیلی نداشت تیلرسون هم از ماجرا خبر داشته باشد» البته واقعیت آن بود که وزارت خارجه آمریکا از مدت‌ها قبل می‌دانست شاهزاده جوان سعودی و استاد اعظم او شیخ محمد بن زاید می‌خواهند تکلیفشان با دوحه را یک‌سره کرده و برادر کوچک را تنبیه کنند. تیلرسون همه تلاش خود را انجام داده بود تا این حادثه روی ندهد، اما جارد کوشنر و دیوید گرینبلات مدام در گوش ترامپ می‌خواندند که برای آنکه طرح صلح خاورمیانه شکل اجرایی بگیرد باید قطری‌ها را کنترل کرد، زیرا قطر یک شبکه تلویزیونی تروریستی است که حتی می‌تواند از کره شمالی هم خطرناک‌تر باشد! برای همین باید آنها را

 لینک متن کامل در کانال تلگرام مجله مطالعات آمریکا


دولت اوباما قصد داشته است که بصورت محرمانه به ایران امکان دسترسی به سیستم مالی آمریکا را بدهد و این تصمیم پس از به سرانجام رسیدن توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۵ میلادی و لغو تحریم‌های آمریکا اتخاذ شده است. بر اساس تحقیقات جمهوریخواهان سنای آمریکا که گزارش آن روز چهارشنبه منتشر شد، در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، وزارت خزانه‌داری بصورت محرمانه مجوزی را در فوریه سال ۲۰۱۶ میلادی صادر کرده است که به ایران اجازه می‌داد معادل ۵.۷ میلیارد دلار پولی را که در بانک عمان داشت، دریافت کند. قرار بود این مبلغ از ریال عمان به یورو تبدیل شود و برای انجام عملیات تبدیل، لازم بود ابتدا این مبلغ به دلار آمریکا تبدیل گردد. چنانچه چنین مجوزی برای بانک عمانی صادر نمی‌شد، بانک مسقط برای تبدیل این پول به یورو مجبور به نقض تحریم‌های آمریکا.

متن کامل در کانال تلگرام مجله مطالعات آمریکا


  پدرام سلطانی
 تلگرام فیلتر شد. دلار دوباره به مرز شش هزار تومان رسید. پیشتر نوشته بودم که این روزها وزن عوامل غیر اقتصادی در افزایش نرخ ارز رو به فزونی نهاده است. هر چند نمی توان ادعا کرد که فیلتر شدن تلگرام عامل گرانی دلار بوده است؛ اما می توان گفت که هر تصمیم و اتفاقی که به آرامش جامعه خدشه وارد سازد، افکار عمومی را بیشتر به سوی تصورات منفی و نگرانی از آینده سوق می دهد و رفتار اقتصادی ایشان را به سمت تصمیماتی برای کاهش آثار این اتفاقات بر دارائیهایشان سوق می دهد. اما فارغ از اثر فیلترینگ تلگرام بر نرخ ارز، می خواهم در رفتار شناسی این دو موضوع، نرخ ارز و فیلترینگ تلگرام، سخن بگویم.

متن کامل در کانال تگرام مجله مطالعات آمریکا


مصاحبه ایرنا با دکتر اسفندیار خدایی

 دولت ترامپ در آخرین اقدام ضد ایرانی خود، سپاه پاسداران را در لیست گروههای تروریستی گنجانده‌است. در همین زمینه اسفندیار خدایی کارشناس مسائل آمریکا در گفتگو با خبرنگار ی ایرنا اظهار داشت: این اقدام را باید در چارچوب برنامه های ترامپ و حلقه ضد ایرانی در اطراف وی– کسانی مانند بولتون و پمپو – دانست و ادامه همان ت گام به گام دولت ترامپ علیه ایران است و باید منتظر آن باشیم که در آینده نهادها و سازمان‌های دیگر جمهوری اسلامی ایران را در لیست گروه‌های تروریستی قرار دهد.

 کارشناس مسائل آمریکا ماهیت این اقدام دولت ترامپ را اقتصادی اعلام کرد و ادامه داد: آمریکا در حال حاضر در شرایطی نیست که بخواهد وارد درگیری نظامی شود، این کشور وقتی وارد اقدام نظامی می‌شود که بتواند آن را تمام کند، در غیر این صورت وارد نمی‌شود. با توجه به اوضاع افغانستان، عراق و حتی اسرائیل و حزب‌الله چنین اقدامی توسط ایالات متحده بعید است و عواقب نامشخصی دارد.

 به گفته دکتر اسفندیار خدایی، یکی از اهداف حلقه ضد ایرانی دولت آمریکا از گنجاندن سپاه در لیست گروه های تروریستی این است که چنانچه ترامپ در انتخابات 2020 شکست خورد و دولتی دموکرات و حامی برجام به قدرت رسید، نتواند به آسانی روابط با ایران را بهبود بخشد و به برجام بازگردد. سیستم ی حاکم بر آمریکا بر این قاعده استوار است که برای برداشتن تحریم‌ها و یا خارج کردن یک گروه از لیست گروه های تروریستی، دولت آمریکا باید بتواند تصمیم خود را برای کنگره و افکار عمومی توجیه و قابل پذیرش کند و این طبیعتاً مشروط به تغییرات اساسی در ایران است و چنان شرایطی کار را پیچیده‌تر می‌سازد.

 متعاقباً هدف ترامپ از خروج از برجام و تروریست خواندن سپاه، آن است که تصمیم‌گیرندگان ت خارجی ایران منتظر پایان دولت ترامپ نمانند و اگر قصد مذاکره دارند با ترامپ آغاز کنند و این دستاورد ارزشمندی برای ترامپ در انتخابات باشد. علاوه بر این در صورت مذاکره، هم بازگشت به برجام و هم خارج کردن سپاه از لیست گروههای تروریستی، کارت هایی برای دولت ترامپ در مذاکرات احتمالی آینده با ایران خواهد بود و طبیعتاً ایران هم نباید با دست خالی به میز مذاکره بازگردد و کارتی مثل خارج کردن نظامیان آمریکا از لیست تروریسم می‌تواند ارزشمند باشد.

لابی صهیونیست به دنبال منافع آمریکا نیست

 این کارشناس مسائل بین‌الملل درباره اقدام لابی‌های صهیونیست در تهای ضد ایرانی دولت ترامپ گفت: رفتار آمریکا در قبال ایران در چارچوب منافع این کشور نمی‌گنجد. بلکه این نوع اقدامات به دنبال تامین منافع و برنامه‌های گروه‌های خاص ضد ایران است. در واقع اختلاف منافع ملی ایران و آمریکا در آن حدی نیست که باعث تقابل تهران و واشنگتن شود. به ‌استثناء اختلافات در قضیه اسرائیل؛ و لابی صهیونیزم که تلاش می‌کند این درگیری را به نفع خود تمام کند - اما این لابی هم آنقدر عاقل هست که بداند با اقدام نظامی امنیت خود اسرائیل هم به خطر می‌افتد. این تحلیل در محافل صهیونیستی وجود دارد که چون تحریمهای اقتصادی علیه ایران به خوبی پیش می رود دیگر دلیلی ندارد که بخواهند برای خود دردسر ایجاد کرده و با اقدام نظامی کار را برای خود پیچیده کنند.

 دکتر خدایی در پاسخ به این پرسش که چرا کنگره مخالفتی با تصمیم ترامپ درباره سپاه نمی‌کند گفت: دفاع از ایران آن هم به صورت آشکار برای هرکدام از اعضای کنگره هزینه زیادی خواهد داشت. چنین اقدامی یعنی درافتادن با لابی قدرتمند صهیونیست است. درحالیکه ضدیت با ایران هزینه ای برای کسی ندارد بلکه آب و نان هم دارد.

 اعضای کنگره به ترامپ اعتماد ندارند اما نگرانی‌های مشترکی درباره ایران دارند و البته ضدیت با ایران هزینه یا خطری برای آنها ندارد؛ بلکه دفاع از ایران است که هم برای اعضای کنگره خطرناک و پرهزینه است. همینطور اقدام علیه ایران هزینه‌ای برای ترامپ ندارد و فشار جدی به دولت او وارد نمی‌کند. اما اگر همین قضیه در مورد ترکیه یا مای و عربستان مطرح شود، لابی‌های آنها فعال می شود و این دولتها با ابزارهای اقتصادی بر دولت آمریکا فشار وارد می‌کنند.

 تعداد بالای طرح‌هایی که در کنگره و دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح می‌شود هم به همین علت است. ما نفوذی در داخل آمریکا نداریم. بعد از برجام، مقداری لابی رسانه‌ها و دوگانه شدن دموکراتها و جمهوری‌خواهان، مخالفین و موافقین برجام در آمریکا به وجود آمد. اما چون این لابی ریشه اقتصادی ندارد و سازمان‌یافته هم نیست نفوذ ایران بر ت آمریکا بسیار کم است گر چه از لحاظ رسانه‌ای موافقین برجام و حقانیت مواضع جمهوری اسلامی تاثیرگذار است اما پشتوانه اقتصادی ندارد.

متن کامل مصاحبه را در ایرنا بخوانید


دکتر اسفندیار خدایی

 ما گمان می‌کردیم که امضاء دولتهای مختلف بخصوص آمریکا پشتوانه محکمی برای برجام است. در حالیکه در روابط بین‌الملل قدرت تضمین کننده اجرای قراردادها و پیمان­هاست نه تعهدات قانونی یا اامات اخلاقی. مطابق مبانی واقع‌گرایی، تمام دولتها به دنبال منافع خود هستند و پیمانها و توافقات فقط تا وقتی دوام می آورند که قدرت کافی پشت سر آنها باشد. 

 اشتباه ما این بود که پشت برجام را خالی کردیم و از فرصت پیش آمده و چندین برابر شدن فروش نفت پس ازتوافق، خود را برای روز خروج آمریکا از برجام یا برهم زدن این قرارداد آماده نکردیم در تهیه ابزار کافی برای حمایت از منافعمان در برجام غفلت ورزیدیم. دو جناح ی چنان مشغول دعوای خوب یا بد بودن برجام و جزئیات توافق شدیم که گمان نمی کردیم آمریکا به آسانی از برجام خارج شود و هیچ برنامه ای برای دفاع از حقوقمان در این توافق در صورت استنکاف طرف مقابل نداشتیم. اصولگرایان می گفتند آمریکا در این توافق چنان پیروز شده است که هرگز از آن خارج نمی شود و دولتمردان می گفتند آمریکا قانوناً نمی تواند از این توافق بین‌­المللی چندجانبه خارج شود.

 تصور کنید که ایران پس از توافق برجام با بهره‌گیری از فرصت پیش آمده، ظرف این چند سال، حدود یک پنجم از عایدات برجام را ذخیره می‌کرد. پس از توافق، فروش نفت ایران چندین برابر شد و درآمد هنگفتی نصیب کشور شد ولی قدر آن را ندانستیم. آیا اگر با برنامه ریزی عاقلانه حدود یکصد میلیارد دلار را پشتوانه جنگ اقتصادی می کردیم، آیا امروز ترامپ می­توانست به آسانی از برجام خارج شود و ایران را تحت فشار قرار دهد؟ آیا در آن صورت، هیچ چشم اندازی برای توفیق تحریمهای آمریکا متصور بود؟ خیر، زیرا با وجود چنان پشتوانه­ مالی ما می‌­توانستیم چندین سال از فروش نفت صرف نظر کنیم. بلکه می‌توانستیم با فراغ بال از طریق کم و زیاد کردن فروش نفت خود در بازار به آمریکا و سایر مصرف کنندگان نفت فشار وارد کنیم و از موضع قدرت، رفتار آنها را در قبال برجام کنترل کنیم نه آنکه این توافق را تبدیل به یک کاغذپاره بدون پشتوانه و در حد ابزاری برای اثبات حقانیت اخلاقی ایران تنزل یابد و در قبال آن به محدودیتهای فراوان هسته­‌ای گردن بگذاریم.

 آمریکا از آغاز تاسیس تاکنون هرگز به پیمانها و قراردادهای خود پایبند نبوده است مگر آنکه طرف مقابل توانسته باشد این دولت را وادار به اجرای مفاد قراردادها گرداند (مطابق منطق واقع‌گرایی). پیمانهای آمریکا با قبیله‌های سرخ­پوست هرگز عملی نشدند چون سرخپوستان گمان می کردند می‌شود روی فاکتورهایی مثل اخلاق و مردانگی حساب کرد و برنامه‌ یا قدرت کافی برای حفاظت از توافق در صورت خروج آمریکا نداشتند. اما در قراردادهایی که طرف مقابل با ابزار قدرت کافی مقابل آمریکا ایستاد، این کشور توافق را مو به مو اجرا کرده است. مثلاً پس از ناکامی آمریکا در جنگ سال 1812با انگلستان بر سر سرزمین کانادا، توافقی بین لندن و واشینگتن منعقد شد و آمریکا حاکمیت انگلستان بر کانادا را پذیرفت و مرز کاندا و ایالات متحده مشخص شد. آمریکا این توافق را مو به مو اجرا کرد، نه بخاطر رضای خدا و یا پاسداشت اخلاق و اامات قانونی این توافق، بلکه چون قدرت عظیم نیروی دریایی و اقتصاد قدرتمند انگلستان مواجه بود. مثال دیگر: اخیراً دولت ترامپ تعرفه های سنگینی بر کالاهای چینی گذاشت، اما وقتی که در جنگ اقتصادی با پاسخ متقابل چین مواجه شد و تعرفه های چین بر روی کالاهای آمریکایی می­رفت که موجب زیان هنگفت به تولیدکنندگان آمریکا وارد کند، ترامپ عقب­نشینی کرد؛ البته دعوای با چین همچنان ادامه دارد و هنوز برای قضاوت زود است.

 اشتباه ما پس از توافق برجام این بود که بازی را تمام شده پنداشتیم. درحالیکه بازی اصلی با برجام شروع شد. وقتی که جمهوری‌خواهان کنگره یکصدا مقابل توافق ماندند و رای مخالف دادند، ما متوجه خطر نشدیم و گفتیم امضاء کری و اوباما ضمانت است. وقتی که کاندیداهای جمهوری خواه انتخابات ریاست جمهوری از خروج آمریکا از برجام دم می‌زدند، ما جدی نگرفتیم. وقتی که ترامپ رای آورد و اولویت خود را خروج از برجام یا تغییرات اساسی در توافق اعلام کرد، باز هم ما جدی نگرفتیم. حال که ترامپ برجام را پاره کرده‌است و حلقه تحریمهای اقتصادی را تنگ کرده‌است متوجه شده‌ایم که مشکل ما مقداری پول برای اداره کشور است، و اگر داشتیم آمریکا مجبور بود به توافق بازگردد چه ترامپ در آمریکا حکمرانی کند و چه دولتی دموکرات بر سرکار بیاید./انتشار مطلب با ذکر نام نویسنده و کانال مطالعات آمریکا آزاد است.

t.me/EsfandiarKhodaee


وجه مشترک این چهار نامزد دموکرات که دارای بیشترین شانس برای پیروزی در رقابتهای مقدماتی این حزب هستند، اعلام پایبندی آنها نسبت به توافق هسته ای با ایران است. هر اندازه به رقابتهای انتخابات درون حزبی دموکراتها در ایالات "آیووا" و" نیوهمشایر" نزدیک تر می شویم، نامزدهای بیشتری برای حضور در این آوردگاه ی ابراز آمادگی می کنند. در حالی که حدود 19 ماه تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ( در 13 آبان 1399) زمان باقی مانده است، 18 نامزد دموکرات در صدد جمع آوری کمکهای مردمی و راه اندازی کمپینهای تبلیغاتی برای حضور در این رقابت هستند. اگرچه در نهایت، تنها یک نامزد از حزب دموکرات به رقابت نهایی با ترامپ راه پیدا می کند اما همین مسئله، منجر به حساس تر شدن رقابتهای درون حزبی دموکراتها می شود. در این میان، نام افرادی مانند جو بایدن معاون رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا، برنی سندرز سناتور کهنه کار ایالت ورمونت،الیزابت وارن و کامالا هریس دو سناتور مشهور آمریکایی دیگر به چشم می خورد.

1⃣ برنی سندرز: بازگشت بدون پیش شرط به برجام
بدون شک در میان 4 نامزد مطرح شده، برنی سندرز بیشترین حمایت را از توافق هسته ای با ایران کرده است. در دوران ریاست جمهوری اوباما و در زمان رای گیری بر سر تمدید قانون آیسا ، سندرز تنها سناتوری بود که به این قانون رای منفی داد. سندرز معتقد بود که تمدید این قانون،موقعیت برجام را به عنوان توافقی جمعی میان ایران و اعضای 1+5 به خطر می اندازد. فراتر از آن، سندرز تاکید کرده است که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آتی، بدون پیش شرط به برجام باز می گردد. لازم به ذکر است که در آخرین نظرسنجی های صورت گرفته در آمریکا، سندرز موقعیت بهتری نسبت به دیگر نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب دموکرات داشته است. او در نظرسنجی "موسسه امرسون" توانسته است 29 درصد آرای رای دهندگان دموکرات را به خود اختصاص دهد. پس از سندرز، بایدن با کسب 24 درصد آرا در رتبه دوم قرار گرفته است. این در حالیست که تا قبل از این، سندرز همواره پس از بایدن در جایگاه دوم قرار داشت.

2⃣ جو بایدن: سکوت معنادار در خصوص برجام
اگرچه جو بایدن معاون رئیس جمهور سابق آمریکا و از حامیان توافق هسته ای با ایران محسوب می‌شود، اما علاقه چندانی نسبت به ورود به این فضا ( فضای انتقاد برجامی از ترامپ) ندارد! بایدن تنها در ژانویه سال 2018 میلادی و زمانی که تصمیم ترامپ برای خروج از توافق هسته ای با ایران جدی شده بود، به کاخ سفید در خصوص عواقب و تبعات خروج از این توافق جمعی هشدار داده بود. او هشدار داد که خروج از برجام آمریکا را در عرصه بین الملل منزوی خواهد کرد. از آن زمان تا کنون، بایدن سخن صریح و مستقیمی در خصوص نحوه بازگشت به برجام نکرده است.در هر حال، بایدن خود را فردی صاحب سبک در عرصه ت خارجی آمریکا دانسته و ممکن است در مواجهه با پدیده "احیای برجام"، به قول خود بی گدار به آب نزند! با همه این اوصاف، به نظر می رسد در جریان رقابتهای درون حزبی دموکراتها بایدن مواضع صریح تری در این خصوص اتخاذ کند. نباید فراموش کرد که بایدن هنوز رسما حضور خود در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوی آمریکا را اعلام نکرده است.

3⃣و4⃣ الیزابت وارن و هریس: بازگشت مشروط به برجام
الیزابت وارن و کاملا هریس دو سناتور مشهور دموکرات آمریکایی نیز هر دو از توافق هسته ای با ایران دفاع کرده و اتفاقا، هر دو نیز اعلام کرده اند که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020، به این توافق بازخواهند گشت. اما بسیاری از تحلیلگران مسائل آمریکایی معتقدند که آنها در ازای بازگشت به برجام، مطالباتی را از ایران مطرح خواهند کرد. این قاعده می تواند در خصوص بایدن نیز صدق کند. چندی پیش "ایلان گلدنبرگ" مشاور جان کری در مقاله ای مهم در فارین پالیسی تاکید کرده بود که دموکراتها باید به توافق هسته ای با ایران بازگردند، اما در ازای این بازگشت، باید امتیازاتی را از ایران مطالبه کنند! با توجه به جایگاهی که جان کری و مشاورانش در حوزه ت خارجی حزب دموکرات دارند، احتمال دارد افرادی مانند الیزابت وارن و کامالا هریس و حتی بایدن، تصمیم گیری در حوزه برجام و نحوه بازگشت مشروط به توافق هسته ای را به آنها واگذار کنند.

بنابراین، برنی سندرز تنها نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهد بود که احتمالا "بازگشت بدون شرط" به برجام را در دستور کار قرار خواهد داد. از این رو باید وی را جدی ترین نامزد حامی برجام در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 آمریکا دانست./نامه‌نیوز
t.me/EsfandiarKhodaee


✍️ داود حشمتی
هل دادن ایران به سمت خروج از برجام از آن دست آدرس‌های غلطی است که اتفاقا حالا مدعیان مخالفت با برجام ناچار هستند به آن پاسخ دهند. به دوران برجام و پس از آن برگردیم که عده‌ای آدرس غلط به مسئولان دادند و گفتند در برجام همه چیز دادیم و هیچ چیز نگرفتیم. گفتند نتانیاهو نقش پلیس بد را در برجام بازی می‌کند و از آن راضی است. گفتند نتانیاهو توانسته ایران را مهار کند و به دروغ می‌گویند ناراضی است. و در شاه بیت آن مغز متفکر کیهان نوشت: برجام به نفع آمریکاست و ترامپ هرگز از برجام خارج نمی‌شود.» این آدرس غلط را آنقدر زیرگوش مسئولان زمزمه کردند که هیچ کس فکرش را هم نکند که ترامپ ممکن است تهدیداتش را عملی کند. آنها حتی در زمان روی کار آمدن ترامپ خوشحال بودند. معتقد بودند او کاسب» و اهل معامله»‌ است. همانطور که براساس تحقیقات مولر مشخص شده روسیه ایمیل‌های کلینتون را هک کرد تا به نفع ترامپ فضا را تغییر دهد، آنها هم معتقد بودند آمدن ترامپ به نفع جناحشان است و میوه آن را می‌توانند در سال 96 بچینند اما دسته دیگر گازانبر در داخل درست عمل نکرد. آنها معتقد بودند اتفاقا ترامپ بهتر از کلینتون و اهل مذاکره است. مهدی محمدی دبیری جمنا و از اعضای تیم جلیلی در مذاکرات حالا می‌گوید:‌‌ غلط ترین آدرس ممکن این است که فکر کنیم آمریکا می‌خواهد ایران به سمت خروج از برجام هل بدهد. آمریکا و اسرائییل اکنون فقط یک نگرانی دارند و آن خروج عملی ایران از برجام است. اگر ایران کلا برجام را کنار هم بگذارد آمریکا قادر به وارد کردن هیچ فشاری بیش از وضع فعلی به ایران نیست.»

غلط‌ترین آدرس ممکن این بود که به مسئولان ایرانی القا کنند که ترامپ هرگز از برجام خارج نخواهد شد. حتی این مساله را نمی‌توان یک آدرس غلط دادن ساده انگاشت. اگر ذهن را کمی رها بگذارید گزینه‌های دیگری هم به ذهنتان خطور می‌کند. وقتی فکر کنید یک عده مدام بیخ گوش مسئولان و در رسانه‌ها عنوان کنند: ترامپ از برجام خارج نمی شود.» خیالتان راحت.  و بعد ببینید که یکدفعه همه چیز تغییر کرد و ترامپ امضای خروج از برجام را جلوی چشمان گرفته است.

حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان هم تلاش کرده تا با دست و پا زدن بسیار این موضوع را توجیه کند. او مدعی است که پیش از این تاکید کرده بودیم که برجام برای آمریکا یک سند طلایی است و ترامپ هرگز از آن خارج نشده و این امتیاز بزرگ را که با فریب تیم هسته‌ای کشورمان به دست آورده است از دست نمی‌دهد. بعد از خروج ترامپ از برجام عده‌ای به کیهان خُرده گرفتند که آنگونه نشد! ولی بعدها موگرینی اعتراف کرد که به ما (اروپا) تضمین داد که ایران از برجام خارج نمی‌شود! »

آنچه مخالفان نمی گویند این است که معنای خروجشان از برجام دقیقا چیست؟ چرا آدرس غلط می‌دهند؟ از برجام خارج شدن یعنی اینکه دوباره به غنی سازی بالاتر و ذخیره اورانیوم بپردازیم؟ این روش را تا کجا ادامه می‌دهیم؟ تا رسیدن به بمب هسته‌ای؟ حتی اگر مساله خودتان را با فتوای رهبری در حرام بودن بمب هسته‌ای را توجیه کنید، (که نمی‌توانید)‌ دستکم باید به مردم با صراحت و صداقت بیان کنید: خروج از برجام دقیقا چه معنایی دارد، و نقطه نهایی آن کجاست؟

آیا تضمین می‌دهید که ایران وارد جنگ نشود؟‌ تضمین می‌کنید مورد حمله قرار نگیریم و به سرنوشت عراق دچار نشویم؟ در مرتبه‌ای پایین‌تر حتی‌ چه کسی تضمین می‌کند که بعد  از خروج از برجام دنیا بار دیگر به ما اجازه غنی‌سازی قانونی و به دور از نظارت را بدهد؟

آنها که ایران را از خارج و داخل به سمت خروج از برجام هل می‌دهند، به دنبال تحت فشار قرادادن مسئولان عالی نظام هستند تا وعده آتش زدن برجام» را عملی کند. چون آن را به نفع خود (نه به نفع ملت ایران) می‌دانند. مسئولیت هر اتفاقی بعد از آن قطعا برعهده همین افراد است که آگاهانه ایران را به سمت خروج از برجام سوق می‌دهند.
t.me/EsfandiarKhodaee


✍️ صادق ملکی، کارشناس، استراتژیست و تحلیلگر ارشد مسائل ی
ما به عنوان ایران انتخاب کرده ایم یک استثنا باشیم. ما در حالی مسئولیت تغییر جهان را عهده دار شده ایم که خود را نمی توانیم تغییر دهیم. ما بر عهده گرفته ایم که اسرائیل را از نقشه جغرافیا پاک کنیم و فلسطینی ها را دوباره صاحب وطن کنیم. ما بر عهده گرفته ایم که بر پا کننده عدالت روی زمین باشیم. و امروز اسرائیل قوی‌تر از چهل سال پیش، حتی حاضر نیست به طرح دو دولت تن دهد و دغدغه سوریه در خط مقدم جبهه مقاومت، نه جولان و فلسطین، بلکه دغدغه پا برجا ماندن و جنگ علیه بقای داعش است.

بازی ت، بازی قدرت و عمل ممکن است. در زمین ت نمی شود بدون محاسبه سخن گفت و عمل کرد. باید از نگاه آرمانی رها شد و به واقعیت حاکم بر زمین، تن داد. این سخن به معنای تسلیم نیست، بلکه به معنای تنظیم ت بر اساس قدرت و ظرفیت است. عدم تن دادن به واقعیت های حاکم بر صحنه ت، فاجعه ای همراه با تحقیر ملی داشته است و خواهد داشت. قراداد ترکمنچای میان ایران و روسیه، جام زهر و حتی برجام از منظری تجلی به کارگیری ت عدم درک واقعیت های حاکم بر معادلات قدرت بوده است.

بی شک بلایی را که امریکا بر سر ژاپن، آلمان و ویتنام آورده است، بر سر ایران نیاورده و در بستر اجتماعی و از همه مهمتر، در عقبه تاریخی این سه کشور تنفری که نسبت به امریکا وجود دارد، در ایرانی ها وجود ندارد. با این وجود امروز رفتار این سه کشور در ارتباط با امریکا نه بر اساس تنفر و یا رویاهای فضایی، بلکه بر مبنای واقعیت های زمینی تنظیم شده است. ژاپن، آلمان و ویتنام در تنطیم معادلات خود با امریکا برد – برد را نه بر مبنای پنجاه – پنجاه،  بلکه بر اساس ظرفیت معنا کرده و برای خویش از این معنا فرصت سازی کرده اند. امریکا قدرت خشن و عریانی است که جنایات آن  بر همگان روشن است، لذا باور و یا اعتماد به امریکا ساده لوحی است، اما عدم پذیرش و تاثیرگذاری عامل مهمی به نام امریکا بر نظام بین الملل نیز ساده لوحی بزرگتر است. نباید خطا کرد و در دامی افتاد که بقای ایران را به خطر اندازد.

در خاورمیانه امریکا در نقطه ایده‌آل، به دنبال ایران ضعیف نبوده بلکه در معادلات قدرت، به دنبال برقراری توازن در این منطقه است. در خاورمیانه تغییر محسوس توازن قدرت از سوی هر کشوری، می تواند محرک آغاز جنگ باشد. توجه کنیم هیچ جنگی به یک باره آغاز نمی شود. زمینه جنگ ها در شیبی آرام شکل می گیرد. باید به جای شیب سازی برای جنگ، برای صلح، بستر ساخت. اینجا خاورمیانه است. این بخش از جهان در طول تاریخ مورد توجه و رقابت بوده و همچنان هست. خاورمیانه بر خلاف اوراسیا، آتلانتیک و شرق دور، قدرت تمام کننده‌ای چون روسیه، امریکا و چین ندارد. البته به علت حساسیت و منافع متعدد و متضاد حاکم بر خاورمیانه، قدرت های فرامنطقه‌ای نیز اجازه ظهور قدرت تمام کننده در این منطقه نمی دهند. شاید درک این نکته بتواند برای ایران، ترکیه و عربستان نقطه عزیمت به پایان رقابت و قائل شدن به جایگاه خاص برای خویش باشد.

و امروزکه ایران علی رغم چهل سال هزینه برای فلسطین، این مهمترین مسئله جهان اسلام (تسنن) همچنان با مشکل پذیرش بخش مهمی از این جهان روبه رو است، شاید بهتر باشد که دیگر از فلسطینی ها، فلسطینی تر نباشیم. اندکی اندیشه در عملکرد فلسطینی ها در ارتباط با صدام، داعش، مذاکرات صلح و از سوی دیگر تشکیل بلوک عربی – اسرائیلی علیه ایران شاید بتواند راهنمای عمل باشد.

نکته آن که، در دولت اصلاحات و در هنگامه حمله امریکا به افغانستان، قائم مقام وقت وزارت امور خارجه در مورد مهمترین مصداق منافع ملی ایران سئوال کرد. بی درنگ با نشان دادن نقشه ایران اظهار داشتم مهمترین مسئله باید حفظ کیان کشور باشد، زیرا با ایران است که بحث های دیگر معنا می یابد و می توان از هر منظری امید به فردایی بهتر داشت.

نگذاریم قامت بلند ایران خم شود. این کشور غنی از منابع و نیروی انسانی می تواند نه قدرت مطلق در خاورمیانه، اما می تواند از عناصر اصلی قدرت باشد. همان گونه که استثناها در حیات زیستی دوام نمی آورند، در محیط ی و نظام بین الملل نیز استثناها سخت است که دوام آورند به اهداف خود برسند.

هر کس که دغدغه ایران را دارد باید بداند که درک شرایط و محیط منطقه ای و بین المللی به تنهایی کافی نیست و باید این درک عامل ورود به تغییر باشد. تطبیق ت های کشور بر اساس ظرفیت های ایران، عامل توسعه و قدرت است. برای بزرگی، ماندگاری، توسعه و پیشرفت ایران، همچنان فرصت است و تا دیر نشده باید از استثنا بودن خارج شده و در تعامل منطقی با جهان، فقط به منافع قابل دستیابی اندیشید.
t.me/EsfandiarKhodaee


اسفندیار خدایی, مصاحبه با خبرگزاری ایرنا

اسفندیار خدایی» روز سه شنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ی ایرنا، با اشاره به اقدام ایران در ساقط کردن هوایپمای بدون سرنشین گلوبال هاوک آمریکا که به حریم هوایی ایران کرده بود، گفت: پاسخ ترامپ به سقوط پهباد، برای جنگ‌طلبان نومیدکننده بوده است. دولت آمریکا فعلاً به دنبال جنگ با ایران نیست. معمای ایران پیچیده‌تر از آن است که با حمله نظامی حل شود.


وی بیان داشت، آمریکا فقط وارد جنگی می‌شود که بتواند در کوتاه‌مدت پیروز شود، در صورت بروز جنگ در شرایط کنونی، متحدان آمریکا از جمله اسرائیل، عربستان و امارات متحده عربی، هزینه سنگینی پرداخت خواهند کرد. وقتی که اسرائیل در مقابل موشک‌های ابتدایی حماس آسیب‌پذیر است، در برابر موشک‌های حزب‌الله لبنان و پایگاه‌های ایران در سوریه به شدت تهدید می‌شود به همین دلیل حتی نتانیاهو هم در شرایط کنونی به دنبال جنگ نظامی آمریکا علیه ایران نیست.


این تحلیلگر مسائل ت خارجی ادامه داد: اکنون آمریکا روی تحریم اقتصادی ایران تمرکز کرده است تا زمانی که دولت ایران به اندازه کافی ضعیف شده باشد و چشم‌انداز پیروزی با کمترین هزینه برای آمریکا وجود داشته باشد.


خدایی با اشاره به نزدیک شدن به ایام انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا تصریح کرد: انتخابات آمریکا نزدیک است و افکارعمومی آمریکا از جنگ با ایران استقبال نمی‌کنند به خصوص آنکه ایران برجام را امضا کرده و این دولت ترامپ است که از اجرای این توافق سرباز زده است.


وی با اشاره به نقش توان دفاعی و منطقه ای ایران در واکنش آمریکا اظهارداشت: در تاریخ آمریکا حتی یک مورد هم دیده نشده که این کشور وارد درگیری نظامی با یک قدرت منطقه‌ای آماده مثل ایران شده باشد. در تمام جنگ‌های آمریکا، چشم‌انداز پیروزی روشن و کاملاً در دسترس بوده است. مثلاً دولت بوش پدر در جنگ اول عراق پس از عقب‌نشینی صدام از کویت، جنگ را ادامه نداد چون پرهزینه نشان می‌داد و احتمالاً خیلی طول می‌کشید، لذا آمریکا عراق را ۱۰ سال دیگر به شدت تحریم کرد تا حدی که در سال ۲۰۰۳، پیروزی بر صدام بسیار آسان بود و همین‌طور هم شد، اگرچه پیش‌بینی بوش پسر از عراق پس از حذف صدام درست از آب در نیامد.


خدایی با بیان اینکه آمریکایی‌ها می‌دانند که ورود به یک جنگ تمام‌عیار با ایران بسیار پرهزینه خواهد بود، ابراز داشت: آنها به دنبال تضعیف ایران با توسل به تحریم‌های شدید اقتصادی هستند و چنانچه به این هدف برسند، زمینه برای اقدام نظامی فراهم می‌شود.


وی با بیان اینکه ایران امروز با عراق تحت حاکمیت صدام دو تفاوت عمده دارد، عنوان کرد: صدام با حمله به کویت، زمینه ائتلاف جهانی علیه خود را فراهم کرد اما ایران با پذیرش برجام، از لحاظ منطق جهانی در جایگاه برتر نشسته است و این آمریکا است که با خروج از برجام، طغیان کرده است. ثانیاً، ایران با داشتن قدرت موشکی و متحدانی چون حزب‌الله و پایگاه‌هایی در سوریه، با عراق صدام متفاوت است.


این کارشناس مسائل آمریکا درباره تلاش برخی از نیروهای حاضر در کاخ سفید برای جنگ محدود با ایران یادآور شد: ترامپ پس از پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ احتمالاً به دنبال بهانه‌ای برای جنگ هوایی چند روزه و بمباران تاسیسات نظامی و هسته‌ای و زیرساخت‌های اقتصادی نفتی و گازی ایران و سپس آتش‌بس و برداشتن پرچم صلح باشد. اما مشکل اینجاست که با توجه به توان موشکی ایران، این کشور در مقابل جنگ کوتاه‌مدت، نیز دست‌بسته نیست. متحدان آمریکا همچون اسرائیل و امارات هزینه سنگینی را برای چنان جنگی پرداخت خواهند کرد لذا آنها هم در شرایط کنونی از چنین طرحی استقبال نمی‌کنند.


وی در پاسخ به این سوال که گزینه تهدید به جنگ با ایران تا چه اندازه حربه‌ای برای وادار ساختن تهران برای انجام گفت‌وگو با واشنگتن است؟ بیان کرد: معمای ایران پیچیده‌تر از آن است که با حمله نظامی حل شود. تهدید به جنگ در کوتاه‌مدت روی افکار عمومی تاثیرگذار است اما پس از مدتی همه درمی‌یابند که آمریکا فعلاً در شرایطی نیست که وارد یک جنگ جدی با ایران شود.


این تحلیلگر مسائل ت خارجی یاد آورشد: تحریم ایران نیز در طولانی‌مدت هزینه‌هایی برای آمریکا دارد زیرا آمریکا باید در قبال همکاری کشورهای دیگر با تحریم‌ها، به آنها امتیازات یا باج‌هایی بدهد و این همان چیزی است که دولت اوباما با درک آن با ایران مذاکره کرد، دولت ترامپ نیز کم‌کم به همان نتیجه می‌رسد که برجام برای هر دو طرف توافق خوبی بود.


متن‌کامل‌مصاحبه خبرگزاری ایرنا:

irna.ir/news/83367932/


"برنی سندرز" یکی از نامزدهای حزب دموکرات آمریکا برای رقابت در مرحله مقدماتی (درون حزبی) انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا اعلام کرده که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در نخستین روز کاری خود به برجام بازخواهد گشت.

به گزارش 

عصرایران، سندرز در مصاحبه‌ای با وب سایت شورای روابط خارجی آمریکا با اعلام این موضوع گفته است:" توافق هسته‌ای با ایران که با همکاری ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپایی به علاوه روسیه و چین به دست آمد یکی از قوی‌ترین توافقات عدم اشاعه تسلیحات هسته‌ای در تاریخ دیپلماسی است که از طریق مذاکره به دست آمده است."

او افزود:" این توافق از جنگ جلوگیری کرد و ایران را از دست‌یابی به سلاح هسته‌ای بازداشت. من در نخستین روز ریاست جمهوری خود به این توافق بازخواهم گشت و سپس به همکاری با گروه 5+1 و ایران برای حصول به اقدامات بیشتر به منظور ممانعت از هر مسیر دیگری برای دست‌یابی به سلاح هسته‌ای، مهار کردن اقدامات تهاجمی ایران در منطقه و شکل دادن به یک توازن قوای جدید در خاورمیانه، خواهم پرداخت."

او همچنین درباره تغییر ت کنونی دولت ترامپ در قبال عربستان سعودی گفته است: "ت ایالات متحده در قبال سعودی باید تغییر کند. ت کنونی واشنگتن بر مبنای نفت ارزان، فروش میلیون‌ها دلار اسلحه، چشم پوشی کامل و عامدانه از موارد نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و نقش این کشور در گسترش افراط گرایی اسلامی در جهان استوار است. ما باید به طور کامل حمایت خود را از قتل عام یمنی‌ها از سوی سعودی خاتمه دهیم و به ریاض این سیگنال را بدهیم که با تحریک‌های این کشور خود را درگیر یک برخورد نظامی با ایران نخواهیم کرد."

او افزود: "اما ما باید این را هم مد نظر داشته باشیم که عربستان سعودی بخشی از راه‌حل برای ایجاد هر گونه ثبات در منطقه خاورمیانه است."

سندرز همچنین با انتقاد از ت کنونی دولت ترامپ در قبال تحولات داخلی ونزوئلا گفته است در صورت پیروزی در انتخابات، کمک خواهد کرد بحران ی ونزوئلا از طریق گفتگوی دولت مادورو با مخالفان داخلی این کشور و با مشارکت جامعه جهانی، حل و فصل شود.


✍ محمد جعفری؛ کانال تلگرام مصطفی تاجزاده @MostafaTajzadeh

نظارت استصوابی اصولگرایان را دوپینگی و اصلاح­‌طلبان را قلابی می­‌کند

نظارت استصوابی قدرتی افسانه‌­ای در اختیار طبقه حاکم قرار می­دهد تا با سلیقه خود و معیارهای کلی و تعریف نشده، کاندیداهای ریاست‌­جمهوری، خبرگان و مجلس را تعیین کنند. این قدرت استثنایی به مرور زمان موجب شده که قدرت و ثروت در دست افراد خاصی متمرکز شود. در طول تاریخ همواره بین قدرت و ثروت رابطه مستقیمی وجود داشته است. اگر کسی ثروت داشته باشد اما قدرت نداشته باشد، نمیتواند از ثروت خود پاسداری کند. مسئولان نظام که زمانی در محله­‌های فقیرنشین جنوب شهر ساکن بودند به برکت قدرت ی، اکنون در کاخ­های مجلل در بالاترین نقاط شهر زندگی می­کنند و بزرگترین بانکها و بنیادهای اقتصادی و مالی را کنترل می­کنند و فرزندان ایشان در خارج کشور مشغول کسب فضائل معنوی وفرائض مقدس علمی و فرهنگی و به ذکر و عبادت خدا مشغولند! این نتیجه فساد فردی نیست. بلکه معلول فساد ساختاری و تجمع ثروت و قدرت در دست گروه حاکم با پشتوانه ساختاری نظارت استصوابی است. رسالت شورای محترم نگهبان، نظارت بر سلامت انتخابات و جلوگیری از رخنه افراد فاسد و نفوذی­ها در لایه‌­های مدیریت نظام است تا انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد. اما نظارت استصوابی با معیارهای کلی و تعریف­‌نشده موجب تمرکز ثروت و قدرت شده است و شورای نگهبان را از رسالت واقعی خود دور و در خدمت طبقه حاکم قرار میدهد.

نظارت استصوابی اصولگرایان را فاسد می­کند

در نظامهای مردمسالار، وقتی که یک حزب در انتخابات شکست می­خورد، تلاش ‌میکند خود را به مردم نزدیکتر کند تا بار دیگر به قدرت باز گردد. اصولاً کار احزاب ی این است که خواسته های مردم را کشف کنند و برنامه متناسبی ارائه کنند که مورد پسند و رضایت قرار گیرد. لذا احزاب بطور مداوم برنامه‌­ها و شعارهای خود را اصلاح می ­کنند تا مبادا عرصه را به رقیب واگذارند. اما اصولگرایان ایران علاوه بر کنترل نهادهای غیر انتخابی، می‌­توانند با استفاده از دوپینگ نظارت استصوابی، ارنج تیم مقابل را طوری بچینند که در همواره خودشان برنده انتخابات باشند و رقیب را از صحنه خارج سازند. لذا نیازی به تغییر خود نمی‌بینند، حتی در صورت شکست در مقابل رقیب فرضی که تحت کنترل و عروسک خودشان است، طلبکار هم می­شوند و مردم را مقصر می­خوانند زیرا به اصولگرایان رای نداده­‌اند، لذا این مردم هستند که باید تغییر کنند نه اصولگرایان.


ساختار نظارت استصوابی در طولانی مدت موجب می­گردد که اصولگرایان فاسد شوند و هرگز متوجه نقاط ضعف خود نشوند و در صدد رفع آنها بر نیایند و مثلاً با شعارهای دهه شصت به دنبال جذب مردم در دهه نود باشند. این وضعیت موجب چرخه باطل قدرت می­شود و در نهایت به بن­‌بست ی منجر میشود تا مردمی که از اصولگرایان دوپینگی و اصلاح­‌طلبان قلابی برای تغییرات واقعی نومید شده‌­اند به ضد انقلاب خارج از کشور و امثال ترامپ و بن‌­سلمان و نتانیاهو چشم دوزند و زمینه برای نفوذ فراهم شود. اما اگر انتخابات واقعی آزاد برگزار شود، اصولگرایان حتی در صورت شکست، با برنامه و شعارهای مناسبتر، خود را به مردم نزدیکتر می­‌کنند و زمینه پیروزی در دور بعدی را فراهم می­کنند. تجربه انتخاباتهای آزاد در کشورهای اسلامی نظیر پاکستان، عراق، ترکیه و مصر نشان می­دهد که اسلامگرایان اصولگرا معمولاً بازنده میدان نمی­شوند زیرا احزاب رقیب ایشان غالباً ساختار منسجمی ندارند و اختلافات آنها بسیار بیشتر از مذهبی‌­هاست.


نظارت استصوابی اصلاح­‌طلبان را قلابی میکند


نظارت استصوابی این فرصت را به جناح حاکم ­میدهد که ترکیب تیم رقیب یعنی اصلاح‌­طلبان را نیز بچینند، و مهره­‌های قوی و جدی را که قدرت آنان را به خطر می‌اندازد را حذف مهره‌­های بی­‌خطر و حرف­‌شنو را تایید صلاحیت کنند تا مردمی که از اصولگرایان خسته شده‌­اند فریب شعارهای اصلاح­‌طلبان قلابی را بخورند. آنها نیز بجای حرکت به سمت اصلاحات ساختاری واقعی به شعارهای عوام­‌پسند سطحی بسنده کنند و بدنبال کسب رضایت ارباب تایید صلاحیت برای دور بعدی باشند نه خواسته های واقعی مردم. به تدریج مردم از آنها نومید، به ماهیت قلابی­‌شان پی می­برند و دست از حمایتشان می­‌کشند. 


اما برخلاف تصور کارگردانان حاکم، مردم دده از اصلاحات، همواره به سمت اصولگرایان رو نمی‌­آورند زیرا به مرور زمان متوجه ساختار این چرخه باطل قدرت می‌­شوند. لذا این مردم یا به خیل جمعیت منفعل تبدیل می‌­شوند و پشت نظام را خالی می­کنند و یا به براندازان دل می‌­بندند و نومید از اصلاحات واقعی، چشم به خارج از مرزها می‌­دوزند و نظارت استصوابی ناخواسته زمینه نفوذ آمریکا، عربستان و اسرائیل را فراهم می­‌کند و موجب تمرکز ثروت و قدرت در طبقه حاکم می‌شود.


مجتبی نجفی

شانس در ت بی تاثیر نیست. یکی از بدشانسی های مردم ایران، پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. شکست ترامپ برجام را در نهایت حفظ می‌کرد. ورود ترامپ به کاخ سفید، به نتانیاهو و سران عربستان سعودی و چند کشور حاشیه خلیج فارس این امکان را داد تا پرونده ایران را از "عادی شدن" به سمت "امنیتی شدن" هدایت کنند. می توان گفت با اعمال تحریم های موثر یکجانبه و اقدامات هدفمند دولت آمریکا در برابر ایران ما به دوران "پیشابرجامی" بازگشته‌ایم. بنظر می‌رسد تنها شکست ترامپ در انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا می تواند این دوران را متوقف کند. 


بسیاری از تحلیلگرانی که معتقد بودند ترامپ تاجر است و در نهایت برای ایران بهتر است در روش تحلیلی خود به جای توجه به ساختارها به ویژگی های شخصیتی رییس جمهور آمریکا وزن دادند. انتصاب بولتون و پمپئو به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه تمام این تحلیلها را نقش بر آب کرد و نشان داد بیشتر از تحلیل شخص ترامپ باید به تیمی که در کاخ سفید اطراف او را گرفته اند توجه کرد. بولتون و پمپئو جنگ با ایران را دوست داشته و دوست دارند. تنها محدودیتهای آمریکا هم در ت داخلی و هم در خاورمیانه است که مانع از تحقق این هدف شده است. 


راه اندازی جنگ براساس مدل عراق برای آمریکا هزینه‌زاست. دولت آمریکا هنوز نتوانسته تبعات جنگ در افغانستان و عراق را مهار کند. اقتصاد آمریکا هم تاب جنگ دیگری را ندارد. در نتیجه انتظار راهبردی برای جنگ همه جانبه و تمام عیار با ایران که قطعا قدرتمندتر و با نفوذتر از صدام منزوی است و مردمی متحد تر در برابر حمله خارجی دارد عقلانی نیست. تنها گزینه هایی مانند جنگ محدود و برخوردهای تصادفی می ماند که البته در نوع خود خطرناک هستند. نمی شود گزینه جنگ را از احتمالات به کلی حذف کرد اما نسبت به دیگر احتمال ها ضعیف تر است. 


ایده اصلی تیم ترامپ تضعیف هر چه بیشتر صدای جامه مدنی یا موتور محرک دموکراسی در ایران است. دولت آمریکا بیشتر از هر چیز علاقه دارد گفتمان امنیتی در ایران و منطقه حاکم شود. ادبیات و زبان نئومحافظه کارهای آمریکایی که ترامپ را دوره کرده‌اند این گفتمان را می پسندد. آنها با این گفتمان راحت تر می توانند ایران را به عنوان خطر امنیتی در صدر پرونده های بین المللی بنشانند. اقدام دولت آمریکا در تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران، حلقه ای از اقداماتی است که از خروج برجام تا کنون صورت گرفته است. هدف این اقدامات تقویت نظامیگری به جای گفتمان مدنی در ایران بوده است: "به جای جامعه مدنی ایران با سپاه می خواهیم حرف بزنیم."

 

دولت آمریکا از مخالفان وابسته جمهوری اسلامی استفاده ابزاری میکند. آنها را به عنوان آلت دست، عامل فشار و کارت بازی استخدام کرده و هر زمان هم لازم ببیند آنها را کنار می گذارد. تندروها در آمریکا می دانند ت تحریم ها به لاغر شدن جامعه مدنی منجر می‌شود و نظامیان را در ت داخلی بازیگر مهمتری می‌سازد. در نتیجه تقویت نظامی‌گری در راستای تبلیغ ایدئولوژی است که ایران را "شیطان" می داند. وقتی در کشوری انتخابات برگزار شود، نهادهای مدنی تحت فشار قرار نگیرند، فرصت ابراز وجود برای فرهنگ و هنرش را داشته باشد؛ پیشبرد این رویکرد ایدئولوژیک مشکل و اعتبارش خدشه دار می شود. در نتیجه آمریکا، اسرائیل و متحدانش بیشتر از هر چیز دوست دارند به جای "هنر" ایران از "بمب اتمی فرضی" ایران سخن گفته شود. به جای "جامعه مدنی" از "سپاه پاسداران" و به جای "اسلام نواندیش و متساهل" از "اسلام خشک و محافظه کار". 


نیروهای مدنی که بازی خود را در عرصه عمومی تعریف کرده‌اند، نباید در دام آمریکا گرفتار شوند. هر چند که تبعات راهبرد ایالات متحده انزوای جامعه مدنی در ایران است. اما فراموشی تاکید همزمان بر دو وجهه از استقلال "نفی زورگویی خارجی و زورگویی داخلی" و "تاکید بر بازگشت نظامیان به پادگانها" و "حفظ استقلال در ت خارجی، در کنار توسعه و آزادی" می تواند این انزوا را عمیق تر کند. 


پیش از هر نهادی باید در کنار "ایران" ایستاد. آنچه که امروز مظلوم تر از همه واقع شده "ایران" و منافع ملی اش هست که زیر بار برخورد دو گفتمان امنیتی نظامی گرا در حال خرد شدن است. به همان نسبت که استقلال از قدرتهای خارجی ارزش است تاکید بر حقوق مدنی مردم و تقویت جامعه مدنی در برابر استبداد داخلی هم ارزشمند است.

 

دولت ترامپ امروز بیشتر از هر چیزی جامعه مدنی ایران را هدف قرار داده است. ترامپ و همکارانش به خوبی واقف هستند بازیگری بیشتر نظامیان در عرصه ی و عقب راندن جامعه مدنی به معنای تاخیر بلندمدت در روند توسعه ایران است و این همان هدفی است که زیر لوای برخورد با سپاه، موذیانه دنبال می‌کنند.

t.me/EsfandiarKhodaee


نویسنده: جکسون دیهِل واشنگتن پست ترجمه: هادی عبادی

او زمانی دیکتاتور بی‌رحمی در کشوری عربی و غنی از ذخایر نفتی وجود داشت که مورد حمایت ایالات متحده و حکومت‌های غربی دیگر بود. با وجود اینکه جنایات او بسیار وحشتناک بود، در حال مدرن کردن کشور خود بود و علیه ایران موضع می‌گرفت. به هر صورت، جایگزینی برای او وجود نداشت. این حاکم متوجه این پیام شده بود. او نتیجه‌گیری کرده بود تا زمانی که به تولید نفت ادامه دهد و با ایران دشمنی ورزد، آزاد است مخالفانش را سلاخی کرده و به همسایگان خود آزار برساند. نام او صدام حسین بود. قمار آمریکا و هم‌پیمانانش بر او نهایتاً منجر به عراق به کویت در دهه 90 میلادی شد و از آنجا سلسله حوادثی رقم خورد که اکنون موجب سرافکندگی برای ت خارجی کشورهای غربی شده است.


با این وجود، در نشست گروه بیست در اوزاکا در ژاپن، آن‌ها با خوشحالی دور محمد بن سلمان جمع شدند. فقط ترامپ چنین کاری نکرد، بلکه روسای جمهور و نخست وزیران دموکراسی‌های بزرگ غربی نیز چنین کردند. حتی رهبران هند، کره جنوبی و ژاپن نیز در شش ماه گذشته با بن سلمان به گرمی برخورد کردند.


اگر از آن‌ها علت این امر را جویا شوید، پاسخ یکسانی را می‌شنوید: ولیعهد عربستان بهترین گزینه برای مدرن کردن این کشور است. او با افراط‌گرایان مسلمان می‌جنگد و هم‌پیمان ما و اسراییل علیه ایران است. جایگزین‌های بن سلمان حتی از او هم بدتر هستند.


اگر بخواهیم برای گستردگی این نظر درباره بن سلمان دلیلی بیاوریم، لازم است به تک صدای اگنس کالامارد گزارشگر ویژه سازمان ملل توجه کنیم. او پس از پنج ماه تحقیق، گزارش کاملی از قتل قاشقجی و بریدن اعضای بدن او در کنسولگری عربستان در استانبول ارائه کرد. او در این گزارش به این امر اشاره کرد که چنین اقدامی عمدی و از قبل برنامه ریزی شده بوده، مسئول آن دولت عربستان سعودی است و این نکته تقریباً محرز شده که بن سلمان هم در این اقدام و هم در تلاش‌های بعدی برای افشا نشدن آن نقش داشته است.» او در این گزارش درخواست کرده تا علاوه بر برگزاری دادگاه برای یازده مأمور عربستانی، علیه بن سلمان و دارایی‌های او در خارج از عربستان نیز تحریم در نظر گرفته شود.


آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل تاکنون به خواسته‌های کالامارد توجهی نکرده است. اروپا نیز در این زمینه سکوت اختیار کرده است. هنگامی که در نشست گروه بیست از ترامپ در زمینه قاشقجی سؤال شد، گفت هیچ اتهامی مستقیماً متوجه ولیعهد نیست. این امر در حالی بود که هم گزارش کالامارد و هم ارزیابی سازمان سیا اتهاماتی را علیه بن سلمان مطرح کرده بودند. کالامارد در دیدار هفته پیش خود از واشنگتن، نیتی خود را ابراز کرد. او در نشستی در موسسه بروکینگز گفت: بسیاری از دولت‌ها تلاش کردند از این قضیه عبور کنند، اما این قتل محو نخواهد شد.» او علی‌رغم نظر ترامپ، به عدالت در آمریکا اعتماد دارد. کالامارد در ملاقاتی در رومه واشنگتن پست گفت: فکر می‌کنم اینجا تنها جایی است که پاسخگویی در مسائل ی همچنان وجود دارد.»این امید بی‌دلیل نیست: انتظار می‌رود قانون‌گذاران از مدیر اطلاعات ملی درخواست کنند تا گزارشی از افراد مسئول در قتل قاشقجی تهیه کرده و ممنوعیت ویزا را برای آن‌ها اعمال کند. از کمیته روابط خارجی سنا نیز انتظار می‌رود این هفته مجازات‌های دیگری را در نظر بگیرد. اما تا زمانی که ترامپ رئیس‌جمهور است، احتمال اینکه بن سلمان تحت تحریم‌های مستقیم آمریکا قرار بگیرد، وجود ندارد؛ همه مجازات‌های کنگره یا او را مستثنی خواهند کرد یا به ترامپ چنین قدرتی اعطا خواهند کرد.


بن سلمان همچون صدام حسین به این نتیجه رسیده است که مصونیت دارد. نی که به دستور او شکنجه شدند، همچنان در زندان به سر می‌برند. هواپیماهای او همچنان در حال بمباران یمن هستند و او در حال برداشتنِ اولین گام‌ها برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای است. چون کشورهای غربی اکنون او را متوقف نمی‌کنند، بعداً مجبورند چنین کاری را انجام دهند، وقتی که هزینه این اقدام به‌مراتب بالاتر خواهد بود.

t.me/EsfandiarKhodaee


نویسنده: پیتر آزبورن منبع: میدل ایست آی

با انتخاب بوریس جانسون به عنوان نخست‌وزیر، بریتانیا دونالد ترامپ خودش را به عنوان رهبر ملی خواهد داشت. یک نسخه کپی از دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا. جانسون هم مانند ترامپ قوانین خودش را ابداع می‌کند. جانسون همانند ترامپ اظهارات نژادپرستانه به زبان می‌آورد. جانسون متولد آمریکا درست مانند ترامپ یک فرصت‌طلب واقعی است. مردی بدون ارزش‌ها. او به مانند ترامپ از استیو بنن ناسیونالیست م می‌گیرد. او مانند ترامپ به اقلیت‌ها حمله می‌کند.


✅  قدرت متحدان: آنها هر دو قابلیت قابل توجهی برای فرار از اشتباهاتی دارند که هر تمدار دیگری را به زانو در می‌آورد. ترامپ و آن رسوایی جنسی را به یاد آوردید؛ زمانی که ترامپ حین کمپین انتخاباتی ۲۰۱۶ درباره اذیت و آزار ن لاف می‌زد. واشنگتن در بهت فرو رفت. تصور می‌شد که این پایان کار ترامپ باشد. اما اشتباه می‌کردیم. به همین ترتیب، وست‌میستر همین اواخر تصور می‌کرد که کمپین جانسون برای رهبری توری‌ها به پایان رسید است. این زمانی بود که گزارش‌هایی از وقوع نزاع شبانه در منزل دوست‌دختر او منتشر شد. اما جانسون این قضیه را پشت سر گذاشت. آن‌ها چطور چنین کاری انجام می‌دهند؟


آن‌ها به متحدان قدرتمندی در مطبوعات جناح راستگرا متکی هستند. ترامپ فاکس نیوز را دارد تا دروغ‌هایش را تکرار کند و برای بی‌خردی او بهانه بتراشد. وقتی بوریس جانسون نخست‌وزیر شود، همین کار را با حمایت امپراتوری رومه روپرت مرداک انجام خواهد داد. او همچنین می‌تواند روی کمک تلگراف و ساندی تلگراف و رومه‌های محافظه‌کار حساب باز کند. 


✅ نقطه شکست: جانسون نامزد محبوب ترامپ است. رئیس‌جمهوری آمریکا هفته پیش به خبرنگاران گفت: "او شخص متفاوتی است اما آن‌ها معتقدند من هم شخص متفاوتی هستم." منظور رئیس‌جمهوری آمریکا این است که آن‌ها جوشش ی قابل مقایسه‌ای دارند. جانسون نسخه‌ای بسیار شبیه به ترامپ است. جانسون پوپولیستی است که حامیانش با نهادهای بریتانیا با تحقیر رفتار می‌کنند. دلیل دیگری از اینکه چرا ترامپ جانسون را تحسین می‌کند. اگر دیدگاه جانسون درباره بریگزیت عملی شود، او به کمک رئیس‌جمهوری آمریکا برای حصول توافق تجارت آزاد ترانس آتلانتیک نیاز خواهد داشت؛ چیزی که جانسون و حامیان بریگزیتی او آرزو دارند. این بدین معناست که ظهور جانسون، در سن ۵۵ سالگی به عنوان نخست‌وزیر، نقطه شکست در ت بریتانیاست. مورخان ت خارجی بریتانیا در دوره جانسون را به نام دوره وحشت اخلاقی به تصویر خواهند کشید. او رئیس وفاداری است که زمانی که به دردسر افتادم، از من حمایت کرد. اما خصوصیت‌های بزرگ هم برای خیر و هم برای شر قابلیت استفاده دارند و می‌ترسم که جانسون از آن برای وارد آوردن آسیب و ویرانی استفاده کند.


✅ وحشت اخلاقی: جانسون گرچه فرد باهوشی است که خوب از پس شهرداری لندن برآمد، اما بارها اظهارت نژادپرستانه علیه سیاه‌پوستان و ن مسلمان برقع‌پوش عنوان کرده است. نام جانسون به عنوان یکی از بدترین وزیر خارجه‌های بریتانیا ثبت می‌شود. بریتانیا حین نسل‌کشی مسلمانان روهینجا به دست ارتش میانمار در شورای امنیت سازمان ملل ساکت ماند. عملا اقدامی علیه این ژنرال‌ها صورت نگرفت و مقام‌های وزارت خارجه در حالی که این رژیم نسل‌کشی می‌کرد، از آن حمایت کردند. واکنش جانسون به فاجعه انسانی یمن هم به همان اندازه بد بود. شاهد بودم که کارشناسی با راهکارهای خلاقانه نزد او آمد. ظاهرا به حرف‌هایش توجه می‌کرد اما چیزی عاید نشد. بریتانیا بار دیگر در سازمان ملل در قبال یمن سکوت اختیار کرد  و ای در حالی است که می‌توانست نقشی در خاتمه این درگیری داشته باشد. اما این کار را نکرد. در نتیجه مورخان، ت خارجی بریتانیا حین دوره جانسون را دوره وحشت اخلاقی توصیف خواهند کرد.


✅ همگی ما انتظار داریم که اولین بحران برای جانسون بریگزیت باشد. نه، اولین مورد واکنش بریتانیا به توقیف تانکرش در تنگه هرمز خواهد بود. واکنش جانسون چه خواهد بود؟ 


تشدید بی‌ثباتی ی: جانسون اما می‌داند با خاموش کردن این مناقشه خشم ایالات متحده ترامپ را در زمانی که به شدت به حمایت آمریکا برای یک توافق بریگزیت نیاز دارد، بر می‌انگیزد؟ بریتانیا در حال ورود به دوره‌ای از بی‌ثباتی ی شدید است. گوردون  براون، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا اخیرا گفت ممکن است جانسون آخرین نخست‌وزیر بریتانیا باشد. شاید او حق داشته باشد.

@EsfandiarKhodaee

لینک متن اصلی انگلیسی

middleeasteye.net/opinion/britain-will-get-its-own-donald-trump-national-leader


کوروش , رومه اعتماد

اینکه گویا ترامپ رهبری پیش‌‌بینی‌ناپذیر» است، به تکراری ملال‌آور در داخل و خارج ایران تبدیل شده است. این موضوع برای ما به لحاظ تگذاری مهم است و ضروری است به آن پرداخته شود. عمدتا ترامپ خود منشا ایجاد چنین تصوری بوده است. او از دوران مبارزات انتخاباتی کرارا از وم پیش‌بینی‌ناپذیر بودن امریکا در ت خارجی سخن گفته است. او در آوریل 2016 در یک سخنرانی انتخاباتی از دکترین پیش‌بینی‌ناپذیری» گفت و تاکید کرد که ما باید غیرقابل پیش‌بینی باشیم.» او نشان داده که به پیش‌بینی‌ناپذیر بودن به عنوان یک حربه و یک اهرم فشار می‌نگرد و معتقد است که تنها در این صورت دستش برای مذاکره در هر حوزه‌ای باز خواهد بود. به باور نگارنده ترامپ رهبری پیش‌بینی‌ناپذیر نیست. تصمیمات او بیشتر شفگتی‌ساز است تا غافلگیر‌کننده. تاکید مکرر ترامپ بر وم پیش‌بینی‌ناپذیری را نباید مترادف با پیش‌بینی‌ناپذیر بودن او در عمل دانست.
دامن زدن ترامپ به دکترین پیش‌بینی‌ناپذیری» بیشتر در عمل به ترامپ برای استتار نادانی‌ها و ناآگاهی‌های او در ت خارجی و توجیه هر اقدام غیرعاقلانه در پرتو این دکترین» کمک کرده است. برخی از مخالفان او نیز این دکترین» را بهانه‌ای برای مخفی‌کاری او و خودداری‌اش از دادن اطلاعات به مردم امریکا و اداره غیر‌شفاف و خودسرانه ت خارجی بدون نظارت کنگره و مردم می‌دانند. این دکترین همچنین می‌تواند بهانه‌ای برای توجیه غیر‌متعارف بودن ترامپ و اظهارات نسنجیده او و نیز بی‌تصمیمی و کندی‌اش در فهم موضوعات پیچیده روابط بین‌الملل و کندی او در تصمیم‌گیری باشد. در واقع، ترامپ دارای دیدگاه‌هایی است که از دهه 1980 به این سو کم و بیش بر آنها پای فشرده و کمتر از آنها عدول کرده است. همین دیدگاه‌ها طی دو سال و نیم گذشته مبنای اصلی تصمیمات او در ت خارجی بوده است. او همیشه بر نوعی روابط اقتصادی و تجاری مرکانتیلیستی با دیگر کشورها تاکید داشته و آن را مبنای نوعی ت خارجی کاسبکارانه و تنگ‌نظرانه که متوجه تامین منافع فوری و کوتاه‌مدت است، قرار داده است. پوپولیسم ترامپ در داخل از جمله تحقیر نخبگان، مبنای دیگری برای جهان‌بینی او و تصمیماتش در ت خارجی است. بر این مبنا نخبگان ت خارجی جایی در روند تصمیم‌گیری ندارند و متناسب با آن رهبران لیبرال غربی مانند مرکل مورد سوءظن هستند و برعکس علاقه‌اش به رهبران اقتدارگرا بر چنین تمایلی استوار است.

ترامپ همیشه به حکومت قانون در سطح بین‌المللی نگاهی تحقیرآمیز داشته و چندجانبه گرایی در روابط بین‌الملل را رد کرده و نسبت به وضعیت حقوق بشر در دیگر کشورها بی‌اعتنا بوده است. بر مبنای چنین گرایش‌هایی قابل انتظار است که ترامپ به همه توافقات بین‌المللی در حوزه‌های مختلف بویژه تسلیحاتی و تجاری و نظام تعرفه‌ای مبتنی بر آنها مشکوک باشد، نسبت به متحدان سنتی امریکا و نهادهای مربوطه مانند ناتو سوءظن نشان دهد، کمک به تامین امنیت متحدان را سواری مجانی» از جانب آنها توصیف کند، متمایل به کاهش حضور نظامی در خارج باشد و. وجهی دیگر از امیال ترامپ که متاخرتر است به لجاجت او با دولت اوباما و میل مفرط او به نابود کردن دستاوردهای آن دولت مانند برجام مربوط می‌شود.

تنها وجهی از پیش‌بینی‌ناپذیری که می‌توان برای دولت ترامپ به ویژه در اوایل کار او قایل شد، ریشه در تعت در دولت او و در تیم امنیتی‌اش و نیز در مخالفت ساختار امنیت ملی سنتی در آمریکا با نظرات غیرمتعارف ترامپ دارد. این وجه از پیش‌بینی‌ناپذیری که به‌ویژه در 7 ماه نخست دولت ترامپ در اوج بود با حذف چهره‌های برآمده از ساختار مانند مک‌مستر، ماتیس، تیلرسون و . و گماردن اشخاص صرفا وفادار به شخص ترامپ بسیار کاهش یافته است. او از پاییز 2017 ت‌های عمدتا شخصی‌‌اش مانند انتقال سفارت امریکا به قدس اشغالی، تصمیم به ملاقات با رهبر کره شمالی، تمجید از پوتین، خروج از برجام و. را بی‌اعتنا به مشاوران و ساختار شروع کرد. به موازات این روند، ترامپ همچنین به نحوی مصمم موقعیت خود به عنوان تصمیم‌گیر بی‌چون و چرا را محکم کرده است. طی یک سال و ‌اندی اخیر و صرفنظر از برخی استثناها، تیم امنیتی ترامپ، نه به عنوان ترمزی در برابر او، بلکه به عنوان تشدیدکننده غرایز مخرب او عمل کرده است. او به این ترتیب، قاعده کلی مدنظرش یعنی اداره ت خارجی بر مبنای برداشت‌های حسی و غریزی خود و خوار شمردن مشاوران و کارشناسان بر آمده از ساختار ت خارجی آمریکا را تثبیت و عملا این وجه از پیش‌بینی‌ناپذیری دولتش را نیز کاهش داده است. اکنون کشورها - ازجمله کشور ما - با نوعی از ت خارجی آمریکا که عمدتا واحد، قابل پیش‌بینی و تحت کنترل شخص ترامپ است، مواجهند. مختصات این ت خارجی نیز تقریبا مشخص و تعریف شده است و به احتمال زیاد طی یک‌سال و نیم آینده نیز تداوم خواهد داشت. اگر ترامپ در انتخابات 2020 برنده شود، جهان کم و بیش با اعمال همین ت خارجی توسط آمریکا برای 4 سال دیگر نیز مواجه خواهد بود.

 


✍ رأی الیوم (انگلستان)

حمله بی‌سابقه پهپادی اخیر ارتش و کمیته های مردمی یمن به تأسیسات نفتی الشیبه عربستان سعودی پیام های روشنی برای عربستان و امارات درباره ادامه به یمن دارد.‏ عملیاتی که ده فروند پهپاد گروه انصارالله یمن به میدان نفتی الشیبه ‏و پالایشگاه آن که متعلق به شرکت آرامکو است، انجام دادند، مهم‌ترین رخداد جنگ یمن از زمان آغاز آن از ‏سوی عربستان و امارات در ماه مارس سال ۲۰۱۵، به‌شمار می‌رود.‏

نکته جالب توجه این است که این میدان نفتی و منطقه شرق آن در نوار مرزی به طول ۴۰ کیلومتر در امتداد ‏خلیج [فارس] در جنوب خور العدید» قطر، منطقه مورد منازعه مرزی بین دو محور اصلی ائتلاف جنگ علیه ‏یمن، یعنی عربستان سعودی و امارات است. امارات سال ۲۰۰۷ به‌طور رسمی نقشه های مرزی این منطقه را در ‏جهت مالکیت بر این منطقه تغییر داد، منطقه‌ای که اکنون روزانه نیم میلیون [پانصد هزار] بشکه نفت خام از آن ‏استخراج می‌شود و ظرفیت استخراج و تولید یک میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه را نیز دارد. میزان ذخایر نفتی این ‏منطقه به یک میلیارد بشکه برآورد می‌شود. در این باره، امارات تصمیم گرفت منازعه در این باره را به حال تعلیق ‏در آورد که موضوع دیگری برای بررسی است.‏

درباره اهمیت این عملیات چند نکته شایان اهتمام است که به‌طور اجمالی عبارت‌اند از: نکته اول این است که ‏این عملیات مانند عملیاتی که اواخر ماه مه گذشته روی داد و در آن ایستگاههای پمپاژ خطوط انتقال نفت در ‏غرب عربستان سعودی با هفت فروند پهپاد هدف قرار گرفت، بیانگر راهبرد نظامی حوثی‌ها [انصارالله] است که ‏معطوف به هدف قرار دادن منافع نفتی عربستان در چارچوب برنامه راهبردی دراز مدت آن است که در واقع، ‏ستون فقرات صنایع نفتی عربستان به‌شمار می‌رود.‏

نکته دوم شایان اهتمام این است که رسیدن این پهپادها به آسمان ابوظبی واقع در فاصله چند کیلومتری ساحل ‏خلیج [فارس] نشان‌دهنده تحول نظامی چشم‌گیر و نفوذ بی سابقه امنیتی است. پرسشی که در محافل ی و ‏امنیتی مطرح می‌شود به نحوه ورود این تعداد از پهپادها به آسمان این میدان نفتی راهبردی و حمله به آن و ایجاد ‏حریق در آن و در نتیجه از کار انداختن خط تولید آن بدون اینکه رصد و رهگیری و سرنگون شوند، مربوط ‏می‌شود و اینکه این پهپادها چگونه موفق به این عملیات شدند در صورتی که عربستان صدها میلیارد دلار برای ‏خرید سامانه های پیشرفته راداری و ضد موشک‌های پاتریوت هزینه کرده است؟

سوم اینکه، چه‌بسا حمله به میدان نفتی الشیبه که مورد منازعه امارات و عربستان است، با هدف ارسال دو پیام به ‏دو متحد اصلی ائتلاف جنگ یمن صورت‌گرفته باشد که یکی این است که تلاشی بوده برای متلاشی کردن ‏باقیمانده ائتلاف متزل و پیام دوم نیز تلاش برای ایجاد شکاف در روابط دو متحد و البته در جهت ‏حمایت از امارات یا پاداش به آن به‌ علت خارج کردن نیروهایش از یمن یا یادآوری کردن درگیری به آن که این ‏احتمال ضعیفی است.‏

چهارم: مهم‌ترین پیامی که حوثی‌ها [انصارالله] درصدد ارسال آن با این حمله برآمدند این ‏است که اگر کسی با پهپاد بتواند به میدان نفتی الشیبه نفوذ کند می تواند به میدان های نفتی دیگر مانند میدان ‏عظیم نفتی الغوار»نیز نفوذ کند که روزانه ۵ میلیون بشکه نفت خام معادل نیمی از کل تولید نفتی عربستان، از ‏آن استخراج می‌شود.‏

پنجمین نکته درباره این عملیات دادن هشدار روشن به امارات متحده عربی درباره اینکه اگر از تصمیم خود برای ‏خروج از یمن منصرف شود و به ائتلاف با عربستان بازگردد و هواپیماهای آن بار دیگر در حملات به شهرهای ‏یمنی شرکت کنند، دو شهر ابوظبی و دبی و فرودگاه های آن‌ها ممکن است به راحتی هدف حمله قرار گیرند.‏

ششمین نکته حائز اهمیت این است که آنچه جالب توجه بود این بود که در بیشتر حملات انصارالله به عمق ‏خاک عربستان به شهرهای مناطق مرزی مانند جیزان، نجران و عسیر و فرودگاه های آنها از حمله به غیرنظامیان ‏پرهیز شد. بر خلاف حملات هواپیماهای ائتلاف امارات و عربستان که بیمارستان ها، مدارس، بازارها، مجالس ‏عزاداری و عروسی را هدف قرار داد. اگر در حملات یمنی ها احیانا خسارت‌های انسانی مانند آنچه در فرودگاه ‏أبها با حمله موشک بالدارد روی داد ، از روی اشتباه بود که زخمی شدن سطحی برخی افراد شد.‏

نکته هفتم نیز این است که جنگ در یمن که طی چهار سال اول، یک طرفه بود؛ یعنی صرفا حمله عربستان و ‏امارات به یمن بود، اکنون دوسویه شده است و به نظر می رسد سویه‌ی یمنی آن در حال گسترده شدن است و در ‏صورتی که جنگ ادامه داشته باشد، طی روزهای آینده تشدید خواهد شد.‏

نکته هشتم نیز این است که نمی توان این تحولات را از تنش کنونی بین آمریکا و ایران در تنگه هرمز تفکیک ‏کرد، البته، ح

وثی‌ها [انصارالله] تلاش می‌کنند که آن را تفکیک کنند. انصارالله و متحدان آن اکنون به بخش اصلی ‏محور مقاومت به ریاست ایران تبدیل شده‌اند، محوری که شامل سوریه، عراق، حزب‌الله در لبنان و دو جنبش ‏حماس و جهاد اسلامی در فلسطین اشغالی است. چنین حمله‌ای چه مرتبط با تنش موجود در تنگه هرمز باشد و ‏چه به دور از آن و در چارچوب فقط جنگ یمن و به‌عنوان واکنش به ائتلاف سعودی- اماراتی صورت‌گرفته ‏باشد، برگه و اهرم فشاری علیه عربستان و آمریکا خواهد بود که نتایج آن به نفع ایران و متحدانش و در جهت ‏خواسته‌ها درباره ضرورت پایان دادن به جنگ یمن خواهد بود.‏

اذعان خالد الفالح وزیر انرژی عربستان سعودی به این عملیات و مهار آتش سوزی ناشی از آن، ‏نشان‌دهنده موضع روشن [اذعان شفاف] عربستان در این باره است؛ حمله‌ای که انکارناپذیر است اگر چه آقای ‏فالح درصدد کاستن از میزان خسارت‌های وارده برآمد که البته، نیز در مقایسه با آثار معنوی و روانی آن، اندک ‏بود و بلکه تأثیر حمله بر داخل عربستان سعودی که از این جنگ به تنگ آماده است و از علت ادامه این جنگ می ‏پرسد.‏
تحولات جنگ یمن چه در سطح نظامی یا ی و از جمله خروج امارات از آن و موفقیت نیروهای شورای ‏انتقالی جنوب در تسلط بر کاخ المعاشیق و بیشتر مراکز نظامی وابسته به نیروهای دولت [به اصطلاح] قانونی» ‏و اخراج وزیران آن، نشان می دهد که گزینه‌های عربستان سعودی درباره تداوم جنگ و پایان دادن به آن به نفع ‏خود، محدود است اگر نگوییم اساسا گزینه ای ندارد، امری که بازنگری فوری در جهت تصمیم‌گیری سریع در ‏خروج از یمن برای کاستن خسارت ها، و گفتگو با انصارالله را ایجاب می‌کند، گفتگویی از جنس گفتگوی ‏آمریکا به‌عنوان کشور ابرقدرت با گروه طالبان باشد که در آن آمریکا برای رسیدن به توافقی که آبروی آن را حفظ ‏کند و اجازه خارج کردن نیروهایش را از افغانستان به آن بدهد، تلاش می کند. بنابراین، اکنون این پرسش مطرح ‏می‌شود که آیا طی روزهای آینده شاهد سفر هیئتی عربستانی به تهران خواهیم شد، مانند سفر هیئت اماراتی که ‏البته، این احتمالی بعید نیست.‏
t.me/EsfandiarKhodaee


دونالد ترامپحق نشر عکسEPA

 

جان سوپلدبیر آمریکای شمالی بی‌بی‌سی

در دنیا دو عدد همیشه برای دونالد ترامپ مهم بوده‌اند و او نیز شش دانگ حواسش به آن‌ها بوده است. این دو عدد در ذهن او پیوندی ناگسستنی دارند.

عدد اول میزان محبوبیتش است. اهمیتش هم مشخص است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم و انجام منظم نظرسنجی، همه رئیس‌جمهوری‌ها از هری ترومن به بعد نگران عملکردشان از نظر مردم آمریکا بوده‌اند. چیز عجیبی نیست.

عدد دوم تراز بورس است. در حالی که خیلی از رئیس‌جمهوری‌ها به این عدد توجه کرده‌اند، هیچکس مثل دونالد ترامپ شیفته بازار بورس نبوده است. اگر هم بوده‌اند مرتبا مثل او درباره آن صحبت نکرده‌اند.

محاسبه او این است که روند افزایشی تراز بورس باعث افزایش محبوبیتش خواهد شد، و در انتخابات ماه نوامبر پیروز می‌شود. لذا حتی وقتی که باد در بادبان بورس است جناب رئیس‌جمهور سینه‌اش را پر از باد می‌کند و به امید بالاتر بردن تراز بورس در بادبان وال استریت می‌دمد. و هر بار که تراز بورس به رکورد جدیدی دست پیدا می‌کند، او نیز با ارسال توییتی جشن می‌گیرد - عدد دقیقش ۲۸۰ توییت است. به عبارت دیگر، او در دوره ریاستش هر چهار روز یک بار قربان و صدقه بازار بورس رفته است.

ویروس کرونا همچنان دارد در آمریکا پخش می‌شود و ترامپ نیز مردم را به آرامش دعوت می‌کندحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionویروس کرونا همچنان دارد در آمریکا پخش می‌شود و ترامپ نیز مردم را به آرامش دعوت می‌کند

اما بروز ویروس کرونا چهار ستون بورس را لرزانده است و تراز بورس در دو هفته گذشته سقوط کرده است. روز دوشنبه شیب این سقوط چنان زیاد شد که مجبور شدند معاملات را برای مدتی متوقف کنند. سقوط ۷ درصدی بازار باعث شد تا کلیه معاملات به مدت ۱۵ دقیقه متوقف شود تا بلکه فعالان بازار بورس بر خود مسلط شوند. آن‌ها هم نفس عمیق کشیدند، بر خود مسلط شدند و بعد از پایان ۱۵ دقیقه بازارها به روند نزولی خود ادامه. دادند.

البته عوامل دیگری نیز باعث پیچیده‌تر شدن معادله شد. مثل کاهش ناگهانی قیمت نفت به خاطر عدم توافق عربستان و روسیه بر سر کاهش تولید. اما وحشتی که به جان بازارها افتاده است واقعی است و صحبت‌های دولت ترامپ نیز دلگرمشان نکرده است.

حمله و ضدحمله

آقای ترامپ معمولا از داخل سنگرش با بحران‌ها روبه‌رو می‌شود. اما ویروس کرونا با هر آنچه که او تا امروز دیده است تفاوت کمی و کیفی دارد.

چه هنگام تحقیقات مولر و چه در زمان استیضاح، او با تعدادی آدم طرف بود که می‌توانست مسخره کند و پاسخ دهد. خودش قطعا معتقد است که ضدحمله‌های خوبی دارد.

اما چطور می‌شود به ویروس حمله کرد؟ مقصر کیست؟ کدام گروه گناهکار است؟ کووید-۱۹ که حساب توییتری ندارد.

ویروس
  • کرونا؛ ترامپ سفر از اروپا به آمریکا را متوقف کرد، رئیس شورای اروپا گفته اوضاع را بررسی می‌کند

  • کرونا در آمریکا؛ ترامپ کاهش مالیات و کمک‌مالی را پیشنهاد می‌کند

  • دبیرکل سازمان بهداشت جهانی: شیوع کرونا به مرحله همه‌گیری جهانی رسیده است

  • ترامپ خطر شیوع ویروس کرونا را در آمریکا کم دانست

Banner

چیزی که در بحران سلامتی برای مردم و قطعا سرمایه‌گذاران وال استریت اهمیت دارد اطلاعات دقیق است. آن‌ها از دولت انتظار دارند که با استفاده از مدارک علمی خطرات این بحران را مشخص کند و برای عبور از آن برنامه ارائه دهد.

اما دولت در آمریکا تا این لحظه نتوانسته واکنش موثری نشان دهد و پیام‌های ضد و نقیضی صادر کرده است. یکی از مشخصات ثابت ریاست‌جمهوری ترامپ سخنان متناقض او با توصیه‌های مشاوران و کارشناسان بوده است. این بار هم وضع همین است.

او از ابتدای ظهور این ویروس سعی کرده است که آن را کم اهمیت جلوه دهد و آمادگی آمریکا را بزرگ.

او مدعی بود که تعداد مبتلایان به زودی به صفر می‌رسد. ولی چنین نشد. او گفت که کسانی که علامت بیماری دارند اگر حالشان خوب است باید سر کار بروند. ولی نباید بروند. او حتی مخالف پهلو گرفتن کشتی تفریحی گراند پرینسس در آمریکا بود، چون ممکن بود تعداد افراد مبتلا در این کشور را بالا ببرد. او به شبکه تلویزیونی فاکس نیوز گفت "دوست دارم آمار همین بماند. اصلا نمی‌خواهم آمار به خاطر یک کشتی که تازه تقصیر ما هم نیست دو برابر شود."

کشتی تفریحی گراند پرینسس بالاخره بعد از چند روز سرگردانی پهلو گرفته استحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionکشتی تفریحی گراند پرینسس بالاخره بعد از چند روز سرگردانی پهلو گرفت

او جمعه پیش هنگام بازدید از مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آمریکا مدعی شد که برای همه کسانی که شاید به کیت تست کرونا احتیاج داشته باشند کیت هست. ولی نیست. تا ۱۹ اسفند تنها از ۸۵۰۰ نفر در آمریکا تست گرفته شده بود، در حالی که تعداد تست‌شدگان در بریتانیا با جمعیتی معادل یک پنجم آمریکا بیش از ۲۰ هزار نفر بود. کارشناسان پزشکی می‌گویند که تعداد واقعی افراد مبتلا به مراتب بیشتر از آمار رسمی است.

سوالی که مطرح است این است که دلیل این اظهارات ضد و نقیض چیست؟ آیا آقای ترامپ قبای ریاست‌جمهوری را کنار گذاشته است و از همین حالا در ظاهر نامزد انتخابات وارد صحنه شده است، یا صرفا می‌خواهد مانع نگرانی جامعه آمریکا شود؟

تاثیر پیام‌های متضاد

روز دوشنبه که تراز بورس در سقوط آزاد بود، آقای ترامپ در توییتر مدعی شد که "سال گذشته ۳۷ هزار آمریکایی به خاطر آنفلوآنزای معمولی مردند. میانگین سالانه بین ۲۷ هزار و ۷۰ هزار است. چیزی تعطیل نمی‌شود، زندگی و اقتصاد در جریان است. در این لحظه ۵۴۶ مورد ابتلا داریم و ۲۲ مورد هم مرگ. به این فکر کنید!"

اما با وجود کشندگی آنفلوآنزای معمولی، نظر کارشناسان این است که این ویروس کرونای جدید به شدت کشنده‌تر است. یعنی همزمان که آقای رئیس‌جمهوری دارد در توییتر اظهار نظر می‌کند، مقامات بهداشتی دارند در تلویزیون و رادیو می‌گویند که بحران واقعی است، آمریکایی‌ها باید واکنش نشان دهند و وضع فعلا قرار است خیلی بدتر از این شود.

شاید خواست دونالد ترامپ این باشد که مردم کما فی السابق رفتار کنند، اما در عمل چنین نیست. فرودگاه‌ها خلوت‌تر شده‌اند و اجاره اتاق ارزان در هتل آسانتر. شاید اگر ژل ضدعفونی تولید کنید یا تلویزیون اینترنتی داشته باشید، وضع کاسبی توپ توپ باشد، اما هوای باقی اقتصاد ابری است.

البته کاملا محتمل است که این پیام‌های ضد و نقیض هیچ ضرری برای رئیس‌جمهور نداشته باشد. مگر بار اول است که فکر می‌کنیم کار ظاهرا غلطی به او ضربه خواهد زد، اما در نهایت هیچ اتفاقی نمی‌افتد؟

او تا به حال با چنین بحرانی روبه‌رو نشده است، اما تجربه ایتالیا و کره جنوبی نشان می‌دهد که می‌تواند بسیار برای ایالات متحده جدی باشد.

اما مساله آمادگی آمریکا برای مقابله با چنین بحرانی تنها به این موضوع ختم نمی‌شود. مساله حتی به تعطیلی برنامه‌های بهداشتی جهانی دولت آمریکا یا قطع بودجه سازمان‌های سلامت عمومی در داخل این کشور نیز محدود نمی‌شود.

آمریکا متفاوت است و نگران

خیلی از این مسائل در شالوده هویتی آمریکا ریشه دارند.

آمریکا در واقعیت دولت رفاه ندارد. حمایت‌هایی که از شهروندان می‌شود واقعا ناچیز است. شاید پاره‌ای از تمهیدات از سالیان و دهه‌های پیش باقی مانده باشد، یا لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون‌به‌صرفه اوباما برای خیلی‌ها بیمه درمانی فراهم کرده باشد، اما با درک اروپایی‌ها از دولت رفاه فاصله زیادی دارد.

Presentational white space

مثلا تست ویروس کرونا را در نظر بگیرید. یکی از دوستان من در واشنگتن بعد از بازگشت از سفر دچار گلودرد و تب شد. دکترش به او گفت که کیت تست ندارد. بیمارستان محل نیز گفت که ظرفیت لازم را نداریم.

اصلا فرض کنیم که نظام درمانی توان لازم برای پاسخ به نیازهای او را داشته باشد و به او بگویند که برای تست به مطب یا بیمارستان برود. اما اگر دوست من بیمه کافی نداشته باشد یا اصلا بیمه نداشته باشد چه؟

خیلی از بیمه‌های درمانی در آمریکا بر اساس تقسیم مخارج کار می‌کنند. شما مثلا باید ۵۰۰ دلار نخست هر درمانی را از جیب خود پرداخت کنید. این مساله حتی در مورد دارو هم صدق می‌کند و بخشی از هزینه دارو به عهده بیمار است. بنا به تخمین رومه فایننشال تایمز، هزینه تست ویروس کرونا برای هر فرد ممکن است چند هزار دلار شود. اگر شما در حالت عادی هم دستتان به دهانتان نمی‌رسد، چطور می‌توانید چنین هزینه‌ای را پرداخت کنید؟

فرودگاهحق نشر عکسAFP
Image captionفرودگاه‌ها خلوت‌تر شده‌اند

حتی اگر صرفا حالتان خوب نباشد یا با فردی مبتلا تماس داشته‌اید، توصیه رسمی این است که باید دو هفته خود را قرنطینه کنید. اما این کار یعنی دو هفته بدون حقوق. دو هفته‌ای که شاید به بروز هیچ علامتی ختم نشود. دو هفته‌ای که شاید مجددا مجبور به تکرارش شوید.

اما اگر لازم باشد از مردم بخواهید که کار نکنند چه؟ در ۳۹ ایالت آمریکا چیزی به نام مرخصی استعلاجی وجود ندارد. انتظار این است که در صورت بیماری باید به کار خود ادامه دهید و برای همین احتمال انتقال بیماری نیز افزایش پیدا می‌کند. آنتونی فائوچی، رئیس موسسه ملی آلرژی و بیماری‌های عفونی ایالات متحده، چند روز پیش اعلام کرد که افزایش موارد "انتقال شهری" واقعا نگران‌کننده است.

  • ویروس کرونا؛ همه‌گیری جهانی چیست و چرا حالا از این اصطلاح استفاده می‌کنیم؟

دکمه‌ای برای فشار دادن نیست

برای مثال در بریتانیا، سرویس سلامت همگانی، ساختار فرماندهی خود را دارد که دولت مرکزی را به مطب سر کوچه وصل می‌کند. بلی، این سیستم بی‌نقص نیست و ممکن است در صورت شیوع وسیع بیماری خود دچار بحران شود. کند و بوروکراتیک است. اما حداقل نخست‌وزیر بریتانیا تعدادی دکمه در لندن دارد که می‌تواند با فشار دادنشان باعث انجام یک سری کار در کل کشور شود.

رئیس‌جمهور آمریکا اما یک دکمه دارد که فشار دادنش می‌تواند به انقراض اتمی منجر شود، یک دکمه دیگر هم دارد که اگر فشار دهد پیشخدمت کاخ سفید برایش نوشابه می‌آورد.

در چنین مواقعی است که رئیسان دولت‌های اروپایی قدرت بیشتری نسبت به فرد مقیم در کاخ سفید دارند. سرمایه‌داری آمریکایی وقتی حال بازار خوب است و دولت کاری با شما ندارد عالی است. اما امان از روزی که دل و دماغ نداشته باشد.


✅ .حضار محترم؛
من از کشوری می‌آیم که از یکسال و نیم پیش، در برابر بی‌رحمانه‌ترین تروریسم اقتصادی ایستادگی نموده و از حق استقلال و توسعه علمی و فناوری خود دفاع کرده است. دولت آمریکا با اعمال تحریم های فرامرزی و تهدید دیگر ملت‌ها، تلاش کرده ایران را از مزایای حضور در اقتصاد جهانی محروم کند و با سوء استفاده از نظام بانکی، به راهزنی بین‌المللی دست زده است.

✅خانم‌ها؛ آقایان؛
رویکردِ دولتِ کنونی آمریکا نسبت به برجام، نه تنها نقضِ قطعنامه ۲۲۳۱، بلکه به حاکمیت و استقلالِ ی و اقتصادی کلیه کشورهای جهان است.

ایران با وجود خروج آمریکا از برجام  تا یک سال، همچنان نسبت به اجرای تمامی تعهدات هسته‌ای خود وفق برجام، وفاداربوده است. ما به احترامِ قطعنامه شورایِ امنیت، به اروپا فرصت دادیم تا به تعهدات یازده‌گانه خود برای جبران خروجِ آمریکا عمل‌کند ولی متاسفانه فقط حرفهای زیبایی شنیدیم و  شاهد اقدام مؤثری نبودیم. اینک بر همگان ثابت شده‌است که آمریکا به تعهدات خود پشت می‌کند و اروپا از اجرای تعهداتش ناتوان است. ما حتی در اجرای بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام، راهبردِ گام به گام را در پیش گرفتیم، و هنوز بر عهد خود به برجام، برجا مانده‌ایم، اما صبر ایران هم حدی دارد؛ وقتی آمریکا قطعنامه سازمان ملل متحد را حرمت نمی‌گذارد، وقتی اروپا ناتوانی خود را به نمایش می‌گذارد، تنها راه، تکیه بر عزت، غرور و اقتدار ملی است.

ما را به مذاکره می‌خوانند؛ در حالی که خود از معاهده ‌گریزانند. ما با  همین دولت فعلی آمریکا بر سر میز ۵+۱، در گفتگو بودیم؛ اما آن‌ها بر عهدِ سلفِ خویش، خط بطلان کشیدند.

من به نمایندگی از ملت و کشورم، اعلام می‌کنم که: پاسخ ما به مذاکره تحت تحریم، نه می‌باشد. دولت و ملت ایران، یک سال و نیم زیر شدیدترین تحریم‌ها، استقامت‌کرده‌است و هرگز با دشمنی که می‌خواهد با سلاح  فقر، فشار و تحریم ایران به تسلیم وادارد مذاکره نخواهد کرد.

اگر پاسخ آری می‌خواهید همان طور که رهبر معظم انقلاب اعلام کرده‌اند، تنها راه برای گفتگو، بازگشت به تعهدات است.  اگر نسبت به اسم برجام حساسیت دارید، به رسمِ آن بازگردید و به چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، متعهد باشید. تحریم‌ها را متوقف کنید تا راه گفتگو باز شود.

من به روشنی می‌گویم: اگر به حداقل‌ها قانع هستید، ما هم به حداقل‌ها بسنده می‌کنیم. برجام، حداقل بود؛ چه برای شما و چه برای ما. اما اگر بیشتر می‌خواهید، باید بیشتر بپردازید. اگر بر سر حرفِ خود هستید که فقط یک خواسته از ایران دارید و آن، عدم ساخت و بهرگیری از سلاح هسته‌ای است، این با نظارت آژانس و بالاتر از آن، فتوای رهبری ایران، حاصل است. فقط کافی است به جای نمایشِ مذاکره، به واقعیتِ مذاکره بازگردید. عکس یادگاری آخرین ایستگاهِ مذاکره است، نه اولین ایستگاه.

ما در ایران، به رغم همه سنگ اندازی های دولت امریکا، به حرکت در مسیر رشد و سازندگی اقتصاد و جامعه ایران، ادامه داده ایم. اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۷، بالاترین نرخ رشد اقتصادی در جهان را همراه با کاهش مستمر نرخ تورم، تجربه کرد و امروز هم، علی‌رغم التهابات ناشی از عوامل خارجی در یک سال و نیم گذشته، بار دیگر به مسیر رشد و ثبات بازگشته است. رشد تولید ناخالص داخلی ایران، بدون نفت، در ماه‌های اخیر، مجددا مثبت شده و تراز تجاری کشور، همچنان مثبت است.

امنیت منطقه با خروج نظامیان آمریکا، تأمین می‌شود و نه با سلاح و مداخله آنان. آمریکا پس از ۱۸ سال نتوانست اقدامات تروریستی را کاهش دهد، اما جمهوری اسلامی ایران فتنۀ داعش را به کمک ملت‌ها و دولت‌های همسایه، خاتمه داد.

آمریکا اینجاست، نه در خاورمیانه. آمریکا وکیلِ هیچ ملتی و کفیلِ هیچ دولتی نیست. هیچ دولتی به دولتِ دیگر، وکالت نمی‌دهد و کفالت خویش را به دیگری نمی‌سپارد. اگر امروز شعله‌های آتشِ یمن، تا حجاز هم زبانه‌کشیده‌است، باید آتش‌افروز را جست و تنبیه کرد، نه اینکه بی‌گناهان را آماج تهمت‌ها و کینه‌ها قرارداد.  امنیتِ عربستان با پایان دادنِ به یمن، حاصل می‌شود، نه با دعوت از بیگانگان. ما حاضریم برای صلح از همه توان ملی و اعتبار منطقه‌ای و اقتدار بین‌المللی خویش، مایه‌بگذاریم.

صلح و امنیت و استقلالِ همسایگانِ ما، صلح و امنیت و استقلالِ ماست. آمریکا همسایه ما نیست. این جمهوری اسلامی ایران است که همسایه شماست و از دیرباز به ما آموخته‌اند که "اول همسایه؛ آنگاه خانه". در روز واقعه، ما و شما تنها می‌مانیم. ما  با هم همسایه‌ایم، نه با آمریکا!.

این پیام ملت ایران است:
بیایید به جای سرمایه‌گذاری در جنگ و خشونت، بر روی امید به یک آینده بهتر، سرمایه‌گذاری کنیم.
به عدالت برگردیم. به صلح، به قانون، به عهد و پیمان و به میز مذاکره بازگردیم.
از توجه شما متشکرم

کانال تلگرام مطالعات آمریکا:
t.me/EsfandiarKhodaee


نقش رهبران چین و آمریکا در ایجاد روابط دیپلماتیک دهه هفتاد میلادی
ماجد کیاست

چین کمونیست و آمریکا برای سالیان متوالی روابطی تیره و تار را تجربه کردند به گونه ای که حتی مسافرت اتباع آمریکا به چین با محدودیت بسیار از طرف دولت ایالات متحده روبرو بود، تجارت، کشتیرانی، پرداختها و هر نوع ارتباط اقتصادی با محدودیت ها و ممنوعیت های فراوانی همراه شده بود.
هر چند جسته و گریخته تلاشهایی از دو طرف برای یافتن مسیرهای عادی سازی روابط و کاهش تنش برداشته میشد که در این بین نقش چوئن لای از طرف چین  برجسته است. اما به هر جهت چون تصمیمات کلیدی در ورای توان و قدرت این افراد بود و رهبران اصلی طرفین تمایلی در بهبود روابط نداشتند، کار خاصی که نشان دهنده پیشرفت و چشم انداز امیدوار کننده ای باشد به نظر نمیرسید. تا اینکه ریچارد نیکسون رئیس جمهور و نفر اول ایالات متحده در ابتدای دهه هفتاد میلادی تصمیم قطعی مبنی بر گذر از تخاصمات گرفت همزمان تلاشهای چوئن لای برای اقناع شخص اول چین یعنی مائو تسه تونگ، به ثمر نشست. برای درک اهمیت تلاشهای چو در این راه کافیست به این دو جمله بیان شده در دست نوشته های جناب سریع القلم بسنده کرد: " چوئن لای بدون آنکه با مائو درگیر شود و اعتماد او را از دست بدهد به آرامی و قدم به قدم، با حوصله در داخل منظومه جهان بینی مائو سیر میکرد."
" چوئن لای در شرایطی که مدیریت و بدنه حزب کمونیست چین عمومأ همه شعارهای ضد آمریکایی میدادند، توانست نوعی اقناع ایجاد کند." 
اما با اینکه این تلاشها به صورت مستمر در حال انجام بود و زمانی در حدود پانزده سال از سال 1955 تا 1970 به درازا کشید، تا هنگامی که رهبر چین مائو تسه تونگ اقناع نشد و اجازه عبور از این مسیر را صادر نکرد، عملا راه دیپلماسی بسته بود.
اولین بار ایده تغییر در روابط دو طرف  توسط نیکسون عنوان شد. در کتاب خاطرات نیکسون اینگونه به این موضوع اشاره شده : " اولین بار که ایده با اهمیت ارتباط بین ایالات متحده و چین کمونیست را عنوان کردم در مقاله در نشریه Foreign Affairs  به سال 1967 بود. در مقدمه مقاله به صورت غیر مستقیم به موضوع چین اشاره کرده بودم: ما به دنبال دنیایی آزاد میگردیم . . . دنیایی که هیچکس از بزرگ و کوچک در بند حصارهای خشم آلود نباشد. "
اولین قدم جدی توسط ریچارد نیکسون در فوریه 1970 طی گزارش سالانه ت خارجی به کنگره برداشته شد که در آن اشاره شده بود :" چینی ها مردمانی بزرگند که نمیبایست خارج از اجتماع جهانی قرار گیرند . . . در حقیقت علاقه مندی ما به ایجاد صلح و ثبات و آرامش در آسیا و جهان است. بر همین اساس مایل هستم در جهت امتحان کردن ارتباط با چین قدم بردارم." 
رهبران چین پیامی که در این گزارش بود را به درستی درک کردند و بلافاصله پیشنهاد انتقال گفتگوهایی که تا آن زمان در ورشو میشد و حاصل چندانی نداشت را به پکن دادند.
اینجا اثر گذاری پیام بلند پایه ترین مقام ایالات متحده را به وضوح میبینیم به طور قطع بیان اراده در این سطح تصمیم گیری نتایج ملموسی دارد.چنانچه در همان زمان سهولت و کاهش محدودیت مسافرت به چین به همراه کاهش قابل توجه کنترلهای تجاری از طرف آمریکا اعمال گردید.
در این حین و با توجه به سیگنالهای مثبت آمریکا نیاز به اتخاذ تصمیماتی در سطح بالای رهبری چین به خصوص شخص مائو احساس میشد. هرچند چوئن لای به عنوان مقام رسمی مسئول تنظیم ظرافت کار به نحوی بود که در عین رسمیت بخشیدن به اقدامات، اراده بالاترین مقام ت گذار چین را هم در این خصوص به عنوان نشانه تایید این اقدام نمایان کند. لذا در پیغامی که چوئن لای در 9 دسامبر همان سال از طریق یحیی خان رئیس جمهور پاکستان به ایالات متده ارسال کرده بود کلماتش را به این صورت به پایان رسانده بود." این اولین بار است که پیشنهادی از طرف یکی از سران ( مائو )، از طریق یکی از سران ( یحیی خان )، به یکی از سران ( نیکسون ) داده میشود." 
18 دسامبر نویسنده آمریکایی ادگار اسنو با مائو مصاحبه ای داشت که در آن مصاحبه مائو تصریح کرده بود که " نخست وزیر چوئن لای ملاحظاتی بابت روابط دیپلماتیک با آمریکا دارد."
 جالب است بدانیم با توجه به جایگاه مائو به عنوان قدرتمندترین فرد چین، نحوه بیان موضوع برای این ملاحظات. میتوانست مسیر آینده روابط چین و آمریکا را ترسیم کند و در صورت اعلام مخالفت، امکان پیشبرد اهداف مورد نظر چوئن لای وجود نداشت. مائو به جهت شخصیت منحصر بفردی که داشت م پذیر نبود وتا موردی را به طور یقین شخصأ نمی پذیرفت امکان تصمیم سازی برای سایرین حتی نخست وزیر  علی الخصوص در مورد ت خارجی وجود نداشت . 
در مصاحبه مذکور، در جواب ادگار اسنو که پرسیده بود آیا نیکسون که نماینده جهان سرمایه داری است، نیز حق ورود به خاک چین را دارد? اینگونه پاسخ داده بود :" به او خوش آمد خواهم گفت چون  مشکلات و مسائل میان
چین و آمریکا با وجود او حل می شود و خوش حال خواهم شد با او(نیکسون) گفت و گو کنم چه در جایگاه رئیس جمهور امریکا و چه به عنوان توریستی که قصد دیدار از چین را داشته باشد.ً 
همین چند جمله کوتاه و نحوه بیان و مقطع زمانی آن چراغ سبزی برای نخست وزیر چین در پیگری ایجاد روابط دیپلماتیک و حل و فصل مشکلات فی مابین چین و آمریکا بود. بایست شرایط آن هنگام چین و آمریکا را نیز در نظر گرفت. عملا دو کشور در ویتنام و کامبوج رو در روی هم قرار گرفته بودند و مذاکره با ویتنام شمالی نتایج مطلوبی به بار نیاورده بود. همین چراغ سبز مائو کافی بود تا پیغامی از طرف چو ئن لای  از طریق کانل رومانی به امریکا ارسال کند.در قسمتی از این پیغام آمده بود :" اگر ایالات متحده خواهان گفتگو است و راه حلی در این زمینه دارد جمهوری خلق چین آمادگی دارد تا فرستاده ایالات متحده را در پکن بپذیرد. این پیغام به روئیت مائو و لین پیائو رسیده است." 
دو نکته در این پیغام به وضوح مشاهده میشود یکی پذیرش نماینده آمریکا در پکن که تداعی مصاحبه مائو با ادگار اسنو بود و دوم اخذ تایید مائو به مثابه قطعی بودن تصمیم اتخاذ شده.
مورد جالبی که در این پیام به صورت ضمنی دیده میشود عاری بودن از مسائل طعنه آمیز بود و از همه مهمتر اینکه پکن جنگ ویتنام را به عنوان مانعی غیر قابل پذیرش برای ایجاد روابط حسنه دو طرفه چین و آمریکا در نظر نگرفته بود. 
در این مقطع ابتدا تلاشهای فراوانی از طرف تندروهای چین برای ایجاد مانع شکل گرفت چنانکه در پاسخ به پادرمیانی آمریکا در ماجرای لائوس که از طرف چین به عنوان تهدیدی علیه چین تلقی می شد رومه دولتی People Daily به تندی مطلبی بر علیه آمریکا و شخص نیکسون نوشت که در قسمتی از آن آمده بود:" با پراکندن آتش جنگ بر دروازه های چین، امپریالیسم آمریکا سعی در تهدید و ارعاب چین دارد. نیکسون در حقیقت چهره درنده خویی خویش را آشکار کرد و گستاخی را به منتها درجه رسانده است."
با پذیرش دعوت چین و هماهنگی دیدار نیکسون از آمریکا صدای مخالفان و تندرو ها از دو سو بلند شد. بسیاری از انتقادها در ایالات متحده از طرف محافظه کاران بود، جان اشمیتز نماینده کنگره نیکسون را متهم کرد که" به وسیله کمونیست ها محاصره شده است" . جورج والاس به نیکسون در مورد" پست و زبون شدن در مقابل چینی ها " هشدار داده بود. نیکسون اجبار به برگزاری جلسه ای محرمانه با دو حزب پیدا کرد و در نهایت توانست اهمیت و ضرورت ارتباط با چین را تفهیم کند.
اما در چین انتقادها از چوئن لای بالا گرفته بود و او را به غرب زدگی متهم میکردند تا اینکه مائو با قاطعیت تمام و کاملا شفاف نظر خود در ارتباط با وم ارتباط با آمریکا را با توجه به خطر شوروی اعلام و از چوئن لای پشتیبانی کرد و حتی بعد از ورود نیکسون به چین و قبل از شروع هر نوع مذاکره ای، اولین جلسه را در محل کار خود با نیکسون و هیئت همراه او و حضور چوئن لای تشکیل داد تا عملا نشان دهد این اقدام از حمایت کامل او برخوردار است.


بهاءالدین بازرگانی گیلانی

.چهار دهه مناقشه مستمر میان ایران و آمریکا از لحاظ مدت و شدت، شگفت انگیز و به یک ابهام و سوال ملی تبدیل شده است. این در دورانی است که عملگرایی و تنوعِ بازیگری های بین المللی به منظور اجتناب از بحران های حاد، علی الخصوص بعد از دو جنگ جهانی به یک پارادایم اجتناب ناپذیر در عرصه جهانی تبدیل شده است. 

 

روابط خصمانه با انگلستان که در اوایل انقلاب به قطع مناسبات ی منجر شد، علیرغم بدآوازگی این کشورِ استعماری، دیری نپائید و به برقراری مجدد روابط انجامید. علی رغم حیلت و غداریت تاریخی زبانزد انگلستان، برقراری روابطِ ولو پرفراز نشیب با این قدرت اروپایی، نه تنها نتوانست در روند رو به اعتلای انقلاب مانعی ایجاد کند، بلکه در مقاطعی حتی بر قدرت تحرک ی آن هم افزود. 

 

از تکرار ِهمیشگی مصالحه ویتنام انقلابی با آمریکای دشمن و سپس ترقی این کشور آسیایی اجتناب کنیم و در این سو، در اروپا، نگاهی به آلمان بیفکنیم: تانک های رایش هیتلری گرچه در آخرین جنگ ویرانگرش، نتوانست قاره اروپا را فتح کند، دویچه مارک آلمان اما به این مهم دست یافت و اقتصاد سرشارِ همین آلمان مقهور، شرق جداشده اش را از امپراتوریِ ورشکسته به تقصیرِ شوروی، به دویچه مارک خرید و به جایگاه نخست رفاه و اقتصاد در قاره نائل شد.

 

با شروع دور جدید منازعات آمریکا با ایران، بد نیست ترسیم کوتاهی از تحولات دیگرگونه در مناسبات کلاسیک جهانی و دگردیسی های دراماتیک و البته مخاطره آمیز در عرصه بین المللی، که مستقیما به این منازعات ارتباط پیدامی کند، داشته باشیم:

 

بعد از بحران بزرگ مالی سال 2008 در غرب، و وخامت هرچه بیشتر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آن، کاهش ذخائر استراتژیک آمریکا و برآمدن چین و دیگر قطب های قدرت، شاهد شکل گیری موجی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی در میان نسل های سفید در ممالک اروپایی و آمریکای شمالی هستیم. "سرمایه داری غیر لیبرال" که نطفه آن در ریاست جمهوری ریگان در دهه هشتاد و در مقابل "سرمایه داری لیبرال" منعقد شد، اینک توسط ترامپ چهره ای هرچه عملیاتی و خشن به خود گرفته است. 

 

سرمایه‌داری غیرِلیبرال و در واقع همان "فاشیسمِ قرن بیست و یکم"، که در افکار بسیاری از جریان های یِ افراطی آمریکایی و اروپایی در حال رشد است، در شرایط بحران و تنگنا، ای بسا بتواند دردسرهای ناخواسته برای دنیا بیافریند و به جنگ های بزرگ هم متوسل شود. مخصوصا بعد از دو رویداد غیرمنتظره: برگزیت و انتخاب دونالد ترامپ و تأثیرات مخرب این هر دو، بسیاری از افراطیون و جریان های گریز از مرکز در جوامع غربی، اینک حتی پا را فراتر می گذارند و به کارآمدی دموکراسی های انتخابی نیز تردید می کنند، دموکراسی را در قیاس با مریتوکراسی نوع چینی به محاق می فرستند، لیبرالیسم و مداراجویی مدل غربی را مردود می شمارند و به خشونت و افراط روی می نهند. 

 

در میدان عمل، فروپاشی اتحادها و پیمان های جهانی حتی در میان نزدیک ترین و سنتی ترین متحدان غربی و رواج پروتکسیونیسم و ناسیونالیسم چنان به تشدید رقابت و تضاد منجر می شود که خاطره منازعات قرون هفدهم و هجدهم اروپایی را در اذهان زنده می کند. در جنگِ میان قشون جدید ناسیونالیسم درونگرای غربی با همگرایی های مستقر، اظهارات بوریس جانسون، نخست وزیر انگلستان در جریان کارزار جدایی از اتحادیه، آموزنده است: "اگر ناپلئون و هیتلر و دیگران نتوانستند اروپا را یکی سازند، اتحادیه اروپایی نیز هرگز از پسِ این کار برنخواهدآمد". 

 

به باور جانسون اتحادیه، امپراتوری جدیدی است که چون حق تعیین سرنوشت ملی را از اروپائیان سلب کرده، لاجرم باید به سرنوشت غم انگیز امپراتوران غربی دچار شود. لابد جانسون، انگلستان را هم قهرمان و منجی اروپا پنداشته که با شکستن اتحادیه گویا می خواهد مردم را از یوغ امپراتوری بروکسل رهایی دهد، مانند گوت های شرقی که در قرن پنجم کمر به نابودی امپراتوری روم بستند!

 

(بخش دوم)

 

در آن سوی اورآسیا، ولادیمیر پوتین است که می خواهد امپراتوری روسیه را احیا کند، به الحاق های سرزمینی روی می نهد، به تضعیف راهبردی اروپای همسایه می پردازد و در منطقه ما با شتاب و بی ملاحظه به دنبال منافع و یارگیری برمی آید. چین برای تشکیل امپراتوری زرد و امپریالیسم جدید، برنامه های بلندی در سر می پروراند، میان اروپائیان تفرقه ایجاد می کند و با ایالات متحده به چالش راهبردی رو می نهد. اردوغان هم در آسیای صغیر با توهم احیای امپراتوری عثمانی، ساز خود را می زند و خیلی دیگران هم در جاهای دیگر. 

 

کار تا آنجا پیش می رود که یک جنگ افروز بدنام به نام بولتون، مشاور رئیس جمهورِ عجالتا قدرتمندترین کشور دنیا می شود و در خاورمیانه مشحون از بحران، جنگ و کشمکش، نتانیاهوی صهیونیست، خود قوز بالا قوز می شود و تا می تواند به تشنجات دامن می زند. این وضعیتِ اجمالیِ بخشِ پرسروصدایِ دنیا و روندی واقعی، مخاطره آمیز و بازگشت ناپذیراست. همه باید پیرامون آن اندیشه و چاره جویی کنند، مخصوصا ضعیف ترها که در خاکریز اول هرگونه درگیری و یا ساخت و پاخت های جهانی قرار می گیرند و ای بسا همچون قرون گذشته، سخت آسیب ببینند.

 

دونالد ترامپ یک سال پیش با استناد به اینکه برجام یک قرارداد چندجانبه و نه یک پیمان دوجانبه حکومتی است، همانند بسیاری از پیمان های بین المللی خود را از گروه جدا کرد و با تحمیل ظالمانه ترین تحریم های اقتصادی و بیسابقه ترین تدابیر کنترلی، بدون اعتنا به اجماع و مصوبات بین المللی، جنگ تمام عیاری را علیه کشورمان به راه انداخت. البته آمریکا که کوتاه پس از توافق و دراواخر دوران اوباما پی برده بود که در پوشش توافق هسته ای، نخواهد توانست به اهداف ثابت و از خیلی پیش طراحی شده اش که همانا زایل کردن انقلاب از جوهره اصلی اش بود دست پیداکند، بنای دبّه را گذاشت. ایران درآغاز بهره مندی از نتایج برجام که تغییر قابل توجه رشد اقتصادی و کاهش تورم و انعقاد قراردهای زیرساختی را هم به همراه داشت، انتظارچنین تهاجم همه جانبه از سوی مهمترین طرف توافق را نداشت و مهیای رویارویی با آن نبود. لاجرم کشور با انبوهی از مشکلات اقتصادی و ی و امنیتی مضاعف مواجه شد که اینک هرچه بیشتر تشدید می شود. 

 

ناگفته نماند که درک و برداشت دولت "تدبیر" از ماهیت و قدرت تحریم های یکجانبه تمام عیار آمریکا علیه کشور آن نبود که تا این زمان می پنداشت. این درحالی بود که تحریم های یکجانبه برخلاف گذشته، ظاهرا از مشروعیت و همراهی بین المللی هم برخوردار نبود و این نشان داد که ابزارهای سابوتاژ ایالات متحده در روند اقتصاد، تجارت و ت دنیا هنوز چقدر کارآیی دارد. در دنباله کار، ائتلاف جناح های مقتدر مخالف برجام در داخل آمریکا به موازات ائتلاف با معاندان منطقه ای ایران نیز از هیچگونه اقدامی علیه کشورمان فروگذار نکرد. در اینجا مجال پرداختن به معاندان داخلی برجام و اقدامات خواسته و ناخواسته آنان در تخریب برجام نیست که ازهم اکنون در سینه تاریخ ضبط مانده است.

 

اوضاع جهانی که به آن اشاره شد به اضافه رویارویی های نوظهور در عرصه های بین المللی، وضعیت شکننده اقتصاد جهانی، وضعیت متزل امنیت جهانی و مخصوصا منطقه ای به همراه قدرت مقاومتی و دفاعی و البته اهرم هسته ای ایران، هرگز دست ایران را خالی و دست آمریکا را پر نشان نمی دهد. این اصولی و عین منطق است که تعامل با دشمنِ پیمان شکن خطاست، لیکن این هم ضرورت غیرقابل اجتناب است که راه های تعاملیِ برون رفت از فشارها و مخاطرات با فراست، واقع بینی و فرصت سنجی، یافته شود که زمان به سود کشور جریان ندارد. همزمان باید راهبرد "مقاومت" نیز تعیین شود، ساختارهای اساسی و عملیاتی آن طراحی و آفت ها و فساگی ها با صلابت و عدالت سرکوب و اعتماد آسیب دیده مردم اعاده شود.

 

@


نویستده:  کارول جیاکومو،  نیویورک تایمز
نتایج نظرسنجی مرکز پیشرفت آمریکایی» نشان می دهد در حالی که دونالد ترامپ فشارها را بر ایران افزایش داده و تنش ها را تا آستانه شروع یک حمله نظامی پیش برده، بیشتر آمریکایی ها خواهان کاهش تنش ها و حتی بازگشت ایالات متحده به توافق هسته ای سال ۲۰۱۵ هستند. نامزدهای اصلی حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری نیز دقیقا روی همین طول موج فعالیت می کنند. بیشتر آنها می گویند که مجددا به توافق هسته ای ایران خواهند پیوست، اگرچه اختلاف نظرهایی درباره چگونگی انجام این کار وجود دارد. جو بایدن، معاون پیشین رئیس جمهوری، سناتورها کوری بوکر، کاملا هریس، برنی سندرز و الیزابت وارن، پیت بوتیجج، شهردار سوث بند در ایالت ایندیانا، بتو ارورک، نماینده پیشین، همگی گفته اند که ترامپ با عقب نشینی از برجام به منافع و اعتبار آمریکا آسیب رسانده و به ایران که کاملا به توافق متعهد بود، دلیلی برای بازگشت به فعالیت های هسته ای پیشین داده است. بوتیجج گفته: برجام با همه نواقص آن، احتمالا نزدیک ترین چیز به هنر توافق حقیقی بود. این توافق کمک کرد بدون اینکه در مسیر جنگ جدیدی در خاورمیانه قرار بگیریم، تهدید نظامی ایران را برای اسرائیل محدود کنیم.» بوکر تنها کسی بود که گفت به رغم همه سختی های حصول توافق پیش از تشدید تنش ها توسط ترامپ، لازم است که برجام به روز رسانی شود: ما نمی توانیم ساعت را به عقب بازگردانیم و وانمود کنیم که آسیب هایی که رئیس جمهوری ترامپ در ۳ سال گذشته ایجاد کرده است، هرگز رخ نداده اند. توافق هسته ای سال 2015 با فرض بر مذاکرات ادامه دار با ایرانی ها برای دستیابی راه حلی بلند مدت حاصل شد. ۴ سال ما در دوران ترامپ به هدر رفت.» ترامپ نه تنها اعتماد ایرانی ها به پایبند ماندن ایالات متحده به تعهداتش را از دست داد، بلکه سبب شد ایران برخی از فعالیت های هسته ای خود را از سر بگیرد و این در حالی است که غروب برخی از محدودیت ها نیز نزدیک تر شده اند. دیگر نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز درباره بندهای غروب در برجام و همچنین برنامه موشکی ایران و حمایت این کشور از نیروها در سوریه، یمن و حزب الله ابراز نگرانی کرده، اما گفته اند که در یک سری توافق های بعدی به این نگرانی ها رسیدگی خواهند کرد. بایدن در ماه جولای درباره ت خارجی خود گفت: من مجددا به توافق خواهم پیوست و با متحدانمان برای تقویت و تمدید آن همکاری خواهم کرد.» وارن هم گفته بازگشت به توافق هسته ای آغاز کار است و نه پایان آن. او که حامی یک توافق بعدی است، افزود: ما هم زمان کافی داریم و هم اهرم فشار مناسب و اگر درست از آنها استفاده کنیم، دیپلماسی می تواند موفقیت آمیز باشد.» او گفته اگر ایران مجددا به تعهدات خود در توافق کنونی بازنگردد، یک دیپلماسی قدرتمند و اصولی را برای مذاکره بین ایران و ایالات متحده و بازگرداندن هر دو به توافق به کار خواهد گرفت: دیپلماسی تنها راه کارآمد برای مدیریت این مساله است؛ هیچ راه حل نظامی وجود ندارد.» اورورک دو دل به نظر می رسید و از یک سو ترامپ را به دلیل افزایش خطر درگیری نظامی در خلیج فارس مقصر می داند و از طرف دیگر، می گوید نمی توان اقدامات ایران را نادیده گرفت و بدون مجازات گذاشت. سندرز گفت که برای دستیابی به توافقی با درخواست های بیشتر از ایران، ایالات متحده باید تسهیل بیشتر تحریم ها و مشوق های اضافی را در نظر بگیرد و باید اذعان کند که ایران تنها بازیگر مشکل ساز خاورمیانه نیست. سندرز همچنین به این مساله اشاره کرد که متقاعد کردن ایران یا حتی اروپایی ها به اینکه ایالات متحده به هر توافقی که این مرتبه حاصل شود پایبند می ماند، دشوار خواهد بود: کار باید با کسب اطمینان از این مساله آغاز شود که ت خارجی ما در یک اجماع ی با دوام ریشه داشته باشد.» بسیاری از دموکرات ها گفته اند که از ارتباط مستقیم با رهبران ایران استقبال می کنند، اما هیچ یک شرایط را به وضوح بیان نکردند. سندرز گفته آماده است که با ، رئیس جمهوری ایران، یا علی ای، رهبر معظم این کشور، دیدار کند اگر که این دیدار را بهترین راه برای دستیابی به توافق بداند و بوکر هم تاکید کرد که لازم است ابتدا اهداف مشخصی» تعیین شوند و تعهد به مذاکرات با حسن نیت» نشان داده شود.

 

وارن نشست ها و دیدارها را ابزاری توصیف کر که باید بخشی از یک استراتژی شفاف» باشند و بوتیجج هم گفت که تحت شرایط درست» با رئیس جمهوری ایران دیدار خواهد کرد. اورورک و هریس به این سوال پاسخ ندادند. مقامات ایرانی و اروپایی اخیرا در تلاش برای نجات توافق هسته ‌ای دیدار کردند. این در حالی است که ایالات متحده تحریم های جدیدی را علیه محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، تحمیل کرده است؛ اقدامی که قطعا می توان گفت پیشبرد دیپلماسی را دشوارتر کرده است. شرایط ممکن است تا زمان انتخابات ریاست جمهوری به کلی تغییر کرده باشد. اما مشخص است که موضع گیری شدیدالحند ترامپ در میان رای دهندگان و به ویژه دموکرات ها و مستقل ها که به دنبال جلوگیری از یک درگیری نظامی دیگر هستند، طرفداری ندارد. نامزدهای دموکرات تنها کافی است که نشان دهند راه حل بهتری برای تنش های کنونی دارند. بوتیجج گفت: توافق ایران یک لطف به این کشور نبود. ما این کار را کردیم چون منافع امنیت ملی ما را تامین می کرد.»
https://www.nytimes.com/2019/08/02/opinion/editorials/democrats-iran-nuclear-deal.html


✍رضا نصری

وزارت دارایی آمریکا جواد ظریف را بااستفاده از اختیاری که فرمان اجرایی (EO 13876) رئیس‌جمهور به آن واگذار کرده موردتحریم قرار داده است. در واقع، در هفته‌های اخیر، رئیس‌جمهور آمریکا با صدور این فرمان اجرایی تحریم‌هایی را علیه رهبر جمهوری اسلامی و دفتر ایشان اعمال کرد که تحریم سایر افراد مرتبط با رهبری یا دفتر ایشان را نیز مجاز می‌دارد. جواد ظریف نیز - به عنوان فردی که مستقیم یا غیرمستقیم به نیابت از رهبری ایران ایفای نقش کرده - مورد تحریم واقع شده است. حال اینکه چرا دولت آمریکا برای تحریم جواد ظریف مشخصاً به این فرمان اجرایی خاص استناد کرده جای تأمل دارد. حقیقت این است که اگر مسئلهٔ دولت آمریکا صرفاً مسدودسازی دارایی‌»های جواد ظریف بود (با فرض محال اینکه ایشان در آمریکا دارایی و اموالی داشته باشد)، وزارت دارایی این کشور می‌توانست با ارائهٔ تفسیری از قوانین جاری - (مثلاً با تفسیر مقررات مربوط به دارایی‌های دولت ایران - Part 560. IRANIAN TRANSACTIONS AND SANCTIONS REGULATIONS) - سال‌ها پیش نسبت به مسدود سازی اموال وزیر امور خارجه ایران» اقدام نماید. پس مسئلهٔ دولت ترامپ دارایی‌های ظریف نیست. دلیل استناد به این فرمان اجرایی خاص این است که دولت ترامپ بتواند - با استفاده از ظرفیت‌های آن - محدودیت‌های گسترده‌تری نسبت به فعالیت‌های ظریف اِعمال نماید. هدف این است که ظریف را در کانون توجه قرار دهند، با ارعاب و تهدیدات قانونی رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی (مانند توئیتر)، اندیشکده‌ها و سایر موسسات خدماتی را نسبت به هرگونه همکاری با او بر حذر دارند، نسبت به امکان مسافرت او به ایالات متحده (برای شرکت در اجلاس سازمان ملل) هموار ایجاد تردید کنند، زمینه‌ای فراهم آورند تا زیرمجموعهٔ او (مانند دفتر نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل) را مورد فشارهای گوناگون قرار دهند و فضایی ایجاد کنند که در آن بتوانند به آبرومندانه‌ترین شکل عدم موفقیت ترامپ در حل معضل هسته‌ای با ایران را توجیه نمایند.

اماچرا جواد ظریف این‌چنین برای جریان تندرو در واشنگتن و عناصر آن در دولت ترامپ مسئله‌ساز شده است؟

به چند دلیل: 

۱- جوادظریف اجازه نداده است روایت تندروها و دولت ترامپ از ایران»، از جایگاه ایران در جهان، از برنامه موشکی، از برجام و از پروندهٔ هسته‌ای به عنوان روایت غالب» در افکار عمومی، صحنهٔ ت داخلی آمریکا و صحنهٔ بین‌المللی شکل بگیرد و نقش ببندد. در واقع، دولت ترامپ و جریان‌ تندرو در واشنگتن میلیاردها دلار هزینه می‌کند تا به مدد صدها رسانه، سخنگو، اندیشکده، اتاق فکر، لابی و موسسات روابط عمومی یک روایت» (یا Narrative) در مورد ماهیت و ذات دولت ایران، نقش مخرب» آن در منطقه، برنامه‌های خطرناک» آن در حوزه تولید سلاح هسته‌ای، برنامهٔ خطرناک» آن در حوزه موشکی و عدم پایبندی آن به تعهدات بین‌المللی‌اش (از جمله در برجام!) در فضای عمومی غالب سازد تا در آن فضا بتواند برنامه‌های خود را در مورد ایران و منطقه به اجرا بگذارد. تا امروز، مهم‌ترین و موثرترین عاملی که مانع شکل‌گیری این روایت ایران‌ستیزانه و القا آن به فضای عمومی شده است - یعنی موثرترین صدایی که با شبکه‌ عظیم چند میلیارد دلاری لابی‌های جنگ‌طلب رقابت می‌کند -  صدای رسا، مردم‌ پسند، رسانه‌‌پسند، حقوقی و مستدل جواد ظریف بوده است.


۲- جوادظریف فقط صدای حقانیت ایران نیست. جواد ظریف موثرترین و تأمل‌برانگیزترین صدایی است که از معضلات و مظلومیت‌ِ خاورمیانه» در کنفرانس‌های بین‌المللی و رسانه‌های غربی با زبانی که افکار عمومی غرب می‌فهمد سخن می‌گوید. برای مخاطب غربی و آمریکایی، او یکی از خوش‌‌بیان‌ترین راویان روایت مردم جنگ‌زده و مظلوم یمن، عراق، بحرین، لیبی، سوریه و فلسطین است. ظریف روایتگر حقایق منطقه و افشاگر برنامه‌های خطرناک آمریکا و شرکا با لفظ و زبانی است که مخاطب را به فکر وامی‌دارد. اویکی از موثرترین صداهای منطقه علیه جنایات جنگی عربستان سعودی، رشد و توسعهٔ وهابیت و جریان‌های تکفیری، فروش بی پروای سلاح به منطقه، زرادخانهٔ هسته‌ای رژیم اسرائیل، معاملهٔ قرن» و طرح‌های جریان ایدئولوژیک آمریکا برای خاورمیانه» است. او در تمام این زمینه‌ها فعالانه وبسیار فراتر از وظایف یک وزیر امور خارجهٔ معمولی برای مخاطبان متنوع در کنفرانس‌های بین‌المللی ونشست‌های مطبوعاتی سخنرانی‌ کرده است، در مهم‌ترین نشریات بین‌المللی مقاله نوشته است، در شبکه‌های اجتماعی روشنگری کرده است، در مصاحبه‌ها ومناظرات حاضر شده است و با مقامات ارشد دولت‌ها، کارشناسان، دانشگاهیان و نخبگان رایزنی کرده و راه‌حل ارائه داده است.


۳- جواد ظریف مسلط به نظریه‌ها، گفتمان‌ها و جریان‌های فکری در حوزه روابط و حقوق بین‌الملل است و از این رو قادر است - با زبانی که برای مخاطب عام و خاص جذاب است - مفهوم‌سازی کند، ایده‌های نو بیافریند و ساختارهای کهنه و رفتارهای مبتنی بر آن‌ها را در عرصهٔ عمل به چالش بگیرد. به عنوان مثال، او موفق شده در ماه‌های اخیر مفهومی تحت عنوان تروریسم اقتصادی» را وارد ادبیات روابط بین‌الملل کند و از این طریق از مقوله‌ٔ تحریم یکجانبه» - که سال‌ها به نحوی به قوانین فراسرزمینی» و فشارهای اقتصادی آمریکا به سایر ملت‌ها رنگ و بوی قانونیت و مشروعیت بخشیده بود - سلب اعتبار نماید. به دلیل تلاش‌های دکتر ظریف، امروز اصطلاح تروریسم اقتصادی» مورد استقبال بسیاری از کشورهای جهان - از جمله کشورهای عضو جنبش عدم تعهد - قرار گرفته و به کرات از جانب دولتمردان برخی از مهم‌ترین دولت‌ها - از جمله دولت چین - در رابطه با تحریم‌»‌های آمریکا بکار گرفته می‌شود. این مفهوم‌سازی‌های مبتکرانه - که تا بحال عمدتاً منحصر به اندیشمندان و نظریه‌پردازان غربی و آمریکایی بوده است - امروز به چالش قابل ملاحظه‌ای برای جریان ایدئولوژیک در آمریکا تبدیل شده است.



۴- جواد ظریف صحنهٔ ت داخلی آمریکا را به خوبی می‌شناسد و از این رو قادر است با برقراری ارتباط هوشمندانه با افکار عمومی این کشور، بر تعاملات و برنامه‌های بازیگران آن تاثیر بگذارد. به عنوان مثال، او در ماه‌های اخیر موفق شده با بکارگیری اصطلاح تیم ب» (B team)، صحنهٔ تصمیم‌گیری در حوزه ت خارجه آمریکا را با ساده‌ترین زبان برای مردم این کشور تشریح کند، از وجود یک جریان خطرناک در کاخ سفید و دستگاه دیپلماسی واشنگتن پرده بردارد و نسبت به دخالت عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل در روند تصمیم‌سازی‌ آمریکا حساسیت ایجاد کند. امروز، بسیاری از تحلیل‌گران، فعالان ی و رومه‌نگاران - اعم از ایرانی، اروپایی، آسیایی و آمریکایی - با استفاده از همین اصطلاح و الهام از فضایی که ظریف در شکل‌گیری آن نقش مهمی داشته است، موضع‌گیری‌های دولت ترامپ در مورد فروش سلاح به عربستان سعودی، بخشش بلندی‌های جولان به اسرائیل، قتل جمال خاشقچی و غیره را تحلیل و نقد می‌کنند. دولت ترامپ به خوبی می‌داند که یکی از مهم‌ترین موانع انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات پیش رو، کارنامهٔ او در حوزه ت خارجه - به ویژه در مورد پرونده هسته‌ای ایران است - و از این رو می‌خواهد در آستانهٔ انتخابات ریاست‌جمهوری صدای ظریف را خاموش کند.


در واقع، دولت ترامپ می‌خواهد ظریف را آنچنان محدود سازد و به حاشیه براند که هم نظام و دولت ایران را به معرفی فرد دیگری برای تعامل با غرب وادار سازد و هم - در فقدان صدای او - دوباره فضایی ایجاد کند که در آن بتواند مجدداً ذهن‌ها و قلب‌ها» را با رویکرد و ت‌های خود همدل و همگام سازد. اما واکنش شخصیت‌ها و طیف‌ها و بازیگران مختلف عرصهٔ‌ قدرت در ایران - از شخصیت‌های برجسته گرفته، تا جناح‌های ی و سپاه و ارتش و منتقدین و موافقان دولت - به تحریم ظریف نشان داد که ایران» نه قصد دارد موشک‌هایش را تسلیم کند نه دیپلمات‌های نقطه‌زنش را!


 

دکتر اسفندیار خدایی

:herb: به گفته ترامپ، حمله به عراق و سپس جنگ با داعش در عراق و سوریه بیش از هفت هزار میلیارد دلار برای آمریکا هزینه داشته است. گفته می‌شود که آمریکا به دنبال غارت منابع ملی این کشورهاست. سوال: آمریکا چه مقدار از نفت عراق و معادن افغانستان و یا منابع ملی سوریه برای جبران این خسارت خود برداشت کرده است؟ جواب: تا جایی که ما اطلاع داریم، هیچ. شرکتهای آمریکایی حتی یک بشکه از نفت عراق به آمریکا را نبردند، مگر آنکه قیمت آن را به نرخ بازار به دولت عراق پرداخت کرده‌اند. ژاپن و آلمان نیز در جنگ جهانی به اشغال آمریکا در آمدند. هیچ کس حتی ادعا نمی‌کند که آمریکائیها منابع ملی آلمان و ژاپن را غارت کرده باشند، بلکه برعکس، مستندات فراوان از کمکهای آمریکا به این کشورها پس از جنگ حکایت دارد.

:herb: آمریکائیها خود ادعا می‌کنند، چنان جنگهایی به خاطر دفاع و امنیت خود و هم‌پیمانان بوده است و یا مثلاً به دنبال برقراری دموکراسی و آزادی بیان در کشوری مثل عراق بوده است. ما آنقدر ساده‌لوح نیستیم که این حرفها را باور کنیم و یا گمان کنیم آنها برای رضای خدا به عراق و افغانستان حمله کردند و در سوریه و لیبی جنگیدند. اما این را هم می‌دانیم که آمریکائیها پس از پیروزی در جنگ، منابع ملی هیچکدام از این کشورها را غارت نکرده‌اند؛ گرچه عوارض جنگ منجر به نابودی محیط زیست و میلیاردها دلار خسارت به این کشورها شده باشد. در مورد ایران هم آمریکا قطعاً به دنبال غارت نفت و گاز و معادن و جنگلها نیست و همچنین برنامه‌ای برای غارت منابع ملی کره شمالی ندارند. پس آمریکا از ما چه می‌خواهد و به دنبال چیست که این همه هزینه می‌کند و حتی یک بشگه نفت را بدون پرداخت قیمت جهانی آن از کشورهای مغلوب طلب نمی‌کنند و پس از پیروزی، پولی هم بابت میلیاردها دلار خسارتهای خود نمی‌گیرد؟

:herb: آمریکا قطعاً به دنبال حفظ امنیت خود و متحدانش است و در این راه هزینه‌ها می‌پردازد. اما این منطق نمی‌تواند جنگهای پرشمار آمریکا در مناطق مختلف جهان را توجیه کند. آمریکا به دنبال حفظ سلطه بر مناطق مختلف و منابعی همچون نفت و گاز است و نمی‌خواهد در موازنه قدرت با قدرتهای جهانی مثل چین و روسیه و یا قدرتهای منطقه‌ای مثل ایران، قافیه را ببازد.

:herb: آمریکا به دنبال غارت نفت و منابع ملی کشورهای خاورمیانه نیست. تجارت سالیانه آمریکا با تمام کشورهای خاورمیانه از جمله عربستان، اسرائیل، امارات، قطر، عراق و کویت، کمتر از یکصد میلیارد دلار است. اما تجارت آمریکا با ژاپن از دویست میلیارد دلار فراتر می‌رود. آمریکا حتی اگر منابع ملی ژاپن را غارت کند سود بسیار کمتری از تجارت کنونی با این کشور خواهد برد. آمریکا اگر تمام منابع ملی کره شمالی را غارت کند، سود آن بسیار کمتر از تجارت کنونی با کره جنوبی خواهد بود. سودی که آمریکا از تجارت با عراق پیشرفته و امن می‌برد بسیار افزونتر از سودی است که از غارت منابع نفتی و سایر منابع ملی عراق نصیب آمریکا می‌شود. بازی آمریکا بسیار ظریفتر از استعمارهای قدیمی انگلیس و فرانسه و اسپانیا است. این بازی با منطق و گفتمان سرمایهداری که بر فرهنگ جهانی حاکم است، همخوانی دارد.

:herb: جمهوری اسلامی اگر می‌خواهد در این دنیای پیچیده از خود و منافع ملی حفاظت کند، باید زبان و منطق حاکم بر گفتمان جهانی را درک کند و با زبان روز با آمریکا مواجه شود تا رفتارش در سطح جهانی و در داخل کشور قابل درک باشد و مردم سخن ما را درک کنند. منافعی که آمریکا در روابط تجاری با ایران پیشرفته و ثروتمند دارد، بسی فراتر از منافعی است که در غارت منابع ملی ما دارد. لکن آنچه برای افکار عمومی آمریکا اولویت دارد، امنیت آمریکا و سپس متحدان آمریکاست و موازنه قدرت در مواجهه با قدرتهای جهانی و منطقهای است. منظور آمریکا از تسلط برمنابع نفتی و مناطق حساس جهان، غارت منابع این کشورها نیست و افکار عمومی آمریکا هم هرگز خواهان غارت نفت ما و یا از بین بردن منابع آب و جنگلهای ما نیست و تاریخچه رفتار آمریکا نیز همین را نشان می‌دهد.
t.me/EsfandiarKhodaee

 


جاش روگین 
 واشنگتن پست

برعکس باور رایج این روزها که خیلی‌ها "موفقیت پکن" در کنترل ویروس کرونا را ناشی از ت‌های سخت‌گیرانه و سنت‌های به جا مانده از دوران کمونیسم می‌دانند، این کره‌جنوبی است که بدون استفاده از این روش‌های مناقشه برانگیز که برخی آنها را "غیرانسانی" هم تفسیر می‌کنند، توانسته کمترین نرخ مرگ و میر بر اثر بیماری کووید-۱۹ را ثبت کند. رومه نزدیک به حزب حاکم کمونیست پکن نوشته "فواید نظام حکومتی در چین یک بار دیگر به همگان ثابت شد". وال استریت ژورنال هم در همین رابطه نوشته: "مبارزه چین با شیوع کرونا نشان داد که حزب حاکم این کشور قدرتمند‌ترین نظام ی موجود در جهان برای مقابله با یک بحران انسانی است". قضیه این است که اینجا دو مشکل وجود دارد؛ یکی این که برای باور کردن گزارش‌های (پروپاگاندا مانند) دولت چین باید خیلی به صداقت پکن باور داشته باشیم و دوم این که صحه گذاشتن بر موفقیت دولت چین در مبارزه با کرونا به این معنی است که پنهان‌کاری و سانسور آنها و اهمال اولیه‌شان که موجب سرایت این ویروس به نقاط دیگر جهان شد را نادیده بگیریم.» البته  ایتالیا و آمریکا به عنوان دو کشور برخوردار از نظام دموکراسی برای مقابله با شیوع کرونا  ناموفق بوده اند. در ایتالیا محدودیت‌ها گسترده برای آمد و شد مردم بیشتر موجب رعب و وحشت شده تا اطمینان و اعتماد. در آمریکا هم دونالد ترامپ به علت اصرار بر کمرنگ جلوه دادن مشکل و تلاش برای پایین نگه داشتن تصنعی آمار مبتلایان آن هم با نیت ی مورد انتقاد قرار گرفته است. اما این ناکامی‌ها متوجه دولت‌ها و مقام‌های این دو کشور است و خیلی به نظام و ساختار دموکراتیک حکومت در این کشورها مربوط نیست. همزمان در کره‌جنوبی، بعد از مجموعه اقدامات مهمی که صورت گرفت آمارها طی یک هفته گذشته شیب نزولی متناوبی داشته‌اند. استراتژی کره‌جنوبی بر آموزش، شفافیت و بسیج مردمی استوار بوده است. برعکس چین که میلیون‌ها نفر را به طور قهری در خانه‌هایشان محصور کرده، از قشر اقلیت جامعه به مانند برده برای اجرای برنامه‌های خود کار کشیده و هر کس هم که انتقادی از دولت کرده را به طریقی سر به نیست کرده.» موثرترین راهکار دولت کره‌جنوبی برای مقابله با شیوع کرونا انجام گسترده تست شناسایی این ویروس بود. بنابر آمار رسمی سئول، این کشور هم اکنون تعداد روزانه تست تشخیص کرونا را به ۱۵ هزار تست رسانده و از روز سوم ژانویه تا دیروز، سه‌شنبه دهم مارس، ۲۱۰ هزار تست کرونا انجام داده است. این آمار در آمریکا تا روز سه‌شنبه (۱۰ مارس) ۶۵۰۰ تست بوده است. البته که انجام گسترده تست به جهش آمار رسمی مبتلایان هم منجر شده و این کشور تا دهم مارس ۷۵۱۳ مبتلا به ویروس کرونا گزارش کرده اما آمار قربانیان این کشور تاکنون تنها ۵۴ نفر بوده است. یعنی میزان مرگ و میر کرونا در کره جنوبی چیزی حدود هفت دهم درصد بوده. آمار تازه مبتلایان هم از دوم مارس (۱۰ روز پیش) روند نزولی بارزی پیدا کرده و از ۶۸۶ تازه مبتلا در روز دوم مارس به تنها ۱۳۱ مورد جدید در روز دهم مارس رسیده است. دولت حتی ۵۳ تیم سیار تست به خیابان‌ها فرستاده که به رانندگان خودروها اجازه می‌دهد بدون مراجعه به مراکز پزشکی و حتی بدون تماس فیزیکی رانندگان پشت فرمان خودرو تست می‌دهند.» دیگر عامل مهم در موفقیت کره‌جنوبی که همراه با ایران و ایتالیا بیشترین آمار مبتلایان به ویروس کرونا در خارج چین را گزارش کرده است، همکاری داوطلبانه مردم این کشور بوده است. مردم تجمعات عمومی و دورهمی‌های بزرگ را لغو کردند. کلیساها نیایش‌ها را به فضای مجازی و آنلاین بردند. دولت موفق شد مردم را از سفر به شهر دئگو، که کانون شیوع کرونا معرفی شده بود، منصرف کند آن هم بدون این که کل شهر دئگو را قرنطینه کند. البته بعضی از اقدامات دولت کره‌جنوبی هم مناقشه‌برانگیز بوده مانند وصل کردن دستگاه جی‌پی‌اس به مبتلایان که به همگان اجازه می‌دهد از طریق یک اپلیکیشن نقشه حرکت آنها را ببینند (بدون این که بدانند آنها کیستند) و اگر خواستند از تماس مستقیم با آنها پرهیز کنند. اگر چه چنین اقدامی نقض آزادی‌های این افراد ارزیابی شده اما شاید بهتر از چین باشد که با پهپاد مردم را کنترل می‌کند و دمای بدن آنها را می‌گیرد و یا آن طور که از برخی نقاط چین گزارش شده از آسمان روی مردم موادضدعفونی‌کننده می‌پاشد.»

کره‌جنوبی برای جلوگیری از سرایت ویروس کرونا به خارج از این کشور روش هایی برگزیده  و تدابیر ویژه‌ای در فرودگاه‌های این کشور برای مسافرانی که قصد خروج از کره جنوبی، به ویژه به مقصد آمریکا را دارند در نظر گرفته است. با این اقدامات کره‌جنوبی تلاش می‌کند که به جهان این اطمینان را بدهد که سئول مسئولانه گام بر می‌دارد. این هم برای ادامه سفرهای بین‌المللی به این کشور موثر است و هم احتمالا به کاهش صدمات به اقتصاد کره‌جنوبی، بهداشت عمومی مردم کره و عبور سریع‌تر این کشور از بحران کرونا کمک می‌کند.» "شفافیت" رمز موفقیت دولت کره‌جنوبی بوده است. دونالد ترامپ هم باید به جای تلاش برای کمرنگ کردن ابعاد بحران، از کره‌جنوبی پند بگیرد. اخیر سازمان جهانی بهداشت از اقدامات چین برای مقابله با شیوع کرونا تقدیر کرده است. احتمالا بخش بزرگی از موفقیت در چین را باید مدیون مردم این کشور دانست که برای محصور نگه داشتن ویروس کرونا در ووهان و استان هوبی همکاری کرده‌اند. نظام‌های دموکراتیک به دنبال توازن برقرار کردن میان آزادی‌های فردی و مسئولیت‌های حکومتی هستند. شهروندان ما (آمریکا) زندگی بهتری دارند چرا که شأن آنها رعایت شده و به آنها اطمینان داده شده که از حقیقت مطلع خواهند شد. ارزش‌های ما، ما را آسیب‌پذیرتر نمی‌کنند بلکه آنها ما را قوی‌تر می‌کنند. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که این ارزش‌ها را والا نگه داریم.»

https://www.washingtonpost.com/opinions/2020/03/11/south-korea-shows-that-democracies-can-succeed-against-coronavirus/


✍ دکتر اسفندیار خدایی

پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی و تجزیه حکومت عثمانی، قدرتهای اروپایی فراموش کردند یا نخواستند که کردها سرزمینی مستقل داشته باشند. امروز کردها عمدتاً در چهار کشور ترکیه، عراق، سوریه و ایران در اقلیت هستند و سالهاست که در آرزوی یک کشور مستقل کُرد نشسته‌اند. استقلال کردها به دلایل مختلف بسیار دشوار و شاید غیرممکن باشد، اما سوالی که ما اینجا مطرح می‌کنیم این است که اگر فرضاً یک کشور مستقل تشکیل بشود، آیا اوضاع آنها بهتر خواهد شد؟

در بهترین حالت، کردستان مستقل کشوری خواهند شد همانند سایر کشورهای خاورمیانه. هیچ دلیلی وجود ندارد که مطابق آن ادعا کنیم نژاد کردها از همسایگان ترک و عرب و فارس خود باهوش‌نر یا متمدن‌تر باشند. بلکه دلایلی هست که نشان می‌دهد کردستان مستقل سرنوشتی مشابه عراق و سوریه و بلکه ضعیف‌تر خواهد داشت. اولاً کردستان مستقل به طور مداوم با همسایگان خود بر سر مرزها و هویتهای قومی در حال کشمکش و اختلافات عمیقی خواهد بود. برخی استانها و شهرهای عراق، ترکیه، ایران و سوریه هویتهای دوگانه کرد و عرب، کرد و لُر، کرد و ترک و یا کرد و فارس دارند که تکلیف آنها هرگز روشن نخواهد شد. کردستان مستقل چگونه می‌تواند پیشرفت کند در حالیکه تمام همسایگان، آن را برای خود تهدید جدی می‌پندارند.

ثانیاً، کردستان به دریاهای آزاد راه ندارد و برای صادرات و واردات خود به شدت وابسته به همسایگان خواهد بود. همان همسایگانی که نگران مرزهای خود با کردستان هستند و مطابق منطق ت بین‌الملل هرگز به طور رایگان با همسایه نوپای خود همکاری نخواهند کرد.

ثالثاً، اختلافات درونی و رقابت بین گروههای مختلف کرد موضوعی است که درباره آن مطالعه کافی نشده است. پایتخت کدام شهر باشد؟ کدام گویش کردی زبان رسمی باشد؟ دولت کرد به کدام مناطق اولویت خواهد داد؟ آیا با اختلافات مذهبی و فرهنگی کنار خواهند آمد؟ همان مسائل داخلی که در سوریه جنگ داخلی درست کرد و در عراق جنگ مذهبی راه انداخت و ترکیه را به شدت نگران کرده است. با این مسائل حل نشده چگونه باور کنیم که کردها یک ژاپن یا آلمان پیشرفته را در خرابه‌های خاورمیانه خواهند ساخت.

پدیده دولت-ملت در قرن هفدهم در اروپا ظهور کرد و در مدت کوتاهی نفوذ ملی‌گرایی حتی از مذهب  هم فراتر رفت و دولت- ملتهای اروپایی به رقابت بر سر "منافع ملی" به رقابت و استعمار پرداختند. لکن پدیده دولت-ملت در جهان سوم، هرگز به نتیجه درخشانی دست نیافت. اکنون چهارصد سال پس از این همه تجربه ناکام، کُردها در عصر ارتباطات اگر فرضاً موفق شوند و سوریه و عراق دیگری تاسیس کنند کار بزرگی نکرده‌اند و صد سال بعد از این، بار دیگر به نقطه "چه باید کرد" خواهند رسید.

اما کُردها می‌توانند این رویا را به گونه‌ای دیگر تحقق بخشند. تجربه کردستان عراق نشان می‌دهد که کردها می‌توانند از محدودیتهای موجود فرصت بسازند و با یک استراتژی خردمندانه و منطقی در قلب عراق جنگ‌زده، به پیشرفتهای خیره کننده افتصادی و فرهنگی و تجاری و ی در شهرهای زیبای خود دست یابند. آنچه جلال طالبانی می‌دانست (که می‌گفت استقلال برای ما کردها سَم است) و مصطفی بارزانی پس از غائله ناکام استقلال‌طلبی اخیر آموخت، این بود که کردها بدون آنکه وماً به دنبال استقلال رویایی خود باشند، میتوانند با بهره‌گیری از فرصتها و ظرفیتهای موجود به بیشترین منافع اقتصادی، فرهنگی و ی خود برسند. 

کردها چگونه می‌توانند بدون آنکه تسلیم وسوسه‌های استقلال‌طلبی شوند با بهره‌گیری از همین ظرفیتهای موجود، منافع اقتصادی، فرهنگی و ی خود را مطالبه کنند و پراکندگی در کشورهای مختلف را به یک فرصت تبدیل کنند؟

بین‌المللی بودن و پراکنده بودن فرصتی است برای شکوفایی فرهنگی یک قوم بخصوص در منطقه خاورمیانه. این دولتها به سختی حاضر به تحمل اختلافات فرهنگی، مذهبی و گاهی نژادی هستند. کردهای هرکدام از این کشورها، متحدانی در خارج از کشور و همسایگان همجوار خود دارند. مثلاً کردهای عراق و ترکیه میتوانند تریبون کردهای ایران برای احقاق حقوق فرهنگی، اقتصادی و ی ایشان باشند. 

از نظر اقتصادی نیز مرزنشینی یک فرصت تجاری است و کردهای چهار کشور ترکیه، عراق، ایران و سوریه می‌توانند از این فرصت برای شکوفایی اقتصادی بهره‌گیرند و با توجه به منافع ملی دولتهای مطبوع خود به رونق اقتصادی در مناطق کردنشین دست یابند. 

زمانی جلال طالبانی از مظلومیت کردها گفت: (کردها متحدی جز کوهها ندارند). اما تجربه کردستان عراق نشان داد که کردها باید به بازار بروند زیرا استعداد آنها در تجارت و اقتصاد و صنعت گردشگری بیش از جنگیدن در کوهستان است. پراکنده بودن کردها فرصتی است که باید قدر بدانند و وسوسه‌های استقلال‌طلبی تهدیدی برای تحقق رویاهای مردم کرد است.

 

منبع: کانال تلگرام مطالعات آمریکا:

t.me/EsfandiarKhodaee

 


 عیسی پیله ور

1⃣ آمریکا همسایه مالی بانکی ماست:
به زحمت بتوان در دنیا بانکی یا موسسه مالی پیدا کرد که با آمریکا کار نکند و رابطه‌اش با آمریکا مهمتر از رابطه‌اش با ما نباشد. (*)

2⃣ آمریکا همسایه سایبری ماست:
با جهانی شدن اینترنت (سابقا آمریکائی)، قوی‌ترین و موثرترین شرکتها و موسسات سایبری آمریکائی‌اند. میکروسافت، گوگل، فیسبوک، توئیتر،  و تقریبا همه شرکتهای زیرساختی و خدماتی اینترنتی-سایبری آمریکائی‌اند. شرکتهای سایبری بین المللی دیگر کشورها، خیلی کم و معدودند. خدمات آنها هم اغلب کم و محدود است.

3⃣ آمریکا همسایه ما در شبکه جهانی ارزش است:
تولید محصولات و ارائه خدمات در دنیا، در یک کشور و با مواد اولیه یک کشور انجام نمی‌شود. تولید و توزیع اغلب محصولات با استفاده از مواد و خدماتی انجام می‌شود که از گوشه گوشه دنیا خریداری می‌شوند و اغلب لازم است به گوشه گوشه دنیا صادر شوند تا در رقابت با تولیدکنندگان دیگر به صرفه و رقابتی باشد. ارائه خدمات مختلف هم همینطور. همین روابط متعدد، شبکه جهانی درهم تنیده‌ای است. خیلی بزرگ و خیلی درهم تنیده. و شرکتهای تولیدی و خدماتی آمریکائی تقریبا در هر نقطه این شبکه حضور دارند.

4⃣ آمریکا همسایه ما در آبهای‌آزاد است:
به لحاظ دریایی فقط یک ابرقدرت وجود دارد که در اغلب نقاط مهم دریایی دنیا حضور تعیین کننده دارد. بقیه قدرتها در سواحل خودشان حضور دارند و حداکثر می توانند اسکادرانی را به یک یا دو نقطه دیگر بفرستند. مشکل می‌توان مسیری دریایی پیدا کرد که آمریکا حضور نداشته باشد. (اگر هم چنان مسیری پیدا شود، به احتمال زیاد اغلب کشورهای همسایه ترجیح می‌دهند که کاش آمریکا حضور داشت تا سیطره فلان قدرت زورگو را بالانس می‌کرد)

5⃣ آمریکا همسایه ما در دنیای علم و تکنولوژی است:
اغلب شرکتها و موسسات موفق علمی و تکنولوژیک یا آمریکائی‌اند یا با آمریکائیها رابطه کاری خیلی نزدیک دارند.

اگر نخواهیم در زندانی خودساخته و ارتجاعی زندگی کنیم، آمریکا همسایه ماست. در واقع مهمترین و بزرگترین همسایه ماست. ممکن است تهای آن در مقاطعی به نفع ما و در مقاطعی به ضرر ما باشد، ولی در هر صورت همسایه ماست و خواهد بود. فرار از همسایگی با آمریکا تقریبا معادل فرار از همه امکانات مهم فعلی دنیا و فرار از اغلب امکانات مهم دنیا در یکی دو نسل آینده است.

تهای ما در قبال آمریکا باید مبتنی بر همسایگی باشد.  اگر تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران ما، آمریکا را کشوری دور و غیرهمسایه فرض کنند، این فرض اشتباه و غیرواقع‌بینانه به تهای اشتباه و پرهزینه متعددی منجر شده و خواهد شد.

این وضعیت مختص ما نیست بلکه آمریکا بزرگترین و مهمترین همسایه اغلب کشورهای دنیاست. در دهه‌های اخیر، در واقع "قاره هفتمی" شکل گرفته که در آن، آمریکا تنها ابرقدرت است. قدرتهایی که در جغرافیای قبلی ابرقدرت محسوب می‌شوند، در قاره هفتم، کوتوله‌هایی بیش نیستند. اگر اغلب کشورها و قدرتها از آمریکا تبعیت دارند یا از مقابله با آن جدا پرهیز می کنند به این خاطر است که جایگاه خود در قاره هفتم را درک می کنند.

(*) حتی اگر قدرت مالی چین از آمریکا بزرگتر شود،  رابطه مالی و بانکی آن دو با همدیگر، خیلی مهمتر از رابطه چین با ایران خواهد بود. لذا دلخوشی به سیستم مالی چینی، دلخوشی به واردات از خود چین است نه بیشتر.
 t.me/EsfandiarKhodaee


 اسفندیار خدایی

در هیچ‌جای دنیا به اندازه ایران شعار "مرگ بر آمریکا" را نمی‌توان شنید و در هیچ کشوری به اندازه ایران پرچم آمریکا سوخته نمی‌شود. جمهوری اسلامی ایران افتخار می‌کند که تسلیم آمریکا نشده است  و در چهل سال گذشته مقابله با آمریکا را سرلوحه ت خارجی خود قرار داده است. در مقابل آمریکا نیز در مقابله با ایران کاهلی نکرده است: حمایت از عراق در جنگ تحمیلی، تلاش برای تغییر رژیم ایران، حمایت از رقبای ایران در منطقه و تحریمهای اقتصادی تنها بخشی از اقدامات آشکار و پنهان آمریکا علیه ایران است. طبیعی است که در مقابل این همه تهاجم آمریکا، سوختن پرچم و شعار مرگ بر آمریکا اقدامات بزرگ و متناسبی نیستند بخصوص که به مرور زمان تبدیل به امری عادی و تکراری شده‌اند و دیگر برای رسانه ها جذابیت خاصی ندارند. 

اما ایران در چهل سال گذشته چه ضربه‌هایی به آمریکا زده است؟ چند سرباز آمریکایی به دست ایرانی‌ها کشته شده‌اند؟ نیروهای نظامی ایران چند هواپیما و تانک و کشتی و کارخانه آمریکایی را هدف قرار داده‌اند و چند میلیارد دلار به آمریکا خسارت وارد کرده‌اند؟ بدیهی است که کشتن سربازان عراقی در جنگ تحمیلی و یا مزدوران داعشی عرب و پاکستانی و تونسی ضربه‌ای به آمریکا محسوب نمی‌شود. آمریکا با تحریم‌ها و جنگهای مختلف صدها و بلکه هزاران میلیارد دلار به دولت و ملت ایران خسارت وارد کرده است. بلکه آمریکا توانسته است با ایجاد موج ایران‌هراسی در کشورهای عربی و حتی در اروپا، میلیاردها دلار به حساب کارخانه‌های اسلحه‌سازی خود واریز کند، و به بهانه مقابله با ایران، ناوهای خود را به خلیج فارس بیاورد و در خاورمیانه صدها پایگاه نظامی بزند و نفوذ ی خود را بسط دهد و کشورهای منطقه را به خود وابسته سازد.
 
چین نیز همچون ایران تسلیم آمریکا نشده است. اما جالب است بدانید که در چهل سال گذشته، روزانه دهها سرباز آمریکایی توسط چینی‌ها کشته شده‌اند! و هر ساله دهها کشتی، صدها هواپیما و هزاران تانک و صدها کارخانه آمریکایی توسط چینی‌ها هدف قرار گرفته‌اند و منهدم شده‌اند! چین این اقدامات را از طریق اقتصادی و بدون شلیک گلوله انجام داده است. چین مستقیماً مقابل آمریکا نایستاد اما با اتخاذ تی خردمندانه، با ایجاد زیرساختهایی اقتصادی و بهره‌گیری از امتیازاتی همچون نیروی کار ارزان، توانسته است میلیاردها دلار سرمایه را از آمریکا خارج و در چین مستقر سازد و شرکتهای عظیم دنیا را جذب کند.

وقتی که کارخانه‌ها و دلارهای آمریکایی به چین پرواز کنند، طبیعی است که دولت آمریکا مالیات کمتری کسب می‌کند و در نتیجه بودجه نظامی آمریکا کاهش می‌یابد و ارتش آمریکا سربازان کمتری را استخدام می‌کند. مثل این است که چین هزاران سربازان آمریکایی را کشته است و کسی هم صدای شلیک گلوله را نشنیده. وقتی که بودجه نظامی آمریکا تقلیل یابد، از تعداد هواپیماهای نظامی، ناوهای جنگی و تانکهای آمریکایی هم کاسته می‌شود، مثل این است که منهدم شده باشند.

ضمن آنکه رشد اقتصادی چین موجب شده است که آمریکا از نظر اقتصادی به پکن وابسته گردد به گونه‌ای که اگر روابط با چین را قطع کند، اقتصاد آمریکا فلج می‌شود و در غیاب کالاهای چینی، تورم در آمریکا سر به فلک می‌گذارد، در نتیجه مردم آمریکا از دولت مستقر در واشنگتن رویگردان می‌شوند و عرصه انتخابات به رقیب واگذار می‌شود. در چهل سال گذشته تمام روئسای جمهور آمریکا (ریگان، بوش پدر، کلینتون، بوش پسر، اوباما و ترامپ) همگی قبل از انتخابات قول داده‌اند که مقابل چین قاطعانه بایستند و همواره رقیب خود را به اهمال و تساهل در مقابل چین متهم کرده‌اند؛ اما پس از رسیدن به قدرت از در سازگاری و مدارا با چین درآمده‌اند تا مبادا آمریکا را وارد بحران اقتصادی شود و عرصه ت را به رقیب واگذارند.

چین تنها کشوری نیست که توانسته در مبارزه هوشمندانه با آمریکا پیروزی‌های درخشانی کسب کند. ژاپن، کره جنوبی، اروپا، روسیه، هند، برزیل و کشورهای مسلمانی چون مای و ترکیه با همین روش توانسته‌اند خود را از گزند شاخهای آمریکا در امان سازند و بلکه با نفوذ در اقتصاد و ت آمریکا خردمندانه منافع خود را دنبال کنند. روزگاری آمریکا چهل درصد اقتصاد دنیا را در اختیار داشت، امروز ۲۴ درصد اقتصاد دنیا را دارد و این روند افول ادامه دارد. اما این دولت و ملت ایران هستند که همواره مظلومانه هدف تحریمها، جنگها و تهدیدهای امریکا قرار گرفته‌اند و هزاران میلیارد دلار خسارت می بینند، اما ناخواسته میلیاردها دلار به کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا تقدیم می‌کنند و بهانه لازم برای تهای سلطه‌جویانه آمریکا در متطقه را فراهم می‌نمایند. آیا وقت آن نرسیده است که هوشمندانه با آمریکا مبارزه کنیم؟
t.me/EsfandiarKhodaee


همه آنان که از اغتشاش دلشان خنک می‌شود: اصولگرایان دلشان از پر است و این اغتشاش فرصتی است که بتازند، شاید که نوبت پیروزی آنان در انتخابات فرا رسیده.

اصلاح‌طلبان نومید از اصلاحات ساختاری، را مقصر می‌دانند که به اصلاحات پشت کرد و با اصولگرایان هم‌کاسه شد و حال خود را به براندازان نزدیکتر می‌بینند.

براندازان که کار را تمام می‌پندارند و با این اغتشاشات خود را به هدف نزدیک می‌بینند.

اما خیل عظیم ملت که نه اغتشاش را به صلاح می‌دانند و نه سکوت که کوچک شدن سفره‌هایشان را می‌بینند. نه از وعده‌های مسئولان دل خوش دارند و نه به اصلاحات امید دارند و نه به براندازان دل می‌بندند. اکثریتی بلاتکلیفند. نه به دولت اعتماد دارند و نه به انتخابات امیدوارند. نه تبلیغات تلویزیون جمهوری اسلامی را باور دارند و نه به تبلیغات آمریکا و بی‌بی‌سی را دلخوش دارند. این حال و روز اکثریت ملت ایران است.

 


عباس عبدی: وقتی اجازه اعتراضات مدنی را ندهیم، به طور ضمنی خشونت و تخریب را پذیرفته ایم. حق اعتراض با آزادی رسانه نیز عجین است، نمی‌توان چندهزار نفر در خیابان راه بیفتند و اعتراض کنند و رسانه‌ها، رادیو و تلویزیون آن را به شکل مناسب منعکس نکنند. وقتی اجازه اعتراضات مدنی را ندهیم، به طور ضمنی پذیرفته ایم که اعتراض علیه آن باید با خشونت و تخریب همراه باشد.

مردم اگر بیانیه بدهند که ما به یک تصمیمی می‌خواهیم اعتراض کنیم، این مردم باید کی و به کجا مراجعه کنند و چه مرجعی حق آنان را استیفا می‌کند؟ آیا بلافاصله دستگیر خواهند شد؟ بعلاوه به معنای دقیق، مردم به صفت افراد منشا اثر نیستند، این احزاب و گروه‌ها هستند که باید اعتراضات را سازمان‌دهی کنند. مردم که بدون گروه نمی‌توانند چنین کاری را انجام دهند. همچنین حق اعتراض با آزادی رسانه نیز عجین است، نمی‌توان چندهزار نفر در خیابان راه بیفتند و اعتراض کنند و رسانه‌ها و رادیو و تلویزیون آن را منعکس نکند

عباس عبدی: وقتی اجازه اعتراضات مدنی را ندهیم، به طور ضمنی خشونت و تخریب را پذیرفته ایم/ حق اعتراض با آزادی رسانه نیز عجین است

به گزارش الف، بنابر اطلاعیه شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی، از ساعت صفر روز ۲۴ ماه آبان سهمیه بندی بنزین برای تمام وسایل نقلیه بنزین سوز آغاز شد و همزمان دولت اعلام کرد برای جلوگیری از فشار اقتصادی به مردم، علاوه بر یارانه نقدی، مبلغ ۵۵ تا ۲۰۰ هزار تومان به خانواده های ۱ تا ۵ نفره پرداخت خواهد کرد. این تصمیم دولت موجب شد تا از روز جمعه تجمع‌های اعتراضی در برخی شهرهای ایران نسبت به افزایش قیمت بنزین برگزار شود که این اعتراض ها از روز شنبه ۲۵ آبان نیز ادامه و موجب سوءاستفاده افراد اغتشاشگر و ضد انقلاب از اعتراضات مردمی شد.

گسترده شدن دامنه اعتراضات و ابهام های موجود درباره نحوه استفاده از حق مدنی اعتراض و تجمعات اعتراضی نکته ای است که در چند روز گذشته مورد توجه تحلیلگران ی قرار گرفته است. 

عباس عبدی، فعال ی اصلاح‌طلب در این خصوص بهالف گفت: دو سال پیش و بعد از اتفاقات سال ۹۶ این موضوع مطرح شد که مردم باید حق اعتراض داشته باشند ولی هنگامی که آب‌ها از آسیاب افتاد به فراموشی سپرده شد. در مواردی هم افرادی به خیابان آمده و اعتراضی هم کردند که بازداشت شدند. لذا این درست نیست که تا مسئله ای پیش می آید فورا یاد حق قانونی بیفتیم و بعد هم فراموش کنیم. سخنگوی شورای نگهبان می‌گوید که حق قانونی برای تصمیمات اجرایی را دارد، حالا بگذریم از قید اجرایی این گزاره، اما می گویند این حق را دارند، این حق چگونه اجرایی می‌شود؟!

وی تصریح کرد: مردم اگر بیانیه بدهند که ما به یک تصمیمی می‌خواهیم اعتراض کنیم، این مردم باید کی و به کجا مراجعه کنند و چه مرجعی حق آنان را استیفا می‌کند؟ آیا بلافاصله دستگیر خواهند شد؟ بعلاوه به معنای دقیق، مردم به صفت افراد منشا اثر نیستند، این احزاب و گروه‌ها هستند که باید اعتراضات را سازمان‌دهی کنند. مردم که بدون گروه نمی‌توانند چنین کاری را انجام دهند. همچنین حق اعتراض با آزادی رسانه نیز عجین است، نمی‌توان چندهزار نفر در خیابان راه بیفتند و اعتراض کنند و رسانه‌ها و رادیو و تلویزیون آن را منعکس نکند. این بی معنی بوده و مشخص است که اصلا آن را به رسمیت نشناخته اند، بنابراین راه و روشی که پیشنهاد می‌شود راه و روش مناسب برای به رسمیت شناختن حق اعتراض نیست.

این فعال ی تاکید کرد: در درجه اول آزادی رسانه، درجه دوم آزادی احزاب و گروه‌ها مهم است و زمانیکه آن‌ها به وجود آمد، از همه مهم تر حاکمیت قانون است و زمانیکه این موضوع هم انجام شد، بی طرفی دستگاه قضایی و انتظامی است که با آنها بی طرفانه برخورد کنند و جایی را برای آنها در نظر بگیرند . ما در حال حاضر با این شرایط فاصله داریم، به همان اندازه فاصله داریم که شاهد اتفاقات هفته گذشته خواهیم شد.

عبدی در پاسخ به این سوال که آیا ظرفیت‌های قانونی برای این اقدام کافی است یا خیر و اگر کافی نیست چگونه باید آن را فراهم کرد، می‌گوید: در این مورد اگر قرار به ظرفیت‌های قانونی باشد، در قانون اساسی این حقوق تصریح شده است، شاید برخی ها بگویند که در قانون عادی نوشته نشده است، پس مشخص است که نمی‌خواستیم این کار صورت بگیرد که پس از ۴۰ سال قانون عادی آن را ننوشته ایم، همچنان که برای آن جرم ی هم ننوشتیم، اخیرا هم یک متن کم خاصیتی را به این عنوان تصویب کردند که اجرا هم نمی‌شود و من هم ندیدم که یک نفر را هم بخواهند که به این اتهام رسیدگی کند و بعد هم در آخر هیات منصفه‌ای می گذارند که نقش آن با توجه به ترکیبش بازتاب دهنده انصاف عمومی نیست.

آزادی رسانه و احزاب، حاکمیت قانون و بی طرفی نهادهای حاکمیتی 

وی تاکید کرد: بنابراین ظرفیت‌های قانونی برای جامعه ای است که حاکمیت قانون وجود داشته باشد، زمانیکه که قانون اساسی آن را نوشته، یعنی می‌توانند این اعتراضات را انجام دهند. به طور مثال، اکنون یک حزب قانونی و رسمی می‌خواهد نشستی را در جایی برگزار کند، سوال می‌کنند که سخنران و محتوای برنامه چیست و در آخر هم اجازه نمی‌دهند، در چنین شرایطی چه طور میخواهید مردم به خیابان آمده و راجع به یک موضوعی به صورت مدنی و آرام اعتراض کنند لذا بحث درباره ظرفیت‌های قانونی در اینجا نیز بی‌معنی است.

عباس عبدی در مورد به رسمیت شناختن اعتراضات مدنی و عمومی می‌گوید: زیر ساخت‌های اصلی در به رسمیت شناختن اعتراضات مدنی و عمومی؛ آزادی رسانه و احزاب، حاکمیت قانون و بی طرفی نهادهای حاکمیتی است، و تا این سه موضوع انجام نشود، اعتراضات شکل مدنی و عمومی نخواهد داشت. اعتراضات نهایت به همین شکل خواهد بود، یعنی ابتدا به صورت کما و نطفه در می آید و یکباره "مِن حَیثُ لا یَحتَسِب" متولد می‌شود و هنگامی که متولد شد نمی‌توان جلوی آن را گرفت، چهار جوان مستاصل و بی‌گناه به میدان آمده که سپس معلوم نیست به چه سرنوشتی دچار می‌شوند.

اعلام ناگهانی همراه با موشک پرانی 

این کارشناس مسایل ی در مورد نقش احزاب و رسانه‌ها در ساماندهی هدایت و کنترل اعتراضات مردمی یادآوری کرد: احزاب و رسانه ها چنین آزادی و حقوقی را ندارند یا اینکه برای آنها به رسمیت شناخته نشده که بتوانند چنین نقشی را ایفا کنند، نمونه آن همین قضیه بنزین، اگرچه معتقد نیستم که این اتفاقات در واکنش به افزایش قیمت بنزین رخ داد، چراکه این اتفاقات ریشه‌های دیگری دارد که اکنون بهانه یا فرصتی است که برخی به دست آورده اند تا این اعتراضات را انجام دهند، ولی در مورد بنزین باید اصحاب ت، اقتصاد و رسانه‌ها با یکدیگر گفتگو کرده تا شاید به یک اجماع ملی در این خصوص برسند که همه از آن حمایت کنند، زمانیکه همه از آن حمایت کنند، دیگر  لازم نیست ساعت دوازده شب ناگهانی قیمت جدید بنزین را اعلام کنند و بعد این بحران‌ها به وجود بیاید و عده‌ای دیگر از درون ساخت قدرت علیه این برنامه شروع به موشک و خمپاره پرانی کنند و بعدش هم مواجه با این وضعیت شویم، اگر این کار به عهده رسانه‌ها و احزاب مدنی گذاشته شود، یک مقداری کار سخت پیش می‌رود ولی مهم این است که با دوام، پایدار و کم هزینه پیش میرود.

تجربه کشورهای دیگر

عبدی در مورد تجربه کشورهای دیگر در این خصوص گفت: تجربه کشورهای دیگر بسیار روشن است، هرجایی که احزاب و رسانه ها آزاد و قوی بودند، به نسبت از پس این مشکلات بر می آیند، این مشکلات هر از گاهی در تمام کشورها به وجود می آید، در حال حاضر فرانسه، نیز چنین است و اتفاق خاصی هم نمی افتد و بعد از مدتی نیز به یک نقطه تفاهمی می‌رسند. چند سال پیش مشابه چنین اتفاقی در انگلیس هم رخ داد، البته همه این‌ها در حد مسایل محدود است؛ فردا ممکن است در مورد معدن‌کارها و راننده‌ها چنین موضوعی پیش بیاید، هر از چندگاهی چنین موضوعی رخ می‌دهد اما جوامع پیشرفته این موضوعات را هضم می‌کند، چراکه احزاب، رسانه‌ها، دستگاه قضایی و پلیس در آنجا بی‌طرف و مستقل است و اصراری هم ندارند که آن را به خارج ربط دهند، این تجربه کشورها است اما در کشورهای منطقه مشاهده می‌کنیم که به سرعت و دومینو وار یک موضوع کوچک به مسئله بزرگ تبدیل شود، که باید آن را سرکوب یا جمع کرد که البته هر دو مورد برای جامعه ضرر دارد.

مرز اعتراضات مدنی و خشونت 

وی در مورد مرز اعتراضات مدنی و خشونت تاکید کرد: اعتراض مدنی روشن است و معترض مسوولیت آن را می پذیرد، یعنی افرادی که در صف اول ایستاده اند، مهم ترین افراد اعتراضات هستند. چهره‌ها شناخته شده‌ است و دست همدیگر را گرفته و دارای پلاکارد بوده و همواره مصاحبه می‌کنند، به طور کلی، چهره‌ ناشناخته ای وجود ندارد و چهره‌‌های ناشناخته پشت صف هستند. طبیعی است که نه شیشه ای را می‌شکنند و نه اجازه میدهند، کسی این کار را انجام دهد،  این واقعیت اعتراض مدنی است. اما در خشونت و اغتشاش، اعتراض غیرمدنی است،  به طور مثال ده هزار نفر به خیابان آمده و اعتراض می‌کنند؛ نه مسوولی، نه اهدافی و نه شعاری وجود دارد و اگر کسی شعاری بدهد یا سنگی بزند، بقیه هم این کار را انجام می‌دهند، لذا طبیعت اعتراضات غیر مدنی، خشونت و اغتشاش است. حکومتی که اجازه اعتراضات مدنی را ندهد، به طور ضمنی پذیرفته است که اعتراض علیه آن باید با خشونت و تخریب همراه باشد و در واقع مسوولیت اصلی این اغتشاشات وما بر گردن آن جوانی نیست که در زندگی خود اجازه اعتراضات مدنی را نداشته است.

منبع: سایت الف


قطعی اینترنت به همه ما لطمه زده. آمار دقیق نداریم ولی قطعاً میلیونها کسب و کار اینترنتی داریم که در این روزها از کار بیکار شدند. قطعی اینترنت به تقریباً تمام کارهای اقتصادی و مشاغلی که نیازمند ارتباط با مردم و بازار هستند آسیب جدی وارد کرده است. دانشگاهها معطل مانده‌اند و ارتباطات علمی و اقتصادی و تجاری مختل گردیده است.

خیلی از کسب و کارها جوان و نوپا هستند. و طبیعتاً یک روز هم براشون یک روزه! اینترنت قطعه و راه درآمد ما سد شده. اما در مقابل نه بانک‌ها برای قسطهاشون به ما فرجه خواهند داد و نه بقیه هزینه‌های زندگی صبر می‌کنن تا اینترنت وصل بشه.

در این میان چند نکته هست که باید به دقت بهشون توجه کنیم.

 

۱. این همه نالیدن و غرغر کردن ما فقط از قطعی اینترنت نیست. عامل دیگه‌ای هم درش نقش داره. اون هم اینکه همیشه تا فرصتی هست اون رو به هدر می‌دیم. به محض اینکه اون فرصت یا شانس از ما گرفته می‌شه، شروع می‌کنیم به ناله کردن. بنابراین یک نکته مهم اینه که باید مدیریت زمان و مدیریت منابع رو به خوبی یادبگیریم. و همیشه فقط به مهم‌ترین کارها و ضرروی‌ترین امور زندگی‌مون بپردازیم.

۲. این چند وقت می‌گذره و اینترنت هم وصل میشه. در این روزهای بدون اینترنت چقدر خودتون رو برای یک شروع قوی آماده کردید؟.

۳. آیا متوجه شدید که با وجود اینرتنت و وقت زیادی که برای اون صرف می‌کردیم، عملاً از خیلی جنبه‌های زندگی‌مون غافل بودیم؟ زندگی فقط کار نیست. به جز کار چیزهایی دیگه‌ای هم هست که باید بهش پرداخت.

۴. چقدر به این نکته توجه کردید که قبل از این قطعی، اکثر کارهایی که ما با اینترنت انجام می‌دادیم غیرضروری و ناکارآمد بوده؟ مثلاً شبکه‌های اجتماعی قرار بودن که بازاریابی رو تسهیل کنن، این روزها چند درصد پیشرفت کاری داشتیم؟ چون نحوه استفاده از اینترنت باید به قدری هوشمند باشه که روند مشتری سازی و بازاریابی به سمتی بره که حتی اگر اینترنت نبود، افراد زیادی از طریق تلفن ما رو پیدا کنند و از ما درخواست خدمات کنند.

۵. در این روزهای قطعی اینترنت خبری توجه من رو به خودش جلب کرد: در قسمتهای زیادی از آمریکا و بریتانیا، فیسبوک و اینستاگرام از دسترس خارج شدند. این دفعه چندمه که این اتفاق می‌افته. این یک زنگ خطر برای همه کسانی هست که تمام هم و غم خودشون رو روی شبکه‌های اجتماعی گذاشتن.

۶. در این چند روز ثابت شد که زیرساخت‌های شبکه اینترنت ملی بیشتر شبیه یک کاریکاتوره تا یک یک زیرساخت واقعی. همه صاحبان سایت‌ها در تلاش هستند که سرعت سایتشون رو مرتب بالاتر ببرند. یکی از فاکتورهای مهم در این زمینه استفاده از سرورهای داخلی هستش. اگر ادمین‌های زیادی هستن که ترجیح می‌دن سایت خودشون رو روی سرورهای خارجی راه‌اندازی کنن فقط به دلیل ضعیف بودن زیرساخت‌های شبکه داخلی هست.

 

این مهم نیست که کی اینترنت وصل می‌شه، مهم اینه که بعد از وصل شدن اینترنت چه اتفاقی می‌افته. آیا باز هم همون کارهای تکراری و اشتباه و وقت تلف کن رو انجام می‌دیم، یا اینبار از تمام وقت و منابع خود به طور بهینه استفاده می‌کنیم؟ 



منبع: وبلاگ http://inconnu.blog.ir 


✍ دکتر جلال پورالعجل

اگر رئیس جمهور نه یک بار که صد بار هم تغییر کند، اگر تمامی نمایندگان مجلس شورای  اسلامی و خبرگان رهبری کنار گذاشته شوند و نمایندگان جدید انتخاب و جایگزین آنها شوند باز هم شرایط کشور اصلاح نخواهد شد. دلیل این مدعا برگزاری دوازده دوره انتخابات ریاست جمهوری، ده دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و پنج دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری است. اگر قرار بود با تغییر رئیس جمهور و نمایندگان مجلسین پیشرفتی در جهت توسعه و آبادانی کشور حاصل شود، امروز ایران باید در زمره کشورهای توسعه یافته خاورمیانه بلکه آسیا می بود. 

هر چه جلوتر می رویم توسعه و آبادانی کم‌رنگتر، فساد و بی قانونی پر رنگتر، و ناامیدی و سرخوردگی مردم شدیدتر می شود و در عرصه بین المللی هم روز به روز منزوی تر می شویم. این یعنی اینکه یک فاجعه در کشور در حال وقوع است. اما ریشه و منشأ این فاجعه کجاست؟

کلیه منتخبین ملت اعم از رئیس جمهور و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری جملگی بازیگران فیلمنامه ای هستند که از پیش نگاشته شده است و اینها صرفاً در مقطعی به صحنه آمده و نقش آفرینی می کنند ولیکن هرگز تأثیری در روند کلی فیلمنامه ندارند زیرا این تراژدی از قبل تدوین شده است. ساختار این فیلمنامه یا به عبارتی "قانون اساسی" به گونه ای طراحی شده که اولاً منتخبین ملت صرفاً نقش بازیگر را دارند نه تصمیم گیر و تصمیم ساز و ثانیاً بازیگران از بین افرادی انتخاب می شوند که تابع محض باشند در غیر این صورت در همان مرحله گزینش اولیه رد صلاحیت شده و هرگز به مرحله رقابتهای انتخاباتی راه نمی یابند. طبیعی است در چنین ساختار معیوبی، افراد صاحب ایده و نوگرا و متجدد که خواستار تغییر قانون اساسی و تحول در ساختار ی کشور هستند عملاً به گردونه رقابتهای انتخاباتی راه داده نمی شوند.

مرجعی که وظیفه خطیر گزینش و انتخاب اولیه بازیگران عرصه ی و تصمیم گیری کشور را بر عهده دارد شورای نگهبان است. این شورا برای داوطلبان معیارهایی را در نظر گرفته که در ذیل ماده 28 انتخابات به آنها اشاره شده است. بنابراین داوطلبان باید قبل از نامزد شدن خود را با این ضوابط تطبیق داده و ملتزم نمایند. این ضوابط به گونه ای طراحی و تدوین شده اند که اساساً داوطلبین را غربال و یک دست می کند به نحوی که آنها باید همانگونه بیاندشند و عمل کنند که حاکمیت انتظار دارد و این یعنی تعطیلی اندیشه، تفکر، خلاقیت، نوآوری، تغییر و اصلاح. اگر خروجی این فرایند غیر از این بود تاکنون با این همه انتخابات، باید کشور متحول شده بود و به اوج شکوفایی و بالندگی رسیده بود.

قانون اساسی هر کشور بسان نقشه راه است که سایر قوانین و مقررات از آن نشأت می گیرند. هرگز یک قانون اساسی معیوب و ساختار ی بیمارگونه نمی تواند ملت را به سعادت و خوشبختی رهنمون سازد. تا زمانی که کشور بر اساس تراژدی قانون اساسی به شکل کنونی اداره می شود و تا زمانی که بازیگران صحنه ی کشور از بین افراد صاحب اندیشه، نوگرا و متجدد انتخاب نشوند آبی از انتخابات نمایشی و منتخبین گزینشی ملت گرم نخواهد شد. 

اگر قرار است تحولی در کشور حادث شود که منجر به تجدید حیات ی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شود و ایران را به جایگاه واقعی و شایسته خویش در منطقه و جهان بازگرداند، هیچ چاره ای نیست جز اینکه این ساختار [.] از نو بازسازی و اصلاح شود و با برگزاری "همه پرسی" به تایید مردم برسد.
کانال تلگرام:  t.me/EsfandiarKhodaee


سعید معدنی، جامعه شناس طی یادداشتی با عنوان باید جایی باشد تا مردم صدایشان را به گوش مسئولان برسانند در رومه ایراننوشت:

 سه نوع حکومت داریم که در طول تاریخ یا در یک برهه زمانی مستقر می‌شوند. نوع اول حکومت‌هایی است که ارزشی برای جامعه قائل نیستند. این حکومت‌ها قبل از دوران مدرن و انقلاب فرانسه حاکم بودند. دراین نوع حکومت، حاکمان هیچ حقی برای مردم قائل نبودند. معیار، سخن حاکمان بود که قانون می‌شد. مردم هیچ حقی نداشتند مگر در استثنائاتی. بعد از انقلاب فرانسه بحث جامعه مدنی پیش کشیده شد و گفتند که حکومت‌ها باید پاسخگوی مردم باشند. اینجا شکل دوم حکمرانی به‌وجود آمد. در این حکمرانی قانون‌هایی تصویب کردند و گفتند باید در چارچوب قانون حرکت کرد، اما باز هم شکاف ایجاد شد و به نتیجه نرسید. اینجا بود که شکل سوم حکومت شکل گرفت. در این حکومت‌ها دائماً انتخابات وجود دارد. احزاب فعال هستند. می‌توانند با دیدگاه‌های جدید، قانون اساسی را تغییر دهند. اما زمانی که شکل سوم حکمرانی، به‌صورت ایده‌آل شکل نمی‌گیرد و خواسته‌های مردم برآورده نمی‌شود، این خواسته‌ها جمع می‌شود و در یک نقطه به شکل اعتراض و اغتشاش خود را نشان می‌دهد.

اگر اعتراض حق مردم است، کجا اعتراض کنند؟ /در تصمیم بنزینی مجلس و نماینـدگان ملت کجـا بودند؟ /تحریم‌ها با رونق تولید بی‌اثر می‌شود نه با مذاکره
دولت هم هیچ راهکاری نیندیشیده است که مردم خواسته‌هایشان را چگونه اعلام کنند. در خارج رومه‌ها و احزاب هستند. البته در کشور‌های دیگر هم اعتراض و اغتشاشات شکل می‌گیرد. امروز ما شاهد اعتراض جلیقه زرد‌ها در فرانسه هستیم. فرانسه مهد دموکراسی است، اما با همه تمهیداتی که اندیشیده است بازهم شاهد اعتراض این گروه هستیم. حال سؤال اصلی این است که مردم اعتراض خود را به چه شکلی بیان کنند؟ راهکار چیست؟ فرض کنید معلمان اعتراض دارند. چه کار کنند؟ سر کلاس‌ها نروند؟ سرکلاس بروند، اما درس ندهند؟ جلوی مجلس تجمع کنند؟ ما هیچ پاسخی برای این سؤال‌ها نداریم. همین است که بنزین بهانه‌ای می‌شود تا این اتفاق‌ها شکل بگیرد. آیا افزایش بنزین کارشناسی شده بود؟ به‌نظرم کارشناسی نبود. چون اگر کارشناسی بود نباید چنین واکنشی در پی داشته باشد. آیا کسانی که قیمت بنزین را افزایش دادند با افرادی که در کف جامعه هستند مثل اهل ت، رومه‌نگاران، جامعه‌شناسان و. م کردند؟
کارشناسی بنزین فقط اقتصادی نیست، باید جوانب ی و اجتماعی آن را هم سنجید. آیا از رومه‌نگاران و فعالان حوزه اجتماعی پرسیدند که اگر قیمت بنزین به سه هزارتومان برسد واکنش جامعه به آن چگونه خواهد بود؟ معلوم است این م‌ها انجام نشده است که شاهد چنین واکنش‌هایی هستیم. حتی به نظر می‌رسد در کمیسیون‌های مجلس هم ارزیابی نشده بود. به نظر من حداقل باید بنزین سهمیه‌ای برای گروه‌های خاص را همان هزار تومان درنظر می‌گرفتند بعد بنزین سهمیه‌ای را برای سایر اقشار افزایش می‌دادند، قیمتش را هم ۵۰ درصد بالا می‌بردند؛ بنابراین نیاز بسیاری از رانندگان تاکسی، برآورده می‌شد. بعد می‌آمدند و بنزین آزاد را گران می‌کردند تا ۴ هزارتومان هم می‌توانستند افزایش دهند، اما این کار را نکردند. امروز هم باید راهکاری اندیشیده شود تا اعتراض‌های صنفی و شغلی انجام شود و انرژی اعتراضی تخلیه شود. باید جایی باشد تا مردم با آرامش صدایشان را به گوش مسئولان برسانند.


 

دکتر اسفندیار خدایی

:herb: به گفته ترامپ، حمله به عراق و سپس جنگ با داعش در عراق و سوریه بیش از هفت هزار میلیارد دلار برای آمریکا هزینه داشته است. گفته می‌شود که آمریکا به دنبال غارت منابع ملی این کشورهاست. سوال: آمریکا چه مقدار از نفت عراق و معادن افغانستان و یا منابع ملی سوریه برای جبران این خسارت خود برداشت کرده است؟ جواب: تا جایی که ما اطلاع داریم، هیچ. شرکتهای آمریکایی حتی یک بشکه از نفت عراق به آمریکا را نبردند، مگر آنکه قیمت آن را به نرخ بازار به دولت عراق پرداخت کرده‌اند. ژاپن و آلمان نیز در جنگ جهانی به اشغال آمریکا در آمدند. هیچ کس حتی ادعا نمی‌کند که آمریکائیها منابع ملی آلمان و ژاپن را غارت کرده باشند، بلکه برعکس، مستندات فراوان از کمکهای آمریکا به این کشورها پس از جنگ حکایت دارد.

:herb: آمریکائیها خود ادعا می‌کنند، چنان جنگهایی به خاطر دفاع و امنیت خود و هم‌پیمانان بوده است و یا مثلاً به دنبال برقراری دموکراسی و آزادی بیان در کشوری مثل عراق بوده است. ما آنقدر ساده‌لوح نیستیم که این حرفها را باور کنیم و یا گمان کنیم آنها برای رضای خدا به عراق و افغانستان حمله کردند و در سوریه و لیبی جنگیدند. اما این را هم می‌دانیم که آمریکائیها پس از پیروزی در جنگ، منابع ملی هیچکدام از این کشورها را غارت نکرده‌اند؛ گرچه عوارض جنگ منجر به نابودی محیط زیست و میلیاردها دلار خسارت به این کشورها شده باشد. در مورد ایران هم آمریکا قطعاً به دنبال غارت نفت و گاز و معادن و جنگلها نیست و همچنین برنامه‌ای برای غارت منابع ملی کره شمالی ندارند. پس آمریکا از ما چه می‌خواهد و به دنبال چیست که این همه هزینه می‌کند و حتی یک بشگه نفت را بدون پرداخت قیمت جهانی آن از کشورهای مغلوب طلب نمی‌کنند و پس از پیروزی، پولی هم بابت میلیاردها دلار خسارتهای خود نمی‌گیرد؟

:herb: آمریکا قطعاً به دنبال حفظ امنیت خود و متحدانش است و در این راه هزینه‌ها می‌پردازد. اما این منطق نمی‌تواند جنگهای پرشمار آمریکا در مناطق مختلف جهان را توجیه کند. آمریکا به دنبال حفظ سلطه بر مناطق مختلف و منابعی همچون نفت و گاز است و نمی‌خواهد در موازنه قدرت با قدرتهای جهانی مثل چین و روسیه و یا قدرتهای منطقه‌ای مثل ایران، قافیه را ببازد.

:herb: آمریکا به دنبال غارت نفت و منابع ملی کشورهای خاورمیانه نیست. تجارت سالیانه آمریکا با تمام کشورهای خاورمیانه از جمله عربستان، اسرائیل، امارات، قطر، عراق و کویت، کمتر از یکصد میلیارد دلار است. اما تجارت آمریکا با ژاپن از دویست میلیارد دلار فراتر می‌رود. آمریکا حتی اگر منابع ملی ژاپن را غارت کند سود بسیار کمتری از تجارت کنونی با این کشور خواهد برد. آمریکا اگر تمام منابع ملی کره شمالی را غارت کند، سود آن بسیار کمتر از تجارت کنونی با کره جنوبی خواهد بود. سودی که آمریکا از تجارت با عراق پیشرفته و امن می‌برد بسیار افزونتر از سودی است که از غارت منابع نفتی و سایر منابع ملی عراق نصیب آمریکا می‌شود. بازی آمریکا بسیار ظریفتر از استعمارهای قدیمی انگلیس و فرانسه و اسپانیا است. این بازی با منطق و گفتمان سرمایهداری که بر فرهنگ جهانی حاکم است، همخوانی دارد.

:herb: جمهوری اسلامی اگر می‌خواهد در این دنیای پیچیده از خود و منافع ملی حفاظت کند، باید زبان و منطق حاکم بر گفتمان جهانی را درک کند و با زبان روز با آمریکا مواجه شود تا رفتارش در سطح جهانی و در داخل کشور قابل درک باشد و مردم سخن ما را درک کنند. منافعی که آمریکا در روابط تجاری با ایران پیشرفته و ثروتمند دارد، بسی فراتر از منافعی است که در غارت منابع ملی ما دارد. لکن آنچه برای افکار عمومی آمریکا اولویت دارد، امنیت آمریکا و سپس متحدان آمریکاست و موازنه قدرت در مواجهه با قدرتهای جهانی و منطقهای است. منظور آمریکا از تسلط برمنابع نفتی و مناطق حساس جهان، غارت منابع این کشورها نیست و افکار عمومی آمریکا هم هرگز خواهان غارت نفت ما و یا از بین بردن منابع آب و جنگلهای ما نیست و تاریخچه رفتار آمریکا نیز همین را نشان می‌دهد.
t.me/EsfandiarKhodaee

 


مانیا شوبیری

درست یک هفته از قطع اینترنت بین‌المللی گذشته است. آن هم در عصر مدرن. روزگاری که بسیاری از افراد از راه اینترنت امرار معاش می‌کنند. دنیایی بی‌حد و مرز که به جرات می‌توان گفت فعالیت اقتصادی بدون آن تقریبا امری محال است.

درست یک هفته از قطع اینترنت بین‌المللی گذشته است. آن هم در عصر مدرن. روزگاری که بسیاری از افراد از راه اینترنت امرار معاش می‌کنند. دنیایی بی‌حد و مرز که به جرات می‌توان گفت فعالیت اقتصادی بدون آن تقریبا امری محال است. سرانجام ظهر جمعه اینترنت مشترکین حقوقی وصل شد ولی اینترنت مشترکان حقیقی و خانگی همچنان قطع است.
به گزارش مردم سالاری آنلاین» در هفته‌ای که گذشت نه تنها امکان دسترسی به سایتهای خارجی وجود نداشت بلکه بسیاری از سایتهای داخلی هم که سروری خارجی داشتند به‌روزرسانی نشد. برخی گمانه زنی‌ها حکایت از آن داشت که اینترنت ملی جایگزین اینترنت بین‌المللی شود، حتی برخی رسانه‌ها در گزارش‌های خود نیز به این موضوع اشاره کردند. اما این یک هفته قطعی اینترنت نشان داد که این شبکه کارائی چندانی ندارد، وزیر ارتباطات نیز روز دوشنبه، در همین خصوص تاکید کرد که چیزی به نام اینترنت ملی وجود خارجی ندارد و شبکه ملی اطلاعات به معنای قطع اینترنت نیست و قطع اینترنت به کارکردهای  شبکه ملی اطلاعات ضربه می‌زند.»
اما این هفت روز محدودیت اینترنتی، هفته‌ای پر از ضرر و زیان بود. از کسب و کارهای اینترنتی گرفته تا دانشگاهیان سردرگم شده‌اند. برآوردهای سایت‌های داخلی نشان می‌دهد که در روزهای قطع شدن اینترنت اقتصاد ایران خسارتی 900 میلیارد تومان را تجربه کرده است، اما نت بلاکس  موسسه ای که به دسترسی به اینترنت در سراسر جهان نظارت می‌کند این رقم را یک میلیارد و 500 میلیون دلار برآورد کرده است. اما کدام کسب و کارها در این چند روز دچار اختلال شدند یا همچنان تا وصل کامل اینترنت تحت تاثیر قرار خواهند گرفت؟
 
اوج سفارش‌های فروش در بورس
نبود اینترنت تاثیر خود را بر بازار سهام نیز برجای گذاشته است. به گفته کارشناسان این حوزه، به دلیل به وجود آمدن فضای مبهم و عدم دسترسی به تحلیل‌های به موقع که اکثر فعالین از طریق شبکه مجازی به آن دسترسی پیدا می‌کردند، سفارش‌های فروش سهام اوج گرفت.
 
مخدوش شدن وجهه بین‌المللی
در میان خسارت اقتصادی نمی‌توان خسارتی که به وجهه بین المللی شرکت‌های اقتصادی وارد شده است را نادیده گرفت. شرط تجارت بین‌الملل، تبادل اطلاعات است اگر امکان تبادل اطلاعات مختل شود و اطلاعات در لحظه مخابره نشود امکان تجارت بین‌المللی نیز از دست می‌رود. اعتبار شرکت‌ها و فعالین اقتصادی در جوامع بین‌الملل در پی این اتفاق به شدت ضربه خورده است. در زمانی که تمامی تبادلات ارتباطی از راه شبکه‌های اجتماعی و ایمیل محقق می‌شود وقتی طرف ایرانی برای ارسال یک پیام ساده دچاره مشکل باشد طرف خارجی اعتماد خود را از دست می‌دهد که شاید با به وجود آمدن یک محدودیت جدید کل معامله به خطر بیافتد.
 
بحران در حمل و نقل بدون اینترنت
در حوزه حمل و نقل نیز قطعی اینترنت باعث شد تا تجارت خارجی ایران از کار بیفتد. پیش از قطع اینترنت ارتباط با کشتی‌های حامل محموله‌های صادراتی یا وارداتی همواره برقرار بود اما با اختلالات به وجود آمده این ارتباط قطع شد و امکان در حمل و نقل دریایی یا جاده‌ای امکان پذیر نبود. پیش از قطعی اینترنت محموله‌ها از طریق GPS متصل به کامیون یا کشتی به صورت اینترنتی ردیابی می‌شد عملیاتی که در زمان قطع اینترنت ممکن نبود. از طرف دیگر حوادث نیزقابل مدیریت نیست. اگر کشتی حامل یک محموله ایرانی دچار طوفان شود،‌ هدایت کننده کشتی دسترسی به مالک بار در ایران ندارد. اگر کامیون‌ها در جاده‌های خارج از کشور دچار سانحه شود هیچ دسترسی به بیمه‌کننده ندارند. تمام این موضوعات هم ریسک و هم خسارت‌ها را برای تاجر ایرانی بالا می‌برد.
 
دردسر قطع اینترنت برای صرافی‌ها
نبود اینترنت صرافی‌ها را تعطیل کرد. در روزهای نبود اینترنت تمام فعالیت صرافی‌ها متوقف شده است. فعالان این حوزه معتقد هستند که بدون اینترنت ریسک خطا در فعالیت صرافی‌ها بسیار بالا می‌رود و به واسطه گزارش‌های اشتباه تلفنی ممکن است که فعالان در صرافی‌ها با زیان‌های غیرقابل جبرانی مواجه شوند. در گزارش‌های تلفنی به دلیل اینکه گزارش‌ مستندی وجود ندارد، نمی‌توان به این گزارش‌ها اعتماد داشت و  ریسک جعل اسناد و حواله‌ها، تاییدهای نابه‌جا بالا میرود. همه این دلایل باعث شده است تا صرافان ترجیح بدهند فعلا فعالیت خود را متوقف کنند.
 
دانشگاه‌ها و قطع اینترنت
دانشگاه و فعالیت‌های دانشگاهی هم از این وضعیت آسیب دیده‌اند. دانشجویان متقاضی تحصیل در دانشگاه‌های خارج از کشور نیز با توجه به موعدهای مشخص برای ارائه تقاضای تحصیل خود که در بیشتر موارد به صورت آنلاین انجام می‌شود دچاره مشکل شده‌اند و نتوانستند درخواست خود را در مهلت تعیین شده ارسال کنند. مشکل دیگری که دانشجویان با آن مواجه شدند به نمره زبان و دیگر نمرات تخصصی برای انجام فرآیند درخواست پذیرش مربوط می‌شود. درخواست پذیرفته شدن در دانشگاه‌ها اغلب نیازمند آزمون‌های مختلف زبان از جمله تافل، جی‌آی‌ای و آیلتس و دیگر آزمون‌ها است. این آزمون‌ها به شکل بین‌المللی و از طریق اینترنت به صورت آنلاین برگزار می‌شود. با قطع شدن اینترنت امکان شرکت افراد در این آزمون‌ها و کسب نمره مورد نیاز برای پذیرفته شدن در دانشگاه‌‌ها با مشکل رو‌به‌رو شده است.
 
اختلال در درخواست ویزا
از دیگر حوزه‌هایی که قطع اینترنت، فعالیت آن را مختل کرده است، می‌توان به درخواست صدور ویزا برای سفرهای خارج از ایران اشاره کرد. فعالیت فروش بلیط پروازهای خارجی و رزرو هتل‌های خارجی به صفر رسیده است و تعدادی از آژانس‌ها به دلیل ضرر و زیان مالی وارد شده، تعطیل شده‌اند.
 
اینترنت و بهداشت و درمان
بهداشت و درمان هم از پیامدهای قطع اینترنت در امان نبوده است. مشکل عدم تایید نسخه در برخی داروخانه‌ها به دلیل قطعی اینترنت نیز گریبان بیماران را گرفته است. تایید نسخه‌های دارویی برای بیماری‌های خاص، یکی از خدمات ارائه شده توسط اداره‌های بیمه است. حالا داروخانه‌هایی که اینترنت آنها به سرورهای اینترنت ملی متصل نیست، برای تایید نسخه‌های بیماران با مشکل مواجه شده‌اند و همین امر بسیاری از بیماران را نیز دچار مشکل کرده است.
 
سرنوشت استارت‌آپ‌ها در روزهای بدون اینترنت
کسب و کارهای اینترنتی بیشترین ضرر و زیان را در این میان متحمل شدند. خبرگزاری‌ها در این چند روز بارها از زیان قابل توجهی که استارت‌آپ‌ها و کسب و کارهای کوچکی که مبنای کار خود را در فضای مجازی قرار داده‌اند نوشتند. وزیر ارتباطات نیز در صحبت‌های خود اشاره کرد که قطع یک هفته‌ای اینترنت آسیب جدی به این حوزه نوپا وارد کرده است. او اما تامین امنیت ملی را در اولویت دانسته بود. بر اساس آمار منتشر شده بیش از ۵۰هزار نماد اعتماد الکترونیک توسط وزارت صنعت، معدن و تجارت برای کسب و کارهای اینترنتی صادر شده است. همین رقم نشان می‌دهد تعداد زیادی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق اینترنت کسب درآمد می‌کنند. با رونق گرفتن شبکه‌های اجتماعی بسیاری به کسب‌وکارهای خانگی با استفاده از این شبکه‌ها روی آوردند و حالا به قطع اینترنت هیچ ارتباطی با مشتریان خود ندارند.
 
بلیط فروشی تعطیل 
گیشه سینما‌ها ‌نیز از نبود اینترنت در امان نماند و آسیب دید. خبرها نشان می‌دهد که در روزهای قطعی اینترنت آمار سامانه فروش سینما‌ها کاهش یافته است. همچنین فروش بلیط مسابقات ورزشی نیز دچار اختلال و حتی برخی مسابقات ورزشی قطع شد.
 
چند بیکار به بیکاران اضافه شدند؟
در هفته‌ای که بسیاری از خانواده‌ها که عزیزانشان در خارج از کشور هستند، از آنها بی‌خبر هستند و نمی‌توانند با آنها ارتباط برقرار کنند. در دنیای بدون مرز ارتباطات، در روزگاری که ماهواره ها محدودیت دسترسی به اینترنت را بی‌معنا کرده است، قطع اینترنت می‌تواند به معنای مختل کردن زندگی باشد. با وجود مختل شدن یک هفته‌‌ای در سراسر کشور آیا کسی می‌داند چند نفر شغل خود را از دست دادند؟ کسی میداند در این شرایط وانفسای اقتصادی چند نفر دیگر به آمار بیکاران کشور اضافه شد؟
گزارش: مانیا شوبیری


✍ پرویز بشرمل، هرات افغانستان

یهودیان سراسر جهان، 14 میلیون نفر هستند شامل: 7 میلیون نفر در آمریکا، 5 میلیون نفر در آسیا، 2 میلیون نفر در اروپا، یکصد هزار نفر در آفریقا

جمع کل مسلمانان در جهان: یک میلیارد و نیم نفر است شامل: یک میلیارد نفر در آسیا و خاور میانه، 400 میلیون نفر درآفریقا، 44 میلیون نفر در اروپا، 6 میلیون نفر در آمریکا. جمعیت مسلمانان بیش از 107 برابر یهودیان است.

برندگان جوایر نوبل:
دریکصدو پنجاه سال گذشته، 14 میلیون یهودی، بیش از 180 جایزه نوبل را دریافت کرده اند درحالیکه یک میلیارد و نیم مسلمان تنها 12 جایزه گرفته‌اند!

چرا 14 میلیون یهودی از یک میلیارد و نیم مسلمان نیرومند ترند! از سناریوهای تئوری توطئه دست بردارید؟ این موقعیت را کسی به طور مصنوعی به آنها نداده است. نگویید کار انگلستان است و آمریکا اگر هم انگلستان و آمریکا از آنان حمایت می کنند بپرسید چرا؟ مگر آنها چه نفوذی در آمریکا و انگلستان دارند که دولت های آنها مجبور به حمایت هستند؟ چرا مسلمانان این نفوذ را در این دولت ها ندارند؟. تعداد مسلمانان در این کشورها کمتر از یهودیان نیست !! اما نفوذ مسلمانان مهاجر به آمریکا چرا کمتر از نفوذ یهودیان مهاجر به آمریکا است؟

حمایت آمریکا و انگلستان و سایر قدرت ها علت قدرت یهودیان نیست بلکه معلول قدرت آنان است. حال ببینیم چرا؟ به چندین دلیل مثلاً:
در تاریخ معاصر:
البرت انشتین، یهودی
زیگموند فروید، یهودی
کارل مارکس، یهودی
و در رشته پزشکی:
مخترع سوزن سورنگ ، بنیامن روبن، یهودی
کاشف واکسن فلج اطفال (پولیو) ، یوناس سالک ، یهودی
کاشف داروی ضد سرطان خون ، یهودی
گرترود الیون، کاشف در مان یرقان (زردی) بروخ بلومبرگ ، یهودی
کاشف داروی درمان مرض سفلیس، پل الریخ ، یهودی و

✅ نفوذ در ت بین المللی:
هنری کیسینجر ، یهودی،
ریچارد لوین رییس دانشگاه یل، یهودی،
الن گرینزپن، رییس فدرال رزرو آمریکا، یهودی،
ژوزف لیبرمن ، یهودی،
مادلین البرایت وزیر خارجه آمریکا، یهودی،
گاسپر واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، یهودی،
ماکزیم لیوینو، وزیرخارجه شوروی، یهودی،
داوید مارشال، نخست وزیز سنگاپور، یهودی،
اسحق اسحق، استاندار کل استرالیا، یهودی،
بنیامن دیزرائلی، نخست وزیر انگلستان، یهودی،
یوگنی پیرماکف، نخست وزیر روسیه، یهودی،
جورج سمپائو، رییس جمهور پرتقال، یهودی،
هرب گری، معاون نخست وزیر کانادا، یهودی،
برونو کریسکی، صدر اعظم اتریش، یهودی،،
و .

رسانه های گروهی جهانی:
سی ان ان، ولف بلیتز، یهودی،
باربارا والترز از اخبار(آ. ب. ث)،یهودی،
اوجین مایر، واشنگتن پست، یهودی،
هنری گرونوالد، مجله تایم آمریکا، یهودی،
کاترین گراهام، واشنگتن پست، یهودی،
ژوزف لیلد،نیویورک تایمز،یهودی،
ماکس فرانکل،نیویورک تایمز،یهودی،
رابرن مرداک (صاحب گروه رسانه ای fox) یهودی

چرا آنها چنان نیرومندند و ما مسلمانان .!؟ دلیلش این است که ما رقیب اصلی را فراموش کرده ایم و در خودمان به دنبال رقیب می گردیم. دلیلش این است که ما استعداد دانش آموختن و پرورش خرد و اندیشه را وانهاده‌ایم. دین برای شکوفایی عقل آمده است نه کور کردن چراغ دانش و تعقل.

در سراسر جهان اسلام مشتمل بر 57 کشور تنها ٥٠٠ دانشگاه موجود است. درحالیکه تنها در آمریکا 5758 دانشگاه براه است. درهندوستان ، 8407 دانشگاه موجود است. حتی یک دانشگاه از میان کشور های اسلامی در زمره 500 دانشگاه اول جهانی جای ندارد

40 درصد از مردم کشورهای مسیحی دانشگاه را تمام کرده اند. در کشورهای مسلمان این رقم تنها 2 درصد است. در کشورهای مسلمان برای هر یک میلیون مسلمان تنها 230 دانشمند وجود دارد. در آمریکا این رقم 5000 است

دنیای اسلام فقط 0.02 % از درآمد ملی را برای پژوهش و توسعه هزینه می کند. در کشورهای مسیحی این رقم 5% از درآمد ملی است.

✅ نتیجـــه:
وضعیت کنونی دنیای اسلام استعداد دانش پروری ندارد. مرحله دیگر آزمایش دانش، کاربرد آن است. در مکانی به نام پاکستان برای هر 1000 نفر 23 رومه موجود است. در سنگاپور این رقم 460 برای هر 1000نفر است. در انگلستان 2000 کتاب مختلف برای یک میلیون نفر هر سال چاپ می شود. در مصر این رقم تنها 17 جلد است.

✅ به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟
کنکاش لازم نیست چون ارقام و شواهد فریاد می کشند، لکن ما گوشمان را بسته ایم. به جای اینکه به فکر این باشید که با کدام پا باید وارد توالت شوید، به خود و فرزندانمان دانش بیاموزیم، میان‌بر وجود ندارد. ما ملت افغانستان باید پاسخ را در مدرسه‌هایمان بیابیم. دین برای شکوفایی عقل و مدرسه آمده است نه برای خاموش کردن چراغ دانش و اندیشه.
t.me/EsfandiarKhodaee


We gather today, under the dome of this temple of democracy, to exercise one of the most solemn powers that this body can take: the impeachment of the President of the United States.

No Member – regardless of party or politics – comes to Congress to impeach a President.  But every one of us, as our first act as a Member of Congress, stood on this historic House Floor, before our beautiful American flag, and raised our hands in this sacred oath: ‘I do solemnly swear that I will support and defend the Constitution of the United States against all enemies, foreign and domestic… So help me God.’

For 230 years, Members have taken that sacred oath, which makes us Custodians of the Constitution. 

When our Founders declared independence and established a new nation, they crafted a system of government unlike one ever seen before: a Republic, starting with sacred words ‘We The People.’

For centuries, Americans have fought – and died – to defend democracy For The People.

But, very sadly, now, our Founders’ vision of our Republic is under threat from actions from the White House.

That is why, today, as Speaker of the House, I solemnly and sadly open the debate on the impeachment of the President of the United States.

If we do not act now, we would be derelict in our duty.  It is tragic that the President’s reckless actions make impeachment necessary. 

He gave us no choice.

What we are discussing today is the established fact that the President violated the Constitution. 

It is a matter of fact that the President is an ongoing threat to our national security and the integrity of our elections: the basis of our democracy.

Hundreds of historians, legal scholars and former prosecutors – regardless of party – have stated that the President committed impeachable offenses.

Since today is a national civics lesson, though a sad one, I submit these documents for the record and commend them to our students to study.

Speaker Pro Tempore.  Without objection, so ordered.

Speaker Pelosi.  Thank you, Madam Speaker. 

What we are discussing today is established fact that the President, again, violated the Constitution.  It is a matter of fact that the President is, again, an ongoing threat to our national security, and the testimony of decorated war heroes, distinguished diplomats and patriotic career public servants, some of the President’s own appointees, over the past weeks, have told us this.

The President used the power of his public office to obtain an improper personal, political benefit at the expense of America's national security.

When the President weakens a democratic ally that is advancing American security interests by fighting an American adversary, the President weakens America. 

This abuse of power also jeopardizes the integrity of our elections.  All Americans agree that American voters should choose our President, not some foreign gove

rnment.

The Founders understood that it is profoundly corrosive for our democracy for a president to invite interference in our elections.

As George Washington, our nation's patriarch, under whose gaze we stand today, warned, ‘History and experience proves that foreign influence is one of the most baneful foes of republican government.’  George Washington.

Sadly, the American people have witnessed further wrongs of the President, which necessitate the second article of impeachment: obstruction of congress. 

When the President's wrongdoing was revealed, he launched an unprecedented, indiscriminate and categorical campaign of defiance and obstruction.  Never before in the history of our nation have we seen a president declare and act as if he's above the law.

The President goes even so far as to say and act on this absurdity when he says, ‘Article II says I can do whatever I want.’  No, it doesn't.

That recklessness is a profound violation of the Constitution and our republic, which endure because of our system of separation of powers, three co-equal branches, each a check and balance on the other: ‘a Republic’ – again – ‘if we can keep it.’

The Founders' great fear of a rogue or corrupt president is the very reason why they enshrined impeachment in the Constitution.

As one founder, William Davie of North Carolina, warned, unless the Constitution contained an impeachment provision, a president might ‘Spare no efforts or means, whatever, to get himself re-elected.’  Another founder, George Mason, insisted that the president who ‘procured his appointment in the first instance’ through improper and corrupt acts might ‘repeat his guilt’ and return to power.

We in Congress, Article I, the Legislative Branch, must stand up and make clear to the American people, and to all people, that this body still stands by the principles enshrined in the Constitution and defended by generations of Americans.

Last week, in observance of the 75th anniversary of the Battle of the Bulge, Members traveled to that hallowed ground to express our gratitude to the heroes of freedom, who sacrificed everything to secure victory of freedom over tyranny – not just for America, but for the world.

The veterans of that Battle, who were there in their 90s, told us how, after the war was won, the Europeans whom they liberated would ask, ‘Why did you risk for us?  You don’t know us.  And give your lives to save us?  We’re not Americans.’

And our men would say, ‘We came here to fight for you, not because you are Americans, but because we are Americans.’

As our beloved Chairman, Elijah Cummings, and Oversight Committee Chair, our North Star, said when announcing support for this action, ‘When the history books are written about this tumultuous era, I want them to show that I was among those in the House of Representatives who stood up to lawlessness and tyranny.’ 

He also said, almost prophetically, ‘When we are dancing with the angels, the question will be, did we – what did we do to make sure we kept our democracy intact?’  Elijah, as you know, has since passed on.  Now, he's dancing with the angels. 

And I know that he and all of us here are very proud of the moral courage of Members – want to honor the vision of our Founders for a republic, the sacrifice of our men and women in uniform to defend it and the aspirations of our children to live freely within it.

Today, we are here to defend democracy for the people. 

May God bless America.

I yield back the balance of my time.


هر روز صبح هنگامی که اینجا گردهم می آییم هر یک از نمایندگان از جا بر می خیزد و بر پیمان و وفاداری خود به پرچم (آمریکا) تاکید می کنیم. هر روز در سراسر کشور، بچه ها در مدارس، نظامیان و مقام های کشوری نیز وفاداری شان را به پرچم کشور تازه می کنند. 
اجازه بدهید این پیام وفاداری را مرور کنیم: من به پیمان وفاداری خود به پرچم آمریکا تاکید می کنم و نیز به جمهوری که این پرچم نماد آن است؛ یک ملت در پناه خدا، جدایی ناپذیر و دارای آزادی و عدالت برای همه.» 
"جمهوری که این پرچم نماد آن است"، چیزی است که ما امروز در اینجا می خواهیم درباره ی آن سخن بگوییم. جمهوری که باید حافظ و نگهبانش باشیم. 

ما امروز اینجا زیر گنبد این خیمه ی دموکراسی گردهم آمده ایم تا بزرگ ترین و جدی ترین قدرتی را که این نهاد می تواند برای خود داشته باشد به مرحله ی اجرا بگذاریم: استیضاح رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا!

هیچ نماینده ای جدای از حزب و ت برای استیضاح رئیس جمهور وارد کنگره نمی شود. اما هر یک از ما، در نخستین اقدامی که در صحن تاریخی این مجلس انجام دادیم این بود که در برابر پرچم زیبای آمریکا ایستادیم، دست مان را بالا آوردیم و سوگندی مقدس یاد کردیم با این مضمون که: "من کاملا رسمی و جدی سوگند یاد می کنم که از قانون اساسی آمریکا در برابر همه ی دشمنان داخلی و خارجی پشتیبانی و دفاع کنم. خدایا مرا یاری کن."

اعضای مجلس به مدت 230 سال این سوگند مقدس را یاد کرده اند و با این سوگند حافظ قانون اساسی شده اند. هنگامی که بنیانگذاران این کشور اعلام استقلال کردند و ملت تازه ای بنا نهادند نظام حاکمیتی ایجاد کردند که هرگز در گذشته همانند نداشت. نظام جمهوری که با واژه های مقدس "ما مردم" آغاز می شد. آمریکایی ها قرن ها جنگیده و کشته شده اند تا از دموکراسی برای مردم دفاع کنند.

اما خیلی غم انگیز است که اکنون چشم انداز بنیانگذاران ما برای ایجاد جمهوری به علت اقدام های کاخ سفید در معرض تهدید قرار دارد. به همین علت امروز من در جایگاه رئیس مجلس نمایندگان، به شکل رسمی و اندوهناک بحث استیضاح رئیس جمهور آمریکا را آغاز می کنم. 
اگر هم اکنون اقدام نکنیم در انجام وظایف مان کوتاهی کرده ایم. 
بسیار غم انگیز است که اقدام های بی ملاحظه ی رئیس جمهور، استیضاح را به ضرورت بدل ساخته است. او چاره ی دیگری برای ما باقی نگذاشت. آنچه که امروز درباره ی آن بحث می کنیم این حقیقت است که رئیس جمهور قانون اساسی را نقض کرد. این حقیقتی است که رئیس جمهور (ترامپ)، امنیت ملی و انسجام انتخابات ما را که پایه و اساس دموکراسی کشورمان است تهدید می کند.

صدها مورخ، پژوهشگران حقوق و قضات پیشین، بدون توجه به اینکه به چه حزب یا گروهی وابستگی دارند، بیان داشته اند که خطاهایی که رئیس جمهور مرتکب شده استیضاح او را قطعی می کند. از آنجا که امروز، روز ملی فراگیری مدنی است، اگر چه غم انگیز است، من این اسناد را برای ثبت در مجلس تقدیم می کنم و از دانشجویان می خواهم آنها را مطالعه کنند.

آنچه که امروز درباره ی آن بحث می کنیم واقعیتی است مبنی بر اینکه رئیس جمهور قانون اساسی را نقض کرد و این واقعیتی است که رئیس جمهور، تهدیدی جاری برای امنیت ملی ما به شمار می آید؛ و شهادت قهرمانان جنگی دارای مدال، دیپلمات های برجسته و دیپلمات های کارکشته و وطن پرست دستگاه خارجی، برخی از افرادی که رئیس جمهور خودش آنان را به کار گماشته در هفته های گذشته این موضوع را برای ما تکرار کرده اند.

رئیس جمهور از قدرتی که جایگاهی مردمی در اختیارش قرار داده بود استفاده کرد تا به هزینه ی امنیت ملی آمریکا، منافع نادرست شخصی و ی خودش را برآورده سازد.

هنگامی که رئیس جمهور یکی از هم پیمانان دموکراتیک کشور را تضعیف می کند - هم پیمانی که دارد با جنگیدن ضد یکی از دشمنان آمریکا، منافع امنیتی کشور را تضمین می کند - در واقع رئیس جمهور دارد آمریکا را تضعیف می کند. این سوء استفاده از قدرت همچنین انسجام انتخابات را در کشور در معرض خطر قرار می دهد.

همه ی آمریکایی ها اتفاق نظر دارند که رای دهندگان آمریکایی و نه برخی کشورهای خارجی باید رئیس جمهور کشورشان را برگزینند. بنیانگذاران این را درک کرده بودند که برای دموکراسی ما بسیار زشت و زننده است که رئیس جمهور خود شرایط را برای دخالت در فرایند برگزاری انتخابات در کشور فراهم آورد. همچنانکه جورج واشنگتن، نخستین وطن پرست کشور که ما امروز در سایه ی او ایستاده ایم هشدار داده بود: "تجربه و تاریخ ثابت می کند که نفوذ خارجی یکی از دردناک ترین نقص ها در دولت های جمهوریخواه به شمار می آید."

دردناک است اما مردم آمریکا شاهد خطاها و اشتباهات بیشتری از رئیس جمهور بوده اند و همین موضوع سبب شد دومین بند استیضاح سر برآورد که همانا کارشکنی در وظیفه ی کنگره بود.

. هنگامی که خطاهای رئیس جمهور آشکار شد، او تلاشی بسیار جدی، بی سابقه و آشفته در جهت مانع تراشی و دهن کجی (به قانون) آغاز کرد. در تاریخ گذشته کشور هرگز مشاهده نشده است که رئیس جمهور اعلام کند بالاتر از قانون است و یا به گونه ای رفتار کند که خود را فراتر از قانون بداند. رئیس جمهور حتی تاجایی پیشرفته که خودش می گوید و برمبنای این پوچی و بیهودگی عمل می کند. او خودش می گوید در ماده ی دوم تاکید شده من هر کاری بخواهم می توانم انجام بدهم! خیر چنین چیزی نیست! آن بی ملاحظه کاری، نقض آشکار و عینی قانون اساسی و جمهوری ما به شمار می آید.

قانون اساسی و جمهوری تاب خواهند آورد زیرا نظام تفکیک قوا سبب شده سه قوه ی مشترک ایجاد شود که هر یک از آنها دارد دیگری را ارزیابی و ژرف اندیشی می کند؛ ترس و نگرانی بزرگ بنیانگذاران از روی کارآمدن رئیس جمهوری یاغی و فاسد همان علتی است که بنیانگذاران بواسطه ی آن، استیضاح را در قانون اساسی جا زدند.

همان گونه که ویلیام دیوی، یکی از بنیانگذاران اهل کارولینای شمالی هشدار داده است: اگر در قانون اساسی ماده یا مفادی با نام مفاد استیضاح وجود نداشت رئیس جمهور از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد تا دوباره در انتخابات برگزیده شود.»

یکی دیگران از بنیانگذاران به نام جورج میسون اصرار داشت: رئیس جمهوری که در نخستین گام نامزدی خود را از مسیر اجرای اقدام های نادرست و فاسد بدست آورد احتمال دارد باز هم همان گناه را مرتکب شود تا بتواند باز به قدرت بازگردد.

نمایندگان مجلس باید بایستند و با صراحت به مردم آمریکا و همه ی مردم دنیا بگویند که این نهاد همچنان بر اصول و قواعدی که در قانون اساسی گنجانده شده و نسل های پی در پی از آنها دفاع و مراقبت کرده اند پافشاری می کند.
یکی از نمایندگان گفته و من نقل قول می کنم: هنگامی که کتاب های تاریخ درباره ی این خطای فاحش می نویسند از آنان می خواهم تا نشان بدهند من هم یکی از همان نمایندگانی بودم که دربرابر قانون گریزی و استبداد ایستادگی کرد. هنگامی که داریم با فرشتگان به پایکوبی می پردازیم پرسشی که مطرح می شود این است که چه کاری انجام دادید تا اطمینان حاصل شود دموکراسی را دست نخورده و سالم حفظ کرده اید.

@abolfathusastudy


سخنرانی رابرت زولیک، رئیس پیشین بانک جهانی درباره شورای تجاری آمریکا-چین

موسسه کارنگی 

در سال 2005 در برابر کمیته ملی درباره روابط آمریکا و چین یک سخنرانی با عنوان چین به کجا می‌رود: از عضویت به مسئولیت؟» انجام دادم. در آن زمان هفت رئیس‌جمهور آمریکا از هر دو حزب به مدت 30 سال تلاش کرده بودند یک چین فقیر و منزوی به لحاظ اقتصادی را در نظامی بین‌المللی ادغام کنند که آمریکا آن را طراحی و هدایت کرده است. در آن زمان گفتم که چین از انزوا بیرون آمده و به جهان پیوسته و به یک بازیگر بر سر میز تبدیل‌شده است. در آن زمان گفتم که باید دید چین چطور از نفوذش استفاده خواهد کرد؟

از چین خواستم به فراتر از عضویت در نظام بین‌الملل نگاه کند تا به یک ذینفع مسئول در آن نظام تبدیل شود.» هشدار دادم که آمریکا نخواهد توانست نظم اقتصادی بین‌المللی باز را حفظ کند مگر درصورتی‌که چین در تقسیم مسئولیت‏ ها همکاری کند و از قدرتش به شکلی سازنده استفاده کند. این‌که درخواستم برای اقدام مسئولانه چین را با لحنی محترمانه مطرح کردم، خوشایند برخی نبود. ایده من در را به روی دیدگاه‏ ها و پیشنهاد‌های چینی‏ ها برای رسیدگی به چالش ‏های مشترک باز کرد.

حالا مقامات آمریکایی باید برای کارآمد کردن این ت با تحولات چین با کمک متحدان و جامعه کسب‎ و کار در تماس نزدیک باشند. ت آمریکا باید بر روی جزئیات کار و درباره راهبرد مذاکره کند. ما به این دیپلماسی می‌گوییم. منطقِ امروز آمریکا در مقابله دائمی با چین با رویکردی که من مطرح کردم، در تضاد است. چرا که این منطق این ایده را نمی پذیرد که چین می‌تواند نقشی سازنده در نظامی ایفا کند که آمریکا برقرار کرده است، می‎تواند در آن سهم داشته باشد و می‌تواند به روش‎هایی اقدام کند که مکمل منافع آمریکا باشد.

اگر آمریکا فرض کند که چین نمی‏تواند هیچ‌کدام از این‎ها را در نظامی که آمریکا طراحی کرده انجام دهد، آنگاه درواقع آمریکا چین را به‌سوی حمایت از یک نظام موازی و جداگانه با قواعدی بسیار متفاوت سوق می‏دهد.

ما امروز با خطر جدی بی‏ توجهی به اهداف آمریکا و اینکه چطور می‎توانیم به بهترین شکل به آن‌ها برسیم قرار داریم.

یکی از اصول اساسی تقابل دائمی این فرض است که همکاری با چین شکست می‎خورد. این ‏فرضی است که اساس گزارش راهبرد امنیت ملی سال 2017 دولت آمریکا است؛ اما آن‌هایی که با خوشحالی فرض می‏کنند که همکاری آمریکا با چین نتایجی ندارد که به نفع آمریکا باشد، کاملاً اشتباه می‏کنند و آن‌هایی که می‎پندارند چین در نظام تحت راهنمایی آمریکا اقدام سازنده‏ای انجام نداده و فقط اخلا‎لگر بوده خودشان را گول زده ‏اند و خودفریبی در دیپلماسی امری خطرناک است. هدف دیپلماسی ما باید رسیدن به نتایج باشد.

تعجب ‎آور است که آمریکا با براندازی اقتصاد بین ‏الملل و نظام امنیتی که در طول 70 سال ایجادشده کار چین را ساده ‏تر کرده است. آیا این واقعاً به نفع آمریکا است؟

ما باید با چین در نهادهای بین‏ المللی و به‌صورت کشور به کشور رقابت کنیم؛ زیرا سخت است چیزی را با هیچ‌چیز شکست داد. ما باید به‌جای تلافی و ارعاب با چین از طریق ارتقای ایده ‎ها و اقدامات بهتر و از طریق شراکت ‎های جذاب رقابت کنیم. اغلب به نظر می‌رسد خصمانه رفتار می‎کنیم. نه‌تنها با چین بلکه با متحدان ناتو، ژاپن، کره جنوبی، کانادا و مکزیک و دیگر شرکای دموکراتیک در سراسر جهان با زور رفتار می‏کنیم. این دولت سرمایه دیپلماتیکی را که در طول چندین نسل به‌دست‌آمده هدر می ‎دهد.

چرا روابط چین و آمریکا به یک تقابل دائمی تبدیل شده است؟ من معتقدم شش تحول باعث آن شده است: اول، ناامیدی‎های کسب‏ و کارهای آمریکایی در خصوص دسترسی به بازار، دوم، پرسش آمریکایی‏ ها دراین ‏باره که آیا سرمایه ‏داری دولتی چین اجازه رقابتی عادلانه را می‏دهد یا خیر، سوم، آمریکایی‏ ها نگران‌اند که چین بر فن‏آوری‏ های آینده مسلط شود، چهارم، سال گذشته فقدان توضیح درباره هدف ابتکار کمربند و جاده، پنجم، ت خارجی و امنیتی چین به‌وضوح به فراتر از مَثَل دنگ شیائوپینگ دراین‌باره قدرتت را پنهان و فرصتت را غنیمت بشمار» حرکت کرده است و ششم این‌که رهبری شی جین پینگ حزب کمونیست را ترجیح داده و شفافیت و بحث را در چین محدود کرده است.

آمریکایی‏ها همیشه خواسته ‏اند چینی‏ ها مانند ما مسیحی، تجارت‏گرا و جمهوری‏خواه باشند و وقتی آن‌ها درخواست ما را رد کردند آمریکا با عصبانیت و درحالی‌که شوکه شده بود عقب نشسته است. من پیشنهاد می‎کنم که این بار بدون تسلیم شدن درباره عقایدمان پابرجا بمانیم. چالش‏ های روابط آمریکا-چین به‌زحمت با گزافه‏ گویی و سیل تعرفه‏ ها رفع می‌شود. صادقانه بگویم خود دولت هم دچار اختلاف به نظر می‌رسد. درحالی‌که زمان می‎گذرد آمریکا دوستان و اعتماد خود را در سراسر جهان از دست می‏دهد. چین به شکلی تاکتیکی با آمریکا مانور می ‎دهد و شاهد آن است که آمریکا قدرت بین‌المللی خود را از دست می ‌‏دهد.

اگر به نقش چین به‌عنوان یک قدرت بر سر میز اذعان کنیم آیا از چین درخواست نخواهیم کرد که مسئولیت‏ هایی را به‌عنوان یک ذینفع سیستمی به عهده بگیرد؟ آمریکا نیز یک ذینفع است که منافعی دارد. ما نباید سهم خودمان را به دلیل اعلامیه‏ های تجاری کوتاه‌مدت متزل کننده یا با تنزل اتحادها رها کنیم. وقتی در سال 2005 به واژه ذینفع» اشاره کردم منظورم ذینفعانی بود که در یک شرکت مشترک سهم دارند. آن سهم ارزش کار کردن برای حفظ، سازگاری و رشد را دارد. همکاری به‌عنوان ذینفعان به معنای نبود اختلاف نیست. ذینفعان رقابت هم می‎کنند. مدیریت اختلافاتشان باید در چارچوبی بزرگ‌تر انجام شود که منافعی مشترک داشته باشد.


پل پیلار / نشنال اینترست

  با نزدیک شدن به انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰، رییس‌جمهوری آمریکا اکنون به فکر تغییر رویکرد خود در قبال ایران افتاده؛ تغییری که می‌تواند وی را پیروز انتخابات کند.
دونالد ترامپ که با ترک توافق هسته ای با ایران، به طرز احمقانه ای اجماع بین المللی بر سر چگونگی توافق با تهران را برهم زده، هنوز یک راه دیپلماتیک پیش رو دارد.
اکنون ت ایالات متحده در قبال ایران باید در راستای تلاش برای بهبود نافرجامی های حاصل از برهم زدن نظم بین المللی توسط رییس جمهوری آمریکا باشد. ت  ترامپ در ابتدا بر مقابله با ایران استوار بود اما وی با نزدیک شدن به تاریخ انتخابات،  با هدف پیروزی دوباره در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰، تصمیم به جلوگیری از رویارویی گرفت. لذا هرگونه امید به موفقیت وی در انتخابات در گرو تغییر چشمگیر ت های واشنگتن است.

از جمله نخستین گام های جدی ترامپ برای آغاز فشار حداکثری بر ایران، خروج از توافق هسته ای بود که بی تردید یکی از انگیزه های اصلی وی برای این خروج، فشارهای اسراییل بود؛ رژیمی که مخالف هرگونه توافق با ایران است.

دولت ترامپ پس از خروج از توافق هسته ای اشارات مبهمی به ایجاد یک توافق بهتر داشت اما هرگز زوایای این معامله را روشن نساخت. بازیگران مختلف در دولت وی خواسته های متفاوتی داشتند. به ویژه "جان بولتون" مشاور سابق امنیت ملی که همواره خواستار حمله نظامی به ایران بود.

پس از خروج ترامپ از برجام و آغاز کارزار فشار حداکثری، کاخ سفید همواره بر دستاوردهای مثبت خروج از برجام تاکید داشت. اما در اواسط سال ۲۰۱۹، نادیده گرفتن شکست های پی در پی کارزار فشار حداکثری واشنگتن علیه تهران دیگر امکان پذیر نبود. در این برهه که دیگر شکیبایی ایران به ویژه پس از تحریم صادرات نفتی به سر رسیده بود، جهان شاهد اقدامات گام به گام ایران برای کاهش تعهدات در قبال برجام بود. تهران با استفاده از همان راهبردی که پیش از مذاکرات هسته ای به کار گرفته بود، به تدریج فعالیت هسته ای خود را برای فشار بر ایالات متحده و دیگر طرف ها برای مذاکره جدی در مورد رفع تحریم ها افزایش داد. به عبارت دیگر، ایران فشار حداکثری واشنگتن را با فشار پاسخ داد.

اما داستان دیگری که دولت ترامپ از آن به عنوان دلیل تحریم های اقتصادی علیه ایران مطرح می کند، نقش ایران در خاورمیانه است که واشنگتن آن را غیرسازنده تلقی می‌کند. اما پس از افزایش فشارها بر تهران در سال ۲۰۱۸، هیچ محدودیتی در فعالیت های منطقه ای ایران دیده نشد. 

 

ایران پیش از کارزار فشار حداکثری ایالات متحده، اقدام خاصی (در منطقه) انجام نمی داد و دلیلی برای این کار نداشت. اما در پی آغاز ت ضدایرانی ترامپ، تهران دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت. مقامات عالی ایران به روشنی اظهار داشتند که اگر این کشور نتواند نفت خود را صادر کند، دیگر تولیدکنندگان خلیج فارس هم قادر نخواهند بود. به عبارتی باید تاکید کرد اگر فعالیت های منطقه ای ایران نگران کننده است، این نگرانی را باید حاصل آغاز فشار حداکثری دولت ترامپ دانست.

اما پس از آشکار شدن شکست های کارزار فشار حداکثری به نظر می رسد دولت ترامپ در پی ایجاد برخی تغییرات است و از جمله این تغییرات تصمیم وی برای اخراج بولتون در سپتامبر ۲۰۱۹ (شهریور سالجاری) بود؛ فردی که احتمالا بزرگترین مانع دولت برای هرگونه برخورد سازنده با ایران بود. ترامپ همچنین در راه تلاش های "امانوئل مکرون" رییس جمهوری از دیدار در سطح ریاست جمهوری با ایران استقبال کرد.

اما در حال حاضر ایران مخالف مذاکره با ایالات متحده است. تهران هیچ علاقه‌ای به دیدار و گفت و گو با ترامپ(در شرایط کنونی) ندارد. تلاش های مکرون برای برقراری تماس با ترامپ را هم نپذیرفت و هرگونه گفت و گو را منوط به اصلاح ت های واشنگتن و تغییر شرایط کنونی دانست.

ایران همچنان اصرار دارد که ایالات متحده پیش از شروع هرگونه مذاکرات باید امتیازاتی در زمینه رفع تحریم ها بدهد. هرچند این امر وما بدان معنا نیست که ایالات متحده باید پیش از آغاز مذاکرات تمامی تحریم ها را رفع کند اما دستکم نخستین گام باید از سوی واشنگتن برداشته شود.

با این وجود ایرانیان امکان مذاکره با دولت ترامپ را رد نمی کنند. فشار اقتصادی تحریم ها همچنان ادامه دارد و جمهوری اسلامی باید به مردم خود نشان دهد که برای تسکین درد هیچ فرصتی را از دست نمی دهد.

از سوی دیگر ایران با علم به انزوای روزافزون آمریکا، به این مذاکرات تشویق هم می شود. در این میان انزوای آمریکا با تغییر رویکرد کشورهای عربی خلیج فارس نسبت به تهران چشمگیر است.  

ترامپ و  ایران هر دو خواهان توافق آن هم در آینده ای نزدیک هستند. در این میان شاید ترامپ نتواند راهی امن برای عقب نشینی از این جنگ اقتصادی علیه ایران پیدا کند.  اما باید بدانیم بدون توافقی مانند برجام، ایران به مسیر کنونی برای از سرگیری برنامه هسته ای ادامه می دهد.

اگر پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰ هیچ توافقی میان آمریکا و ایران صورت نگیرد، چشم انداز چنین توافقی پس از انتخابات بهتر خواهد بود. این امر به ویژه در صورت موفقیت یک نامزد دموکرات بر ترامپ صادق است. به عبارتی با آمدن یک نامزد دموکرات بر سر کار و بازگشت آمریکا به برجام یا چیزی شبیه آن، کمی از اعتماد از دست رفته باز خواهد گشت اما حتی با چنین تغییراتی، زمان طولانی لازم است تا خسارت هایی که ت های دولت ترامپ به ایران وارد کرده، جبران شود. /ایرنا


 محمد جعفری

نظارت استصوابی قدرتی افسانه‌­ای در اختیار طبقه حاکم قرار می­دهد تا با سلیقه خود و معیارهای کلی و تعریف نشده، کاندیداهای ریاست‌­جمهوری، خبرگان و مجلس را تعیین کنند. این قدرت استثنایی به مرور زمان موجب شده که قدرت و ثروت در دست افراد خاصی متمرکز شود. در طول تاریخ همواره بین قدرت و ثروت رابطه مستقیمی وجود داشته است. اگر کسی ثروت داشته باشد اما قدرت نداشته باشد، نمیتواند از ثروت خود پاسداری کند. مسئولان نظام که زمانی در محله­‌های فقیرنشین جنوب شهر ساکن بودند به برکت قدرت ی، اکنون در کاخ­های مجلل در بالاترین نقاط شهر زندگی می­کنند و بزرگترین بانکها و بنیادهای اقتصادی و مالی را کنترل می­کنند و فرزندان ایشان در خارج کشور مشغول کسب فضائل معنوی وفرائض مقدس علمی و فرهنگی و به ذکر و عبادت خدا مشغولند! این نتیجه فساد فردی نیست. بلکه معلول فساد ساختاری و تجمع ثروت و قدرت در دست گروه حاکم با پشتوانه ساختاری نظارت استصوابی است. رسالت شورای محترم نگهبان، نظارت بر سلامت انتخابات و جلوگیری از رخنه افراد فاسد و نفوذی­ها در لایه‌­های مدیریت نظام است تا انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد. اما نظارت استصوابی با معیارهای کلی و تعریف­‌نشده موجب تمرکز ثروت و قدرت شده است و شورای نگهبان را از رسالت واقعی خود دور و در خدمت طبقه حاکم قرار میدهد.

نظارت استصوابی اصولگرایان را فاسد می­کند

در نظامهای مردمسالار، وقتی که یک حزب در انتخابات شکست می­خورد، تلاش ‌میکند خود را به مردم نزدیکتر کند تا بار دیگر به قدرت باز گردد. اصولاً کار احزاب ی این است که خواسته های مردم را کشف کنند و برنامه متناسبی ارائه کنند که مورد پسند و رضایت قرار گیرد. لذا احزاب بطور مداوم برنامه‌­ها و شعارهای خود را اصلاح می ­کنند تا مبادا عرصه را به رقیب واگذارند. اما اصولگرایان ایران علاوه بر کنترل نهادهای غیر انتخابی، می‌­توانند با استفاده از دوپینگ نظارت استصوابی، ارنج تیم مقابل را طوری بچینند که در همواره خودشان برنده انتخابات باشند و رقیب را از صحنه خارج سازند. لذا نیازی به تغییر خود نمی‌بینند، حتی در صورت شکست در مقابل رقیب فرضی که تحت کنترل و عروسک خودشان است، طلبکار هم می­شوند و مردم را مقصر می­خوانند زیرا به اصولگرایان رای نداده­‌اند، لذا این مردم هستند که باید تغییر کنند نه اصولگرایان.

ساختار نظارت استصوابی در طولانی مدت موجب می­گردد که اصولگرایان فاسد شوند و هرگز متوجه نقاط ضعف خود نشوند و در صدد رفع آنها بر نیایند و مثلاً با شعارهای دهه شصت به دنبال جذب مردم در دهه نود باشند. این وضعیت موجب چرخه باطل قدرت می­شود و در نهایت به بن­‌بست ی منجر میشود تا مردمی که از اصولگرایان دوپینگی و اصلاح­‌طلبان قلابی برای تغییرات واقعی نومید شده‌­اند به ضد انقلاب خارج از کشور و امثال ترامپ و بن‌­سلمان و نتانیاهو چشم دوزند و زمینه برای نفوذ فراهم شود. اما اگر انتخابات واقعی آزاد برگزار شود، اصولگرایان حتی در صورت شکست، با برنامه و شعارهای مناسبتر، خود را به مردم نزدیکتر می­‌کنند و زمینه پیروزی در دور بعدی را فراهم می­کنند. تجربه انتخاباتهای آزاد در کشورهای اسلامی نظیر پاکستان، عراق، ترکیه و مصر نشان می­دهد که اسلامگرایان اصولگرا معمولاً بازنده میدان نمی­شوند زیرا احزاب رقیب ایشان غالباً ساختار منسجمی ندارند و اختلافات آنها بسیار بیشتر از مذهبی‌­هاست.

نظارت استصوابی اصلاح­‌طلبان را قلابی میکند

نظارت استصوابی این فرصت را به جناح حاکم ­میدهد که ترکیب تیم رقیب یعنی اصلاح‌­طلبان را نیز بچینند، و مهره­‌های قوی و جدی را که قدرت آنان را به خطر می‌اندازد را حذف مهره‌­های بی­‌خطر و حرف­‌شنو را تایید صلاحیت کنند تا مردمی که از اصولگرایان خسته شده‌­اند فریب شعارهای اصلاح­‌طلبان قلابی را بخورند. آنها نیز بجای حرکت به سمت اصلاحات ساختاری واقعی به شعارهای عوام­‌پسند سطحی بسنده کنند و بدنبال کسب رضایت ارباب تایید صلاحیت برای دور بعدی باشند نه خواسته های واقعی مردم. به تدریج مردم از آنها نومید، به ماهیت قلابی­‌شان پی می­برند و دست از حمایتشان می­‌کشند. 

اما برخلاف تصور کارگردانان حاکم، مردم دده از اصلاحات، همواره به سمت اصولگرایان رو نمی‌­آورند زیرا به مرور زمان متوجه ساختار این چرخه باطل قدرت می‌­شوند. لذا این مردم یا به خیل جمعیت منفعل تبدیل می‌­شوند و پشت نظام را خالی می­کنند و یا به براندازان دل می‌­بندند و نومید از اصلاحات واقعی، چشم به خارج از مرزها می‌­دوزند و نظارت استصوابی ناخواسته زمینه نفوذ آمریکا، عربستان و اسرائیل را فراهم می­‌کند و موجب تمرکز ثروت و قدرت در طبقه حاکم می‌شود.
yon.ir/Xt96H


️دکتر اسفندیار خدایی

️در طول تاریخ همواره فساد داخلی بزرگترین تهدید برای حکومت‌ها بوده است؛ و حملات دشمنان خارجی فقط زمانی به ثمر نشسته که نظام ی از داخل پوسیده و فاسد شده باشد. حکومت ساسانیان وقتی شکست خورد که فساد و تبعیض بی‌عدالتی به اوج رسید، آنگاه نومیدی و نیتی مردم به کمک اعراب مسلمان آمد تا بساط حکومت ساسانی برچیده شد. در دوران معاصر، سقوط حکومت قاجار توسط رضاخان و سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 نمونه‌های تاریخی هستند که باید از آنها درس گرفت. در تمام موارد فوق مردم از اصلاحات واقعی نومید شده بودند و تغییر حکومت‌ها تلفات و هزینه گزافی بر دوش ملت ایران گذاشت. اما قرن‌هاست که حکومتهای دموکراتیک غربی با انجام اصلاحات مد نظر مردم، نیازی به تغییر ندارند. جمهوری اسلامی باید از تجربیات خود و سایر ملتها در زمینه مبارزه با فساد بهره گیرد.

▫️مبارزه با فساد فردی آسانتر از مبارزه با فساد ساختاری است. می‌توان فساد یک فرد را کشف کرد و او را مجازات نمود. اما مبارزه با فساد ساختاری پیچیده است و با مجازات و اعدام و زندان هم درست نمی‌شود. فساد ساختاری نامرئی است و همانند بختکی چنگالهای پلیدش را بر همه ابعاد زندگی اجتماعی می‌گستراند. در یک ساختار فاسد، فرد خاطی نه تنها مجازات نمی‌شود، بلکه جایگاه او ارتقاء نیز می‌یابد و قدرت‌طلبان فاسد روز به روز عرصه را بر ملت تنگ می‌کنند.

▫️اما یک سیستم چگونه فاسد می‌شود؟ ساختاری که مکانیسم نظارتی کافی از درون سیستم نداشته باشد پس ‌از مدتی فاسد می‌شود و نمی‌تواند پاسخگو باشد. یک مدرسه را در نظر بگیرید. اگر مدیر مدرسه توسط رئیس اداره آموزش و پرورش انتخاب شود، طبیعتاً فقط به او پاسخگو خواهد بود و نظارت فقط از بالا خواهد بود. اما در کشورهای اروپایی و ژاپن و آمریکا، مدیر توسط انجمن اولیاء و مربیان مدرسه انتخاب می‌شود و یا این نهاد مردمی در انتخاب او نقش اساسی دارد، لذا نظارت ساختاری از پایین به بالا و در درون سیستم آموزش و پرورش وجود دارد و مدیر مدرسه باید پاسخگوی اولیاء و مربیان باشد. در آنجا مدیر انتخاب شده ضرورتی نمی‌بیند که چاپلوس رئیس اداره باشد، و یا برای کسب رضایت مافوق، ریاکاری کند و یا پشت ماشین رئیس‌جمهور بدود و لاستیک ماشین امثال و را ببوسد. (در مدارس ایران هم انجمن اولیاء و مربیان وجود دارد. اما این نهاد فرمالیته است و هیچ نقش مشخصی ندارد.)

جمهوری اسلامی چگونه با فساد ساختاری مبارزه کند؟

▫️بگذارید از قوه قضائیه شروع کنیم که قرار است پرچمدار مبارزه با فساد باشد. مطابق قانون اساسی، رئیس قوه قضائیه توسط شخص رهبر انتخاب می‌شود. رئیس قوه معاونینی برای خود اختیار می‌کند و ایشان مدیرانی را منصوب می‌کنند و از بالا بر عملکرد این سیستم نظارت می‌کنند. حال تصور کنید اعضای "شورای عالی قضائی" با راُی قضات انتخاب شود و این شورا رئیس قوه قضائیه را انتخاب کند و او از طریق معاونین و مدیران منصوب شده این سیستم را اداره کنند و بر آن نظارت دارند. در چنان سیستمی نظارت در درون این نظام قضائی و از پائین به بالا نیز وجود خواهد داشت. ضمن آنکه با انتخاب رئیس قوه قضائیه توسط منتخبین شورای عالی قضائی، این قوه مستقل خواهد شد و روی تمام ارکان حکومت مخصوصاً قدرتمندترین نهادها هم نظارت خواهد داشت و کسی مستثنی نخواهد بود. (اتفاقا رسالت قوه قضائیه در این است که بیش از همه مراقب قدرتمندترین افراد و گروهها باشد نه ضعیفترین مردم.) قانون اساسی قبل از سال 67 دقیقا همینطور بود، متاسفانه تغییر داده شد و این حکایتی دردناک دارد. اگر قرار است با فساد ساختاری در قوه قضائیه مبارزه شود باید این ساختار دموکراتیک شود. در ساختار کنونی، حتی اگر سلمان فارسی به جای آقای صادق لاریجانی بنشیند، مادام که این قوه فاقد سیستم نظارتی مستقل و از پایین به بالا باشد، اوضاع چندان تغییر نخواهد کرد زیرا سیستم زنده و ضد فساد نیست و بر خود نظارت ندارد.

▫️قوه قضائیه فقط یک مثال است. سایر بخشهای نظام ی کشور نیز نیازمند چنان اصلاحات ساختاری است. نباید عده‌ای خاص از بالا برای کشور تصمیم بگیرند؛ بلکه باید به مردم اعتماد کرد تا جایگاه شایسته خود را در ساختار ی بیابند. مبارزه با فساد ساختاری نیازمند اصلاحات ساختاری است. حکومتهای دموکراتیک مبتنی بر مشارکت مردم و نظارت از پایین به بالا، هرگز سقوط نمی‌کنند. نمایندگان مجلس باید منتخب مردم باشند نه منتخب شورای محترم نگهبان و مجلس شورای اسلامی باید عصاره ملت باشد نه عصاره یک تفکر خاص. جمهوری اسلامی باید از تجربیات خود و سایر ملتها برای مبارزه با فساد بهره بگیرد. مادام که مردم با نظام باشند، به گفته امام خمینی (ره) آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

مطالعات آمریکا
telegram.me/EsfandiarKhodaee


برنی سندرز، سناتور ترقی‌خواه که پیشتاز انتخابات  ترامپ است بارها تاکید کرده می‌خواهد "انقلابی در واشنگتن" و نظام ی آمریکا به راه بیاندازد. او چهل سال است که در صحنه ی فعال است و به طور مستمر بر باورهایش تاکید کرده است. اما این باورها کدامند و مردم آمریکا سندرز را به چه می‌شناسند؟

۱- او یک دموکرات سوسیالیست است

برنی سندرز یک "دموکرات سوسیالیست" خودخوانده است هر چند در طول چهار دهه گذشته کم‌کم به درجه‌ای از اعتمادبنفس رسیده که دیگر خود را فقط "سوسیالیست" بخواند؛ "من یک سوسیالیست هستم و همه این را می‌دانند." این وقتی مهم‌تر جلوه خواهد یافت که بدانیم از زمان جنگ سرد تا امروز واژه‌های کمونیسم و سوسیالیسم در صحنه ی آمریکا دو واژه "سمی و خطرناک" بوده‌اند و کمتر ت‌مداری جرات کرده با استفاده این صفات برای خود در واشنگتن "سرپا" بماند. اما برنی سندرز در سال ۲۰۱۵ تلاش کرد تا با ارایه تعریف خود از دموکراتیک سوسیالیسم کمی داغ و ننگ اجتماعی پیرامون آن را تلطیف کند. او پنج سال پیش و در آستانه آغاز رقابت حزبی خود با هیلاری کلینتون گفت: "دموکراتیک سوسیالیسم یعنی این که شرایط اقتصادی به گونه‌ای تغییر کند که همگان از آن سود ببرند نه فقط پولداراها."

۲- خطر گرمایش زمین جدی و واقعی است

برنی سندرز برای مقابله با تغییرات اقلیمی ناشی از گرمایش زمین طرحی ارایه کرده به نام "معامله جدید سبز" که بودجه‌ای برابر ۱۶ تریلیون و ۳۰۰ میلیارد دلار طلب می‌کند هرچند آقای سندرز می‌گوید طرح او ظرف ۱۵ سال با ایجاد ۲۰ میلیون فرصت شغلی خرج خود را در خواهد آورد. بخشی از منابع این طرح قرار است از محل مالیات بستن روی سوخت‌های فسیلی حاصل شود که آقای سندرز درآمد ناشی از این مالیات را ۳ تریلیون دلار برآورد کرده است. او همچنین از تلاش برای پایین آوردن نرخ زاد و ولد در کشورهای فقیر با فراهم کردن امکان سقط جنین و روش‌های کنترل جمعیت سخن گفته است. اظهاراتی مناقشه برانگیز که موجی از انتقادها را برایش به ارمغان آورده. برنی سندرز که در چهل سال گذشته به رک گویی و مصر بودن بر باورهایش شهرت یافته همچنین گفته "مدیران عامل صنایع نفتی که آگاهانه به تخریب محیط زیست دامن زده‌اند باید محاکمه شوند." کسانی چون پروفسور نوآم چامسکی، فیلسوف چپ‌گرا، از ت‌های محیط زیستی برنی سندرز حمایت می‌کنند.

۳- دانشگاه باید رایگان شود

"تحصیل در دانشگاه حق اقتصادی همه مردم است و نباید فقط امتیازی شود برای عده‌ای معدود". این یکی از جملات برنی سندرز است که او در طرح ۲.۲ تریلیون دلاری خود برای رایگان کردن دانشگاه‌ها عنوان کرده. این طرح او در میان دموکرات‌ها خریداری ندارد. با این حال، او گفته اگر وارد کاخ‌سفید شود بنا دارد میلیاردها دلار بدهی حدود ۴۵ میلیون آمریکایی که هنگام تحصیل وام دانشجویی گرفته بودند را ببخشد. این بخشش وام دانشجویی که آقای سندرز گفته فارغ از میزان درآمد و دارایی آمریکایی‌ها در نظر گرفته خواهد شد موجب انتقادهای زیادی از او شده. منتقدان می‌گویند چنین اقدامی در تناقض با باورهای سوسیالیستی برنی سندرز است چرا که وقتی بدون تبعیض انجام شود در حقیقت به پولدارها هم کمک شده است.

۴- بررسی سوء پیشینه برای خریداران و مالکان سلاح

برنی سندرز که از زمان پیشگام شدن در انتخابات درون حزبی دموکرات‌ها بارها به علت سابقه مخالفتش در سنا با طرح‌های محدود‌کننده قوانین مالکیت سلاح مورد انتقاد قرار گرفته گفته: "دنیا و زمانه عوض شده و باورهای من هم عوض شده است". او که به عنوان سناتور از ایالت ورمونت در شمال‌شرق آمریکا به کنگره راه یافته می‌گوید اکنون معتقد به سخت‌گیری بیشتر برای متقاضیان خرید سلاح است و در صورت شکست دونالد ترامپ، برای تصویب قانون شرط عدم سوء‌پیشینه برای خریداران سلاح اقدام خواهد کرد؛ طرحی که خودش در سال ۱۹۹۳ به نمونه مشابه آن در سنا نه گفته بود.

۵- زندگی سیاه‌پوستان مهم است

در سال ۲۰۱۵ وقتی که برنی سندرز برای رقابت با هیلاری کلینتون تلاش می‌کرد حامیان جنبش "زندگی سیاه‌پوستان مهم است" او را در میتینگ انتخاباتی‌اش در سیاتل با فریادهای اعتراضی متوقف کردند. او متهم شده که مشکلات جامعه آفریقایی-آمریکایی آمریکا را به جای مرتبط دانستن با نژاد آنها به طبقه اجتماعی ربط می‌دهد. اما پنج سال بعد، یعنی حالا در ۲۰۲۰ بنیان‌گذاران جنبش "زندگی سیاه‌پوستان مهم است" از کاندیداتوری برنی سندرز حمایت کرده‌اند. آقای سندرز هم که قبلا به ایده پرداخت غرامت به بازماندگان بردگان سیاه‌پوست توجه نکرده بود سال گذشته، ۲۰۱۹، از ایده اختصاص بودجه برای مطالعه درباره این طرح حمایت کرد. این طرح به دنبال پیدا کردن راهی برای پرداخت غرامت به کسانی است که نیاکان آنها برده سفیدپوستان بودند.

۶- سوپر پک‌ها باید جمع شوند

برنی سندرز از حامیان این نظریه است که سرازیرشدن پول‌های هنگفت به کارزارهای ی موجب فساد حکومت در آمریکا شده است. او با افتخار از نحوه جمع‌آوری کمک‌های مالی به ستاد انتخاباتی خود یاد می‌کند که متکی به کمک‌های مالی کوچک توسط میلیون‌ها نفر هوادار اوست. با وجود این، اگرچه برنی سندرز کمک‌های هنگفت میلیاردرها به ابرکمیته‌های تامین منابع مالی احزاب ی (سوپر پک‌ها) را به شدت مورد انتقاد می‌دهد، ستاد انتخاباتی او تشکیلاتی را تحت عنوان "انقلاب ما" به راه انداخته که در عمل مثل سوپرپک‌ها اقدام می‌کند. بنابر گزارش آسوشیتدپرس، این تشکیلات گفته امسال که انتخابات ریاست‌جمهوری قرار است برگزار شود بنا ندارد مشخصات اهداکنندگان مالی خود را افشا کند؛ موضعی که خیلی زود انتقادها را متوجه برنی سندرز کرده و کمپین او را متهم به دریافت "پول‌های تاریک" کرده است؛ اصطلاحی برای منابع مالی که چفت و بست قانونی و سابقه آنها شفاف ارایه نشده است.

برنی سندرز گاه سخنرانی با بلندگوی دستی و در میان هواداران را به پشت تریبون رفتن و بالای مجلس قرار گرفتن ترجیح می‌دهد

۷- حداقل دستمزد در نظر گرفته شده در قوانین فدرال باید دو برابر شود

برنی سندرز می‌گوید حداقل دستمزد که هم اکنون در قوانین فدرال آمریکا ۷.۲۵ دلار برای یک ساعت است باید به ۱۵ دلار افزایش یابد. برخی از اقتصاددانان مخالف این طرح هستند و می‌گویند اجرای چنین طرحی به ضرر شهرهای فقیر و همچنین کارخانجات و صنایع آمریکاست. هرچند حامیان این طرح هم از نمونه اجرای آن در ایالت سیاتل مثال می‌آورند که طی یک برنامه ۵ ساله بنا دارد حاقل دستمزد را در سال ۲۰۲۱ به ۱۵ دلار برای هر ساعت برساند. سیاتل که میزبان ابرشرکت‌هایی چون آمازون و بویینگ است در چهار سال گذشته چنین عمل کرده: یازده دلار و ۵۰ سنت در سال ۲۰۱۸؛ ۱۲ دلار در ۲۰۱۹؛ سیزده دلار و ۵۰ سنت در سال جاری (۲۰۲۰)؛ و ۱۵ دلار در سال ۲۰۲۱. با این حال، واشنگتن‌پست چندی پیش گزارش کرد که ستاد انتخاباتی برنی سندرز به کارمندان خود حدود ۱۳ دلار برای هر ساعت دستمزد می‌دهد. گزارشی که باعث شد در واکنش به آن ستاد آقای سندرز بگوید بنا دارد با تنظیم ساعات کاری کارمندان ستادهای آقای سندرز این نقصان را جبران کند (آقای سندرز میانه خوبی با واشنگتن‌پست و مالک آن جف بزوز، سوپرمیلیاردر مالک آمازون ندارد).

۸- نظام ی دو حزبی در آمریکا شکست خورده

اگرچه برنی سندرز اکنون در رقابت‌های درونی حزب دموکرات شرکت کرده اما او خود را یک سناتور ترقی‌خواه و مستقل در کنگره معرفی می‌کند. او چند دهه است که از سلطه دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه بر ارکان ی آمریکا انتقاد می‌کند و می‌گوید واشنگتن (نظام ی آمریکا) که در دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه خلاصه شده خود را بیش از اندازه وام‌دار پول‌های وال‌استریت و نظام سرمایه‌داری کرده است. بسیاری کم فروغ ماندن تلاش‌های برنی سندرز در چهل سال گذشته را ناشی از همین فاصله گرفتن او از نظام دو حزبی در واشنگتن ارزیابی می‌کنند. هر چند در جریان کارزارهای انتخاباتی امسال همین "خارج از سیستم" بودن آقای سندرز برای او وجهه مثبتی در میان هواداران ایجاد کرده است (مشابه همان چیزی که دونالد ترامپ را در سال ۲۰۱۶ در میان هواداران حزب جمهوری‌خواه محبوب کرد).

 

۹- پرواز مانند قشر عادی، اغلب!

هواداران برنی سندرز معمولا عکس او را که در بخش عادی هواپیما میان دیگر مسافران نشسته را با افتخار به هم نشان می‌دهند و از آن به عنوان فروتنی و مردمی بودن برنی سندرز یاد می‌کنند. هر چند این اواخر انتشار عکسی از او که در بخش ویژه و اصلاحا "فیرست‌کلاس" هواپیما نشسته این مناقشه را به راه انداخته که آیا او یک متظاهر است؟ پاسخ هواداران آقای سندرز این است که با برجسته‌شدن نام او به عنوان نامزد اصلی برابر دونالد ترامپ، باید انتظار داشت که او از تدابیر بیشتر امنیتی پیروی کند.

۱۰- بیمه‌درمانی همگانی

یکی از اصلی‌ترین شعارهای انتخاباتی برنی سندرز بیمه همگانی است. او می‌گوید آمریکا که ثروتمندترین کشور جهان و اقتصاد اول دنیا است نباید نظام بیمه و بهداشتی بسیار گرانی داشته باشد و این کشور می‌تواند همچون ممالک پیشرفته دنیا چون دانمارک، نظام بیمه همگانی جامع تاسیس کند تا به گفته او ده‌ها میلیون آمریکایی از بیم هزینه‌های گزاف پزشکی، بدون بیمه و خدمات پزشکی نمانند. منتقدان آقای سندرز با هزینه‌های گزاف چنین طرحی که گفته شده تا ۳۰ تریلیون دلار در یک دهه خرج بر دست دولت خواهد گذاشت مخالفند. آنها این عقیده او را مخالف نظام کاپیتالیستی حاکم بر آمریکا می‌دانند و کارآیی آن را زیر سوال می‌برند. هر چند گران شدن هزینه‌های بیمه خصوصی در چند سال گذشته، بسیاری از مردم آمریکا را متمایل به طرح آقای سندرز کرده است.

۱۱- سرمایه گذاری زیربنایی

طرح یک تریلیون دلاری برنی سندرز برای ترمیم و گسترش صنایع و تاسیسات زیربنایی آمریکا همچون بزرگراه‌ها یا خطوط آهن، شاید تنها نقطه مشترک کارزار انتخاباتی او با دونالد ترامپ باشد. آقای ترامپ هم از زمان ورود به کاخ‌سفید (۲۰۱۶) وعده اجرای چنین طرحی را داده اما تاکنون نتوانسته بر سر آن با کنگره به توافق برسد.

 

۱۲. مالیات بیشتر

برنی سندرز گفته اگر رئیس جمهور شود برای کسانی که بیش از ۳۲ میلیون دلار ثروت دارند مالیات‌ بالایی وضع خواهد کرد. او می‌گوید بر وال استریت و سکنه میلیونر آن مالیات وضع خواهد کرد تا از طریق تامین منابع مالی به طرح‌هایی چون بیمه همگانی و دانشگاه رایگان کمک شود. او البته گفته مالیات برای بخش متوسط و کارگر و کارمند جامعه امریکا را هم بالا خواهد برد اما این افزایش که قرار است در جهت بیمه همگانی صرف شود در نهایت از مجموع هزینه‌هایی که اکنون آنها برای خدمات پزشکی و بیمه درمانی می‌پردازند کمتر خواهد بود و در نتیجه به درآمد سالانه قشر متوسط فشاری وارد نخواهد آورد.

۱۳- نه به جنگ و اشغال‌گری

"مردم آمریکا از ورود به جنگ‌های بی‌انتها و پرهزینه خسته‌اند." این جمله برنی سندرز بارها و بارها سوت و کف هوادارانش را به دنبال داشته است. هر چند ت جنگ پرهیزی و اجتناب از ساقط‌کردن رژیم‌ها یکی دیگر از نقاط مشترک برنی سندرز و دونالد ترامپ است اما متفاوت از آقای ترامپ، برنی سندرز در سال ۲۰۰۲ با جنگ عراق مخالفت کرد (جنگی که جو بایدن به آغاز آن رای مثبت داد) و هنوز هم اشغال عراق را "بزرگترین افتضاح در تاریخ ت خارجی آمریکا" می‌خواند.

۱۴- اهمیت به لباس و سر و وضع را اتلاف وقت می‌داند

جین اومیرا، همسر برنی سندرز جایی گفته بود که اگر شوهرش ۷ پیراهن داشته باشد، سه تای آنها حتما اضافی است. او در گفتگو با نشریه پی‌پل (مردم) گفته بود که برنی سندرز خودش رخت‌هایش را در لباس‌شویی می‌گذارد و می‌شوید، خرید خانه را انجام می‌دهد و آچار به دست هم می‌شود. موهای بهم ریخته آقای سندرز و چهره عبوس او اغلب به چشم می‌زند. اما خودش گفته: "رسانه‌ها مدت زمانی که برای آشفتگی موهای من صرف می کنند بیشتر از مدت زمانی است که برای بررسی این واقعیت صرف می‌کنند که ما تنها کشور بزرگ و پیشرفته جهان هستیم که نمی‌توانیم سلامت همگانی را برای شهروندانمان تضمین کنیم."

۱۵- به من بگویید برنی

هواداران برنی‌ سندرز از همان زمان که او فقط در ایالت ورمونت رقابت انتخاباتی می‌کرد روی پوسترها نوشتند "برنی". سناتور پاتریک لهی، دموکرات اهل نیویورک جایی گفته بود: "شما باید در دنیای ت به مرتبه‌ای برسید که دیگران بتوانند شما را با نام کوچک صدا کنند."

۱۶- دیکتاتورها هم گاهی کارهای خوب می‌کنند

برنی سندرز در گفتگو با شبکه سی‌بی‌اس تاکید کرده که از نظر او "غیرمنصفانه" خواهد بود اگر بخواهیم بگوییم انقلاب کمونیستی کوبا "از همه جهات بد" بوده است. این گفته او و دفاعش از نظام بیمه درمانی همگانی کوبا و نهضت سوادآموزی که فیدل کاسترو در این کشور به راه انداخت، تندترین انتقادها در ماه فوریه را برایش به همراه داشته. او همچنین به علت سفرش به نیکاراگوئه در سال ۱۹۸۵ و دیدار با سندنیست‌های تحت رهبری دانیل اورتگا و خطاب کردن اورتگا به عنوان "شخصیتی برجسته" مورد انتقاد قرار می‌گیرد اما خودش می‌گوید در آن زمان برای مخالفت با ت‌های اشغال‌گری آمریکا و جنگ‌طلبی این کار را کرده بوده و همواره با دیکتاتوری و اقتدارگرایی مخالفت کرده اما اگر "نکته مثبتی" هم در کارنامه چنین رژیم‌هایی دیده از گفتن آن ابایی ندارد چون "حقیقت، حقیقت است".

۱۷- ضد ابرشرکت‌های فناوری است

برنی سندرز معتقد است غول‌های دنیای فناوری مانند آمازون، گوگل یا فیسبوک "بیش از حد قدرت" گرفته‌اند. او همچون الیزابت وارن، دیگر نامزد ترقی‌خواه رقابت‌های حزب دموکرات، معتقد است که باید مقابل منوپلی چنین شرکت‌هایی را گرفت و برای نظارت بر آنها قوانینی وضع کرد.

۱۸- منتقد دولت اسرائیل

برنی سندرز یک یهودی است و اگر وارد کاخ سفید شود نخستین رئیس جمهور غیرمسیحی آمریکا خواهد شد. با وجود این، او منتقد جدی دولت اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو است. آقای سندرز در جریان مناظره اخیر خود در کارولینای جنوبی که شبکه سی‌بی‌اس برگزار کرد گفت چند ماهی هم در اسرائیل زندگی کرده و به یهودی بودن خود افتخار می‌کند "اما متاسفانه، این روزها به طرز تراژیکی، اسرائیل توسط بنیامین نتانیاهو اداره می‌شود که یک نژادپرست مترجع است". در واکنش به این اظهارات آقای نتانیاهو گفته قصد ندارد در مسایل انتخاباتی آمریکا وارد شود.

 

✍ تام جلتن
هرچه جوامع امروزی‌تر می‌شوند، دین در آنها ضعیف‌تر می‌شود و مردم دین را از بعضی قسمت‌های زندگی خود بیرون می‌رانند. شاید از نظر بسیاری از مردم، این جمله حقیقتی بدیهی به نظر برسد. جامعه‌شناسان این تفکّر را نظریۀ سکولاریزاسیون» می‌خوانند. اما پژوهش‌ها حاکی از آن است که ماجرا پیچیده‌تر از اینها است.

در سال 1822، توماس جفرسون پیش‌بینی کرد که به‌زودی یکتاپرستی دین اکثریت مردم زمین خواهد شد.” داده‌های موجود بر این پیش‌گویی مهر تأیید می‌زند؛ با این که تعداد کسانی که به کلیسا می‌روند و کسانی که اصلاً خود را پیرو یک دین می‌دانند کاهش یافته است،

دین پایدارتر از چیزی است که پیش‌تر گمان می‌کردیم. امروز سکولاریزاسیون در آمریکا بروز و ظهور کمتری دارد و بیش از 70% مردم آمریکا همچنان خود را مسیحی می‌دانند.

▪️ پیوند مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون؟

جامعه‌شناسان و جمعیت‌شناسان معتقدند که مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون با هم در ارتباط هستند، اما این پیوند پیچیده است. افزایش شمار آمریکایی‌هایی که پیرو هیچ دینی نیستند، می‌تواند دلیلی غیر از سکولاریزاسیون داشته باشد.

شاید همان‌طور که فیلیپ شوادل استاد دانشگاه نبراسکا می‌گوید، دلیل این امر آن باشد که پنجاه سال پیش به اندازۀ امروز قابل‌قبول نبود که کسی بگوید پیرو هیچ دینی نیست.

▪️تفاوت سکولاریزاسیون در امریکا و اروپا

شوادل و دیگران همچنین می‌گویند فرایند سکولاریزاسیون در آمریکا و اروپا تفاوت‌های قابل‌توجّهی دارد. در اروپا دینِ سازمان‌یافته وابسته به دولت است، اما در آمریکا این ارتباط کمرنگ‌تر است. در نتیجه در اروپا این احتمال بیشتر است که معترض بودن نسبت دولت به خصومت نسبت به کلیسا بینجامد. در بسیاری از کشورهای حوزۀ غرب اروپا حمایت دولت از دین می‌تواند باعث تضعیفِ نشاط و سرزندگیِ جماعت‌های کلیسا شده باشد.

شوادل می‌گوید وقتی کشوری با یک دین پیوند برقرار می‌کند، رهبران مذهبی دیگر آن انگیزۀ سابق را برای تبلیغ کردن و به هیجان آوردن مردم نخواهند داشت. آنها از دولت پول می‌گیرند و دیگر نیازی به جمع‌آوری پول از مردم ندارند… اما در آمریکا رهبران مذهبی باید بیشتر خود را به آب و آتش بزنند و شاید به همین خاطر است که آمریکایی‌ها در مقایسه با اروپایی‌ها بیشتر نسبت به کلیساها احساس تعهّد می‌کنند.

▪️نسبت دینداری با مدرنیزاسیون

این تصوّر که اعتقاد و عملکردِ مذهبی پابه‌پای مدرنیزاسیون تکامل یافته، تصوّری قابل‌قبول است. با افزایش سطح علم و سواد، دیگر توجیهات ماوراءطبیعی برای اتفاقات جهان طبیعت از اهمیت سابق برخوردار نیست. اما دین همچنان پابرجا مانده است؛ چراکه دین نقش‌های بسیار گوناگونی در زندگی انسان‌ها ایفا می‌کند؛ دین که باشد، جماعت‌ها و دوستان نیز هستند. دین زمینۀ حمایت روانی و اقتصادیِ انسان‌ها را فراهم می‌آورد. دین گذشته از ترسیم جایگاه انسان در دنیا و آخرت، کارکردهای دیگری نیز دارد.
t.me/EsfandiarKhodaee


جواد کاشی
کرونا به ظاهر اسم رمز جدایی و مرگ است. اما خوب که به آن بیاندیشی، اسم رمز زندگی و وحدت است. اسم رمز جدایی است وقتی به قول آن خواننده افغان یار از یار می‌ترسد، فروشنده از مشتری، رهگذر از رهگذران، فرزند از پدر و چه می‌گویم حتی فرد از دستان خود می‌ترسد. اما این همه پرهیز از دیگری و ترس، کودک ناخواسته‌ای در درون پنهان کرده است.

این‌ها که امروز می‌ترسند و از هم فاصله می‌گیرند، تا همین چند ماه پیش، به هم لبخند ریاکارانه می‌زدند روی هم را می‌بوسیدند اما به هزار صورت خواسته یا ناخواسته از هم فاصله می‌گرفتند و حساب خود را از حساب دیگران متمایز می‌کردند. حراست از منافع فردی و تلاش برای افزون کردن آن، برادر را رویاروی خواهر قرار می‌داد و همسایه را پر از خشم نسبت به همسایه می‌کرد. شب و روز علیه هم حیله می‌کردیم و از کلاهی که سر دیگری گذاشته‌ایم مسرور بودیم. هویت‌هایی که در عرصه جامعه و ت ساخته می‌شد، پر بود از قابلیت‌های دشمن پروری. طرد و تحقیر می‌کردیم، جان یکدیگر را با خشم می‌گرفتیم و احساس پیروزی و سروری می‌کردیم. ویروس خودشیفتگی‌های فردی، جناحی، دینی، ملی و ی، همه جا گیر شده بود.

اگر معیار مرگ و میر ناشی از ویروس است، یک عقل منصف باید کارنامه ویروس کرونا را با کارنامه مرگ و میر ناشی از ویروس خودشیفتگی‌های اجتماعی، دینی و ی ما آدمیان مقایسه کند. البته اگر به مرگ و میر اکتفا نکنیم، و طرد و تحقیر و نادیده گرفته شدگی را هم به حساب آوریم، حساب کرونا کاملاً پاک است.

با کرونا، از هم فاصله می‌گیریم حتی از دستانمان. اما در عین حال در وضعیتی پرتاب شده‌ایم که یک ویروس مرزها را از هم دریده است. از چین، به قم سفر می‌کند، عامی و را از هم نمی‌شناسد. فقیر و غنی را در هم می‌آمیزد، مردمان و حاکمان را یکسان هدف می‌گیرد، جهان سوم و  جهان اول را در می‌نوردد. ابرقدرت و کشورهای فقیر و فرودست را کنار هم می‌نشاند. 
امروز تنها پزشکان سخن درخور توجه دارند. پزشک قطع نظر از این که مسلمان یا یهودی یا غربی یا شرقی است، مرجعیت یافته است. آنها با زبانی سخن می‌گویند که از مرزهای هویت‌های ستیزنده وکور فراتر می‌رود. همه به پزشک نظر دارند، تلاش‌های عملی و پژوهشی‌شان آنها را دنبال می‌کنند. پزشک سخن معتبر ایجاد می‌کند و سخنش سخن عموم بشری است. آنها ایستاده‌اند، بیمار می‌شوند و از دنیا می‌روند، بی آنکه قطره‌ای کینه در دل داشته باشند. 

دیگر امور بشری از وجوه تمایزگذارشان تهی شده‌اند: از دین، فقط خدا مانده که موضوع توکل و اتکاست، خدایی که خدای همگان است. از ت، فقط کارآمدی و تلاش موثر برای رفع آلام مردم باقی مانده است، از رابطه‌های انسانی، فقط ملاحظات ناظر به حراست از خود و دیگری برای بقاء جمعی. از هویت ملی، تلاش برای در امان نگاه داشتن بشریت از احتمال شر ناشی از آلودگی ما.

کرونا هر یک از ما را به زیر کشیده است. در بارگاه کرونا، بیشتر محتمل است ناقل بیماری و آلودگی باشیم تا حامل پیام نجات بخش برای بشریت. بیشتر باید بابت میزان تلفات و افراد مبتلا، خود را پاسخگوی بشریت بدانیم تا خورشیدی که همه باید به آن خیره بمانند. مبارزه با کرونا هم مثل جبهه‌های جنگ است اما در این میدان، تنها روان و جان و دانش و رفتاری پیش می‌رود که نگاهی جهانشمول داشته باشد. پر باشد از دوستی آدمیان با هر وضعیت و جایگاهی. 

برکت ناشی از آن نطفه‌ هنوز بارور نشده، جهان ما را بی معنا کرده است. کرونا منتظر زبان و نظامی از رفتار است که مبتنی است بر خواست خیرخواهانه عموم بشری. مردم این روزها نمی‌فهمند چرا هنوز هم فعالان دانشجویی مثل ضیاء نبوی بازداشت می‌شوند، چه وقت صدور حکم علیه فعالان آبان ماه است. با چشمانی گیج به تبلیغات پوچ تلویزیون نگاه می‌کنند که حاکی از کارآمدی نظام است. در همان حال ناباورانه به صفحاتی در اینترنت نگاه می‌کنند که تلاش دارند در میان این طوفان جهانی، اسنادی تازه از ناکارآمدی جمهوری اسلامی بر ملا کنند، بی بی سی و تلویزون آمریکا را می‌نگرند و نمی‌فهمند مقصودشان از تکرار سوگیری‌های تبلیغاتی این بار به نام کرونا چیست. کرونا، روان مردم و جامعه را به سویی دیگر برده است. سویی مبارک که نباید آن را فرونهاد. 

ما آدم‌ها، وقتی در سلامتی به سر می‌بریم و کم و بیش روانمان آسوده است امکان‌های زندگی را بر سر هم می‌کوبیم. هر روز با  بهانه‌ای به هم هجوم می‌بریم. اما ترس از مرگ پیامبری است که گویا از جهانی دیگر خبر می‌آورد، فریاد می‌زند کافی است. همه فرصت‌های تداوم زندگی را آنقدر بر سر هم کوبیدید که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است. اینک قراردادی تازه منعقد کنید و زندگی تازه‌ای را رقم بزنید. مرگ این چنین منجی زندگی می‌شود. 
t.me/javadkashi


گذار به دموکراسی در ایران امروز
مصاحبه با ماهنامه ایران فردا با ⁨محسن رنانی⁩، شماره ۵۴ (آبان ۱۳۹۸) 
ایران فردا: متشکرم از زمانی که در اختیار بنده قرار دادید. تعریف کلی شما از گذار به دموکراسی چیست؟
رنانی: دموکراسی نقطه‌ای نیست که ما به آن برسیم، دموکراسی یک فرایند است. بنابراین همین که شاخص نشان دهد ما در مسیر هستیم و فرایند چراغش روشن است کفایت می‌کند. در این راستا باید به چند نکته توجه کنیم: نکته اول اینکه، کشورها در موقعیت تاریخی خود میزان بلوغشان متفاوت است. ویژگی و سرعت گذار به دموکراسی بستگی به این دارد که یک ملت کجای تاریخ ایستاده است. ممکن است برای ملتی در گذار به دموکراسی فعالیت احزاب لازم باشد اما برای ملت دیگری لازم نباشد. پس دموکراسی را باید یک افق ببینیم و نه یک وضعیت، اگر ردگیری ما به سمت افق باشد می‌توانیم بگوییم که در حال پیش رفتن در مسیر دموکراسی هستیم.
نکته دوم اینکه دموکراسی را نباید محدود به سازوکار رای دهی کنیم و باید همه نقاط صوری و واقعی و محتوایی را درسنجش آن نظر بگیریم . مثلا اگر جامعه‌ای صبورتر شود و بپذیرد که بر علیه حزب مخالفش که رای آورده، شورش نکند نشان از حرکت به سوی دموکراسی است. دموکراسی در جامعه‌ای به وقوع می‌پیوندد که مردم‌اش رواداری را در ذهن و مدارا را در رفتار دارند. مهارت شنیدن و عقب نشینی و عذرخواهی دارند. در جوامع سنتی مهارت عقب نشینی وجود ندارد اما در جامعه مدرن، سنت صفر و یکی وجود ندارد و سنتها نسبی‌اند بنابراین می‌توان هرجا که هزینه پافشاری، بالا است عقب نشینی کرد. مثلا اگر در جامعه‌ای مهارت عقب نشینی شکل بگیرد به این معنی است که آن جامعه دارد به سمت دموکراسی می‌رود. مثلا دو کشور را در نظر بگیرید. در کشور الف وقتی مردم شورش می‌کنند و پلیس آنها را با باتون می‌زند، آنها فرار می‌کنند و پراکنده می‌شوند. در کشور ب وقتی مردم شورش می‌کنند و پلیس آنها را می‌زند، آنها هم چاقو یا اسلحه در‌می‌آورند و به پلیس حمله می‌کنند. روشن است که کشور الف کشور دموکرات‌تری است تا کشور ب چون مردمش مهارت عقب‌نشینی را آموخته‌اند. چون مهارت عقب‌نشینی یعنی مهارت توقف خشونت. بنابراین شاخص‌های حرکت به سمت دموکراسی شاخص‌های کیفی بسیار متنوع و متفاوت است، بسته به اینکه جامعه در کجای مسیر تکامل تاریخی خودش قرار دارد می‌توان شاخص‌های متفاوتی معرفی کرد.
مثلا با یک نگاه می‌توان گذار از قاجار به پهلوی یا گذار از پهلوی اول به پهلوی دوم را یک گذار دموکراتیک دانست. البته در پهلوی دوم قبل و پس از کودتای ۲۸ مرداد، متفاوت است و ما بعد از کودتا در گذار به دموکراسی عقب نشینی کردیم.
گذار یک دوره محدود نیست و مسیری طولانی است. یک جامعه ممکن است ۳۰ ساله گذار کند و دیگری ۱۰۰ ساله. طول گذار بستگی به موقعیت تاریخی آن جامعه دارد و اینکه چه زمانی شروع کرده است. حتی می‌تواند اینقدر طولانی باشد که شما احساس گذار را از دست بدهید و حس کنید که جامعه در یک نقطه مانده است. مانند زمان فعلی که بخش بزرگی از جامعه ما فکر می‌کنند ما در بن‌بست اقتدارگرایی گرفتار شده‌ایم در حالی که من یکی از سریع‌ترین دوران های گذار به دموکراسی را در حال حاضر میبینم که در ادامه به جزییاتش می‌پردازم.


گذار به دموکراسی فقط بر اساس نظام رای‌دهی نیست. در بسیاری از جوامع حزب و نظام رای گیری وجود دارد اما پشت سر آن تحولات اجتماعی لازم برای گذار شکل نگرفته است. مثلا در دهه بیست شمسی احزاب فراوانی شکل گرفتند،‌ اما در گذار به دموکراسی نقش موثر و مفیدی ایفا نکردند و حتی با تلاش برای قلع‌وقمع رقبا، موجب پس‌روی دموکراسی شدند. با وجود آنکه در دهه 20 احزاب بسیاری وجود داشتند و مطبوعات آزادتر بودند، باز من معتقدم در دهه 40 شمسی وضعیت برای گذار به دموکراسی بهتر بود. گرچه محمدرضا شاه اقتدارگرا بود و با فروش نفت رجز خوانی می‌کرد و می‌خواست همه چیز را در انحصار خود درآورد اما تحولاتی که زیر پوست جامعه رخ می‌داد چیز دیگری می‌گفت. مثلا پای ن به دانشگاه باز شده بود و بعد با تشکیل سپاه بهداشت و سپاه دانش مشارکت ن افزایش پیدا کرده بود. باز در این دهه با وجود آنکه احزاب رسمی کمی وجود داشتند و بیشتر گروه‌های ی، فعالیت‌شان زیرزمینی بود و ساواک قدرت گرفته بود اما باز دهه ۴۰ نسبت به دهه 20 دهه دموکرات تری بود. دهه ۲۰ شاهد غوغای احزابی بود که توان گفتگو و شنیدن همدیگر را نداشتند و فقط نعره می‌زدند و می‌خواستند خودشان قدرت را به دست بگیرند و اکثرا پس از گرفتن قدرت به یک دیکتاتور تبدیل میشدند، دیکتاتورهایی در لباس دموکراسی خواهی! احزابی که در این مقطع فعالیت می‌کردند دیگر احزاب را تخریب می‌کردند اتهام می‌زدند و اگر بر سرکار می‌آمدند رقبا را قلع و قمع میکردند، فرقی نمی‌کند از حزب توده تا جبهه ملی مرحوم مصدق. تازه جبهه ملی که بهترین‌شان بود زمانی که سرکار آمد آنقدر اقتدار گرا بود که تحمل شاه را هم نداشت و مجلس را منحل کرد. با اینکه می‌خواست خدمت کند و با ملی کردن نفت به منافع ملی کمک کند. با یک روش غیردموکراتیک حتی اگر منافع ملی را هم تضمین کنید پایدار نخواهد بود و کوتاه مدت است. مصدق حتما باید درباره ملی کردن نفت با شاه گفتگو و مفاهمه میکرد و به شاه می‌باوراند که او میخواهد نفت را به نام شاه ملی کند و نه به نام خودش و سعی می‌کرد حمایت و همکاری شاه را جلب کند. باید می‌گفت که چه کنیم که نفت به نام تو ملی شود و باشاه وارد گفت‌وگو می‌شد. شاه جوان ناآزموده و تحصیل کرده غرب بود که بسیار آمادگی داشت در بازی‌های دموکراتیک شرکت کند. اما بازیگران دهه 20 که همگی مدعی بودند که دموکرات هستند کاری کردند که شاه از بازی دموکراتیک اخراج شد و او هم با یک قدرت خارجی هماهنگ شد و به عبارتی با زور فدراسیون به بازی برگشت. شاه قبل از کودتا حاضر بود به عنوان یک بازیگر در کنار بقیه بازی کند، ولی با هیاهو اخراج شد و او را سوق دادند به سمت دیکتاتوری. این یعنی بازیگران دهه 20 روح دموکراسی درونشان و در رفتارشان جریان نداشت و دموکراسی را در هیاهو و به خیابان رفتن و تظاهرات کردن می‌دیدند؛ دموکراسی را در تعداد رومه هایی می‌دیدند که فقط به هم فحاشی می‌کردند و اتهام می‌زدند.
از مهمترین ویژگی‌های افراد دموکراتیک، توان دیالوگ و مهارت عقب نشینی است. در غرب کار مهم احزاب همین است. مهارت گفتگو و عقب نشینی، مهارت صبر و عذر خواهی. احزاب، دانشگاهی برای تربیت ت مدار با این ویژگی‌ها هستند. اینها مهارت‌های دموکراتیک است، نه اینکه بیاییم در خیابان جلو مجلس و بگوییم مجلس اینجا است که مردم هستند و با این حرف مجلس را بی اعتبار کنیم. با بی‌اعتبار کردن مجلس اصل بازی دموکراتیک را به هم می زنیم. با این نگاه دهه 20 دهه گذار به دموکراسی نبود و دهه دیکتاتوری بود. دهه‌ای که به کودتا انجامید. اگر احزاب در این دهه گفتگو بلد بودند نباید کاری میکردند که به کودتا بیانجامد. باید با مذاکره مسیر دموکراسی را باز می‌کردند، اما رقابت‌ مخرب احزاب و اقتدارگرایی‌شان به جایی انجامید که یک راه حل ماند آن هم کودتا بود. حتی اگر حزبی وجود نداشته باشد، قدرت تحمل مخالف و کوتاه آمدن در مقابلش و مهارت گفتگو با دشمن نشان می‌دهد که یک سیستم ظرفیت دموکراسی دارد. با این نگاه دهه 50 از دهه 40 هم دموکرات تر است. و باز بر همین اساس امروز یکی از بهترین زمان‌ها برای گذار به دموکراسی است. به نظر من از تحولات سال 88 به بعد ما در حال طی کردن یکی از بهترین دورانهای گذار به دموکراسی هستیم. دموکراسی وقتی رخ می‌دهد که انفرادها و هویت‌های منفرد در جامعه حضور و نقش داشته باشند، نه احزاب و ایدئولوژی ها و مقامات ی و رهبران کاریزما و یا گروههای شورشی. در جامعه دموکرات تک تک افراد، شخصیت منفرد، نگاه و ایدئولوژی و انتظارات خاص خود، و مهارت‌های یاد را دارا هستند. و دقیقا الان جامعه ما در دوره ای است که انفرادها و هویت‌های منفرد دارد شکل می‌گیرد و هرکس احساس می‌کند به اندازه یک حزب یا یک رهبر ی و یا حتی کل حکومت، قدرت دارد.


ایران فردا: به نظر میرسد تعریفی که از دموکراسی دارید با تعاریفی که عموما از آن مطرح می‌شود کمی متفاوت است.
رنانی: بله، اگر بخواهیم دسته بندی کنیم چند شاخص عمده وجود دارد که به معنی رسیدن به دموکراسی نیست اما نشان می‌دهد ما در مسیر هستیم. در تعریف از دموکراسی یکسری شاخص‌های کلاسیک داریم: اول، قانون اساسی شفاف وجود داشته باشد و دولت مدرن مستقر باشد یعنی حتی اگر دولت اقتدار گرا باشد در چارچوب قانون سرکار آمده باشد؛ دوم، تفکیک قوا وجود داشته باشد؛ سوم، رابطه شهروندان و حکومت تعریف شده باشد؛ چهارم،گردش قدرت وجود داشته باشد. توجه داشته باشیم که این گردش قدرت تنها یکی از ابزارهایش انتخابات است و می‌تواند انتخابات نباشد، به عبارت دیگر انتخابات معیار دموکراسی نیست و تنها یکی از ابزارهایی است که ما گردش قدرت را ساماندهی می‌کنیم، می‌توان ابزارهای دیگری برای گردش قوا طراحی کرد مثلا به نوبت یا بر اساس شیروخط یا بر اساس، یا بر اساس یک سری ضوابط حرفه‌ای و تخصصی. و شاخص پنجم این‌که احزاب، حضور فعال داشته باشند و خودشان به قواعد دموکراسی مم باشند. ششم، مطبوعات آزاد وجود داشته باشد و البته برخی قواعد فرعی دیگر.
اما اگر همه اینها باشد ولی ذهن‌ها دموکرات نباشد فایده ندارد. اینها ابزارهای دموکراسی‌‌اند که اگر دست آدمهای غیر دموکراتیک باشد بی فایده است. در ایران، هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب اینگونه بوده است یعنی ابزارها و روش‌ها تا حدودی دموکراتیک بودند اما آدم‌ها دموکرات نبودند و بنابراین روح دموکراسی حاکم نبود. دموکراسی یعنی تحولاتی که ابتدا در ذهن افراد رخ می‌دهد و بعد به فرهنگ، رفتار و در نهایت به نهادها منتقل می‌شود. این رابطه، البته دوطرفه است. نکته مهم این‌جا است که اگر تحول از نهادها شروع بشود و به رفتار و فرهنگ و ذهن مردم منتقل نشود دموکراسی رخ نمی‌دهد. به عبارت دیگر ما از تحول اذهان به دموکراسی خواهیم رسید اما برعکسش وما می‌تواند درست نباشد. داستان ما از زمان مشروطه همواره همین بوده است. ابتدا قانون اساسی و نهادها را تغییر می‌دادیم و آنها را تا حدودی دموکراتیک می‌کردیم اما این تغییر و به فرهنگ و ذهن‌ها منتقل نمی‌شد و بنابراین به تدریج همان نهادهای دموکراسی هم در خدمت دیکتاتوری قرار می‌گرفتند.
پس در مرحله اول تحول ذهنی و در مرحله دوم تحول در الگوهای رفتاری لازم است. باید مهارت دیالوگ یا هم‌شنوی داشته باشیم، هم‌شنوی یعنی من می‌آیم که تو را بشنوم و متناسب با درک‌ام از گفته‌های تو، خودم را تغییر بدهم. همشنوی (دیالوگ) با گفتگو تفاوت دارد، گفتگو یعنی من میایم که بگویم و تو را تغییر بدهم! و تو هم آمده‌‌ای که بگویی و مرا تغییر بدهی. اما در هم‌شنوی هر دو طرف می‌آیند که بشنوند و خودشان را بهبود بدهند. این‌ ویژگی‌ها و الگوها نخست در اندیشه شکل می‌گیرد. در الگوهای رفتاری هم باید روادار باشیم. رواداری مهم‌ترین تحول در دموکراسی است. رواداری یعنی من مرکز عالم نیستم ممکن است حق دست دیگران باشد و من فقط بخشی از حقیقت را دارم. پس‌از رواداری، مدارا اتفاق می‌افتد، یعنی من بتوانم با آنانی که قبول ندارم و یا حتی دوستشان هم ندارم کار کنم، رواداری رفتار ذهنی و مدارا رفتار عملی است.
گام بعدی قدرت عذر خواهی در کلام و مهارت عقب نشینی در عمل است. به محض اینکه این ویژگیها در مردم رخ داد میتوان تاثیراتش را مثلا در احزاب دید. چنین مردمی، دیگر در احزاب دنبال حذف دیگری نیستند و رقابت همکارانه دارند. وقتی جامعه‌ای رواداری ندارد، فردی که در آن کنشگر حزبی می‌شود، حزبش را مرکز عالم و ایدئولوژی‌اش را برتر از سایر ایدئولوژی‌ها می‌داند. و البته تحول فکری و رفتاری به حوزه ت و اقتصاد منتقل می‌شود. مثلا در حوزه اقتصاد این توانایی‌ها باعث می‌شود افراد بتوانند شرکت سهامی و بنگاه‌های بزرگ شراکتی تاسیس کنند. شرکت سهامی نمونه‌ای از دموکراسی است، شرکت سهامی معادل اقتصادی حزب است در ت. پس این که در یک کشور شرکت سهامی خیلی بزرگ شکل نمی‌گیرد و اکثر شرکت‌ها کوچک و خانوادگی هستند، نشانه این است که آن جامعه هنوز دموکرات نشده است. دقت کنید که در ایران بیش از ۹۵ درصد بنگاهها و شرکت‌های ثبت شده، کوچک مقیاس و خانوادگی هستند.
ایران فردا: این ویژگیها در جامعه‌ای مانند ایران چگونه به وجود می‌آیند؟
رنانی: دموکراسی ریشه در خانواده دارد. خانواده دیکتاتور جامعه دیکتاتور می‌پروراند. بخش اعظم خانواده های ایرانی تا پیش از این دیکتاتور بوده‌اند و هم‌شنوی در این خانواده‌ها معنا ندارد. عموما پدرسالار و یا اگر مادر به دلایل مختلف، موقعیت اجتماعی و یا شرایط شخصی ویژه‌ای دارد، مادرسالار است. در این خانواده بازی دموکراسی شکل نمی‌گیرد.
اما من معتقدم تحول در حال رخ دادن است. جامعه از دو مسیر دموکرات میشود: مسیر اول تربیت کودک در خانواده و مسیر دوم ویران کردن منابع اقتدار .
ایران فردا: آموزش و تحول والد ها بسیار کند است و تقریبا این راه  در کوتاه مدت بسته است، یعنی پدران و مادرانی که خودشان در خانواده‌ای دیکتاتور بزرگ شده اند طبیعی است که نتوانند فرزندانی دموکرات تربیت کنند. در مورد راه دوم چه باید کرد؟
رنانی: بله، تغییر والدها ممکن است سال‌ها و چندین نسل طول بکشد. راه دوم یعنی راهی که در آن منابع اقتدار ویران شود راه نزدیک‌تری است. در این راه مهمترین تحول دموکراتیک این است که تحولات ساختاری رخ بدهد به گونه‌ای که منابع اقتدار در خانواده، در جامعه و در حکومت از انحصار خارج شود و هم‌وزن شوند و توزیع اقتدار عادلانه تر بشود. دموکراسی زمانی واقعا محقق می‌شود که همه بازیگران سهم نسبی اقتدار مناسبی داشته باشند.
ایران فردا: حالا آیا شما معتقدید که در حال حاضر منابع اقتدار در خانواده، در جامعه و در حکومت تضعیف و از انحصار خارج شده است؟
رنانی: بله یا تضعیف شده اند یا در حال تضعیف شدن هستند. ببینید به طور کلی گروه‌های مرجع اجتماعی شامل گروه‌های مرجع سنتی و دینی، فکری، علمی و تخصصی، کنشگران مدنی و سرمایه های نمادین هستند. این گروه‌های مرجع هستند که منابع اقتدار اجتماعی را می‌سازند. ادعای من این است که بعد از انقلاب همه منابع اقتدار در خانواده و جامعه و حکومت دستخوش تغییر شده و در حال تکثیر شدن، تضعیف شدن و شکسته شدن است.
در خانواده منابع اقتدار، شامل قدرت فیزیکی، پول و سنت ها است یعنی این سه منبع به اعضای خانواده اقتدار می‌دهند. مثلا سرپرست خانواده از طریق اعمال خشونت (قدرت فیزیکی) و یا کنترل منبع مالی و یا با استفاده از سنت و قانون اقتدار خودش را مستقر میکند.
در حوزه حکومت اصلی‌ترین منشا اقتدار، همان قانون است که به حکومت انحصار اعمال خشونت را می‌دهد. این انحصار خشونت است به قانون، تضمین اجرا یا اقتدار می‌دهد. همچنین منبع قدرت اقتصادی یعنی منابع و درآمدهای عمومی و نحوه مصرف آنها نیز در دست حکومت است. در ایران رسانه عمومی هم یک منبع اقتدار است، مشروعیت قانونی و اقتدار اقتصادی و اقتدار رسانه‌ای، منابع اصلی اقتدار در حکومت هستند. در جمهوری اسلامی کاریزمای دینی و ی هم به آنها اضافه شده است.
معتقدم بعد از انقلاب در میزان اقتدار تمامی این منابع، تحول اتفاق افتاده است. در خانواده، شکاف بین زن و مرد و شکاف بین فرزند و والدین، از نظر زور فیزیکی کاهش پیدا کرده است. امروزه معمولا بیشتر مشاغل غیریدی هستند که قدرت بدنی لازم ندارند بنابراین معمولا به لحاظ جثه و قدرت بازو اختلاف فاحشی بین زن و مرد نیست. این یکی از منابع ا قتدار است که از دست مردان خارج شده است.
دومین منبع اقتدار در خانواده، انحصار منابع اقتصادی است که معمولا در دست پدر بوده است. در ایران 40 سال است که تورم دو رقمی داشته ایم، بنابراین قدرت خرید خانوار دایما در حال کاهش بوده است. از سوی دیگر رفتن ن به دانشگاه و ورود آنها به بازار کار، باعث شده که هم قدرت اقتصادی مردان کاهش یابد و هم بخشی از درآمد، توسط ن به خانواده وارد شود. در واقع فشارهای اقتصادی ناشی از چهل سال تورم دو رقمی باعث شده است که مردها افکار سنتی خود را تعدیل کنند و حساسیت‌شان را نسبت به تحصیل و اشتغال ن کاهش بدهند و راه برای ن برای ورود به دانشگاه و به بازار کار و کسب درآمد بازتر شده است. با مشارکت ن در تامین منابع مالی خانواده، انحصار اقتصادی پدر در خانواده شکسته شده است. هنجارهای سنتی و مذهبی هم به دلیل گسترش فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی و تنوعی که جامعه مدرن ایران پیدا کرده است و باسواد شدن بخش اعظم جامعه، تضعیف شده است.
همچنین به علت عملکرد نامناسب برخی از ان، اعتبار ت و به تبع آن اعتبار مرجعیت دینی کاهش پیدا کرده و مراجع موقعیت سابق را ندارند، بخش بزرگی از مردم اصولا دیگر تقلید نمی‌کنند و ارتباطی با مراجع ندارند و به شکل عادتی و عرفی رفتار دینی دارند، همه اینها مراجع و هنجارهای سنتی را تضعیف کرده است. بنابراین یکی از مراجع اقتدار که نهادهای دینی بوده اند نیز اکنون اقتدارشان شدیدا کاسته شده است.
بنابراین ما در این 40 سال از یک سو با روند کاهش اقتدار در خانواده روبه‌روییم. این مهمترین زمینه گسترش دموکراسی یعنی تمرین دموکراسی در خانواده است. دموکراسی با برابری رای‌ها (حق رای برابر) اغاز می‌شود و در خانواده عموما برابری رای وجود نداشته است. امروزه در خانواده حتی کودکان حق رای دارند و گاهی حق وتو دارند و این مهمترین گام دموکراسی است، چون دموکراسی حقیقی تنها با گفتن "یک فرد، یک رای" رخ نمی‌دهد. البته که داشتن رای و برابری حقوق برای هر فرد، گام اول دموکراسی است اما حقیقت دموکراسی این است که اقتدارها به هم نزدیک و برابر شوند.
در حوزه اجتماع هم منابع اقتدار مذهبی به دلایلی که گفتیم تضعیف شده‌اند و گروه‌های مرجع مذهبی مرجعیت سابق را ندارند و قدرت تحمیل اقتدار را از دست دادند. منابع مرجعیت سنتی اقتدار مثل فرهنگ، آداب و رسوم و گروه‌های مرجع سنتی مثل روسای قبایل و شیوخ محلات و با گسترش جامعه مدرن جایگاه خودشان را از دست داده‌اند، گسترش رسانه ها هم به این از دست رفتن اقتدار سنتی کمک کرده است.
مرجعیت گروه‌های علمی، فکری و تخصصی هم به دلایل مختلفی تضعیف شده است. ورود موجی از فارغ التحصیلان در همه حوزه ها به جامعه باعث شده است که تعداد نخبگان هر حوزه فراوان شود و با ورود هر نخبه‌ای قدرت نخبگان دیگر کاهش پیدا می‌کند؛ بنابراین مرجعیت تخصصی و علمی که سابق بر این به تعداد کمی محدود می‌شد امروز در حال شکسته شدن است. حتی نهادهای علمی هم به علت وجود نهادهای رقیب قدرت خود را از دست دادند و فراوانی دانشگاه‌ها مرجعیت آنها را کاهش داده و دیگر مرجعیت سابق در سطح اجتماعی را ندارند.
اما در مورد گروه چهارم یعنی سرمایه‌های نمادین و گروه‌های مرجع کنشگر مدنی هم، کاری که جمهوری اسلامی کرده این بوده که در هیچ زمینه‌ای اجازه نداده چهره‌های برجسته دارای قدرت اجتماعی و ی شوند و مانع بروز و شکل‌گیری سرمایه‌های نمادین شده است. قدرت مراجع تقلید که بخشی از آن توسط جامعه تضعیف شده بود، بخش دیگرش توسط حکومت تضعیف شده است. در جامعه امروز ما دیگر قدرت کاریزماتیک وجود ندارد و افراد کاریزما نداریم یا بسیار محدودند؛ در حالی که در گذشته دهها کاریزمای ملی و صدها کاریزمای محلی، قومی و منطقه‌ای قابل شناسایی بودند. یکی از عوامل از دست رفتن این کاریزماها، در وهله اول برخورد حکومت و اجازه ندادن به قدرت گیری افراد در هر حوزه‌ای است، و سپس افزایش دانش عمومی و تخصصی است که موجب شده کسی به راحتی نتواند خودش را مرجع معرفی کند و دیگر حتی مراجع تقلید هم نمی‌توانند با یک حکم موجی در جامعه ایجاد کنند و در سایر حوزه‌ها هم قدرت مراجع و اشخاص نمادین و کاریزما از بین رفته است. اگر هم شخصیت کاریزمایی وجود دارد به دلیل کاریزمای باقی مانده از دوران انقلاب است یا کاریزمای شکل گرفته در نسل قبلی است. اگر این کاریزماها با مرگ طبیعی از صحنه بازی کنار بروند جامعه دیگر شخصیت کاریزما ندارد و هیچ قدرت باز دارنده‌ای که دارای اقتدار انحصاری باشد وجود نخواهد داشت و بنابراین جامعه در همه حوزه‌ها می‌تواند بدون برخوردن به مانع کاریزماها، دست به اصلاحات بزند؛ و دموکراسی چیزی نیست جز امکان اصلاح مستمر.
بسیاری از موانع در گذار به دموکراسی ناشی از افراد دارای قدرت کاریزماتیک بوده است . حذف این کاریزماها یعنی شروع تحول در کنشگران مدنی. یعنی زمانی که افراد کاریزما قدرت شخصی‌شان را از دست می‌دهند، گروه‌های کنشگر مدنی که متکی به فرد نیستند به تدریج جای کنشگران مدنی فردی و کاریزماتیک و سنتی را میگیرند و تکثر اجتماعی پدید می‌آید. امروزه شبکه» قدرت دارد و قدرت شبکه» یعنی قدرت فرد و دموکراسی واقعی در شبکه شکل می‌گیرد. بنابراین در سطح اجتماعی هم اقتدارها در حال فرو ریزی است و کسی انحصار اقتدار ندارد که بتواند مانع فرایندهای دموکراتیک و برابری حقوق شود. تضعیف و تکثیر منابع اقتدار در سطح جامعه همان دموکراسی واقعی است که به معنی هم وزنی افراد جامعه است. و این در جامعه ما در حال رخ دادن است، یعنی دیگر نظر یا رای یک فرد خاص نمی‌تواند پویش‌های اجتماعی را در هم بکوبد.
البته سرمایه‌های نمادین وجود دارند و تفاوتشان با افراد کاریزماتیک این است که ما به سرمایه‌های نمادین احترام میگذاریم و افتخار می‌کنیم و نیز به آنها احتیاج داریم، اما کاریزماها غیر از احترام و افتخار، برای ما مقدس هم هستند. ما ممکن است دست کاریزماها را ببوسیم اما با وجود احترام و افتخار، دست سرمایه‌های نمادین مانند استاد شجریان را نمیبوسیم و در موقع وم می‌توانیم او را نقد بکنیم. پس سرمایه‌های نمادین در سطح جامعه باقی می‌مانند اما آنچنان قدرت ندارند که بتوانند مانع تحول شوند.
 در حوزه حکومت گرچه اقتدار قانون و نیروی نظامی همچنان باقی است اما مطلقیت گذشته خود را به چند علت از دست داده است. اول، حضور رسانه ها و فناوری اطلاعات و دوم، افزایش اگاهی جامعه به علت تحصیل کردگی بخش زیادی از جامعه. یعنی مانند گذشته نیروهای قانونی و نظامی نمی‌توانند به هر نحوی عمل کنند و توسط شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شوند و نظارت می‌شوند. پس اقتدار فراقانونی نیروهایی که دارای انحصار قدرت هستند به سرعت در حال فروریزی است. اعمال اقتدار در حوزه قانون و دموکراسی جز این نیست که هیچ خشونتی اعمال نشود جز در چاچوب قانون.
از سوی دیگر سهم منبع اقتصادی دولت در ایران که نفت بوده در حال کاهش است و دولت دیگر با دست باز نمی‌تواند در هر حوزه‌ای که خواست پول پخش کند و اقتدار بازآفرینی کند و ناچار است دست‌اش را به سوی بخش خصوصی دراز کند. در گذشته دولت هر پروژه‌ای که می‌خواست و به هر نحوی اجرا می‌کرد اما امروز بدون مشارکت بخش خصوصی نمی‌تواند پروژه اجرا کند و اقتدار اقتصادی حکومت از بین رفته است.
پس میبینیم که در همه حوزه ها اعم از خانواده، جامعه وحکومت، منابع اقتدار در حال تضعیف است و هیچ سازوکاری بهتر از این یعنی هم ارز شدن گروه‌های مختلف در جامعه نمی‌تواند به بسط دموکراسی کمک کند. بنابراین دموکراسی واقعی همین است که اکنون در جامعه ما در حال رخ دادن است. جامعه ما همانگونه که در انقلاب مشروطه به شکل صوری به حکومت قانون دست یافت ولی دیکتاتوری همچنان وجود داشت پس از انقلاب اسلامی هم ما به شکل صوری مطابق قانون اساسی دارای نظام دموکراتیک و انتخاباتی شدیم ولی همچنان دموکراسی واقعی نبود. به عبارت دیگر از سمت گروه های مرجع و اقتدارهای که آن زمان حضور داشت در نحوه ورود دموکراسی اعمال نفوذ شد و یک دموکراسی صوری معوج وارد قانون اساسی شد. در عمل هم این دموکراسی به شکل ناهنجاری اجرا شد. اما امروز چون اقتدارها در همه حوزه ها در حال فرو ریختن است بستر جامعه برای حرکت به سمت دموکراسی واقعی آماده‌تر است؛ گرچه هنوز ساختار قانونی اجازه نمی‌دهد که این دموکراسی تکثیر شده در بطن جامعه در حوزه ت منعکس شود و همان قانون معوج مصوب شده، اجازه نمی‌دهد تا انفرادها بتوانند دموکراسی را از سطح انتخابات به سطوح تصمیم‌گیری ی منتقل بکنند، اما دست کم در جامعه، منابع اقتدارآفرین از دست رفته اند و جامعه مهیا است برای یک بازی دموکراتیک. این وضعیت تا زمانی ادامه دارد که جامعه بیشتر قدرت بگیرد و به نحوی حکومت را وادار کند تا با اصلاح قانون و دموکراتیک کردن قانون اساسی ماهیت دموکراتیک خودش را وارد نظام ی بکند.
آنچه در سالهای پس از انقلاب در جامعه ما اتفاق افتاده یک تحول دموکراتیک طبیعی و درونی بوده است این در حالی است که فعالین ی ما چون می‌بینند که این دموکراسی در سطوح ی رخ نمی‌دهد گمان می‌کنند که جامعه ما به سمت دموکراسی حرکت نکرده ولی جامعه ما در عمق در حال دموکراتیک شدن بوده است. شاید جامعه ما به شکل صوری در این 40 سال به سمت دموکراسی حرکت نکرده اما به شکل ماهیتی و حقیقی به سمت دموکرات شدن در حرکت بوده است.
ایران فردا: و به عنوان آخرین سوال، تحولات اقتصادی در ایران پس از انقلاب را تا چه اندازه در روند گذار به دموکراسی موثر می‌دانید؟
رنانی: هرچه دولت ها قدرت مداخله‌شان در اقتصاد کاهش پیدا کند زمینه های دموکراسی تقویت می‌شود. واگذاری قدرت به نیروهای بازار یک تحول دموکراتیک است. در اکثر کشورهای دموکراتیک میبینیم که آزادی اقتصادی شرط لازم برای آزادی ی بوده است اما برعکس آن صادق نیست.
ما بعد از انقلاب با چند روند همزمان مواجه شدیم : اول، گسترش طبقه متوسط که در سالهای بعد از جنگ با سرعت بسیار زیاد رخ داد و البته در 10 سال اخیر این طبقه تحت فشار قرار گرفته و تا حدودی لاغر شده است. وجود طبقه متوسط زمینه‌ی لازم برای گسترش دموکراسی است. اگر قدرت را به صحنه بازی ماهی‌ها در دریا تشبیه کنیم، با گسترش طبقه متوسط، دلفین‌ها تکثیر میشوند، یعنی نهادهای مدنی و نهادهای کوچک مقیاس قدرت مانور پیدا میکنند. طبقه متوسط می‌تواند بازار سازی کند یا آن را تحت تاثیر قرار دهد و همین قدرت اقتصادی زمینه کسب قدرت ی را هم فراهم می‌کند. اما تحولی که در سالهای اخیر رخ داده شکاف شدید ثروت بوده و این باعث شده که نهنگ‌هایی هم به وجود بیایند یعنی پیدایش قدرت های اقتصادی کلان در بخش خصوصی. بخشی از این موضوع می‌تواند ناشی از فساد، بخشی ناشی از رانت‌ها، بخشی ناشی از ناکارآمدی نظام اداری و نظایر این است. نتیجه‌اش پدیداری نهنگ‌هایی در حوزه اقتصادی است و ‌این نهنگ‌ها می‌توانند هم‌آوردی بکنند با قدرت حکومت. بنابرای اگر تا 10 سال پیش طبقه متوسط در حال گسترش بود، با شکاف طبقاتی که ایجاد شده ما شاهد غول های اقتصادی در بخش خصوصی هستیم و این به معنی تفویض اختیار از سوی حکومت به جامعه است که قدرت اجتماعی، اقتصادی و ی می‌آفریند. از آن گذشته گسترش طبقه متوسط اقتصادی و افزایش درآمد طیف گسترده‌ای از جامعه بعد از جنگ به جامعه این امکان را داد که نظام آموزشی به روستاها هم گسترش پیدا کند و روستاییان هم بتوانند فرزندانشان را به دانشگاه بفرستند. این موجب گسترش طبقه متوسط فرهنگی و اجتماعی می‌شود، بنابراین افزایش قدرت خرید طبقه متوسط به گسترش حجم طبقه متوسط فرهنگی می‌انجامد، در نتیجه نهادهای فرهنگی بیشتری تشکیل میدهد و در بزنگاه‌های تاریخی قدرت مدنی بالاتری برای مقابله با دست اندازی و انحصارگرایی‌های حکومت خواهد داشت. بنابراین از هر منظر که نگاه کنیم تحولات اقتصادی زمینه ساز بسط حقیقی دموکراسی در ایران بوده است.
ایران فردا: بسیار از شما متشکرم.

 


✍ مارک گرین
نشنال اینترست 

بسیاری از دانشمندان علوم ی که کنت والتز شاید برجسته‌ترین آن‌ها باشد معتقد‌اند یک ساختار جهانی دو قطبی امن تر است، اما واقعیت این است که این ساختار دو قطبی قبل از صلح وستفالن خود منشا جنگ‌های بزرگ بوده است. شاید به همین دلیل است که ریچارد هاس نظری مخاف نظر والتز دارد و معتقد است صلح واقعی در ساختار چند قطبی محقق می‌شود.

والتز اظهار داشت که خود جنگ سرد اثبات ثبات در جهان دو قطبی بود. با این حال، جنگ سرد چندان هم سرد نبود. تنها در جنگ کره بیش از سه میلیون نفر جان خود را از دست دادند، جنگی که به وضوح بخشی از مبارزه شرق و غرب در راستای جنگ سرد بود

بطور کلی در طول تاریخ ساختار دو قطبی فرصت برای جنگ‌هایی در مقیاس ناگوارتر همواره ایجاد شده خواه این جنگ، جنگ جهانی اول یا جنگ جانشینی اسپانیا بوده باشد. اکنون خاورمیانه دو قطبی نیز چنین نگرانی را ایجاد می‌کند. در پی بسیاری از درگیری‌های بزرگ، این فرسودگی کشورها بوده که منجر به امضای معاهدات صلح شده است. با گذشت زمان، کشورها و رهبران آنها کمتر به مشروعیت ایجاد شده به واسطه معاهدات صلح اعتماد می‌کردند و بیشتر برای تضمین بقای خود و پیشبرد منافع‌شان به دنبال موازنه قوا می‌رفتند. 

به تدریج موازنه قوا منجر به ائتلاف کشورهای همسو شد به طوری که ساختار چند قطبی به ساختار دو قطبی بازگشت. آنچه پس از آن، گاه و بیگاه عامل یک جنگ بزرگ شد. از زمان انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ به قدرت رساند، ایران از طریق نیروهای شبه نظامی مانند حزب الله تلاش کرده با ایدئولوژی انقلابی خود نفوذ‌ش را فراتر از مرزهای‌اش گسترش دهد. 

طی چهار سال گذشته ساختار منطقه‌ای خاورمیانه به شدت دو قطبی شده است. محققان در مؤسسه مطالعات بین المللی استراتژیک، در مقاله‌ای نتیجه می‌گیرند که جمهوری اسلامی ایران موازنه نیروهای مؤثر در خاورمیانه را از یمن و عراق گرفته تا سوریه و لبنان به نفع خود تغییر داده است. اکنون اسرائیل و عربستان سعودی همکاری نظامی و اطلاعاتی علیه ایران دارند، و با مصر و اردن در حال تشکیل یک بلوک مخالف جمهوری اسلامی هستند.

خاورمیانه از لحاظ ساختاری به منطقه‌ای دو قطبی تبدیل شده و بدین ترتیب بستر برای یک درگیری بزرگ آماده است. من با والتز مخالفم که ساختار دو قطبی صلح را به ارمغان می‌آورد برعکس واقعیت این است که جنگ سرد شرایط به مراتب خطرناک‌تری از آنچه والتز تصور می‌کند به وجود می‌آورد. به این معنا که در یک ساختار دو قطبی در حال ظهور مانند آنچه امروز در خاورمیانه شاهد آن هستیم، باید اقداماتی را که رهبران کشورها در حال انجام آن هستند را هم در نظر داشته باشیم تا از بدترین اتفاق ممکن جلوگیری کنیم.

تجزیه و تحلیل استراتژی اولیه آمریکا در طول جنگ سرد رقابتی از اسلحه و اتحاد را نشان می‌دهد که در نهایت منجر به مرگ میلیون‌ها نفر در جنگ‌های کره، ویتنام، آفریقا و جاهای دیگر شد. سرانجام، با سفر ریچارد نیکسون به مسکو، تلاش برای تنش‌زدایی آغاز شد. با این حال، تنش‌زدایی برای جلوگیری از شوروی بازدهی اندکی داشت و در نهایت با پاسخ رونالد ریگان به حمله شوروی به افغانستان پایان یافت. 

آنچه به دکترین ریگان معروف شد در چارچوب استراتژی مهار، تقابل و عقب نشینی اجرا می‌شد. رئیس‌جمهور رونالد ریگان با استقرار موشک‌های پرشینگ دو در اروپا، ساخت سیستم‌های دفاع موشکی، حمله به گرانادا برای متوقف کردن کمونیست‌های کوبایی و حمایت از شورشیان ضدکمونیست در سراسر جهان در مقابل شوروی ایستاد. وی تقریباً دو میلیارد دلار به مجاهدین افغان برای نبرد با شوروی در افغانستان اختصاص داد. اتحاد جماهیر شوروی توان مقابله با تحریم‌ها و ت مهار آمریکا که مبتنی بر تجهیزات پیشرفته واشنگتن بود را نداشت. در کمتر از یک سال از دوره ریاست جمهوری ریگان، دیوار برلین سقوط کرد.

به نظر می‌رسد دکترین فعلی ترامپ نیز دقیقا بر همین اساس است. رئیس جمهور دونالد ترامپ نیز مانند ریگان، نشان داد که به دنبال آن است تا با ت فشار و تحریم و پرهیز از رویارویی مستقیم نظامی با ایران مواجه شود. ترامپ نیز مانند ریگان، مایل است از قدرت آمریکا استفاده کند. تصمیم وی برای ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس به عنوان مغز متفکر نیروهایی در منطقه، در همین راستا بود. ترامپ نیز مانند ریگان، پس از حملات سپتامبر به تأسیسات نفتی عربستان، واکنشی نشان نداد. علی رغم برخوردهای متعدد، خطر جنگ به حداقل رسیده. ت مهار همان چیزی است که ما امروز برای کنترل خاورمیانه دو قطبی به آن نیاز داریم. 

کانال مطالعات آمریکا

nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/containment-correct-strategy-bipolar-middle-east-121201


اسفندیار خدایی
وارد مغازه‌ای شدم؛ دو نفر در حال گفتگو درباره کرونا بودند. یکی می‌گفت: "خدا بزرگه و عمر هم دست اوست چه ما رعایت کنیم یا رعایت نکنیم". دیگری جواب داد: "این حرفها چیه؟ کرونا یک مسئله علمی است، نه مسئله دینی. اگر خدای شما بزرگ بود، کرونا از قم وارد کشور نمی­‌شد و مسجد و نمازجمعه و حتی خانه کعبه را تعطیل نمی­‌کرد. امروز عصر علم و عقل است، دوره خرافات و دین و جادو دیگر تمام شده. خوشحالم که کرونا کسانی که با دین و خرافات سر مردم کلاه می‌گذاشتند و دکان بازار درست کرده بودند، را رسوا کرد. امروز امید ما برای درمان کرونا به مدعیان دین نیست. امید ما به این اروپایی­ها و آمریکایی­های کافر است که شاید دارو یا واکسنی برای کرونا پیدا کنند. تا کی ما با این حرفها که خدا بزرگه، خودمان را گول ب­زنیم؟"

این سخنان مرا به فکر فرو برد. اول با خودم گفتم ویروس کرونا باقیمانده دین مردم را هم به باد داد. آیا ما اشتباه فکر می‌کردیم که خدا بزرگ است؟ یا ما خدا را با بت‌هایی که در ذهن ما  ساخته‌اند، اشتباه گرفته‌ایم. مدتی با خودم کلنجار رفتم که بالاخره خدا این روزها کجاست و چرا خود را پنهان کرده است؟ به یاد حرف بابا طاهر افتادم که: (به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بینم). شاید عیب از چشمان ماست که او را نمی‌بینیم. اگر این‌طور باشد هر دو نفر بالا در اشتباهند‌. اولی به دینی معتقد است که خرافات است و دومی در درک معنای خدا راه را به اشتباه رفته، گرچه به درستی دین خرافاتی را رد کرده است و یک قدم به خدای واقعی نزدیکتر شده است.

کرونا خواسته یا نخواسته به ما نشان می‌دهد که خداهایی که ما را مشغول کرده­‌اند، قلابی و دروغین هستند. کرونا آمده است که برخی بت‌هایی که ما با دستان خود درست کرده‌­ایم را بشکند و به ما نشان دهد که خدا بزرگتر است از آنچه که مدعیان در دکان­‌بازارشان می‌­فروشند. کرونا همچون قحطی مصر در زمان یوسف پیامبر، آمده است تا خدایگان آمون را رسوا کند و خدای بزرگ را به ما بشناساند. اگر اینطور باشد، کرونا نه تنها مردم را از خدا دور نمی­کند، بلکه رسالت دارد که نقاب از چهره بت‌ها بردارد و چشمان ما را باز کند که به هر جا بنگریم او را ببینیم.

خدای ما، خدای کرونا هم هست. بزرگ بودن خدا بدین معنی نیست که ویروس کرونا بیمار نکند، آتش نسوزاند و زله خانه­‌ها را خراب نکند و قانون طبیعت بخاطر ما مدعیان دروغین خداپرستی تعطیل شود. خداپرستان ما به دروغ می­گویند خدا بزرگ است اما به بتهای کوچک و بزرگی دل می‌بندند که با دست خود درست کرده­‌اند. می­‌گویند خدا بزرگ است اما چاپلوسی ارباب قدرت و ثروت آنها روی بت­‌پرستان جاهلیت را سفید کرده است. مغرورانه گمان می­کنیم چون به زبان می‌­گوییم خدا بزرگ است، از همه مردم دنیا برتریم و برای خوشبختی مردم دنیا نسخه می­‌پیچیم و انتظار داریم آنها روش زندگی و سیستم اقتصادی و نظام ی ما را الگو قرار دهند.

ما مومنین در خانه­‌هایمان دست به دعا برمی‌داریم و از خدای خیالی یا همان بتی که به دست خود ساخته‌ایم، می‌خواهیم که بالاخره اروپایی‌ها و آمریکائی‌های کافر، داروی کرونا را بسازند تا ما به مسجد برگردیم و برای نابودی‌شان دعا کنیم! اما کرونا بت‌های غرور و خودپرستی ما را می‌شکند و چشمان ما را باز می‌کند تا به معنای دیگری از بزرگی خدا دست یابیم و بدانیم که خدایی که در قفس ذهن‌مان زندانی کرده‌ایم خدای بزرگ نیست. خدای بزرگ فقط مال ما مومنان نیست. خدای همه است، حتی آنان که کافرشان می‌پنداریم.
t.me/EsfandiarKhodaee


جان سوپلدبیر آمریکای شمالی بی‌بی‌سی

در دنیا دو عدد همیشه برای دونالد ترامپ مهم بوده‌اند و او نیز شش دانگ حواسش به آن‌ها بوده است. این دو عدد در ذهن او پیوندی ناگسستنی دارند.

عدد اول میزان محبوبیتش است. اهمیتش هم مشخص است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم و انجام منظم نظرسنجی، همه رئیس‌جمهوری‌ها از هری ترومن به بعد نگران عملکردشان از نظر مردم آمریکا بوده‌اند. چیز عجیبی نیست.

عدد دوم تراز بورس است. در حالی که خیلی از رئیس‌جمهوری‌ها به این عدد توجه کرده‌اند، هیچکس مثل دونالد ترامپ شیفته بازار بورس نبوده است. اگر هم بوده‌اند مرتبا مثل او درباره آن صحبت نکرده‌اند.

محاسبه او این است که روند افزایشی تراز بورس باعث افزایش محبوبیتش خواهد شد، و در انتخابات ماه نوامبر پیروز می‌شود. لذا حتی وقتی که باد در بادبان بورس است جناب رئیس‌جمهور سینه‌اش را پر از باد می‌کند و به امید بالاتر بردن تراز بورس در بادبان وال استریت می‌دمد. و هر بار که تراز بورس به رکورد جدیدی دست پیدا می‌کند، او نیز با ارسال توییتی جشن می‌گیرد - عدد دقیقش ۲۸۰ توییت است. به عبارت دیگر، او در دوره ریاستش هر چهار روز یک بار قربان و صدقه بازار بورس رفته است.

 

اما بروز ویروس کرونا چهار ستون بورس را لرزانده است و تراز بورس در دو هفته گذشته سقوط کرده است. روز دوشنبه شیب این سقوط چنان زیاد شد که مجبور شدند معاملات را برای مدتی متوقف کنند. سقوط ۷ درصدی بازار باعث شد تا کلیه معاملات به مدت ۱۵ دقیقه متوقف شود تا بلکه فعالان بازار بورس بر خود مسلط شوند. آن‌ها هم نفس عمیق کشیدند، بر خود مسلط شدند و بعد از پایان ۱۵ دقیقه بازارها به روند نزولی خود ادامه. دادند.

البته عوامل دیگری نیز باعث پیچیده‌تر شدن معادله شد. مثل کاهش ناگهانی قیمت نفت به خاطر عدم توافق عربستان و روسیه بر سر کاهش تولید. اما وحشتی که به جان بازارها افتاده است واقعی است و صحبت‌های دولت ترامپ نیز دلگرمشان نکرده است.

حمله و ضدحمله

آقای ترامپ معمولا از داخل سنگرش با بحران‌ها روبه‌رو می‌شود. اما ویروس کرونا با هر آنچه که او تا امروز دیده است تفاوت کمی و کیفی دارد.

چه هنگام تحقیقات مولر و چه در زمان استیضاح، او با تعدادی آدم طرف بود که می‌توانست مسخره کند و پاسخ دهد. خودش قطعا معتقد است که ضدحمله‌های خوبی دارد.

اما چطور می‌شود به ویروس حمله کرد؟ مقصر کیست؟ کدام گروه گناهکار است؟ کووید-۱۹ که حساب توییتری ندارد.

 

چیزی که در بحران سلامتی برای مردم و قطعا سرمایه‌گذاران وال استریت اهمیت دارد اطلاعات دقیق است. آن‌ها از دولت انتظار دارند که با استفاده از مدارک علمی خطرات این بحران را مشخص کند و برای عبور از آن برنامه ارائه دهد.

اما دولت در آمریکا تا این لحظه نتوانسته واکنش موثری نشان دهد و پیام‌های ضد و نقیضی صادر کرده است. یکی از مشخصات ثابت ریاست‌جمهوری ترامپ سخنان متناقض او با توصیه‌های مشاوران و کارشناسان بوده است. این بار هم وضع همین است.

او از ابتدای ظهور این ویروس سعی کرده است که آن را کم اهمیت جلوه دهد و آمادگی آمریکا را بزرگ.

او مدعی بود که تعداد مبتلایان به زودی به صفر می‌رسد. ولی چنین نشد. او گفت که کسانی که علامت بیماری دارند اگر حالشان خوب است باید سر کار بروند. ولی نباید بروند. او حتی مخالف پهلو گرفتن کشتی تفریحی گراند پرینسس در آمریکا بود، چون ممکن بود تعداد افراد مبتلا در این کشور را بالا ببرد. او به شبکه تلویزیونی فاکس نیوز گفت "دوست دارم آمار همین بماند. اصلا نمی‌خواهم آمار به خاطر یک کشتی که تازه تقصیر ما هم نیست دو برابر شود."

 

او جمعه پیش هنگام بازدید از مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آمریکا مدعی شد که برای همه کسانی که شاید به کیت تست کرونا احتیاج داشته باشند کیت هست. ولی نیست. تا ۱۹ اسفند تنها از ۸۵۰۰ نفر در آمریکا تست گرفته شده بود، در حالی که تعداد تست‌شدگان در بریتانیا با جمعیتی معادل یک پنجم آمریکا بیش از ۲۰ هزار نفر بود. کارشناسان پزشکی می‌گویند که تعداد واقعی افراد مبتلا به مراتب بیشتر از آمار رسمی است.

سوالی که مطرح است این است که دلیل این اظهارات ضد و نقیض چیست؟ آیا آقای ترامپ قبای ریاست‌جمهوری را کنار گذاشته است و از همین حالا در ظاهر نامزد انتخابات وارد صحنه شده است، یا صرفا می‌خواهد مانع نگرانی جامعه آمریکا شود؟

تاثیر پیام‌های متضاد

روز دوشنبه که تراز بورس در سقوط آزاد بود، آقای ترامپ در توییتر مدعی شد که "سال گذشته ۳۷ هزار آمریکایی به خاطر آنفلوآنزای معمولی مردند. میانگین سالانه بین ۲۷ هزار و ۷۰ هزار است. چیزی تعطیل نمی‌شود، زندگی و اقتصاد در جریان است. در این لحظه ۵۴۶ مورد ابتلا داریم و ۲۲ مورد هم مرگ. به این فکر کنید!"

اما با وجود کشندگی آنفلوآنزای معمولی، نظر کارشناسان این است که این ویروس کرونای جدید به شدت کشنده‌تر است. یعنی همزمان که آقای رئیس‌جمهوری دارد در توییتر اظهار نظر می‌کند، مقامات بهداشتی دارند در تلویزیون و رادیو می‌گویند که بحران واقعی است، آمریکایی‌ها باید واکنش نشان دهند و وضع فعلا قرار است خیلی بدتر از این شود.

شاید خواست دونالد ترامپ این باشد که مردم کما فی السابق رفتار کنند، اما در عمل چنین نیست. فرودگاه‌ها خلوت‌تر شده‌اند و اجاره اتاق ارزان در هتل آسانتر. شاید اگر ژل ضدعفونی تولید کنید یا تلویزیون اینترنتی داشته باشید، وضع کاسبی توپ توپ باشد، اما هوای باقی اقتصاد ابری است.

البته کاملا محتمل است که این پیام‌های ضد و نقیض هیچ ضرری برای رئیس‌جمهور نداشته باشد. مگر بار اول است که فکر می‌کنیم کار ظاهرا غلطی به او ضربه خواهد زد، اما در نهایت هیچ اتفاقی نمی‌افتد؟

او تا به حال با چنین بحرانی روبه‌رو نشده است، اما تجربه ایتالیا و کره جنوبی نشان می‌دهد که می‌تواند بسیار برای ایالات متحده جدی باشد.

اما مساله آمادگی آمریکا برای مقابله با چنین بحرانی تنها به این موضوع ختم نمی‌شود. مساله حتی به تعطیلی برنامه‌های بهداشتی جهانی دولت آمریکا یا قطع بودجه سازمان‌های سلامت عمومی در داخل این کشور نیز محدود نمی‌شود.

آمریکا متفاوت است و نگران

خیلی از این مسائل در شالوده هویتی آمریکا ریشه دارند.

آمریکا در واقعیت دولت رفاه ندارد. حمایت‌هایی که از شهروندان می‌شود واقعا ناچیز است. شاید پاره‌ای از تمهیدات از سالیان و دهه‌های پیش باقی مانده باشد، یا لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون‌به‌صرفه اوباما برای خیلی‌ها بیمه درمانی فراهم کرده باشد، اما با درک اروپایی‌ها از دولت رفاه فاصله زیادی دارد.

 

مثلا تست ویروس کرونا را در نظر بگیرید. یکی از دوستان من در واشنگتن بعد از بازگشت از سفر دچار گلودرد و تب شد. دکترش به او گفت که کیت تست ندارد. بیمارستان محل نیز گفت که ظرفیت لازم را نداریم.

اصلا فرض کنیم که نظام درمانی توان لازم برای پاسخ به نیازهای او را داشته باشد و به او بگویند که برای تست به مطب یا بیمارستان برود. اما اگر دوست من بیمه کافی نداشته باشد یا اصلا بیمه نداشته باشد چه؟

خیلی از بیمه‌های درمانی در آمریکا بر اساس تقسیم مخارج کار می‌کنند. شما مثلا باید ۵۰۰ دلار نخست هر درمانی را از جیب خود پرداخت کنید. این مساله حتی در مورد دارو هم صدق می‌کند و بخشی از هزینه دارو به عهده بیمار است. بنا به تخمین رومه فایننشال تایمز، هزینه تست ویروس کرونا برای هر فرد ممکن است چند هزار دلار شود. اگر شما در حالت عادی هم دستتان به دهانتان نمی‌رسد، چطور می‌توانید چنین هزینه‌ای را پرداخت کنید؟

حق نشر عکسAFP
Image captionفرودگاه‌ها خلوت‌تر شده‌اند

حتی اگر صرفا حالتان خوب نباشد یا با فردی مبتلا تماس داشته‌اید، توصیه رسمی این است که باید دو هفته خود را قرنطینه کنید. اما این کار یعنی دو هفته بدون حقوق. دو هفته‌ای که شاید به بروز هیچ علامتی ختم نشود. دو هفته‌ای که شاید مجددا مجبور به تکرارش شوید.

اما اگر لازم باشد از مردم بخواهید که کار نکنند چه؟ در ۳۹ ایالت آمریکا چیزی به نام مرخصی استعلاجی وجود ندارد. انتظار این است که در صورت بیماری باید به کار خود ادامه دهید و برای همین احتمال انتقال بیماری نیز افزایش پیدا می‌کند. آنتونی فائوچی، رئیس موسسه ملی آلرژی و بیماری‌های عفونی ایالات متحده، چند روز پیش اعلام کرد که افزایش موارد "انتقال شهری" واقعا نگران‌کننده است.

دکمه‌ای برای فشار دادن نیست

برای مثال در بریتانیا، سرویس سلامت همگانی، ساختار فرماندهی خود را دارد که دولت مرکزی را به مطب سر کوچه وصل می‌کند. بلی، این سیستم بی‌نقص نیست و ممکن است در صورت شیوع وسیع بیماری خود دچار بحران شود. کند و بوروکراتیک است. اما حداقل نخست‌وزیر بریتانیا تعدادی دکمه در لندن دارد که می‌تواند با فشار دادنشان باعث انجام یک سری کار در کل کشور شود.

رئیس‌جمهور آمریکا اما یک دکمه دارد که فشار دادنش می‌تواند به انقراض اتمی منجر شود، یک دکمه دیگر هم دارد که اگر فشار دهد پیشخدمت کاخ سفید برایش نوشابه می‌آورد.

در چنین مواقعی است که رئیسان دولت‌های اروپایی قدرت بیشتری نسبت به فرد مقیم در کاخ سفید دارند. سرمایه‌داری آمریکایی وقتی حال بازار خوب است و دولت کاری با شما ندارد عالی است. اما امان از روزی که دل و دماغ نداشته باشد.


✍ پیتر ونر
آتلانتیک

هر چند مدت زمانی بیش از آنچه می‌بایست، به طول انجامیده، اما بالاخره آمریکایی‌ها اکنون چهره واقعی ترامپ دیدند. وقتی در ژانویه ۲۰۱۶ نوشتم با وجود آن که عمری یک جمهوریخواه بوده‌ام و برای سه دولت جمهوریخواه پیشین آمریکا کار کرده‌ام اما هرگز به ترامپ رای نخواهم داد. حتی اگر دولتش بیش از دولت هیلاری کلینتون با دیدگاه‌های ی من هماهنگ باشد. آن زمان بسیاری از دوستان جمهوریخواه من مبهوت ماندند.

  توضیح من درآن زمان که بعداً بارها بر آن تاکید کردم این بود که ترامپ اساساً از نظر هوشی، اخلاقی، روانی و مزاجی مناسب برای اداره ریاست جمهوری نیست. از نظر من، این مهمترین نکته در انتخاب یک رئیس است به این دلیل که برخی اوقات پیش می‌آید که یک رئیس جمهور در دوران ریاستش با بحران غیرمنتظره‌ای مواجه شود و اینجا است که توان قضاوت، شناخت و شخصیت و رهبری وی به عنوان مهمترین مسئله تبدیل می‌شود. 

چهار سال پیش گفتم که ترامپ هیچ تمایلی ندارد که خود را با بسیاری از موضوعات آشنا کند، چه برسد به این که بر آن موضوعات مسلط شود. هیچ یک از نامزدهای اصلی ریاست جمهوری آمریکا تاکنون به این اندازه بی توجه به دانش و بی‌تفاوت به واقعیت نبوده‌اند.» ترامپ که ترکیبی از جهل، بی‌ثباتی عاطفی، بدزبانی، عوام فریبی و خودپسندی است عواقبی بدتر از یک ریاست جمهوری ناتوان به همراه خواهد داشت و این امر به خوبی می‌تواند به فاجعه ملی بدل شود.

تصور ترامپ به عنوان فرمانده نیروهای مسلح آمریکا لرزه بر پیکر هر آمریکایی می‌افکند. آن بحران هر چند تا نیمه دوم نخستین دوره ریاست جمهوری ترامپ به طول انجامید اما خود را به شکل بیماری همه‌گیر کرونا نشان داد و به سختی می‌توان رئیس جمهوری را یافت که به اندازه دونالد ترامپ تحت الشعاع ویروس کرونا قرار گرفته باشد.

نمی‌توان ترامپ را مسئول این ویروس یا بیماری ناشی از آن یعنی کووید-19 دانست چرا که حتی اگر بهترین کار را انجام می داد، نمی‌شد از ورود این ویروس به خاک آمریکا جلوگیری کرد. حتی برخی تصمیمات وی مانند ممنوعیت سفر نیز عاقلانه بوده است. حتی مقصر دانستن ترامپ برای این بیماری نیز غیرمنصفانه است. رئیس جمهور [ترامپ] و دولت او مسول اشتباهات مرگبار و هزینه دار، بخصوص تصمیم آنها درباره آزمایش پزشکی‌ فقط بر روی تعداد محدودی از مردم، و اجازه ندادن برای این آزمایش در خارج از "مرکز کنترل آمراض،" و فراهم نکردن لوازم لازم برای این آزمایش هاستند.

  ما هفته‌های زیادی را [برای اقدامات لازم] از دست دادیم، در حالی که کرونا در سکوت در حال پخش شدن بود، و این به ما یک احساس دروغین امنیت [دربرابر ویروس] داد، و هیچ کاری برای جلوگیری از شیوع ویروس انجام ندادیم. جرمی کنیندیک، که مسول واکنش بین المللی به بیماری ایبولا دو دولت أوباما بود به واشنگتن پست گفت، آنها [دولت ترامپ] زمانی‌ را [که برای واکنش صحیح داشتند] از دست داده ا‌ند و قادر نخواهند بود آن فرصت شش هفته‌ای را دوباره داشته باشند. چیزی را که باید سرزنش کرد واکنش بد و مدیریت پر آشوب کاخ سفید، و عدم قبول بزرگی‌ این موضوع است.»

دکتر انتونی فاچی، مدیر مرکز آلرژی و بیماری‌های عفونی‌ گفت، ما هنوز آزمایش‌های پزشکی‌ لازم را انجام نداده ایم، و سیستم بهداشتی ما، باید قبول کرد، که در حال شکست خوردن است.» می دانیم که سازمان بهداشت جهانی‌ آزمایش‌های عملی‌ را به آمریکا پیشنهاد کرده بود، ولی‌ دولت ترامپ آنرا قبول نکرد، و حتی وقتی‌ پژوهشگران در سیاتل میخواستند آزمایش‌های جدید انجام دهند، مقامات فدرال با آن مخالفت کردند. 

ترامپ همچنین هشدار‌ها را جدی نگرفت، و در ماه فوریه وقتی‌ مقامات "مرکز کنترل آمراض" به او گفتند که شیوع کرونا در آمریکا غیر قابل اجتناب است، عصبانی‌ شد. دولت ترامپ همچنن بخش بهداشت جهانی‌ در شورای امنیت ملی‌ را تعطیل کرده بود. ما کمبود دارو و وسایل تصفیه هوا داریم، و بیمارستان‌های ما آمادگی پذیرش تعداد زیادی بیمار، مانند ایتالیا، را ندارند. ولی‌ بدتر از حمله بهمن دروغ‌ها و ادعا‌های غلط ترامپ است. دروغ بعد از دروغ، هر روز ترامپ واقعیت را انکار کرد، چون مایل نیست که اثرات اقتصادی و ی آنرا قبول کند.

سرانجام ترامپ در حال کشف این حقیقت است که این بیماری همه جا گیر را نمی تواند با توییت و یا تغییر حقایق حل کند. این دیگر گزارش رابرت مالر [درباره نقش روسیه در انتخابات ۲۰۱۶] نیست که ویلیام بار وزیر دادگستری درباره آن دروغ بگوید و هیچ اتفاقی هم برای او روی ندهد.

ترامپ ادعا کرد که کرونا در آمریکا مهار شده است، در حالیکه در حال شیوع است. او گفت ما "درها را" بر روی آن بسته ایم، در حالیکه اینکار نشده بود. او گفت که کرونا بطور معجزه آمیز ناپدید خواهد شد، و واکسن آن در طول چند ماه آینده حاضر خواهد شد، در حالیکه دستکم یکسال طول خواهد کشید. ترامپ حتی دولت اوباما را مقصر شناخت، و بعد ادعا کرد که کرونا سه هفته پیش وارد آمریکا شد، در حالیکه دستکم شش هفته پیش وارد شده بود. او ادعا کرد که آمار بیماری در ایتالیا در حال بهبود هستند، در حالی که هنوز بدتر می شوند. ترامپ چنان عادت به دروغ گویی دارد که توانایی صادق بودن را ندارد، حتی اگر صداقت به سود او باشد.ریاست جمهوری ترامپ پایان یافته است، هرچند که دولت او هنوز ادامه دارد.
منبع:
https://www.theatlantic.com/ideas/archive/2020/03/peter-wehner-trump-presidency-over/607969/?fbclid=IwAR0TpgWjJRS0DdIakv8moQiLtbRksMQmrRq8myHNczu1T


 

 

 جان مرشایمر در توهم بزرگ به نقد ت خارجی آمریکا پرداخته است

 

◽️ کتاب توهم بزرگ، یکی از مهم‌ترین آثار منتشر شده در حوزه روابط بین‌الملل در سال 2018 میلادی به شمار می‌آید. واضع نظریه واقع‌گرایی تهاجمی در این کتاب می‌کوشد از یکسو مبانی و از سوی دیگر پیامدهای آنچه ت خارجی لیبرال در ایالات متحده می‌نامد را مورد انتقاد قرار دهد. با وجود شهرت جان مرشایمر» به ساده‌نویسی، ترجمه آخرین اثر وی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین استادان روابط بین‌الملل جهان، در آغاز امری سهل و ممتنع بود؛ اما به محض آغاز مطالعه کتاب دریافتیم که پیشران و توسعه‌دهنده نظریه واقع‌گرایی تهاجمی در کتاب توهم بزرگ نیز از سنت مألوف ساده‌نویسی خود فاصله نگرفته است. بیان دقیق و درعین‌حال بدون تکلف و پیچیدگی از ویژگی‌های آثار مرشایمر است. 

 

◽️ کتاب حاضر نقدی بر ت خارجی لیبرال ایالات متحده آمریکا با نگاهی واقع‌گرایانه است. نویسنده سه مفهوم کلیدی را برای تبیین و توضیح نظام بین‌الملل می‌داند؛ رئالیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم؛ وی معتقد است مفهوم محوری دولت ـ ملت» ـ که واحد اساسی نظام پساوستفالی به‌حساب می‌آید ـ بازنمایاننده تلاقی مکاتب مذکور است. این مفهوم ازیک‌سو بر حق خودمختاری نظام‌های ی منبعث از اراده مردم تأکید می‌کند که بنیاد لیبرالیسم است و ازسوی‌دیگر ملت و ملیت را به‌عنوان مرز و محدوده هر واحد ی معرفی می‌کند که سنگ بنای ناسیونالیسم است.

 

◽️ در سطح بین‌الملل مرشایمر براین‌باور است مناسبات کشورها بر تجاویز رئالیسم منطبق است. از میان سه‌گانه لیبرالیسم، ملی‌گرایی و رئالیسم مرشایمر، دو مفهوم ناسیونالیسم و رئالیسم در بیشتر مواقع و دوره‌های تاریخی همزاده‌های بهتری برای یکدیگر معرفی کرده و معتقد است این دو مفهوم اغلب لیبرالیسم را شکست داده‌اند، چه اینکه نظام بین‌الملل در بیشتر سال‌های عمر خود دوقطبی و یا چندقطبی منعطف بوده و از منطقی آنارشیک برخوردار است. این در حالیست که نظم تک‌قطبی و منطق سلسله‌مراتبی تنها در سال‌های معدودی بر نظام بین‌الملل سایه افکنده و لذا کمتر شاهد آن بوده‌ایم که یکه ابرقدرت موجود موفق شده با خیالی آسوده گسترش دموکراسی لیبرال در سایر واحدهای ی را به‌عنوان دستور کار ت خارجی خود درپیش بگیرد.

 

@Levi_athan

 

◽️ به زعم مرشایمر بحران یا دردسر» زمانی آغاز می‌شود که لیبرالیسم پهنه ت خارجی را لگدکوب همان اسبی می‌کند که درون قلمرو خود را با آن می‌پیمود. در نتیجه برداشت‌های خوش‌بینانه بنیادین این مکتب، صرفاً در چارچوب مرزهای ملی کشورها می‌تواند پاسخگو باشد و هرگاه در قالب هژمونی لیبرال وارد حوزه ت خارجی شود - آنچنان که در عراق، افغانستان و سوریه می‌بینیم- بحران‎هایی رقم می‌زند که حتی حیات خود درون خانه را نیز به دشواری می‌اندازد. مرشایمر با پیش کشیدن سه اصطلاح واقع‌گرایی، لیبرالیسم و ملی‌گرایی؛ مفهوم محوری دولت ـ ملت» ـ که واحد اساسی نظام پساوستفالی به‌حساب می‌آید ـ بازنمایاننده تلاقی مکاتب مذکور معرفی کرده و معتقد است تحلیل و تبیین نظام بین‌الملل در گرو همین سه مفهوم است و چنانچه در تحلیل از هریک غفلت ورزیم نتایج فاجعه‌باری همچون دو جنگ جهانی و نیز جنگ‌های عراق و افغانستان و یا بحران مهاجرت را رقم خواهیم زد. بی‌تردید کتاب توهم بزرگ برای شناخت ابعاد بین‌المللی بحران در نظام بین‌الملل لیبرال ضروری است و آثاری که سال‌های اخیر از بحران‌های داخلی نهانگاه لیبرالیسم را مورد بررسی قرار داده‌اند را به خوبی تکمیل می‌کند.

 

◽️ همزمان با این دوره که مشخصاً در سال 1991 و درپی فروپاشی بلوک شرق آغاز شد، جهانی‌سازی نیز رشد و رونق بیشتری گرفت و حتی برخی از اندیشمندان لیبرال را به صرافت پایان یافتن نزاع‌های ایدئولوژیک تاریخ و پیروزی نهایی لیبرالیسم انداخت، برخی دیگر از اندیشمندان لیبرال اگرچه دراین‌خصوص به اندازه فرانسیس فوکویاما» راه افراط را درپیش نگرفتند، اما با طرح مباحثی چون کمرنگ شدن اهمیت مرزهای ملی، جهانی شدن را پروژه و پروسه‌ای موفق، مترقی و کارآمد معرفی کردند که می‌تواند ازطریق پیوند زدن اقتصاد ملل مختلف، میان آنها همگرایی به‌وجود آورده و کلیه تعت و اختلافات موجود را حل‌وفصل کند. لیبرال‌های جهان‌وطن همچون جوزف نای» و کارل دویچ» استدلال می‌کردند که وابستگی متقابل میان دولت‌ها، منجربه صلح نهایی می‌شود و نهایتاً شاهد تحقق ایده صلح دائمی ایمانوئل کانت» درپی خواهیم بود.

 

@Levi_athan

 

 

◽️ اما با گذشت زمان نه‌تنها مشخص شد وابستگی متقابل منجربه حذف کامل اختلافات میان دولت‌ها نمی‌شود، بلکه چالش‌های بزرگی فراروی نظام‌های لیبرال دموکراسی قرار گرفت که حتی اساسی‌ترین ارکان عقیدتی لیبرالیسم را زیر سؤال برد؛ همان‌طورکه مرشایمر نیز تأکید می‌کند، بازگشت انتقام‌جویانه ناسیونالیسم دیگر بار نشان داد این مفهوم و رئالیسم، زوج بهتری هستند و می‌توانند در پرتو اتحاد، مرزهای لیبرالیسم را محدود کنند. تضعیف ارکان لیبرال نظام بین‌الملل، نظیر اتحادیه اروپا و گریز مردم از احزاب جریان اصلیِ مألوف (چپ و راست میانه) و روی آوردن به احزاب و شخصیت‌های راست‌گرای افراطی دیگر بار نشان داد، لیبرالیسم نه‌تنها پیروز نهایی تاریخ نیست، بلکه ممکن است در برخی کشورها شکستی فاحش را تجربه کند.

 

◽️ مرشایمر همچنین به سایر تناقض‌های تجویزات ت خارجی لیبرال نیز اشاره می‌کند. او مفروضات نظریه صلح لیبرال را زیر سؤال برده و براین‌باور است، اگرچه موارد درگیری میان دموکراسی‌های لیبرال نادر و کم‌تعداد بوده، اما وجود حتی یک مورد نیز می‌تواند مثال نقضی برای جامعیت و تعمیم‌پذیری این دست نظریات باشد؛ برای نمونه، بروز جنگ جهانی اول میان آلمان به‌عنوان یک دموکراسی لیبرال با چهار دموکراسی لیبرال دیگر، یعنی بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده مورد بسیار مهمی است. همچنین سه مثال کلان دیگر نیز دراین‌زمینه می‌توان یافت که عبارتند از جنگ بوئر میان بریتانیا و آفریقای جنوبی و پرتغال، جنگ اسپانیا و ایالات متحده در سال 1898 و نهایتاً جنگ‌های هند و پاکستان هر دو طرف آن دست‌کم روی کاغذ و در نظام‌نامه‌ها دموکراسی لیبرال به‌حساب می‌آیند.

 

 

@Levi_athan

 

 

 ◽️ مرشایمر در ادامه پا را از این فراتر نهاده و می‌کوشد عدم تمایل دموکراسی‌های لیبرال به جنگ با یکدیگر را از موضوع حقوق لیبرال جدا کرده و به ویژگی‌های نهادی و هنجاری دموکراسی پیوند بزند. ازسوی‌دیگر به زعم این استاد برجسته روابط بین‌الملل، لیبرالیسم وقتی از یک نظام ی خارج شده و در قالب ت خارجی به‌منظور تغییر رژیم در دیگر کشورها درمی‌آید تا دموکراسی لیبرال را اشاعه دهد، درواقع یکی از ارکان رکین خود که عبارت از حق تعیین سرنوشت مختص به هر ملت است را نقض می‌کند، درواقع آنچنان که مرشایمر می‌گوید لیبرالیسم خارج از خانه ناقض لیبرالیسم در داخل خانه است». 

 

◽️ مرشایمر در کتاب توهم بزرگ می‌کوشد تناقض رؤیاهای لیبرال با واقعیت‌های عرصه بین‌الملل را به نمایش گذاشته و با نقد پاره‌ای از ت‌های خارجی ایالات متحده و متحدان غربی آن، خاصه در خاورمیانه، افغانستان و شمال آفریقا مجموعه این اقدامات را مبتنی‌بر توهمی هزینه‌زا برای این کشورها قلمداد می‌کند که همگی ناشی از برداشت‌های لیبرال هستند. ازسوی‌دیگر اهمیت این کتاب زمانی مشخص می‌شود که بازگشت ناسیونالیسم به کشورهای غربی و پیامدهای آن برای نظام‌های ی این ناحیه از جهان را درنظر بگیریم. 

 

 

◽️ البته مرشایمر در آغاز کتاب خود اذعان می‌کند که از تولد و زندگی در یک کشور لیبرال بسیار خرسند است و انتقاداتش به لیبرالیسم تنها در حوزه ت خارجی بوده و اصولاً این انتقادات از آن رو انجام می‌شود که دولت‌های لیبرال با توسل به ت خارجی موسوم به هژمونی لیبرال، اصول اساسی لیبرالیسم (حق تعیین سرنوشت ملی و نظام دولت - ملت) را نقض نکنند.


مهدی خانعلی‌زاده
در جامعه ایران و در میان اهالی ت، معمولا نگاه دوقطبی به ت در ایالات متحده آمریکا وجود دارد؛ یعنی همان نگاه سنتی که مبتنی بر فعالیت دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در این کشور است.اما ماجرا به همین سادگی نیست.

دموکرات و جمهوری‌خواه؛ یک حزب با دو رویکرد

 2842

   

به گزارش ت پارسی، اختلافی که میان این دو حزب در میان ایرانیان مشهور است، مربوط به بنیاد و اصالت نگاه سران این دو حزب در موضوعات مختلف در حوزه ت داخلی و خارجی نیست؛ بلکه صرفا یک برداشت رسانه‎ای و اصطلاحا ژورنالیستی از رویکردهای مختلف این احزاب در موضوعات گوناگون است.

ریشه‌ هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه از یک حزب واحد به نام دموکرات – جمهوری‌خواه» است که در سال‌های ابتدایی تاسیس کشور ایالات متحده آمریکا فعالیت می‌کرد. این حزب توسط توماس جفرسون» و جیمز مدیسون» در سال 1791 میلادی تأسیس شد. این حزب مخالف حزب فدرالیست آمریکا بود و در طی دوران First Party System ، کنترل پُست‌هایی را در مجلس و ریاست جمهوری آمریکا به دست گرفت.

این روند چند سال ادامه داشت تا اینکه پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۸۲۴، دو طیف از این حزب انشعاب کردند و با نابودی حزب فدرالیست، ساختار ی آمریکا به دو حزب عمده‌ی دموکرات و جمهوری‌خواه تغییر یافت.

یک نمونه‌ی مناسب برای فهم بهتر این روند، ماجرای ترور سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکاست؛ جایی که حتی برجسته‌ترین دموکرات‌ها هم به همراهیِ راهبردی با دونالد ترامپ در زمینه ترور شهید سلیمانی پرداختند .

 

با مرور این پیشنیه، حالا بهتر می‌توان به تحلیل روندهایی که این دو حزب در عرصه‌های مختلف ی طی می‌کنند، پرداخت. در واقع، هر دو حزب بزرگِ آمریکا دارای یک راهبرد کلان در موضوعات مختلف هستند که صرفا با تاکتیک‌های متفاوت دنبال می‌شود؛ نه اینکه تغییر در احزاب، منجر به تغییر راهبرد در ت‌های داخلی و خارجی آمریکا شود.

یک نمونه‌ی مناسب برای فهم بهتر این روند، ماجرای ترور سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت آمریکاست؛ جایی که حتی برجسته‌ترین دموکرات‌ها هم به همراهیِ راهبردی با دونالد ترامپ در زمینه ترور شهید سلیمانی پرداختند و آن را اقدامی درست نامیدند که صرفا در زمانی نامناسب اتفاق افتاده است.

در همین راستا بود که در جلسه‌ سخنرانی سالانه‌ی رئیس‌جمهور در کنگره، با وجود تنش‌ها و اختلافات بسیار زیاد میان نانسی پلوسی»، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان و ترامپ، زمانی که او روند ترور شهید سلیمانی را توضیح داد، پلوسی و همراهان دموکراتش به شدت ترامپ را تشویق کردند.

البته نباید به این ماجرا تنها از یک بُعد نگاه کرد. در واقع اقدام به ترورِ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به دستور مستقیم رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، اگرچه با همراهی و تایید طیف‌های مختلف ی در این کشور روبرو شد و ثابت کرد که دوگانه‌ دموکراتِ خوب، جمهوری‌خواهِ بد» فقط یک فانتزیِ خیالی در ذهن برخی از تمداران کشورمان است اما از سویی دیگر، شکاف‌های اجتماعی – ی در این کشور را عیان کرد و نشان داد که هراسِ مقامات این کشور از انتقام سخت ایران تا چه اندازه واقعی و بالاست.

روز جمعه، نهم اسفندماه (28 فوریه)، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا به نشست کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان این کشور فراخوانده شد تا درباره‌ اقدام به ترور سردار سلیمانی پاسخگو باشد. پمپئو در این نشست تلاش کرد تا این اقدام تروریستی را اقدامی در راستای تامین امنیت آمریکا» معرفی کند؛ موضوعی که با اعتراض جدی و تند نمایندگان روبرو شد.

به عنوان مثال، ماری هولاهان»، نماینده ایالت پنسیلوانیا» در واکنش به ادعاهای پمپئو گفت:

یک روز پس از آنکه رئیس‌جمهور به ملت گفت که مردم باید بسیار سپاسگزار و خوشحال باشند که در حمله  ایران، هیچ آمریکایی آسیب ندیده، همچون بسیاری از آمریکایی‌ها آن را باور کردیم و احساس آرامش داشتیم اما در واقع آن ادعا دروغ بود و بسیاری از سربازان آسیب دیدند.

هفتم ژانویه، ایران در پاسخ به مورد هدف قرار گرفتن (سردار) سلیمانی با پرتاب موشک‌هایی به پایگاه‌های آمریکا در عراق که میزبان پرسنل نظامی ما است، تلافی کرد. اکنون ما می‌دانیم که آن حمله منجر به آسیب دائمی به مغز و ضربه مغزی سربازان ما شده است و داستانی که دولت درباره این حمله گفت همچنان در حال تغییر است. یک روز پس از آنکه رئیس‌جمهور به ملت گفت که مردم باید بسیار سپاسگزار و خوشحال باشند که در حمله شب گذشته رژیم ایران، هیچ آمریکایی آسیب ندیده، همچون بسیاری از آمریکایی‌ها آن را باور کردیم و احساس آرامش داشتیم اما در واقع آن ادعا دروغ بود و بسیاری از سربازان آسیب دیدند. در پی حملات و با پیگیری گزارش‌هایی که از سربازان آسیب دیده ارائه شد، رئیس‌جمهور در توجیه آسیب‌ها گفت که من شنیده‌ام که انان سردرد داشته‌اند و می‌توانم گزارش دهم که این مسائل خیلی جدی نیست. آقای پمپئو! من یک کهنه سرباز نسل سوم هستم که اعضای خانواده‌ام در شرایط بسیار خطرناکی خدمت می‌کنند و من با ویرانگری چنین جراحت‌هایی آشنا هستم. این راهبرد که ادعا می‌کرد هدف قرار دادن (سردار) سلیمانی در جهت بازدارندگی ایران از پشتیبانی و انجام حملات بیشتر علیه نیروها و منافع آمریکایی صورت گرفت، دروغ بود و اصلا در راستای بازدارندگی نبود. این، تصمیمی فاقد راهبرد و در جهت به خطر انداختن منافع ملی و مردان و ن یونیفرم‌پوش ما بود. تصمیم رئیس‌جمهور به وضوح دارای پیامدهای بسیار واقعی بود و حداقل 110 نفر از نیروهای نظامی ما را در معرض خطر جدی مرگ قرار داد. ما می‌دانیم که سلسله عملیات‌های تلافی‌جویانه ایران علیه ما و هم‌پیمانان ما هنوز به پایان نرسیده و خود شما هم گفتید که ما در امنیت به سر نمی‌بریم و به وضوح در معرض خطر هستیم. ما با کشتن سردار ایرانی، غیر از 110 مجروح و کاهش امنیت ملت‌مان، چیزی به دست نیاورده‌ایم.»

این جلسه‌ جنجالی به پایان رسید اما ابهامات و اعتراضات در افکار عمومی نسبت به اقدام تروریستی آمریکا همچنان ادامه دارد؛ اعتراضاتی که از سوی مردم آمریکا بیان می‌شود اما سران حزب دموکرات و سران حزب جمهوری‌خواه هر دو نسبت به آن توجهی ندارند.

حالا شاید بهتر بتوان فهمید که تغییر در صندلیِ اتاق بیضی در کاخ سفید میان دموکرات و جمهوری‌خواه، تفاوتی در دشمنی واشنگتن علیه کشورمان ندارد و تمداران آمریکا هم در ساختار نظری و هم میدان عملیاتی، از 28 مرداد 1332 تا همین امروز نشان داده‌اند که چشمِ دیدنِ ایرانِ تاثیرگذار بر مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی را ندارند. این مساله وما ارتباطی هم به نوع حکومت در ایران ندارد؛ چرا که در زمان نظام پهلوی هم نگرانی از افزایش جایگاه منطقه‌ای ایران بر سایر رقبا سبب شد تا دکترین دو ستونه»‌ نیکسون، بر مبنای کنترل قدرت تهران توسط کشورهای عربی طراحی و اجرایی شود.


 

 

داود فیرحی: نیازمند بازنگری جدی در حکمرانی هستیم/ دولت در ایران باید دولت بحران باشد


 

استاد اندیشه ی دانشگاه تهران معتقد است جامعه ایرانی از پس حوادث ریز و درشت سال‌های اخیر توانسته به معنایی خود را بازیابی کند. اما در این میان به سبب همین بحران‌ها نسبت دولت-ملت در خطر قرار گرفته است. او معتقد است نباید جامعه را به سمت ناامیدی از نهاد حاکمیت برد.

 

ایلنا نوشت: سالی که با سیل آغاز شده بود در پایان در دام ویروس جهانی کرونا افتاد تا برای ایرانیان سال 1398 از جهات متعددی سالی کم‌نظیر باشد. اگر از بلایای طبیعی بگذریم، وقایع مهم و تاثیرگذاری چون بحران  در مساله مدیریت مصرف سوخت تا ترور سپهبد حاج قاسم سلیمانی که فقدانش غرب آسیا و جهان را از سرداری صلح‌جو و رشید محروم کرد تا سقوط هواپیمای اوکراینی در شب عملیات تاریخی ایران علیه مواضع آمریکا در عراق و تا انتخابات مجلس هر کدام به سهم خود توانستند با سرشت تعارض‌آفرین خود ذهن و ضمیر ما را به خود مشغول سازند. حوادثی که هر کدام در مقطع خاص خود سهم عمده‌ای در تغییر مناسبات کهنه یا حتی ایجاد و برساخت نسبت‌های تازه داشتند. هراکلیتوس متفکر تاریک‌اندیش پیش‌سقراطی معتقد بود که هستی ماهیتی ستیزه‌آفرین دارد و ما جز در این ستیزه وجود نتوانیم داشت. اگر ستیزه بنیادین و ناگزیر باشد آنگاه باید پرسید که در این ستیزه تکلیف کل و تمامیت یک جامعه چه می‌شود. آیا هنوز از پس چنین سال سختی می‌توانیم به انسجام ملی امیدوار باشیم؟ ما امروز در چه وضعیتی در مواجهه‌ی دولت-ملت قرار داریم. در باب این پرسش‌ها با دکتر داود فیرحی (استاد اندیشه ی دانشگاه تهران) گفت‌وگو کردیم.

سالی که در انتهای آن هستیم، سال سختی بود. شما وضعیت ما در حال حاضر و در سال گذشته را چطور صورت‌بندی کرده و در این میان وضعیت نسبت دولت-ملت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حوادث یک جامعه همیشه به دو قسم تقسیم می‌شود یکی حوادث طبیعی و دیگر حوادث انسانی. کشور ما در سال 98 طی یک زمان فشرده‌ای؛ حوادث بسیار زیادی را از سرگذارند که این حوادث ترکیبی از عوامل انسانی و طبیعی بودند مخصوصاً داستان اخیری که مربوط به اپیدمی کرونا می‌باشد. این موارد هر کدامشان بحران‌زا هستند یعنی می‌توانند آثاری بگذارند. مثلاً رابطه‌ی دولت و ملت از یک طرف و همین طور رابطه‌ی ملت و ملت، دولت و دولت و همه‌ی رابطه‌های اطراف خود را به‌صورت چالش دربیاورد. یک قسمتی هم عوامل انسانی است که در واقع به تصمیم‌های ی و مدیریتی که گرفته می‌شود، مربوط است و ریشه‌ها‌یش به قبل از سال ۹۸ و به ت‌های کلان مدیران کشور برمی‌گردد. یکی ت خارجی است و دیگری هم برمی‌گردد به ت داخلی و انتخابات که اهمیت زیادی دارد. وقتی تمام این عوامل اعم از طبیعی و انسانی و ریشه‌های تاریخی گره می‌خورند، طبیعی است که وضعیت و توضیح آن پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. این اتفاقات در کشور ما افتاده و باعث واگرایی‌هایی شده که از قبل زمینه داشته‌اند. این‌ها هستند و اگر تگذاری‌ها مسیر خاصی پیدا کنند و به خصوص اگر انحصارگرا باشند. من خود به ت خارجی زیاد بها نمی‌دهم چون این ت داخلی است که مهم است و واگرایی‌های جامعه ایرانی را تشدید کرده است. یکی از نمونه‌های برجسته‌ی تاثیر ت داخلی در این واگرایی قضیه‌ی انتخابات و آثاری است که گروه‌های مختلف روی جامعه گذاشت و عده‌ای فکر کردند که به سبب برخی تصمیم‌ها در لایه‌های قدرت، بهتر است از مشارکت برای کسب قدرت ی فاصله بگیرند. در واقع این نیروها به معنایی امیدشان را به ترمیم دولت از طریق رأی عمومی از دست دادند و بعد عوارض و بلایای طبیعی هم که می‌آید جوامع به سمتی دیگر می‌روند. ولی در ایران چون موارد قبلی هم بود، تشدید شد. این‌ها مشکلاتی هستند که ما در توصیف جامعه داریم.

با این اوصاف آیا ما امروز در یک وضعیت گسست و تزل امید قرار گرفته‌ایم؟ آیا می‌توانیم از نوعی خودآگاهی برآمده از دل تجربه بحران هم سخن بگوییم؟

 من یک خوش‌بینی هم دارم که بسیار مهم است. این خوش‌بینی از دو عامل سرچشمه می‌گیرد: یکی خلقیات اجتماعی ایرانی است. ایرانی‌ها دو ویژگی بسیار مثبت دارند: یکی این است که اگر ببینند خواسته‌هایشان از طریق دولت برآورده نمی‌شود، به یک انسجام اجتماعی می‌رسند و در اثر این انسجام توانایی اجتماعی‌شان بالا می‌رود و یک هم‌بستگی ملی به خودی خود و صرف‌نظر از دولت پیدا می‌شود. این مسئله هم خوب است و هم بد. خوبی آن این است که مردم خلقیاتی دارند که در کشورهای دیگر پیدا نمی‌شود و خلقیات خاص ایرانی است. آنها در حوادث سعی می‌کنند که کنار هم باشند و حسن عجیبی است که همواره اتفاق می‌افتد و نکته‌ی دیگری هم وجود دارد و آن اینکه در طی این بلایای طبیعی معمولاً مردم عواطف‌شان بالا می‌رود و برخلاف کشورهای دیگر که در هنگام چنین حوادثی، انسان‌ها خودمحور می‌شوند، در کشور ما چنین چیزی یا کم است یا اصلا نیست. 

من در این باره می‌خواهم به دو جنبه اشاره کنم و آن هم این است که یک این حوادث باعث می‌شود که جامعه‌ی ایرانی بار دیگر خود را پیدا کند و بداند که اختلافات و مسائل جانبی به قدری نیست که انسان‌ها باهم مخالفت کنند. در واقع وقتی موردی بحرانی پیش می‌آید، گویی این اختلافات رنگ می‌بازد و مردم به فکر جان هم می‌افتند تا سلامتی‌شان را حفظ کنند. اما از سوی دیگر هم باید گفت که قطع امید مردم از جامعه خیلی هم خوب نیست چراکه باید نسبت به این قضیه یک مقدار فکر کنیم.

 آیا می‌توان گفت که اکنون جامعه در وضعیتی قرار دارد که گویی دولت هست ولی کارکرد مثبتی ندارد؟ آیا چنین وضعیتی را می‌توان متصور بود زیرا در این جامعه درکنار همدلی‌های اجتماعی برخی رقابت‌های ی هم شدت گرفته است. به اعتقاد شما می‌توان چنین تفسیری از وضعیت کنونی رابطه میان مردم و دولت ارایه داد؟

دولت شبیه ماشینی است که نباید توان خود را برای زمین صاف و شرایط عادی تنظیم کند. یعنی باید خود را برای سربالایی‌ها و سراشیبی‌های بیش‌تر آماده کند. دولت بودن دولت؛ خود را در شرایطی نشان می‌دهد که جامعه نیاز به نیروی متقن و اعتماد‌دار دارد و این در وضعیتی است که دولت هنوز چنین نیرویی ندارد.

 بسته شدن بقاع متبرکه و مکان‌هایی که ما همه به آنها تعلق خاطر داریم هم از سمت دولت و حکومتی که به نام اسلام و برای اسلام حکومت می‌کند، اتفاق کم‌نظیری است. آیا این را یک چالش جدید می‌دانید که دولت در جایی خود را ملتزم به امر عرفی در برابر امر قدسی می‌داند یا اساسا چنین صورت‌بندی از این واقعه نمی‌توان به دست داد؟

در شبکه‌های مجازی چنین روایت‌هایی هم شده بود ولی واقعیت این است که این اولین بلای همگانی نیست که بشر را دربرگرفته است. ما در دوره‌ی ناصرالدین شاه و صفویه و حتی اوایل اسلام تجربه چنین بلایایی را داشتیم اما واقعیت این است که هیچ کدام از این بلایا، بحران الهیاتی درست نکرد. دلیلش هم این است که طبق سنت فکری ادیان ابراهیمی و نه تنها اسلام بلکه یهود و مسیح حفظ جان از حفظ دین واجب‌تر است. یعنی حفظ دین یک واجب الهیاتی است. در واقع حفظ جان در مقابل حفظ دین نیست. خود دین حکم می‌کند که گاهی در مقابل حفظ جان انسان می‌تواند دین خود را مخفی کند. همانطور که در کتاب مرحوم نعمت‌الله‌ جزایری که درباره اپیدمی طاعون در دوران صفویه است، آمده اگر تعارضی بین حفظ دین و حفظ جان باشد، حفظ جان واجب است. قدمای ما از دوره‌ی قدیم این اصل را پذیرفته‌اند که حفظ جان تعارضی با حفظ دین ندارد و حتی توصیه‌ی دین بر حفظ جان است. منطق هم حکم می‌کند که دین برای انسان است و اگر انسان زنده نماند، پس دین برای چه هست؟ انسان باید در جامعه باشد تا دیانت بتواند برای آن نظمی برقرار کند. این غیر از جهاد و دفاع و امثال آن است. در بلایای عمومی الهیات ما چنین حرفی می‌زند و اتفاقاً قبل از همه‌ی دولت‌ها، وظیفه‌ی دولت دینی است که مراکز احتمالی شیوع بیماری را هرچند مقدس هم باشند، ببندد. من دیدم که خود جناب آقای مروی خیلی خوب راجع به مشهد توضیح داده بود. گفته بود که ما در مقابل امام رضا(ع) ضامنیم اگر جان زائران را حفظ نکنیم.

 این سخن مبنای فقهی هم دارد؟

قبل از بیان این مبنا به دو نکته اشاره می‌کنم: یکی اینکه در اثر افراط‌گرایی، رهبران اصیل دینی معمولا به حاشیه می‌روند و دیگر هم اینکه تلقی ناراستی در میان مردم وجود دارد که گمان می‌کنند "هر که کج نهاد، سروری داند" اما در مورد سوال؛ بله مبنای ادبی و فقهی دارد. آنهم این است که دو نوع روایت هست که می‌گویند اگر بلایای طبیعی مثل وبا و طاعون یا مانند کرونای الان عارض شدند، آیا واجب هست که مردم از محل بلا فرار کنند یا خود را قرنطینه کنند؟ قدما بعضی مواقع دچار اشتباه می‌شوند که آیا این روایت تعارض دارد یا ندارد. تحقیقات فقهی و موضوع‌شناسانه نشان می‌دهد که این روایات دینی از ائمه ناظر به دو سطح می‌باشد. یعنی تا زمانی که شما شنیده‌اید که بیماری به جایی آمده و به شهر شما نیامده، تا جایی که می‌توانید جلوی شیوع و آمدن آن را بگیرید و قبل از ابتلا فرار کنید اما اگر شهر مبتلا شد، حرام است که شما فرار کنید چون خود شما ناقل بیماری می‌شوید. یعنی به‌طور کاملاً روشن تا زمانی که بیماری به سمت شما نیامده، شما می‌توانید جلوگیری کنید و اگر نتوانستید فرار کنید و در شهر شما اپیدمی شد، شرعاً حرام است و نباید فرار کنید تا به جاهای سالم بروید. با همین مبنا اکنون مردم در جای خود و در شهر خود مانند قم نشسته‌اند. در این مواقع دو راه پیش پای ما باقی می‌ماند یا خود را ببازیم و یکی هم این است که این بلایا یک ابتلا است و ما می‌توانیم سبک زندگی خود را تغییر دهیم تا تجربه‌ای برای نسل بعد ما باشد که بهتر با این بلایا مواجه شویم. تاریخ نشان داده است که بلایا تمام شدنی و گذرا است و از قدیم تا حالا بوده و فقط چهره‌اش تغییر یافته است. طاعون تبدیل به کرونا می‌شود و اما ما باید بتوانیم از بلایا درس بگیریم و از خرافه‌پرستی و تصورهای غلط فاصله بگیریم. انسان برای سلامتی دو بال دارد؛ یکی بهداشت و دوا و درمان است و دیگری آرامش و دعا. اگر انسان این‌ها را از هم تفکیک کند، ضرر می‌بیند و اگر این‌ها را با هم مخلوط کند هم ضرر می‌بیند. یعنی دعا را جای دوا بنشاند یا آرامش را جای بهداشت بنشاند یا بهداشت را جای آرامش. اگر این دعا و نیایش جای خود باشد و بهداشت و آرامش هم به جای خود می‌نشیند که موجب می‌شود انسان‌ها به آرامش می‌رسند و به نظر من جامعه‌ی ما می‌تواند از این قضایا سالم عبور کند و جرقه‌هایی برای ساختن بهتر آینده داشته باشد.


اریک جونز

در ۱۸ مارس، ما در ایتالیا با سه خبر در مورد بحران کروناویروس در این کشور مواجه شدیم که دو خبر اول آن از جانب دولت منتشر شد. خبر اول این بود که محدودیت‌های اجتماعی ملی که قرار بود در تاریخ ۲۳ مارس به پایان برسد، حداقل تا سوم آوریل تمدید شد و دیگری این بود که محدودیت‌های فاصله اجتماعی در مورد اشخاص تشدید می‌شود و ممکن است برای بسیاری از افراد در اشکال مختلف برقرار شود. اما خبر سوم مربوط به تصاویر متعددی بود که نیرو‌ها و خودرو‌های ارتش را نشان می‌داد که در سراسر کشور در حال حرکت هستند، گویی که قربانیان زیادی در برخی مناطق وجود دارد که دولت برای برای رسیدگی به آنها، در حال واکنش است.

هر سه حادثه بر میزان اهمیت بحران ایتالیا و البته سایر نقاط جهان تأکید می‌کنند. ایتالیایی‌ها هرگز چیزی شبیه به این را ندیده اند، مگر در زمان جنگ. تحلیل مقیاس و پیامد‌های این بحران تقریباً غیرممکن است و این بزرگترین چالش جهانی، در حال شکل دادن بسیاری از نظریه هاست. این تجربه ایتالیایی» یک لحظه آموزنده طولانی و تراژدیک بوده است. برای اکثر ایتالیایی ها، این تراژدی حداقل در ابتدا غیر محسوس بود و فراتر از این تصور مبهم که کسی، در جایی به شدت بیمار می‌شود، نبود.

ویروس‌ها معمولاً به صورت متمرکز به جوامع محلی حمله می‌کنند، در نتیجه، برخی از ایتالیایی‌ها با اولین مبتلایان ارتباط شخصی داشتند. اگر در همان اوایل می‌خواستید از افردا مبتلا در ایتالیا سؤال کنید که آیا با فرد مبتلا به کروناویروس در ارتباط بودند، آنچه شما در واقع باید می‌پرسیدید این است که آیا آن‌ها کسی را در شهر لدی» -شهری در خارج از میلان با ۴۵ هزار نفر جمعیت که بزرگترین جامعه مبتلا به کرونا در ایتالیا را در خود داشت-می شناختند؟ در واقع بسیاری از مبتلایان به کروناویروس به گونه‌ای با این شهر در ارتباط بوده اند.

دغدغه دولت ایتالیا این بود که به شهروندان خود قواعد رعایت کردن فاصل اجتماعی را توضیح دهد، آن هم در شرایطی که با ویروسی همچون کروناویروس مواجه بود که به شدت ناسازگار و مسری بود. دولت با قرنطینه کردن جوامع که بیشترین آسیب را داشتند، آغاز کرد، اما خیلی زود متوجه شد که این راهکار به تنهایی مشکلات را برطرف نمی‌کند. سپس مقامات این کشور، برای کنترل بخش اعظم شمال ایتالیا، این قفل را گسترش دادند، فقط به این جهت که از خروج ایتالیایی‌ها از شمال این کشور به سمت مناطقی که ظاهرا تحت تأثیر قرار نگرفتند، جلوگیری شود.

در آن مرحله، جوزپه کنته»، نخست وزیر ایتالیا خطاب به مردم توضیح داد که همه ایتالیایی‌ها باید تا حد امکان تردد‌های خود را محدود کنند، فرزندان خود را در خانه نگه دارند، در صورت امکان از راه دور کار کنند و در خانه بمانند و از فضای عمومی دور باشند. این پیام آرام و اطمینان بخش بود، اما نخست وزیر ایتالیا هیچ اشاره‌ای به خاتمه یافتن سریع این شرایط نکرد. تمام آنچه کنته ارائه کرد این بود که دولت به طور منظم اوضاع را بررسی می‌کند تا ببیند آیا این اقدامات نیاز به کاهش یا طولانی شدن دارند یا خیر.

دولت به تدریج محدودیت‌ها را تشدید کرده و ایتالیایی‌ها نیز کم کم آموخته اند که در این شرایط زندگی کنند. این روند همیشه آسان نبوده است و عادت‌های قدیمی و سنتی سخت رها می‌شوند، به خصوص برای ایتالیایی‌ها که علاقه چندانی به برخورد‌های اقتدارگریانه ندارند. اجرای قانون به تدریج افزایش یافته است در حالی که جریمه‌های نقض این محدودیت نیز همراه با آن در جریان است.

اما نتیجه این بوده است که هنجار‌های جدید اجتماعی ایجاد شود. در اوایل این محدویت ها، گروهی از دانشجویان ایتالیایی که بسیاری از آن‌ها از خارج از کشور و از جمله ایالات متحده آمریکا بازگشته بودند، می‌خواستند برای رهایی از وضعیت دلگیر قرنطینه یک جشن تولد برگزار کنند. فقط دانشجویان به این برنامه دعوت شدند، اما همسایگان آن‌ها به سرعت، برگزاری این جشن را به مقامات مسئول اطلاع دادند. بیش از ۲۰ تن از این دانشجویان توسط مقامات جریمه شدند و پلیس افراد این گروه را در مراکز قرنطینه جداگانه قرار داد. اکنون جوانان صریحاً از تجمع، حتی در بیرون از منزل خود منع شده اند. شهرداران بسیاری از شهر‌ها مانند بولونیا» پارک‌ها را بسته اند و حتی دویدن را نیز ممنوع کرده اند.

واکنش عمومی به این محدودیت‌های اعمال شده از سوی دولت ایتالیا، فراتر از پذیرش صرف بود. میزان محبوبیت نخست وزیر به بیش از ۷۰ درصد افزایش یافته است که این بالاترین میزانی که تاکنون مشاهده شده است. محبوبیت دولت نیز افزایش یافته است و به طور کلی ۹۴ ٪ از پاسخ دهندگان به نظرسنجی اخیر، در حال حاضر با موارد محدود کننده آزادی حرکت موافق یا کاملاً موافق هستند.

 

بحث بزرگ این است که آیا نمایندگان مجلس باید به نشستن در کنار یکدیگر ادامه دهند. یک خطر آشکار همراه با ورود تعداد زیادی از نمایندگان مناطق مختلف کشور به یک ساختمان وجود دارد. با این حال، در جایی که ایتالیایی‌ها ممکن است مایل به فدا کردن آزادی‌های شخصی خود باشند، آن‌ها حاضر به سازش در مورد دموکراسی ناشی از نمایندگان خود نیستند. ایتالیایی‌ها معتقدند که نمایندگان مجلس هیچ تفاوتی با کارمندان مراقبت‌های بهداشتی و یا کارمندان فروشگاه‌های مواد غذایی ندارند، که بدیهی است در این بحران در خط مقدم ایستاده اند. در نتیجه تمداران همچنان با خطرات شخصی بزرگی روبرو خواهند بود همانگونه که رهبر حزب دموکرات قبلاً به COVID-۱۹ آلوده شده است و اکنون در حال بهبودی است.

تلاش‌های بی وقفه خدمات عمومی این کشور تا حد زیادی باعث تقویت غرور ملی در ایتالیا شده است. وقتی به اعداد خام نگاه کنید، ممکن است، درک این مسئله را سخت کند. تا ۱۹ مارس، بیش از ۴۱۰۰۰ ایتالیایی به این ویروس آلوده شده اند و از این تعداد بیش از ۳۴۰۰ نفر کشته شدند در حالی که بیش از ۴۴۰۰ مبتلا بهبود یافتند. بیشتر عفونت‌هایی که امروزه در ایتالیا شاهد آن هستیم یا درست قبل از اعمال قرنطینه رخ داده اند یا اندکی بعد از اعمال محدودیت‌ها در تردد. از همه مهمتر، مرکز این بحران در منطقه لومباردی» قرار دارد که ثروتمندترین منطقه کشور ایتالیا و یکی از ثروتمندترین مناطق اروپا است. این موضوع باعث شده است تعداد جمعیت بسیاری در این منطقه حضور داشته باشد. اما اکنون سایر نقاط ایتالیا برای جبران پیامد‌های ناشی از محدودیت‌ها در لومباردی، در حال تلاش هستند.

امیلیا رومانا،  یکی دیگر از مناطق ثروتمند ایتالیا با امکانات پزشکی در سطح جهانی است. آندریاس تارتاگلیا، به عنوان یک متخصص غدد درون ریز در بیمارستان مورگاگنی-پیرانتونی مشغول به کار است. نشریه نیوزویک اخیراً این بیمارستان را جزء بهترین‌های جهان معرفی کرده است. اکنون این موسسه در تلاش است تا با بحران گسترش کروناویروس جدید مقابله کند. این منطقه بین دو کانون شیوع، یکی در قسمت شمالی Emilia Romagna و دیگری درست در جنوب مرز‌های منطقه در Le Marche واقع شده است. تمام پزشکان بیمارستان، از جمله برخی از آن‌ها که هنوز آموزش پزشکی خود را تمام نکرده اند و برخی دیگر که اخیراً دوران بازنشستگی خود را آغاز کرده اند، به خدمت فراخوانده شده اند.

وظیفه آن‌ها نه تنها رسیدگی به موارد فزاینده مبتلایان به کروناویروس جدید است، بلکه اطمینان از ارائه سایر خدمات فوریت‌های پزشکی است. در کنار این تلاش‌ها رضایت عمومی از سیستم بهداشت و درمان این کشور نیز افزایش یافته است. این فعالان بخش بهداشت عمومی، این کار را با ریسک زیاد شخصی انجام می‌دهند. از هر ۱۰ نفر یکی از کسانی که به کروناویروس در ایتالیا آلوده شده اند، کارمندان مراقبت‌های بهداشتی هستند. احتمالاً با گسترش این بیماری، این درصد نیز افزایش خواهد یافت، اما تعداد مطلق کارکنان بیمارستان‌ها محدود است. ایتالیایی‌ها اخیراً این وضعیت را نه تنها به خوبی تشخیص می‌دهند بلکه نقش مهمی را که خودشان باید در کاهش سرعت انتشار ویروس ایفا کنند، به کار می‌برند.

هزینه این بحران علیرغم تعهد ایتالیایی‌ها به رعایت محدودیت ها، برای بسیاری ویران کننده است. حرکت بی سر وصدای تابوت‌های قربانیان این ویروس توسط خودرو‌های نظامی، یادآوری روشنی است که فردگرایی در این وضعیت چه عواقبی می‌تواند داشته باشد. این واقعیت که اعضای خانواده قربانی مجاز به همراهی با عزیزان خود نیستند، باعث می‌شود تا همه امور را دردناک‌تر جلوه دهد. همه در ایتالیا می‌توانند این احساس را داشته باشند. لحظاتی که باید از آن‌ها درس گرفته می‌شد، گذشته است و ایتالیایی‌ها اکنون می‌دانند که وظیفه دشواری را آغاز کرده اند که به خاطر آن باید آغوش خود را برای محدودیت‌های طولانی مدت باز کنند.
https://www.usnews.com/news/best-countries/articles/2020-03-20/commentary-italy-offers-world-a-teaching-moment-in-confronting-coronavirus


اسفندیار خدایی
وارد مغازه‌ای شدم؛ دو نفر در حال گفتگو درباره کرونا بودند. یکی می‌گفت: "خدا بزرگه و عمر هم دست اوست چه ما رعایت کنیم یا رعایت نکنیم". دیگری جواب داد: "این حرفها چیه؟ کرونا یک مسئله علمی است، نه مسئله دینی. اگر خدای شما بزرگ بود، کرونا از قم وارد کشور نمی­‌شد و مسجد و نمازجمعه و حتی خانه کعبه را تعطیل نمی­‌کرد. امروز عصر علم و عقل است، دوره خرافات و دین و جادو دیگر تمام شده. خوشحالم که کرونا کسانی که با دین و خرافات سر مردم کلاه می‌گذاشتند و دکان بازار درست کرده بودند، را رسوا کرد. امروز امید ما برای درمان کرونا به مدعیان دین نیست. امید ما به این اروپایی­ها و آمریکایی­های کافر است که شاید دارو یا واکسنی برای کرونا پیدا کنند. تا کی ما با این حرفها که خدا بزرگه، خودمان را گول ب­زنیم؟". 

 

این سخنان مرا به فکر فرو برد. اول با خودم گفتم ویروس کرونا باقیمانده دین مردم را هم به باد داد. آیا ما اشتباه فکر می‌کردیم که خدا بزرگ است؟ یا ما خدا را با بت‌هایی که در ذهن ما  ساخته‌اند، اشتباه گرفته‌ایم. مدتی با خودم کلنجار رفتم که بالاخره خدا این روزها کجاست و چرا خود را پنهان کرده است؟ شاید هم عیب از چشمان ماست که او را نمی‌بینیم. به یاد حرف بابا طاهر افتادم که: (به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بینم). اگر این‌طور باشد، هر دو نفر بالا در اشتباهند‌. اولی می‌گوید خدا بزرگ است اما او خدا را با بتی که خودش ساخته یا برایش تراشیده‌اند، اشتباه گرفته است؛ و دومی گرچه باورهای خرافاتی درباره خدا را فهمیده و رد کرده است، اما در شناخت خدای بزرگ واقعی راه را به اشتباه رفته است.

کرونا خواسته یا نخواسته به ما نشان می‌دهد که خداهایی که ما را مشغول کرده­‌اند، قلابی و دروغین هستند. کرونا آمده است که برخی بت‌هایی که ما با دستان خود درست کرده‌­ایم را بشکند و به ما نشان دهد که خدا بزرگتر است از آنچه که مدعیان در دکان­‌بازارشان می‌­فروشند. کرونا همچون قحطی مصر در زمان یوسف پیامبر، آمده است تا خدایگان آمون را رسوا کند و خدای بزرگ را به ما بشناساند. اگر اینطور باشد، کرونا نه تنها مردم را از خدا دور نمی­کند، بلکه رسالت دارد که نقاب از چهره بت‌ها بردارد و چشمان ما را باز کند که به هر جا بنگریم او را ببینیم.

خدای ما، خدای کرونا هم هست. بزرگ بودن خدا بدین معنی نیست که ویروس کرونا بیمار نکند، آتش نسوزاند و زله خانه­‌ها را خراب نکند و قانون طبیعت بخاطر ما مدعیان دروغین خداپرستی تعطیل شود. خداپرستان ما به دروغ می­گویند خدا بزرگ است اما به بتهای کوچک و بزرگی دل می‌بندند که با دست خود درست کرده­‌اند. می­‌گویند خدا بزرگ است اما چاپلوسی ارباب قدرت و ثروت آنها روی بت­‌پرستان جاهلیت را سفید کرده است. مغرورانه گمان می­کنیم چون به زبان می‌­گوییم خدا بزرگ است، از همه مردم دنیا برتریم و برای خوشبختی مردم دنیا نسخه می­‌پیچیم و انتظار داریم آنها روش زندگی و سیستم اقتصادی و نظام ی ما را الگو قرار دهند.

ما مومنین در خانه­‌هایمان دست به دعا برمی‌داریم و از خدای خیالی یا همان بتی که به دست خود ساخته‌ایم، می‌خواهیم که بالاخره اروپایی‌ها و آمریکائی‌های کافر، داروی کرونا را بسازند تا ما به مسجد برگردیم و برای نابودی‌شان دعا کنیم! اما کرونا بت‌های غرور و خودپرستی ما را می‌شکند و چشمان ما را باز می‌کند تا به معنای دیگری از بزرگی خدا دست یابیم و بدانیم که خدایی که در قفس ذهن‌مان زندانی کرده‌ایم خدای بزرگ نیست. خدای بزرگ فقط مال ما مومنان نیست. خدای همه است، حتی آنان که کافرشان می‌پنداریم.
t.me/EsfandiarKhodaee


 جان مرشایمر در توهم بزرگ به نقد ت خارجی آمریکا پرداخته است

◽️ کتاب توهم بزرگ، یکی از مهم‌ترین آثار منتشر شده در حوزه روابط بین‌الملل در سال 2018 میلادی به شمار می‌آید. واضع نظریه واقع‌گرایی تهاجمی در این کتاب می‌کوشد از یکسو مبانی و از سوی دیگر پیامدهای آنچه ت خارجی لیبرال در ایالات متحده می‌نامد را مورد انتقاد قرار دهد. با وجود شهرت جان مرشایمر» به ساده‌نویسی، ترجمه آخرین اثر وی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین استادان روابط بین‌الملل جهان، در آغاز امری سهل و ممتنع بود؛ اما به محض آغاز مطالعه کتاب دریافتیم که پیشران و توسعه‌دهنده نظریه واقع‌گرایی تهاجمی در کتاب توهم بزرگ نیز از سنت مألوف ساده‌نویسی خود فاصله نگرفته است. بیان دقیق و درعین‌حال بدون تکلف و پیچیدگی از ویژگی‌های آثار مرشایمر است. 

 

◽️ کتاب حاضر نقدی بر ت خارجی لیبرال ایالات متحده آمریکا با نگاهی واقع‌گرایانه است. نویسنده سه مفهوم کلیدی را برای تبیین و توضیح نظام بین‌الملل می‌داند؛ رئالیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم؛ وی معتقد است مفهوم محوری دولت ـ ملت» ـ که واحد اساسی نظام پساوستفالی به‌حساب می‌آید ـ بازنمایاننده تلاقی مکاتب مذکور است. این مفهوم ازیک‌سو بر حق خودمختاری نظام‌های ی منبعث از اراده مردم تأکید می‌کند که بنیاد لیبرالیسم است و ازسوی‌دیگر ملت و ملیت را به‌عنوان مرز و محدوده هر واحد ی معرفی می‌کند که سنگ بنای ناسیونالیسم است.

 

◽️ در سطح بین‌الملل مرشایمر براین‌باور است مناسبات کشورها بر تجاویز رئالیسم منطبق است. از میان سه‌گانه لیبرالیسم، ملی‌گرایی و رئالیسم مرشایمر، دو مفهوم ناسیونالیسم و رئالیسم در بیشتر مواقع و دوره‌های تاریخی همزاده‌های بهتری برای یکدیگر معرفی کرده و معتقد است این دو مفهوم اغلب لیبرالیسم را شکست داده‌اند، چه اینکه نظام بین‌الملل در بیشتر سال‌های عمر خود دوقطبی و یا چندقطبی منعطف بوده و از منطقی آنارشیک برخوردار است. این در حالیست که نظم تک‌قطبی و منطق سلسله‌مراتبی تنها در سال‌های معدودی بر نظام بین‌الملل سایه افکنده و لذا کمتر شاهد آن بوده‌ایم که یکه ابرقدرت موجود موفق شده با خیالی آسوده گسترش دموکراسی لیبرال در سایر واحدهای ی را به‌عنوان دستور کار ت خارجی خود درپیش بگیرد.

 

@Levi_athan

 

◽️ به زعم مرشایمر بحران یا دردسر» زمانی آغاز می‌شود که لیبرالیسم پهنه ت خارجی را لگدکوب همان اسبی می‌کند که درون قلمرو خود را با آن می‌پیمود. در نتیجه برداشت‌های خوش‌بینانه بنیادین این مکتب، صرفاً در چارچوب مرزهای ملی کشورها می‌تواند پاسخگو باشد و هرگاه در قالب هژمونی لیبرال وارد حوزه ت خارجی شود - آنچنان که در عراق، افغانستان و سوریه می‌بینیم- بحران‎هایی رقم می‌زند که حتی حیات خود درون خانه را نیز به دشواری می‌اندازد. مرشایمر با پیش کشیدن سه اصطلاح واقع‌گرایی، لیبرالیسم و ملی‌گرایی؛ مفهوم محوری دولت ـ ملت» ـ که واحد اساسی نظام پساوستفالی به‌حساب می‌آید ـ بازنمایاننده تلاقی مکاتب مذکور معرفی کرده و معتقد است تحلیل و تبیین نظام بین‌الملل در گرو همین سه مفهوم است و چنانچه در تحلیل از هریک غفلت ورزیم نتایج فاجعه‌باری همچون دو جنگ جهانی و نیز جنگ‌های عراق و افغانستان و یا بحران مهاجرت را رقم خواهیم زد. بی‌تردید کتاب توهم بزرگ برای شناخت ابعاد بین‌المللی بحران در نظام بین‌الملل لیبرال ضروری است و آثاری که سال‌های اخیر از بحران‌های داخلی نهانگاه لیبرالیسم را مورد بررسی قرار داده‌اند را به خوبی تکمیل می‌کند.

 

◽️ همزمان با این دوره که مشخصاً در سال 1991 و درپی فروپاشی بلوک شرق آغاز شد، جهانی‌سازی نیز رشد و رونق بیشتری گرفت و حتی برخی از اندیشمندان لیبرال را به صرافت پایان یافتن نزاع‌های ایدئولوژیک تاریخ و پیروزی نهایی لیبرالیسم انداخت، برخی دیگر از اندیشمندان لیبرال اگرچه دراین‌خصوص به اندازه فرانسیس فوکویاما» راه افراط را درپیش نگرفتند، اما با طرح مباحثی چون کمرنگ شدن اهمیت مرزهای ملی، جهانی شدن را پروژه و پروسه‌ای موفق، مترقی و کارآمد معرفی کردند که می‌تواند ازطریق پیوند زدن اقتصاد ملل مختلف، میان آنها همگرایی به‌وجود آورده و کلیه تعت و اختلافات موجود را حل‌وفصل کند. لیبرال‌های جهان‌وطن همچون جوزف نای» و کارل دویچ» استدلال می‌کردند که وابستگی متقابل میان دولت‌ها، منجربه صلح نهایی می‌شود و نهایتاً شاهد تحقق ایده صلح دائمی ایمانوئل کانت» درپی خواهیم بود.

 

@Levi_athan

 

 

◽️ اما با گذشت زمان نه‌تنها مشخص شد وابستگی متقابل منجربه حذف کامل اختلافات میان دولت‌ها نمی‌شود، بلکه چالش‌های بزرگی فراروی نظام‌های لیبرال دموکراسی قرار گرفت که حتی اساسی‌ترین ارکان عقیدتی لیبرالیسم را زیر سؤال برد؛ همان‌طورکه مرشایمر نیز تأکید می‌کند، بازگشت انتقام‌جویانه ناسیونالیسم دیگر بار نشان داد این مفهوم و رئالیسم، زوج بهتری هستند و می‌توانند در پرتو اتحاد، مرزهای لیبرالیسم را محدود کنند. تضعیف ارکان لیبرال نظام بین‌الملل، نظیر اتحادیه اروپا و گریز مردم از احزاب جریان اصلیِ مألوف (چپ و راست میانه) و روی آوردن به احزاب و شخصیت‌های راست‌گرای افراطی دیگر بار نشان داد، لیبرالیسم نه‌تنها پیروز نهایی تاریخ نیست، بلکه ممکن است در برخی کشورها شکستی فاحش را تجربه کند.

 

◽️ مرشایمر همچنین به سایر تناقض‌های تجویزات ت خارجی لیبرال نیز اشاره می‌کند. او مفروضات نظریه صلح لیبرال را زیر سؤال برده و براین‌باور است، اگرچه موارد درگیری میان دموکراسی‌های لیبرال نادر و کم‌تعداد بوده، اما وجود حتی یک مورد نیز می‌تواند مثال نقضی برای جامعیت و تعمیم‌پذیری این دست نظریات باشد؛ برای نمونه، بروز جنگ جهانی اول میان آلمان به‌عنوان یک دموکراسی لیبرال با چهار دموکراسی لیبرال دیگر، یعنی بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده مورد بسیار مهمی است. همچنین سه مثال کلان دیگر نیز دراین‌زمینه می‌توان یافت که عبارتند از جنگ بوئر میان بریتانیا و آفریقای جنوبی و پرتغال، جنگ اسپانیا و ایالات متحده در سال 1898 و نهایتاً جنگ‌های هند و پاکستان هر دو طرف آن دست‌کم روی کاغذ و در نظام‌نامه‌ها دموکراسی لیبرال به‌حساب می‌آیند.

 

 

@Levi_athan

 

 

 ◽️ مرشایمر در ادامه پا را از این فراتر نهاده و می‌کوشد عدم تمایل دموکراسی‌های لیبرال به جنگ با یکدیگر را از موضوع حقوق لیبرال جدا کرده و به ویژگی‌های نهادی و هنجاری دموکراسی پیوند بزند. ازسوی‌دیگر به زعم این استاد برجسته روابط بین‌الملل، لیبرالیسم وقتی از یک نظام ی خارج شده و در قالب ت خارجی به‌منظور تغییر رژیم در دیگر کشورها درمی‌آید تا دموکراسی لیبرال را اشاعه دهد، درواقع یکی از ارکان رکین خود که عبارت از حق تعیین سرنوشت مختص به هر ملت است را نقض می‌کند، درواقع آنچنان که مرشایمر می‌گوید لیبرالیسم خارج از خانه ناقض لیبرالیسم در داخل خانه است». 

 

◽️ مرشایمر در کتاب توهم بزرگ می‌کوشد تناقض رؤیاهای لیبرال با واقعیت‌های عرصه بین‌الملل را به نمایش گذاشته و با نقد پاره‌ای از ت‌های خارجی ایالات متحده و متحدان غربی آن، خاصه در خاورمیانه، افغانستان و شمال آفریقا مجموعه این اقدامات را مبتنی‌بر توهمی هزینه‌زا برای این کشورها قلمداد می‌کند که همگی ناشی از برداشت‌های لیبرال هستند. ازسوی‌دیگر اهمیت این کتاب زمانی مشخص می‌شود که بازگشت ناسیونالیسم به کشورهای غربی و پیامدهای آن برای نظام‌های ی این ناحیه از جهان را درنظر بگیریم. 

 

 

◽️ البته مرشایمر در آغاز کتاب خود اذعان می‌کند که از تولد و زندگی در یک کشور لیبرال بسیار خرسند است و انتقاداتش به لیبرالیسم تنها در حوزه ت خارجی بوده و اصولاً این انتقادات از آن رو انجام می‌شود که دولت‌های لیبرال با توسل به ت خارجی موسوم به هژمونی لیبرال، اصول اساسی لیبرالیسم (حق تعیین سرنوشت ملی و نظام دولت - ملت) را نقض نکنند.


اسفندیار خدایی، دکترای مطالعات آمریکا، دانشگاه تهران

آمریکا یک کشور خارجی در یک قاره دور نیست. در این روزگار کرونایی هم آمریکا مسئله زندگی ماست و در خانه، بازار، مدارس، مساجد و حتی سر سفره غذای ما هم حضور دارد. باورهای ی، فرهنگی، اقتصادی و دینی ما در مخالفت یا همراهی با آمریکا تعریف می شود: برخی آمریکا را خدا می دانیم و برخی شیطان می شماریم. شما یا آمریکاستیزید یا آمریکاپرست و بین این دو، هیچ آئین سومی وجود ندارد. اگر هست، صدای آن در هیاهوی آمریکاستیزان و آمریکاپرستان خفه می شود. مردم، رسانه ها، هنرمندان، ورزشکاران، دانشمندان و حتی مسئولان ما نیز خواسته یا ناخواسته به این دو آئین تقسیم می شوند و برچسب آمریکاپرستی و آمریکاستیزی بر پیشانی آنها نقش بسته است. نگاه ما به خارج کشور نیز اینگونه است و همه کشورها را با همین معیار تقسیم می کنیم.

آمریکاپرستان، آمریکا را مدینه فاضله می خوانند و همه رفتارهای آمریکا را منطقی می شمارند و تحسین می کنند. آنها به قدرت و ثروت و فرهنگ آمریکایی ایمان دارند و به آنچه غیر آمریکایی است به دیده تحقیر می نگرند. از طرف دیگر، آمریکاستیزان آمریکا را شیطان بزرگ می خوانند و ریشه همه بدبختی ها را در آمریکا می پندارند. مثلاً اگر ویروس کرونا می آید، با قاطعیت انگشت اتهام را به سمت آمریکا نشانه می روند و دلیل هم نمی خواهند و دلیل برخی شان هم این است که چون این ویروس از شهر مقدس قم وارد کشورمان شده است پس کار آمریکاست تا قلب جهان تشیع را هدف بگیرد و باور مردمان را از اسلام و ت برگرداند. کسانی هم هستند که به زبان آمریکا را دشنام می دهند اما دلشان برای آمریکا می تپد؛ آنها هم در زمره آمریکاپرستان قرار می گیرند.

این دو گروه در یک چیز اشتراک دارند: آنها با عینک آمریکایی به دنیا نگاه می کنند. هم آمریکاپرستان و هم آمریکاستیزان معتقدند که کارهای آمریکا طبق برنامه و حساب و کتاب است. هر دو آمریکا را آنقدر بزرگ می دانند که هدف زندگی را در مبارزه با آمریکا و یا آمریکاپرستی خلاصه می کنند. این دو گروه تنها در هدف آمریکا با هم اختلاف نظر دارند، یکی آمریکا را شر مطلق می داند و دیگری خیر مطلق می خواند. مثلاً آمریکا به عراق حمله کرد و دولت صدام حسین را سرنگون کرد. آمریکاستیزان شک ندارند که هدف آمریکا در این حمله، سلطه بر جهان اسلام و البته مقابله با جمهوری اسلامی است. اما آمریکا پرستان با قاطعیت می گویند حمله آمریکا به عراق با هدف ایجاد امنیت و دموکراسی در جهان اسلام و مبارزه با دیکتاتوری بود. (امروز پس از هفده سال، اغلب تحلیل گران اتفاق نظر دارند که حمله آمریکا به عراق اشتباه بزرگی بود، بسیار هزینه داشت، امنیت آمریکا و متحدان را بیشتر نکرد و هیچ دستاورد دیگری هم برای آمریکا نداشت؛ بلکه موازنه قدرت را به نفع ایران تغییر داد و بغداد را به تهران تقدیم کرد). اما این دو گروه باور ندارند که آمریکا هم گاهی اشتباه می کند، گاهی کار خیر می کند و گاهی شر.

آمریکاپرستان معتقدند اگر آمریکا کاری می کند که به ظاهر خوب نیست، عیب از ماست که دقت نمی کنیم. اگر در جنگ جهانی دوم آمریکا بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی ژاپن بمب اتم انداخت، چاره ای نداشت و اتفاقاً این بهترین کار ممکن بود، چون موجب شد ژاپن تسلیم شود و جلوی جنگ و خونریزی بیشتر را گرفت. اگر روزگاری جمعیت دو میلیونی مهاجران اولیه آمریکا بیش از هیجده میلیون سرخپوست در کشور کنونی آمریکا را بخصوص با جنگهای می قتل عام کردند و نسل سرخپوستان را برانداختند، طبیعی بود چون این مردم بی فرهنگ، حاضر به صلح نبودند و قادر به اداره سرزمین خودشان هم نبودند. از کجا معلوم که تعمدی در انتشار میکروبها بوده، چون فقط تعداد کمی از مهاجران در کتابهای تاریخی به این مطلب اشاره کرده اند، لابد سرخپوستان به دلایل طبیعی منقرض شده اند و این موضوع قدیمی است و چندان مهم نیست که به آن فکر کنیم. آمریکاپرستان معتقدند اگر آمریکا ایران را تحریم می کند، این به نفع ایران و جهان است آنها از تحریم ایران خوشحال هم می شوند. اگر ترامپ از برجام خارج شد، کار درستی کرد چون دلایلی هست که نشان می دهد این توافق به زیان امنیت و دموکراسی در منطقه بوده است و عیب از ایران است که لیاقت برجام را نداشت. همه کارهای آمریکا از روی حساب و کتاب است و اشتباهی در کار نیست.

آمریکاستیزان به گونه ای دیگر آمریکا را مصون از خطا و اشتباه می شمارند. آنها ایمان دارند که آمریکا شیطان بزرگ است و بجز شر و پلیدی از او نشاید. هر کجا که آمریکا وارد شده، بجز جنگ و بدبختی و فساد و فقر نداشته است. آنها به این توجه نمی کنند که آمریکا در صلح و امنیت و ثبات در بیشتر مناطق جهان امروز نقش مهمی دارد. اتفاقاً دوستان و متحدان آمریکا مثل ژاپن و آلمان و کره جنوبی و ترکیه و انگلستان و عربستان و قطر و امارات، روزگار بهتری از دوستان چین و روسیه مثل کره شمالی، سوریه، ونزوئلا و ایران دارند. در پاسخ، آمریکاستیزان توجیه می کنند که این کشورها نوکران و مستعمره آمریکا هستند و از خود استقلال ندارند. آمریکاستیزان شک ندارند که تنها آمریکا در خروج از برجام مقصر بود و اصلاً هدف آمریکا از امضاء برجام از همان اول، پاره کردن آن بود و فرقی بین اوباما و ترامپ، یا جمهوریخواهان و دموکراتها نیست. آمریکاستیزان به این توجه ندارند که ایران شب امضاء برجام با شلیک موشکی که مرگ بر یکی از متحدان آمریکا بر آن نوشته شده بود، روح برجام را نقض کرد و از برجام و دلارهای برجامی بجای توسعه علمی و اقتصادی، برای محاصره متحدان آمریکا یعنی اسرائیل و عربستان، سود جست و با قایق های موتوری خود در خلیج فارس عرصه را بر دولت اوباما تنگ کرد و فقط بعد از به قدرت رسیدن ترامپ، قایقها را جمع کرد. و این توافق اگر میلیاردها دلار نفع تجاری برای چین و اروپا داشت، برای آمریکا هیچ نفعی نداشت، بلکه دستان آمریکا برای تحریم و فشار بر ایران را می بست.

آمریکاپرستان معتقدند ما در مقایسه با آمریکا هیچ نیستیم؛ مشتی مردم بی فرهنگ، بی استعداد، مغرور و افراطی هستیم که هیچ خدمتی به بشر نکرده ایم. تمدن بشری هر چه دارد از نبوغ علمی ،دموکراسی و فرهنگ غربی و آمریکایی دارد. دین ما، اقتصاد ما، مراکز علمی ما، فرهنگ و ت و ارتش ما، در مقابل آمریکا حرفی برای گفتن ندارد. به آمریکا اعتماد کنیم و در همه زمینه ها پیرو الگوی آمریکایی باشیم. آنها برای این سوال پاسخی ندارند که هر نسخه برای هر بیمار نشاید، و توسعه در هر جامعه ای باید متناسب با فرهنگ و تاریخ و جغرافیا و ظرفیتهای آن جامعه باشد و ما اگر داشته های خود را فراموش کنیم به کلاغی می مانیم که می خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خویش را نیز فراموش کرد.

در مقابل، آمریکاستیزان می گویند ایران ما کشور امام زمان است و آنچه غرب و آمریکا ادعا می کند پوچ است و گمراهی. و فقط مائیم که شیطان آمریکا را می شناسیم و در مقابل آن می مانیم. رقیب آمریکا هم مائیم نه سایر کشورهای جهان. هدف آمریکا از جنگ با طالبان ما بودیم، اصلاً یازده سپتامبر سناریویی بود برای حمله به افغانستان و محاصره ایران. هدف از حمله به عراق ما بودیم. هدف آمریکا از ویروس کرونا ما بودیم. آمریکا از ظهور امام زمان ما می ترسد و برای جلوگیری از ظهور او برنامه دارد. کشورهای دیگر نوکران آمریکا هستند و این مائیم که مقابل شیطان بزرگ ایستاده ایم. آنها هرگز جواب نمی دهند که چرا مدعی هستید که تنها روش مبارزه با آمریکا، روش شماست؟ تاکنون در این جدال چه ضرباتی به آمریکا زده اید، آمریکا تاکنون با تحریمها و دخالتهای خود میلیاردها دلار به ما ضربه زده است، کارخانه های ما تعطیل کرده و اقتصاد ما را فلج کرده است. در مقابل، ما چند دلار به آمریکا خسارت  زده ایم یا چند سرباز یا هواپیما و ناو و کارخانه آمریکایی را منهدم کردیم؟ کاری که امثال چین و ژاپن و آلمان از طریق اقتصادی انجام داده اند؛ اما ما ناخواسته باعث فروش اسلحه های آمریکا و محکم شدن اتحاد همسایگان با آمریکا و سرازیر شدن پول به بانکها و کارخانه های اسلحه سازی آمریکا شده ایم؟

شاید آمریکاپرستان و آمریکاستیزان بخشی از حقیقت را درباره آمریکا بگویند اما هیچکدام نماینده ملت ایران نیستند. کافی است با مردم کوچه و بازار این دیار هم کلام شویم. آنها خوبیها و بدیهای آمریکا را بهتر از تمدارانشان می شناسند. هنوز بوق و کرناهای تبلیغاتی آمریکاستیزان و آمریکاپرستان نتوانسته است مردم  را به افراط و تفریط درباره آمریکا و جهان بکشاند.


ریچارد گری

امید بعضی‌ها به این است که تکثیر بیماری کووید-۱۹ با گرمتر شدن هوا رو به افول بگذارد، اما بیماری‌های همه‌گیر همیشه مانند بیماری‌های فصلی رفتار نمی‌کنند.

بسیاری از بیماری‌های مسری با تغییر فصل کم و زیاد می‌شوند. آنفلوآنزا عموما در ماه‌های سردتر زمستان از راه می‌رسد، دقیقا عین کاری که ویروس استفراغ زمستانی انجام می‌دهد. بیماری‌های دیگر، از جمله حصبه، عموما در تابستان به اوج خود می‌رسند. در مناطق معتدل، موارد ابتلا به سرخک در تابستان کمتر می‌شود، در حالی که در مناطق حاره در فصل خشک روند افزایشی به خود می‌گیرد.

برای همین اصلا عجیب نیست که حالا خیلی‌ها دوست دارند بدانند که کووید-۱۹ نیز از فصول پیروی می‌کند یا نه. این ویروس که اواسط ماه دسامبر گذشته در چین پدیدار شد، حالا خیلی سریع پخش شده است و روند تسری آن در اروپا و ایالات متحده از بقیه دنیا پیشی گرفته است.

خیلی از موارد شیوع گسترده این بیماری در مناطقی رخ داده است که هوای سردی داشته‌اند و این مساله به گمانه‌زنی درباره کاهش احتمالی روند پیشرفت آن با گرمتر شدن هوا دامن زده است. اما تا به حال خیلی از کارشناسان نسبت به سرمایه‌گذاری بیش از حد روی تاثیرات هوای گرمتر بر این ویروس هشدار داده‌اند. و نگرانی آن‌ها نیز بی‌پایه نیست. عامل بیماری کووید-۱۹ ویروس کرونای جدیدی است و ما اطلاعات کافی درباره تاثیر تغییر فصل بر روند تکثیر مبتلایان نداریم. ویروس سارس که شباهت زیادی به این ویروس دارد در سال ۲۰۰۳ ظاهر شد، اما مهار سریع آن به این معنی است که اطلاعات چندانی درباره روند تسری آن در فصول مختلف وجود ندارد.

 

اما ویروس‌های کرونای دیگری وجود دارند که انسان را آلوده می‌کنند و می‌توانند سرنخ‌های خوبی درباره احتمال فصلی شدن این ویروس جدید در اختیار ما بگذارند.

کیت تمپلتون، پژوهشگر مرکز بیماری‌های مسری در دانشگاه ادینبرا، ده سال پیش با بررسی سه ویروس کرونای مختلفی که از افراد مبتلا به بیماری‌های مجاری تنفسی نمونه‌برداری شده بودند، نشان داد که هر سه "خواص فصلی بارزی" دارند و عمدتا بین ماه‌های آذر و فروردین فعال می‌شوند. اما فعالیت ویروس چهارمی که بیشتر در افراد دارای دستگاه ایمنی ضعیف دیده می‌شد از الگوی چندان ثابتی پیروی نمی‌کرد.

از نحوه شیوع ویروس کرونای جدید هم به نظرم می‌رسد که فعالیتش در شرایط سرد و خشک بیشتر می‌شود.

امید می‌رود که افزایش دما در نیم کره شمالی به کاهش موارد ابتلا به کووید-۱۹ منجر شودحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionامید می‌رود که افزایش دما در نیم کره شمالی به کاهش موارد ابتلا به کووید-۱۹ منجر شود

برای مثال، بررسی وضعیت آب‌وهوای ۵۰۰ مکان مختلف در سراسر دنیا که بیماری کووید-۱۹ در آن‌ها دیده شده است نشان می‌دهد که شیوع این ویروس احتمالا با دما، سرعت باد و رطوبت نسبی رابطه دارد. پژوهش دیگری نیز نشان داده است که موارد ابتلا به این بیماری در دماهای بالاتر کمتر می‌شود، اما محققان می‌گویند که دما به تنهایی نمی‌تواند تفاوت‌های موجود در تعداد موارد ابتلا را توضیح دهد.

پژوهش دیگری که هنوز رسما منتشر نشده است هم پیش‌بینی می‌کند که احتمال شیوع این بیماری در مناطق معتدل سرد و گرم بیشتر است و مناطق خشک در جایگاه بعدی قرار دارند. پژوهشگران می‌گویند که مناطق حاره احتمالا کمترین آسیب را از این بیماری خواهند دید.

اما نبود اطلاعات واقعی از فصول مختلف به این معنی است که محققان به اجبار باید از مدل‌سازی رایانه‌ای برای پیش‌بینی وقایع آینده استفاده کنند و استفاده از اطلاعات مربوط به ویروس‌های کرونای بومی در این رابطه کار سختی است. فصلی بودن این ویروس‌های بومی دلایل متعددی دارد که شاید در بیماری کووید-۱۹ صدق نکنند.

همه‌گیری‌ها معمولا مانند بیماری‌های عادی رفتار نمی‌کنند. برای نمونه آنفلوآنزای اسپانیایی در ماه‌های تابستان به اوج خود رسید، در حالی که آنفلوآنزاهای معمولی عمدتا در زمستان شایع می‌شوند.

جن آلبرت، استاد بیماری‌های مسری در موسسه کارولینسکا در استکهلم، می‌گوید "ما در نهایت شاهد بومی شدن کووید-۱۹ خواهیم بود. و اگر در آن زمان رفتار فصلی نداشته باشد واقعا مایه تعجب خواهد بود. سوال اصلی این است که آیا حساسیت این ویروس به تغییر فصل تاثیری بر ظرفیت شیوع آن در وضعیت همه‌گیری خواهد داشت یا نه. نمی‌توان جواب قطعی به این پرسش داد، اما باید تا حد امکان آن را در نظر بگیریم."

لذا باید در پیش‌بینی‌ها محتاطانه عمل کنیم. اما چرا ویروس‌های کرونای مشابه خواص فصلی دارند، و چرا این مساله می‌تواند در وضعیت فعلی مایه امیدواری باشد؟

ویروس‌های کرونا به گروه "ویروس‌های غلاف‌دار" تعلق دارند که با لایه‌ای روغنی پوشیده شده‌اند. پژوهش‌هایی که روی دیگر ویروس‌های غلاف‌دار صورت گرفته است نشان می‌دهد که این لایه روغنی باعث حساسیت بیشتر این ویروس‌ها به گرما می‌شود. در شرایط سردتر، این لایه روغنی حالت پلاستیکی سفتی به خود می‌گیرد و باعث دوام بیشتر ویروس در خارج از بدن می‌شود. به همین خاطر بیشتر ویروس‌های غلاف‌دار خواص فصلی پررنگی دارند.

در حال حاضر تعداد پژوهش‌هایی که تاثیر دما بر کووید-۱۹ را بررسی کرده‌اند کم استحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionدر حال حاضر تعداد پژوهش‌هایی که تاثیر دما بر کووید-۱۹ را بررسی کرده‌اند کم است

تحقیقات نشان داده است که ویروس کرونای جدید می‌تواند روی سطوح سختی چون پلاستیک و فولاد ضدزنگ تا ۷۲ ساعت در دمای بین ۲۱-۲۳ درجه سانتیگراد و رطوبت نسبی ۴۰ درصد دوام بیاورد. ما هنوز درک درستی از رفتار این ویروس در دماها و رطوبت‌های دیگر نداریم، اما تحقیقات نشان می‌دهد که ویروس‌های کرونای دیگر می‌توانند تا ۲۸ روز در دمای ۴ درجه دوام بیاورند.

ویروس بیماری سارس که شباهت زیادی به ویروس فعلی دارد نیز در شرایط سردتر و خشکتر بیشتر دوام می‌آورد. برای مثال، ویروس سارس باقی مانده روی سطوح صاف تا بیش از ۵ روز در دمای ۲۲-۲۵ درجه سانتیگراد و رطوبت نسبی ۴۰-۵۰ درصد دوام می‌آورد، اما هر چه دما و رطوبت بیشتر می‌شد از عمر ویروس نیز کاسته می‌شد.

میگل آرائوخو، پژوهشگر در موزه ملی علوم طبیعی مادرید، می‌گوید "اهمیت شرایط اقلیمی به این خاطر است که بر توان زنده ماندن ویروس در پی خروج از بدن به خاطر سرفه یا عطسه تاثیر می‌گذارد. هر چه پایداری ویروس در محیط بیشتر طول بکشد، توان آن نیز برای بیمار کردن مردم و همه‌گیر شدن بیشتر می‌شود. درست است که این ویروس جدید خیلی سریع در دنیا پخش شده است، اما مناطقی که شاهد شیوع عمده آن بوده‌اند عمدتا اقلیمی سرد و خشک دارند."

به باور او اگر کووید-۱۹ نیز حساسیت مشابهی به دما و رطوبت داشته باشد، شاید موارد ابتلا به ویروس کرونا در گوشه و کنار دنیا در زمان‌های مختلف اوج بگیرد.

به گفته او "ما منطقا می‌توانیم انتظار داشته باشیم که این دو ویروس رفتاری مشابه داشته باشند. اما این معادله بیش از یک متغیر دارد. این ویروس از انسان به انسان منتقل می‌شود. هر جایی که تعداد انسان‌ها بیشتر باشد و تماس بیشتری نیز با هم داشته باشند، موارد ابتلا نیز بیشتر می‌شود. رفتار آن‌ها برای درک دست شیوع این ویروس کلیدی است."

تحقیقات آزمایشگاهی و مدل‌سازی رایانه‌ای نشان داده است که دوام کووید-۱۹ در شرایط گرم و مرطوب کمتر می‌شودحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionتحقیقات آزمایشگاهی و مدل‌سازی رایانه‌ای نشان داده است که دوام کووید-۱۹ در شرایط گرم و مرطوب کمتر می‌شود

تحقیقی که در دانشگاه مریلند صورت گرفته است نشان می‌دهد که این ویروس در شهرها و مناطقی که دمایی بین ۵-۱۱ درجه سانتیگراد داشته‌اند و نسبتا خشک بوده‌اند بیشتر پخش شده است.

اما تعداد موارد ابتلا در مناطق حاره نیز اصلا کم نبوده است. پژوهشگران دانشگاه پزشکی هاروارد با تحلیل شیوع این ویروس در آسیا نشان داده‌اند که حساسیت آن نسبت به آب‌وهوا از آنچه خیلی‌ها امید دارند کمتر است.

به گفته آن‌ها شیوع سریع این ویروس در استان‌های مختلف چین، چه آن‌هایی که اقلیمی سرد و خشک دارند و چه آن‌هایی که حاره‌ای محسوب می‌شوند، نشان می‌دهد که افزایش دما و رطوبت در بهار و تابستان به کاهش موارد ابتلا منجر نخواهد شد، و این امر بر اهمیت اتخاذ تمهیدات بهداشتی به منظور کاهش نرخ تسری این بیماری تاکید می‌کند.

دلیلش هم این است که پخش شدن این ویروس جز به میزان دوامش در محیط به خیلی چیزهای دیگر نیز بستگی دارد. این مساله درک دقیق خواص فصلی این ویروس را پیچیده می‌کند. در حال حاضر عامل اصلی شیوع بیماری کووید-۱۹ انسان است، و تغییرات فصلی در رفتار انسان‌ها می‌تواند نرخ تسری این ویروس را نیز عوض کند.

برای نمونه، موارد ابتلا به سرخک در اروپا با شروع مدارس افزایش پیدا می‌کند و هنگامی که بچه‌ها به تعطیلات می‌روند و دیگر بیماری را به یکدیگر منتقل نمی‌کنند کم می‌شود. گفته می‌شود که حجم عظیم مسافران سال نو چینی در اواخر ژانویه نقش مهمی در انتقال ویروس به دیگر مناطق چین و بقیه دنیا ایفا کرده است.

از طرف دیگر وضع هوا می‌تواند با سیستم ایمنی بدنمان نیز بازی کند و ما را در برابر بیماری‌های مسری آسیب‌پذیرتر کند. طبق برخی مدارک سطح ویتامین د موجود در بدن می‌تواند بر میزان آسیب‌پذیری ما در برابر این بیماری‌ها تاثیر بگذارد. در زمستان میزان ویتامین د بدن ما کم می‌شود، چرا که عمده وقت خود را در اماکن مسقف می‌گذرانیم و نور خورشید کمی به بدنمان می‌خورد. اما از طرف دیگر پژوهش‌هایی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد این تئوری بعید است که تفاوت‌های فصلی بیماری‌هایی چون آنفلوآنزا را توضیح دهد.

مساله جنجالیتر تاثیر هوای سرد بر سیستم ایمنی بدن است. برخی از پژوهش‌ها این مساله را تایید می‌کنند، اما بعضی تحقیقات دیگر نشان می‌دهند که هوای سرد می‌تواند باعث افزایش گلبول‌های سفید خون شود.

اما مدارک بیشتری برای تاثیرگذاری رطوبت بر آسیب‌پذیری ما در برابر بیماری وجود دارد. خشکی بیش از حد هوا باعث کاهش غشاء مخاطی ریه‌ها و مجاری تنفسی می‌شود. این غشاء مخاطی سدی طبیعی در برابر بیماری است و کاهش میزان آن ما را در برابر ویروس‌های مختلف آسیب‌پذیرتر می‌کند.

حتی اگر موارد ابتلا به این بیماری در تابستان کمتر شود، بعید است که کاملا از بین برود و در ادامه سال مجددا شایع خواهد شدحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionحتی اگر موارد ابتلا به این بیماری در تابستان کمتر شود، بعید است که کاملا از بین برود و در ادامه سال مجددا شایع خواهد شد

از طرف دیگر، مدل‌سازی رایانه‌ای نشان داده است که روزهایی که دما و میزان رطوبت هوا بیشتر بوده است، نرخ مرگ‌ومیر نیز کمتر بوده است.

ویتوریا کولیتزا، مدیر تحقیقات در موسسه تحقیقات بهداشت و پزشکی فرانسه، می‌گوید عامل اصلی شیوع سریع این ویروس در کل دنیا مسافرت‌های هوایی بوده است. اما بعد از ورود ویروس به جامعه میزبان، عامل اصلی انتشار آن تماس نزدیک بین مردم است. کاهش این تماس‌ها نیز می‌تواند باعث کند شدن روند تسری ویروس شود. این دقیقا همان کاری است که خیلی از دولت‌ها در سراسر دنیا با اعمال محدودیت‌های سختگیرانه انجام داده‌اند.

به گفت خانم کولیتزا "هنوز مدرکی دال بر رفتار فصلی کووید-۱۹ وجود ندارد. مؤلفه رفتاری نیز می‌تواند در این مساله نقش ایفا کند." اما او هشدار می‌دهد که هنوز برای سنجش تاثیر تمهیدات فعلی بر روند شیوع ویروس زود است. "شاید به تنهایی بتوانند با کاهش مسیرهای انتقال بیماری سرعت تسری آن را تا حدی کاهش دهند."

حتی اگر تعداد موارد ابتلا به کووید-۱۹ در ماه‌های آینده کاهش یابد، این اتفاق می‌تواند به خاطر چند دلیل مختلف باشد - موفقیت تمهیدات پیشگیرانه مانند قرنطینه و منع رفت و آمد؛ افزایش سطح ایمنی در بین مردم؛ یا شاید تاثیر تغییر فصل.

جن آلبرت می‌گوید "تاثیر تغییر فصل، اگر وجود داشته باشد، ممکن است تاثیر دو مؤلفه دیگر را بپوشاند. در کشورهایی که محدودیت‌های ارتباطی مانع انتشار گسترده ویروس شده است، رسیدن پاییز و زمستان ممکن است به بروز موج دوم شیوع این ویروس منجر شود."

حتی اگر کووید-۱۹ خواص فصلی داشته باشد نیز بعد است که طی فصل تابستان کاملا نابود شود. اما کاهش موارد ابتلا ممکن است مزایایی داشته باشد.

به گفته آقای آلبرت "اقداماتی که برای صاف کردن نمودار صورت گرفته است هزینه اقتصادی گزافی دارد، اما شاید به ما کمک کند تا این همه‌گیری را تا تابستان کش دهیم. هرگونه خاصیت فصلی می‌تواند به نظام‌های درمانی فرصت دهد تا خود را آماده کنند." منبع: بی‌بی‌سی


مارتین لوتر کینگ جونیور (به انگلیسی: Martin Luther King, Jr.)‏ (۱۵ ژانویه ۱۹۲۹ - ۴ آوریل ۱۹۶۸) رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا بوده است. زندگی

وی در یک خانوادهٔ متوسط در آتلانتا جورجیا به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ وی از رهبران فرقهٔ باپتیست (تعمیدگرا) بودند و همین تمایلات مذهبی موجب ادامه تحصیل وی در رشتهٔ علوم دینی شد.
مبارزه با تبعیض نژادی

درپی بازداشت رزا پارکس، زن سیاهپوستی که با بلند نشدن از روی صندلی یک اتوبوس عمومی برای یک سفیدپوست زندانی شد، کینگ جوان رهبری جنبش تحریم سیاهپوستان را برعهده گرفت و به‏‏‌عنوان یک فعال مبارزه با تبعیض نژادی در سرتاسر ایالات متحده آمریکا شهرت یافت. در سال ۱۹۵۷ به‌همراه ۶۰ رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به کنفرانس رهبران مسیحی جنوب شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح، آبراهام لینکلن و مهاتما گاندی پیروی می‌کرد.
مرد سال و جایزهٔ صلح نوبل

مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ به‏‏‌عنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان جوان‌ترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. اوج فعالیت‌های مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دههٔ ۱۹۶۰ و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال ۱۹۶۳ در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشنگتن دی‌سی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را به‌نام رویایی دارم» انجام داد که از مهم‌ترین سخنرانی‌ها در تاریخ آمریکا به‌شمار می‌آید. دکتر لوتر کینگ در این سخنرانی، که در آن عبارت رویایی دارم» تکرار می‌شد، درباره آرزوی خود سخن گفت و ابراز امیدواری کرد که زمانی آمریکا طبق مرام و آرمان خویش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسان‌ها را به چشم ببیند.
ترور

مارتین لوتر کینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد.

هنگام ترور با آنکه او کاملا از سوی پلیس مخفی مراقبت می شد اثری از عامل ترور پیدا نشد همین موضوع احتمال دست داشتن اف بی آی در این ترور را جدی ساخت.

در سال ۱۹۸۶ مقرر شد برای بزرگداشت یاد وی در ایالات متحده آمریکا سومین دوشنبهٔ ماه ژانویه تعطیل رسمی اعلام شود.

رویایی دارم

رویایی دارم (به انگلیسی: I Have a Dream)‏ نام یک سخنرانی ۱۷ دقیقه‌ای از مارتین لوتر کینگ است که در ۲۸ اوت ۱۹۶۳ در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاه‌پوستان و سفیدپوستان در برابر بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دی سی ایراد شد. رویایی دارم از مهم‌ترین و مشهورترین سخنرانی‌ها در تاریخ آمریکا به‌شمار می‌آید.[نیازمند منبع]

مارتین لوتر کینگ در این سخنرانی که در آن عبارت رویایی دارم» تکرار می‌شد، درباره آرزوی خود سخن گفت و ابراز امیدواری کرد که زمانی در آمریکا طبق مرام و آرمان خویش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسان‌ها را به چشم ببیند.

وی ۵ سال پس از این سخنرانی در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. با اینکه نتایج عملی جنبش ضدنژادپرستی را به چشم خود ندید، اما تاثیر عمیقی در تغییر قوانین تبعیض‌آمیز نژادی برجای گذاشت.

این سخنرانی در سال ۲۰۰۴ توسط کتاب‌خانهٔ کنگرهٔ آمریکا تحت عنوان اثر برجستهٔ فرهنگی و تاریخی ماندگار» به فهرست گنجینه ملی ضبط آمریکا اضافه شد.[۱]
متن سخنرانی انجام شده در پارک ملی واشنگتن دی سی در ۲۸ اوت ۱۹۶۳

 

از این‌که امروز در تظاهراتی کنار شما هستم که روزی در تاریخ ملت ما به عنوان بزرگ‌ترین رخداد در راستای آزادی به ثبت خواهد رسید، خوشحالم.

یکصد سال پیش، یک شهروند بزرگ آمریکایی که ما امروز زیر سایه‌ی نمادین او ایستاده‌ایم، اعلامیه‌ی آزادی بردگان را امضا کرد. این فرمان پربار، همچون فانوس دریایی، امیدی در دل میلیون‌ها برده‌ی سیاهپوست افکند که در آتش بی‌امان بیداد می‌سوختند. سپیده‌ی مسرت‌بخشی بود که پایان شب بلند بردگی‌شان را نوید می‌داد.

امروز، یکصد سال از آن روز می‌گذرد، اما هنوز سیاهپوستان آزاد نیستند. پس از یکصد سال، با تاسف باید اذعان کنیم که زندگی سیاهپوستان هنوز هم اسیر بند و زنجیرهای تبعیض و جدایی نژادی است. پس از یکصد سال، در پهنه‌ی بیکران دریای رفاه مادی آمریکا، هنوز سیاهپوستان در جزیره‌ی دورافتاده‌ی فقر به سر می‌برند. پس از یکصد سال، سیاهپوستان در گوشه و کنار جامعه‌ی آمریکا، زار و نزار، خود را تبعیدیانی در کشورشان می‌یابند.

ما امروز در اینجا گرد آمده‌ایم تا این اوضاع شرم‌آور را برملا کنیم به یک معنا، ما در پایتخت کشور گرد آمده‌ایم تا چک» مواعید خود را وصول کنیم (۱). با نگارش متن مهم قانون اساسی و اعلامیه‌ی استقلال، سازندگان جمهوری ما تعهدنامه‌ای را امضا کردند که هر آمریکایی وارث آن است. این سند تعهد کرده است که حق جدایی‌ناپذیر همه‌ی انسان‌ها- آری، سیاهپوستان و سفیدپوستان هردو- برای زندگی، آزادی و شادمانی تضمین شود.

امروز این دیگر عیان است که آمریکا در پیوند با شهروندان رنگین پوستش در انجام این تعهدنامه کوتاهی کرده است و به جای احترام به این پیمان مقدس، به سیاهپوستان چک» بی‌پشتوانه‌ای داده؛ چکی که با عبارت موجودی کافی نیست» برگشت خورده است.

ما نمی‌توانیم بپذیریم که بانک عدالت» ورشکسته شده باشد. ما نمی‌توانیم بپذیریم که موجودی خزاین بزرگ فرصت» در این کشور ناکافی باشد. از این‌رو ما آمده‌ایم تا این چک را نقد کنیم، چکی که با ارایه‌ی آن می‌توانیم صاحب آزادی و امنیت عدالت شویم. ما همچنین به این مکان تقدیس شده آمده‌ایم تا شدت اضطرار موقعیت کنونی را به آمریکا خاطرنشان سازیم. امروز زمان آن نیست که وقت خود را صرف اقدامات تجملی مانند خونسردی یا تزریق داروی مسکن پیشرفت تدریجی کنیم. وقت آن رسیده است که وعده‌های واقعی دموکراسی بدهیم. وقت برخاستن از تاریکی و گودال مهلک جدایی نژادی و گذار به جاده‌ی روشن عدالت نژادی فرا رسیده است. امروز روز رهایی کشور از ریگ‌های روان بی‌عدالتی نژادی و کشاندن آن به زمین استوار برادری است. امروز وقت تحقق بخشیدن به عدالت برای همه‌ی فرزندان خداست.

بی‌اعتنایی به موقعیت مضطر کنونی برای کشور مصیبت به همراه خواهد آورد. تابستان سوزان ناخشنودی مشروع سیاهپوستان به پایان نخواهد آمد، مگر اینکه پاییز روحبخش آزادی و برابری جای آن را بگیرد. هزار و نهصد وشصت و سه، پایان نه، بل آغازی است. اگر کشور به روال معمول خود بازگردد، آنهایی که می‌پنداشتند سیاهپوستان لازم بود عقده‌های خود را خالی کنند و حالا دیگر خرسند شده‌اند»، با ضربت خشنی بیدار خواهند شد. مادامی که حقوق شهروندی سیاهپوستان به آنها داده نشود، آمریکا به آسایش و آرامش دست نخواهد یافت. تا زمانی که آفتاب عدالت برندمد، گردبادهای خیزش همچنان پایه‌های کشورمان را خواهند لرزاند. اما سخنی هست که باید به مردم خودم که در آستانه‌ی گرم ورود به کاخ عدالت ایستاده‌اند، بگویم. در روند به‌دست آوردن جایگاه مشروع خود نباید مرتکب کارهای نادرست شویم. بیایید تشنگیمان را برای آزادی، با نوشیدن جام تلخی و دشمنی رفع نکنیم. ما باید همواره مبارزات خود را در کمال عزت و انضباط به پیش بریم.

نگذاریم اعتراض خلاق ما به مرتبه‌ی نازل خشونت‌های جسمانی سقوط کند. همواره تلاش کنیم در بلندی‌های باشکوه، زور بدنی را با توان پاسخ گوییم. منازعه جویی شگفت انگیز تازه‌ای که جوامع سیاهپوست را فرا گرفته نباید ما را به بی اعتمادی نسبت به تمام مردم سفیدپوست رهنمون شود، زیرا بسیاری از برادران سفیدپوست ما، همانگونه که حضورشان امروز در اینجا شاهد این مدعاست، دریافته‌اند که سرنوشتشان با سرنوشت ما گره خورده است. آنها دریافته‌اند که آزادیشان به گونه پیچیده‌ای با آزادی ما بستگی دارد. ما نمی‌توانیم این راه را به‌تنهایی بپیماییم.

و همچنان‌که در این راه گام برمی‌داریم، باید عهد کنیم که همواره پیش خواهیم رفت. ما نمی‌توانیم به عقب بازگردیم. برخی‌ها، از هواخواهان حقوق مدنی می‌پرسند، کی راضی خواهید شد؟» ما تا روزی که سیاهپوستان قربانی وحشت غیرقابل بیان بی‌رحمی پلیس‌اند نمی‌توانیم راضی شویم. تا روزی که تن‌های خسته از سفر ما نتوانند بستری در مسافرخانه‌های شاهراه‌ها و هتل‌های شهرها پیدا کنند، نمی‌توانیم راضی باشیم. تا روزی که تحرک اصلی ما فقط از محله‌های اقلیت‌نشین کوچکتر به محله‌های اقلیت‌نشین بزرگتر است نمی‌توانیم راضی باشیم. تا روزی که شخصیت و احترام فرزندان ما بسادگی با تابلوهای ویژه‌ی سفیدپوستان» زایل می‌شود، نمی‌توانیم راضی باشیم. تا روزی که سیاهپوستان می‌سی سی پی حق رای ندارند و سیاهپوستان نیویورک برآنند که چیزی ندارند که به آن رای دهند، نمی‌توانیم راضی باشیم. نه! نه، ما راضی نیستیم و راضی نخواهیم شد مگر آن‌که عدالت مانند آبشار، و راستکاری چون رودی پرخروش جاری شوند. می دانم که برخی از شما به دلیل مصیبت‌ها و رنج‌های سختی که تحمل کرده‌اید به اینجا آمده‌اید. برخی از شما از سلول‌های تنگ زندان به اینجا آمده‌اید. برخی از شما از جاهایی آمده‌اید که در راه آزادی‌طلبی خود، ناگزیر با توفان‌های آزار و خشونت پلیس روبرو شده‌اید. شما کهنه سربازان رنج‌ها و محنت‌های خلاقانه هستید.

با ایمان به کار خود ادامه دهید که رنج و عذاب ناخواسته موجب رستگاری است.

به می‌سی سی پی برگردید، به آلاباما برگردید، به کارولینای جنوبی برگردید، به جورجیا برگردید، به لوئیزیانا برگردید، به محله‌های خود در شهرهای شمالی کشور برگردید و مطمئن باشید که این وضعیت می‌تواند دگرگون شود و دگرگون هم خواهد شد.

نگذاریم در دره‌ی ناامیدی غوطه‌ور شویم. خطاب من امروز با شماست، دوستان من، اگرچه با دشواری‌های امروز و فردا رودررو هستیم، اما من هنوز هم رویایی دارم. این رویا، رویایی است که ریشه‌های ژرفی در رویای آمریکا» دارد.

رویای من اینست که روزی این کشور به‌پا می‌خیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان می‌بخشد: ما این حقیقت را که همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند آشکار و بدیهی می‌دانیم.»

رویای من اینست که روزی فرزندان برده‌های پیشین و فرزندان برده‌داران پیشین بر فراز تپه‌های سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست.

رویای من اینست که سرانجام روزی ایالتی مانند می‌سی سی پی، ایالتی که در آتش بیدادگری می‌سوزد، در آتش تعدی می‌سوزد، به واحه‌ی آزادی و عدالت بدل خواهد شد.

رویای من اینست که چهار فرزند کوچکم روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آنها را نه به سبب رنگ پوست، که با درونمایه‌ی شخصیتشان داوری خواهند کرد.

من امروز رویایی دارم!

رویای من اینست که روزی در آلاباما، با آن نژادپرستان وحشی‌اش، با فرماندارش که از گاله‌ی دهانش، عدم پذیرش مداخله در قوانین فرومی‌چکد، آری روزی در همین آلاباما، پسرها و دخترهای کوچک سیاهپوست خواهند توانست چون خواهران و برادرانی دست در دست پسرها و دخترهای کوچک سفیدپوست بگذارند.

من امروز رویایی دارم!

رویای من اینست که سرانجام روزی دره‌ها بالا خواهند آمد و تپه‌ها و کوه‌ها پایین خواهند رفت، ناهمواری‌ها هموار خواهند شد و ناراستی‌ها راست؛ جلال خداوند آشکار خواهد شد و همه ابنای بشر با هم به تماشای آن خواهند نشست.

این امید ماست. این باوری است که با خود به جنوب می‌برم. با این باور ما خواهیم توانست از کوه‌های ناامیدی سنگ امید بتراشیم. با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم. با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادی مان فراخواهد رسید.

روزی که همه فرزندان خدا خواهند توانست سرود آزادی را با مفهومی نو بخوانند. ای کشور من، ای سرزمین زیبای آزادی، برای توست که می‌خوانم. سرزمینی که پدران من در آن در گذشتند، سرزمین فخر زائران، بگذار از هر گوشه‌ی کوهساران زنگ آزادی به صدا درآید.»

اما اگر قرار است آمریکا به کشوری بزرگ تبدیل شود، این باید به حقیقت بپیوندد. پس بگذارید زنگ آزادی از فراز تپه‌های شگرف نیوهمشایر به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از کوه‌های بلند نیویورک به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از بلندی‌های الگینی پنسیلوانیا به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از فراز قله‌های پر برف کوه‌های راکی کلرادو به صدا درآید. بگذارید زنگ آزادی از شیب‌های پرکرشمه کالیفرنیا به صدا درآید.

نه تنها اینها؛ بگذارید زنگ آزادی از بلندی‌های استون جرجیا» به صدا درآید.

بگذارید زنگ آزادی از کوه لوکاوت تنسی» به صدا درآید.

بگذارید زنگ آزادی از هر تپه و خاکریز- از هر کوهسار می‌سی سی پی» به صدا درآید.

بگذارید زنگ آزادی به صدا درآید. و زمانی که چنین شد، زمانی که گذاشتیم زنگ آزادی به صدا درآید- آنگاه که گذاشتیم زنگ آزادی از هر روستا و هر دهکده، از هر ایالت و هر شهر به صدا درآید، خواهیم توانست رسیدن آن روزی را جلو بیاندازیم که در آن روز همه فرزندان خدا- سیاه و سفید، یهودی و غیریهودی، پروتستان و کاتولیک- خواهند توانست دست در دست هم بگذارند و آن سرود قدسی قدیمی سیاهان را سردهند:

سرانجام ما آزادیم! سرانجام آزادیم! سپاس خداوند متعال را، سرانجام آزادیم!»


✍ پاتریک کاکبرن

ایندیپندنت

ایالات‌متحده ممکن است در حال رسیدن به لحظه چرنوبیل» خود باشد چرا که نتوانسته است در مبارزه با بیماری همه‌گیر ویروس کرونا پیشگام شود و مانند حادثه هسته‌ای که در سال 1986 اتحاد جماهیر شوروی را به لرزه انداخت، در حال از دست دادن هژمونی خود در جهان است. نتیجه این پندمیک هر چه باشد، امروز برای حل بحران دیگرکسی به دنبال واشنگتن نمی‌گردد.افول نفوذ ایالات‌متحده در جلسات مجازی رهبران جهان، جایی که تلاش اصلی دیپلماتیک ایالات‌متحده در ترغیب دیگران به امضای بیانیه ضد چینی ویروس ووهان»، به‌عنوان بخشی از کمپین برای سرزنش چین در همه‌گیر نمودن ویروس کرونا اختصاص داشت قابل‌مشاهده بود. اهریمن سازی دیگران باهدف انحراف از کاستی‌های خود یکی از ویژگی‌های اصلی تاکتیک‌های ی رئیس‌جمهور ترامپ به شمار می‌رود. تام کاتن» سناتور جمهوری‌خواه از ایالت آرکانزاس نیز با طرح موضوعی مشابه گفت: چین این طاعون را در جهان برانگیخت و باید پاسخگو باشد.»برتری آمریکا در جهان از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون ریشه در ظرفیت منحصربه‌فرد این کشور در انجام امور بین‌الملل با ترغیب، تهدید یا استفاده از زور داشته است؛ اما ناتوانی واشنگتن برای پاسخگویی مناسب به کووید-19 نشان می‌دهد که این شیوه دیگر صدق نمی‌کند و این برداشت را فاش می‌کند که اقتدار آمریکا در حال ناپدید شدن است.

تغییر نگرش از آن‌جهت اهمیت دارد که بخشی از ابهت ابرقدرت‌ها، مانند امپراتوری انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی درگذشته یا ایالات‌متحده در حال حاضر، به بلوف بستگی داشته و دارد. آن‌ها نمی‌توانند تصویر کامل خود را هر از چند گاه به آزمایش گذاشته و شاهد شکست خود در طول زمان باشند؛ آن‌گونه که تصویر اغراق‌آمیز از قدرت انگلیس به دنبال بحران سوئز در سال 1956 به هم ریخت و یا چهره اتحاد جماهیر شوروی که با جنگ در افغانستان در دهه 1980 در هم شکست.بحران ویروس کرونا معادل شکست انگلیس در ماجرای سوئز و شکست لشکرکشی شوروی به افغانستان برای آمریکای ترامپ به شمار می‌رود. درواقع، این بحران‌ها در مقایسه با بیماری همه‌گیر کووید-19 جزئی به نظر می‌رسد، بیماری که عواقب بدتری را به دنبال خواهد داشت. در این ماجرا همه انسان‌ها درکره زمین خود را قربانی بالقوه به‌حساب آورده و احساس می‌کنند جانشان به خطر افتاده است. در مواجهه با چنین بحران بزرگ، عدم موفقیت دولت ترامپ در پذیرش مسئولیت رهبری، موقعیت ایالات‌متحده در جهان را به خطر خواهد انداخت.افول ایالات‌متحده معمولاً در برابر صعود چین مشاهده می‌گردد و این کشور حداقل برای لحظه کنونی توانسته است بر این بیماری همه‌گیر غلبه نماید. این چینی‌ها هستند که ونتیلاتور و تیم‌های پزشکی را به ایتالیا می‌فرستند و ماسک‌هایی را به آفریقا می‌برند. ایتالیایی‌ها خاطرنشان می‌کنند که کشورهای دیگر اتحادیه اروپا همه درخواست‌هایشان برای تجهیزات پزشکی را نادیده گرفته و فقط چین پاسخ داده است.

یک موسسه خیریه چینی 300 هزار ماسک صورت را با شعار وحدت قدرت می‌بخشد» به سه زبان فرانسه، فلاندر و چینی به بلژیک ارسال کرده است.پس از پایان بحران، این‌گونه عملیات ممکن است در قدرت نرم» تأثیر محدود داشته باشد، هرچند احتمالاً این زمان طولانی خواهد بود. این کار پیامی در بطن خود دارد و آن اینکه چین می‌تواند در یک‌لحظه حیاتی تجهیزات و تخصص لازم را در اختیار دیگران قرار دهد، کاری که از عهده ایالات‌متحده برنمی‌آید. این تغییرات در استنباط دیگران، یک‌شبه از بین نمی‌روند.از زمانی که ایالات‌متحده از جنگ جهانی دوم به‌عنوان بزرگ‌ترین ابرقدرت ظاهر شد، پیشگویی‌هایی مبنی بر اینکه ایالات‌متحده در حال نزول است، پشیزی ارزش نداشته است. نزول قدرت آمریکا در سایه سقوط اتحاد جماهیر شوروی پنهان مانده بود. منتقدان کاهش قدرت آمریکا» توضیح می‌دهند که گرچه ایالات‌متحده ممکن است دیگر بر اقتصاد جهانی تسلط نداشته باشد، اما با بودجه نظامی 748 میلیارد دلاری هنوز 800 پایگاه در سراسر جهان دارد. بااین‌حال ناتوانی ارتش آمریکا در استفاده از توان فنی خود برای پیروزی در جنگ‌های سومالی، افغانستان و عراق نشان داده است که این کشور درازای هزینه‌های هنگفت خود چقدر کمتر به دست آورده است. ترامپ علیرغم لفاظی‌های خصمانه خود، هیچ جنگی را آغاز نکرده است، اما او از قدرت خزانه‌داری آمریکا به‌جای پنتاگون استفاده کرده است. وی با اعمال تحریم‌های اقتصادی شدید علیه ایران و تهدید سایر کشورها به جنگ اقتصادی، میزان کنترل ایالات‌متحده بر سیستم مالی جهانی را نشان داده است؛ اما این استدلال‌ها در مورد صعود یا افول ایالات‌متحده به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و نظامی نکته مهم‌تری که باید آشکار شود را از دست می‌دهد. افول واقعی ایالات‌متحده به‌عنوان یک قدرت جهانی، همان‌طور که با بحران بیماری عالم‌گیر کروناویروس تشدید گردید، کمتر با اسلحه و پول ارتباط دارد و خیلی بیشتر با خود ترامپ به‌عنوان علامت و عامل نزول آمریکا بستگی دارد.به عبارت ساده، ایالات‌متحده دیگر کشوری نیست که سایر جوامع بخواهند از آن تقلید کنند یا اگر آن را انجام دهند، تمایل دارند که یک طاغوت یا مستبد و عوام‌فریب بومی باشند تا وابسته. شاید به همین دلیل است که تحسین آن‌ها از ترامپ به گرمی استقبال می‌شود؛ مانند اینکه شاهد استقبال ترامپ ازنخست وزیر ناسیونالیست هند، نارندرا مودی و خوش‌وبش با کیم جونگ اون از نسل جوان و مستبد کره شمالی و با ولیعهد محمد بن سلمان در عربستان سعودی هستیم.حاکمان چه در کشورهای دموکراتیک و یا استبدادی حداقل در ابتدا توسط این بیماری عالم‌گیر تقویت خواهند شد، زیرا در مواقع بحران مردم می‌خواهند دولت‌های خود را ناجیانی ببینند که می‌دانند چه می‌کنند؛ اما عوام‌فریب‌هایی مانند ترامپ و همتایان وی در سراسر جهان به‌ندرت در برخورد با بحران‌های واقعی خوب هستند، زیرا آن‌ها با سوءاستفاده از نفرت‌های قومی و فرقه‌ای، سرزنش مخالفان و ستایش از دستاوردهای ساختگی خود به قدرت رسیده‌اند.نمونه این رهبران، رئیس‌جمهور راست افراطی برزیل، جایر بولسونارو است که مخالفان و رسانه‌ها را به فریب» برزیلی‌ها در مورد خطرات ویروس کرونا متهم می‌کند. این‌چنین است که دولت ضعیف بولسونارو در اعمال هرگونه قرنطینه حداقل در سه محله زاغه‌نشین ریودوژانیرو عاجز است و به‌جای آن کارتل‌های محلی مواد مخدر اقدام به اعلام حکومت‌نظامی از ساعت 8 بعدازظهر نموده‌اند.ترامپ همواره در بهره‌برداری و تشدید اختلافات در جامعه آمریکا و تولید راه‌حل‌های ساده‌لوحانه برای بحران‌های ساختگی، مانند ساختن دیوار معروف برای جلوگیری از ورود مهاجران آمریکای مرکزی به آمریکا سرآمد است؛ اما اکنون‌که او با یک بحران واقعی روبرو شده است و این نظر خود را به قمار گذاشته است که مدت‌زمان این بیماری کوتاه‌مدت بوده و ازآنچه که اکثر کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند از حدت کمتری برخوردار است.


در حدود یکصد سال اخیر که از انقلاب مشروطه ایران می گذرد، آثار و متون متعددی هم بر تحول فکری ایرانیان اثر گذاشته و هم کتاب ها و رسالات مختلفی حاصل تحولات تجددخواهانه در ایران بوده است. بازخوانی این متون می‌تواند به فهم ریشه برخی مسائل جاری در ایران کمک کند. در نظرخواهی از شماری از اهل فرهنگ و ادب، از آنها خواسته شده تا فهرستی از کتاب‌ها و متون صد سال اخیر ایران را که دارای این ویژگی ها بوده اند، معرفی کنند. در مجموعه ای که بی بی سی فراهم کرده است، برگزیده‌ای از این آثار در مقالات مجزایی بازخوانی شده است. این نظرخواهی مربوط به سال ۱۳۹۱به بعد بوده و به مرور انجام شده است.

 شیرین عبادی

حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل

ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگیقانون اساسی بلژیکقانون تجارت فرانسهبازگشت به خویشتن، علی شریعتیتجدد یا تمدن، علی شریعتیسرمایه، کارل مارکسمجموعه داستان و خاطرات کودکان از جنگ های هیروشیما و بوسنیضمیرناخودآگاه، زیگموند فرویدثروت ملل، آدام اسمیتجنس دوم، سیمون دوبوارجامعه باز و دشمنان آن، کارل پوپرریشه های توتالیتریزم، هانا آرنت

محسن کدیور

اسلام شناس و مدرس مطالعات دینی دانشگاه دوک در کارولینای شمالی ( آمریکا)

*محسن کدیور می گوید این فهرست از باب م است.

تنبیه الامه و تنزیه المله، میرزای نائینیتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویمیراث خوار استبداد، مهرداد بهارغرب زدگی، جلال آل احمدتفسیر المیزان، علامه طباطبائیلغت نامه دهخداراه طی شده، مهدی بازرگانپرتوی از قرآن، محمود طالقانیپدر و مادر ما متهمیم، علی شریعتیاسلام شناسی، علی شریعتینظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهرینقد ادبی، عبدالحسین زرین کوبسیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغیمجموعه اشعار نیمایوشیجمجموعه اشعار احمد شاملومجموعه اشعار مهدی اخوان ثالثهشت کتاب، سهراب سپهریماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگیسووشون، سیمین دانشورکلیدر، محمود دولت آبادی

عبدالکریم لاهیجی

حقوقدان، از نویسندگان پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی، رئیس افتخاری فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر (فرانسه)

ایران باستان، حسن پیرنیاتاریخ تمدن ویل دورانت، ترجمه احمد آرامسیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغیرومه خاطرات اعتماد السلطنهتاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانیتنبیه الامه و تنزیه المله، میرزا محمد حسین نایینیتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویتاریخ احزاب ی، ملک الشعرای بهارحیات یحیی، یحیی دولت آبادیخاطرات و خطرات، مخبر السلطنه هدایتمکتوبات، فتحعلی زادهاندیشه ترقی و حکومت قانون، فریدون آدمیتامیر کبیر و ایران، فریدون آدمیتاندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، فریدون آدمیتایدیولوژی نهضت، مشروطیت فریدون آدمیتت طلبی، عبدالرحیم طالبوفدو قرن سکوت، عبدالحسین زرکوبیکی بود یکی نبود، محمد علی جمال زادهمصدق در محکمه نظامی جلیل بزرگمهر

عباس میلانی

نویسنده و پژوهشگر تاریخ، استاد علوم ی و رئیس بخش ایران شناسی دانشگاه استنفورد (آمریکا)

تاریخ مشروطه، احمد کسرویسیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغیاسرار گنج دره جنی، ابراهیم گلستانبوف کور، صادق هدایتشازده احتجاب، هوشنگ گلشیریقانون جرایم کیفری، علی اکبر داورتنبیه الامه و تنزیه المله، میرزا محمد حسین نایینیتسخیر تمدن فرنگ، فخرالدین شادمانلغت نامه، دهخداچرند و پرند، دهخداقانون اساسی مشروطهمتن قانون ملی شدن صنعت نفت مصدقمتن قانون اصلاحات ارضی شاه (لوایح شش گانه)تولدی دیگر، فروغ فرخزادمجموعه خاطرات اسدالله علممجموعه اشعار نیما یوشیج

عبدالکریم سروش

اسلام شناس و نظریه پرداز، پژوهشگر مهمان در مرکز دین، صلح و فعالیت‌های جهانی دانشگاه جرج‌تاون (آمریکا)

مجموعه آثار صادق هدایتمجموعه اشعار نیما یوشیجمجموعه آثار احمد کسرویمجموعه آثار علی شریعتیمجموعه آثار فریدون آدمیتسیرحکمت در اروپا، محمدعلی فروغیسووشون،سیمین دانشورغربزدگی، جلال آل احمدتاریخ تمدن، ویل دورانتجامعه باز ودشمنانش، کارل پوپر

محمدعلی همایون کاتوزیان

تاریخ نگار، ایرانشناس و اقتصاددان، پژوهشگر در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد (بریتانیا)

سیرحکمت در اروپا، محمدعلی فروغیتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویتاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانیدر خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمدمدیر مدرسه، جلال آل احمدغرب زدگی، جلال آل کی بود یکی نبود، محمد علی جماادهسه قطره خون، صادق هدایتسایه روشن، صادق هدایتزنده به گور، صادق هدایتبوف کور، صادق هدایتفاطمه فاطمه است، علی شریعتیلغت نامه دهخدااز صبا تا نیما، یحیی آریان پورولایت فقیه، آیت‌الله روح‌الله خمینیشهید جاوید، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی

حسین شهیدی

استاد فقید علوم ارتباطات، پژوهشگر رسانه‌ها و نویسنده(لبنان، بریتانیا)

جان شیفته، رومن رولان، ترجمه محمود اعتماد زاده (به آذین)ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگیزمی

نه جامعه شناسی، ویلیام آگبرن و مه یر نیمکوف، ترجمه امیرحسین آریانپورمجموعه آثار، فاطمه فاطمه است، پدر، مادر ما متهمیم و آری اینچنین بود برادر از علی شریعتیتوضیح المسائل، آیت الله روح الله خمینیولایت فقیه، آیت الله روح الله خمینیمبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک، مسعود احمدزادهمبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا، امیر پرویز پویانتاریخ تحلیلی اسلام، جعفر شهیدیبامداد خمار، فتانه حاج سید جوادیدو کتاب پنجره و تاوان عشق از فهمیه رحیمیسووشون، سیمین دانشورچراغ ها را من خاموش می کنم، زویا پیرزادکلیدر، محمود دولت آبادیثریا در اغما، اسماعیل فصیحدر خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمدقبض و بسط شریعت عبدالکریم سروشلغت نامه دهخداآئین دوست یابی، دیل کارنگیهمسایه ها، احمد محمود

تورج دریایی

متخصص تاریخ باستان ایران، رئیس مرکز مطالعات ایرانی سموئل جردن در دانشگاه کالیفرنیا ارواین (آمریکا)

دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین‌کوبتاریخ مردم ایران، عبدالحسین زرین کوباسلام در ایران، پتروشفسکیتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویغربزدگی، جلال آل احمدخدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمدتشیع علوی و تشیع صفوی، علی شریعتیتاریخ ایران باستان، حسن پیرنیاتاریخ ادبیات ایران،ذبیح الله صفاسبک شناسی، محمد تقی بهارایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیتتاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندیتاریخ تمدن جهان، ویل دورانتبوف کور، صادق هدایتتقویم و تاریخ در ایران، ذبیح بهروزآنچه خود داشت، احسان نراقیهمسایه ها،احمد محمودکلیدر، محوم دولت آبادیهوای تازه، احمد شاملوتولدی دیگر، فروغ فرخزاد

حمید دباشی

متخصص ادبیات تطبیقی و مطالعات ایرانی، استاد کرسی ایران شناسی دانشگاه کلمیبا (آمریکا)

نسیم شمال، آثار اشرف الدین گیلانیصور اسرافیل، آثار جهانگیر شیراز، قاسم تبریزی، میرزا علی اکبر قزوینیارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان، نیما یوشیجفارسی شکر است ، محمد علی جمال زادهتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویسیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغیبیست مقاله، محمد قزوینیبوف کور، صادق هدایتغربزدگی، جلال ال احمدموانع رشد سرمایه داری در ایران، احمد اشرفتولدی دیگر، فروغ فرخزادچرا با جمهوری اسلامی مخالفم، مصطفی رحیمیقبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروششورش: روایتی نه از انقلاب ایران، مهرانگیز کارمانیفست جمهوریخواهی، اکبر گنجیهرمنوتیک، کتاب و سنت، محمد مجتهد شبستریکلنل، محمود دولت آبادین زیر سایه پدرخوانده‌ها، نوشین خراسانیمتن ترانه جبر جغرافیایی، محسن نامجو

حسن کامشاد

مترجم و پژوهشگر ادبیات فارسی و استاد مدعو بازنشسته در دانشگاه های کمبریج و کالیفرنیا (بریتانیا)

نوشته های میرزا ملکم خانسیاحت‌نامه ابراهیم بیگ زین العابدین مراغه‌ایسرگذشت حاجی بابا اصفهانی میراز حبیب اصفهانیچرند و پرند، علی اکبر دهخدایکی بود یکی نبود، محمدعلی جماادهبوف کور، صادق هدایتعلویه خانم، صادق هدایتفرهنگ انگلیسی به فارسی سلیمان حییمچشمهایش بزرگ علویدن کیشوت، ترجمه محمد قاضیدوره آثار افلاطون، محمد حسن لطیفیتاریخ فلسفه غرب، نجف دریابندریجامعه باز و دشمنانش، کارل پوپر با ترجمه عزت الله فولادوندشازده احتجاب هوشنگ گلشیریهمسایه ها، احمد محمودروزها در راه، شاهرخ مسکوب

رامین جهانبگلو

متخصص فلسفه و رئیس مرکز مطالعات مهاتما گاندی در دهلی (هند)

یکی بود یکی نبود، محمد علی جماادهافسانه، نیما یوشیجتهران مخوف، مشفق کاظمیتاریخ مشروطه ایران، احمد کسرویسیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغیتاریخ مختصر احزاب ی، ملک الشعرا بهارچشمهایش، بزرگ علویبوف کور، صادق هدایتزندگی طوفانی، حسن تقی زادهجعفر خان از فرنگ برگشته، حسن مقدمغرب زدگی، جلال آل احمدهوای تازه، احمد شاملوزمستان، مهدی اخوان ثالثشازده احتجاب، هوشنگ گلشیریعلی شریعتی، حسین وارث آدمتولدی دیگر، فروغ فرخزادحجم سبز، سهراب سپهریمقدمه ای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوبآسیا در برابر غرب، داریوش شایگانقبض و بسط تئوریک شریعت، عبدلکریم سروش

علی نقی عالیخانی

اقتصاددان و وزیر اقتصاد ایران در دولت های اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا (آمریکا)

مکتوبات، میرزا فتحعلی زادهرویای صادقانه، جمال الدین واعظ اصفهانیمشروطه ایرانی، ماشاالله آجودانیگذر از تاریخ، نگاه از بیرون و امروز فردا، داریوش همایونایرانیان و رویای تجدد، جمشید بهنامبرآمدن رضا خان، سیروس غنیتاریخ مشروطه ایرانی و تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان و شیعی گری، احمد کسرویافضل التواریخ، غلامحسین افضل الملکتاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانیدرخشش تیره، آرامش دوستاراندیشه ترقی، حکومت قانون، تاریخ مشروطه سه اثر از فریدون آدمیتایران و راهیابی فرهنگی، هما ناطقشرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری ایران در دوره قاجار، عبدالله مستوفی

محمدرضا نیکفر

فیلسوف، محقق و نویسنده (آلمان)

از آغاز تا اسلام، کتاب تاریخ کلاس پنجم دبستان، ۱۳۴۲، پرو

یز ناتل خانلریمکتوبات، میرزا فتحعلی زادهسیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغیمجموعه مجله کاوه، حسن تقی‌زاده (منتشر شده در برلین)تاریخ مشروطیت ایران، کسرویدستور زبان فارسی، نوشته پنج استادفرهنگ معین، محمد معینفرهنگ انگلیسی ـ فارسی، سلیمان حییمدختر یتیم، جواد فاضلخدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهریبوف کور، صادق هدایتبینوایان، ویکتور هوگو، ترجمه حسینقلی مستعانبرمی‌گردیم گل نسرین بچینیم، ژان لافیتمادر، ماکسیم گورکیژان کریستف، رومن رولان، ترجمه به‌ آذیناطاعت کورکورانه، روزبهگلهایی که در جهنم می‌رویند، محمد مسعودمبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک، مسعود احمدزادهضرورت مبارزه مسلحانه و نقد تئوری بقا، امیر پرویز پویانتولدی دیگر، فروغ فرخزادماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگیهوای تازه، احمد شاملو

حسن یوسفی اشکوری

پژوهشگر دینی، اسلام شناس و نماینده پیشین مجلسشورای اسلامی (آلمان)

تنبیه الامه و تنزیه المله، میرزا محمد حسین نایینیطبایع الاستبداد یا سرشت های خودکامگی، رحمان کواکبیالئالی المربوطه فی وجوب المشروطه، (تشریح حکومت مشروطه) محمداسماعیل محلاتیمسالک المحسنین، عبدالرحیم طالبوفسفرنامه ابراهیم بیک، زین العابدین مراغه‌ایتاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانیقانون، میرزا ملکم خانرساله یک کلمه، میرزا یوسف خان مستشارالدولهمقالات جمالیه، جمال الدین اسدآبادیمجموعه آثار فریدون آدمیتراه طی شده، مهدی بازرگانتفسیر پرتویی از قرآن، محمود طالقانیقبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروشهرمونتیک: کتاب، عقل و سنت، محمد مجتهد شبستریتاریخ مشروطه، احمد کسروی

فائقه شیرازی

استاد بخش خاورمیانه شناسی دانشگاه آستین در تگزاس(آمریکا)

انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاریانقلاب ایرانی، عباس امانتاولین انقلاب شیعه ایران: شیعه گری و انقلاب مشروطه، منگل بیاتارمنی ها و انقلاب مشروطه ایران، حوری بربریانبریتانیا و انقلاب مشروطه ایران، منصور بنکداریانانقلاب مشروطه ایرانی؛ محبوب ت، تحولات فرهنگی و تماس های فراملی، هوشنگ شهابی و وانسا مارتیندمکراسی انکار شده، چار کورتزمناسلام و تجدد؛ انقلاب مشروطه ایران، مارتین ونسیا


دکتر اسفندیار خدایی

آمریکا با چه محدودیتهایی در برخورد با چین مواجه است؟ به عبارت دیگر چرا آمریکا نمی تواند چین را همانند سایر کشورها، با تهای خود همراه سازد؟ چین چه ویژگی ها یا ابزاری در مقابل آمریکا دارد، که سایر کشورها ندارند؟ چین در آسیا، آفریقا، اروپا و حتی در حیاط خلوت آمریکا یعنی قاره آمریکای جنوبی تهای آمریکا را به چالش می کشد و در زمینه های اقتصادی و ی فعالیتهایی می کند که مورد خوشایند آمریکا نیست. رفتار چین در قبال تحریمهای ایران را به عنوان یک نمونه موردی در نظر بگیرید تا اهمیت محدودیتهای آمریکا در مواجهه با چین روشن گردد. دولت ترامپ پس از خروج از برجام توانسته است تجارت بسیاری از کشورها نظیر ژاپن، کره جنوبی، آلمان و فرانسه با ایران را به صفر نزدیک کند اما علی رغم فشارهای آمریکا، درسال گذشته یعنی 2019 چین با ایران بیش از بیست میلیارد دلار مبادلات تجاری داشته است.

این رفتار چین فقط مربوط به دوره ترامپ نیست. قبل از توافق برجام نیز چین تحریمهای آمریکا را نادیده گرفته است. قضیه هسته ای ایران در سال  2003 ظهور کرد، در آن زمان چین فقط حدود پنج میلیارد دلار با ایران تجارت سالیانه داشت ولی مبادلات تجاری اروپا با ایران از بیست میلیارد دلار در سال می کرد، یعنی چهار برابر چین. اما پس از اوج گرفتن بحران هسته ای، به دلیل فشارهای دولتهای جرج بوش و باراک اوباما و البته تحریمهای سازمان ملل، تجارت اروپا و بسیاری کشورهای دیگر با ایران به شدت کاهش یافت بطوریکه در سال 2014 یعنی یک سال قبل از توافق برجام، تجارت این کشورها با ایران تقریباً صفر شد، اما با وجود تحریمها و فشارهای آمریکا، تجارت چین با ایران نه تنها کمتر نشد، بلکه ده برابر شد و به پنجاه میلیارد دلار در همان سال 2014 رسید. آیا دولتهای جرج بوش و اوباما نمی خواستند جلوی تجارت چین با ایران را بگیرند یا نمی توانستند؟ آنها با چه محدودیتهایی مواجه بودند؟ پس از امضاء برجام، تجارت اروپا، ژاپن و دیگر کشورها با ایران مدت کوتاهی افزایش یافت اما با خروج ترامپ از برجام این کشورها به سرعت عقب کشیدند و ایران را ترک کردند، اما چین همچنان تجارت با ایران را ادامه داد و همانطور که ذکر شد، سال گذشته علی رغم سخت ترین فشارهای دولت ترامپ، مبادلات تجاری چین و ایران از 20 میلیارد دلار فراتر رفت. آیا دولت ترامپ نمی خواسته که جلوی تجارت چین با ایران را بگیرد یا نتوانسته است؟ بطور کلی آمریکا با چه موانعی برای همراه ساختن چین مواجه است؟.ادامه مطلب را بخوانید.

محدودیتهای آمریکا مقابل چین به دو دسته محدودیتهای اقتصادی و ی تقسیم می شوند. سه مورد از محدودیتهای اقتصادی، و چهار مورد از محدودیتهای ی آمریکا را بطور مختصر بحث می کنیم.

محدودیتهای اقتصادی آمریکا در مواجهه با چین

 یک، چین اولین شریک تجاری آمریکاست. سال گذشته مبادلات تجاری این دو کشور از 670 میلیارد دلار کرد. بازار تولید و مصرف دو کشور به هم وابسته است. مثلا کالاهای ارزان قیمت چین در بازار آمریکا موجب پایین نگه داشتن تورم در این کشور می شود. اگر اخلالی در ورود کالاهای چینی به بازار آمریکا ایجاد شود، تورم بالا می رود و با توجه به اینکه آمریکا یک دموکراسی است، نیتی رای دهندگان آمریکایی جایگاه دولت و حزب حاکم را به خطر می اندازد. اغلب کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا در 25 سال گذشته، در ایام انتخابات با ادبیاتی ضد چینی، خطر خیزش چین کمونیست و وابستگی آمریکا به محصولات چینی هشدار می داده اند، اما آنها پس از پیروزی، مسئله چین را از اولویت ت خارجی خود خارج کرده اند و به قضایایی کم خطری همچون ایران پرداخته اند که نه تنها با چالشی در داخل آمریکا مواجه نیست بلکه محبوبیت دولت را بالا هم می برد. بیل کلینتون، جرج بوش، باراک اوباما و دونالد ترامپ همگی در تبلیغات انتخاباتی، دولت قبل از خود را به سهل انگاری در مقابل چین متهم کرده اند، لکن غالباً پس از پیروزی، خود را درگیر مسئله چین نکرده اند تا شرایط اقتصادی و در نتیجه موقعیت خود را به خطر نیندازند. ترامپ نیر علی رغم ادبیات ضد چینی، به افزایش موقت برخی تعرفه های تجاری بسنده کرد. این را ما نمی گوییم، کافی است به آمار تجارت چین و آمریکا در سه سال اخیر دولت ترامپ نگاه کنید و ببینید که علی رغم بگیر و ببندها و قیل و قالها، تجارت با چین هر ساله افزایش داشته است. البته ظهور کرونا و رکود اقتصادی حاصل از آن، قطعاً این میزان تجارت را در سال 2020 دگرگون خواهد کرد.

دومین محدودیت اقتصادی آمریکا، به مسئله جایگاه دلار در تجارت بین الملل بر می گردد. اگر آمریکا کاری کند که منافع چین در این باشد که در بخشی از مبادلات خود از ارز دیگری غیر از دلار مثلا یوآن، واحد پول چین استفاده کند، امپراتوری جهانی دلار به خطر می افتد. اوباما و جان کری در توجیه برجام به این نکته متوسل شدند که ادامه تحریم ایران و کشورهایی که با ایران تجارت دارند، ممکن است موجب شود که برخی از جمله چین ناچار به استفاده از ارز دیگری غیر از دلار شوند و جایگاه دلار به عنوان واحد ذخیره ارزی جهان را با خطر مواجه سازد. لذا دولتهای اوباما و ترامپ در تحریم بانکهای بزرگ چینی ملاحظات بیشتری دارند. جالب است بدانید علی رغم قیل و قالهای تبلیغاتی، آمریکا تاکنون هیچکدام از چهار شرکت نفتی غول پیکر و معروف چینی که بعضاً بیشترین تجارت نفت با ایران را دارند، بخاطر عواقب سنگینی که برای دو کشور دارد تحریم نکرده است؛ بلکه کوشیده است با مذاکره و معامله، چین را وادار به همکاری کند. می دانید که در معامله و مذاکره باید چیزی داد تا چیزی بدست آورد. پس هزینه هایی برای آمریکا دارد.

سومین محدودیت اقتصادی آمریکا: چین بیش 1.7 تریلیون دلار یعنی یک هزار و هفتصد میلیارد دلار از اوراق قرضه آمریکا را به عنوان ذخایر ارزی خود در اختیار دارد. پس از چین، ژاپن با 1.1 تریلیون دلار در جایگاه دوم قرار دارد. این بدان معناست که آمریکا بدهکار چین است. اگر چین بخشی از این ذخایر ارزی را برای فروش حراج کند و احیاناً دیگران همه به تبعیت از چین چنان کنند، ارزش دلار به شدت پایین می آید و تورم و نیتی در داخل آمریکا بالا می رود. در شرایط عادی چین هرگز چنین کاری نمی کند، زیرا پس از آمریکا این چین است که بزرگترین دارنده دلار است. لذا اگر چین دلار را حراج کند از دو جهت ضرر می کند، اولا ارزش ذخایر ارزی چین کاهش می یابد و ثانیاً به نفع چین نیست که بزرگترین شریک تجاری او زمین بخورد و ثروتمندترین بازار کالاهای چینی با بحران مواجه شود. لذا همین ذخایر ارزی هنگفت چین از ملاحظات اقتصادی است که موجب می شود آمریکا با احتیاط بیشتری با پکن کنار بیاید و برخی رفتارهای ناخوشایند چین همچون ادامه روابط با کشورهایی همچون ایران و کره شمالی، ونزوئلا و سوریه را نادیده بگیرد در حالیکه اگر همان رفتار را شرکتهای کره جنوبی یا ژاپن داشته باشند، به شدت تنبیه و تحریم می شوند.

محدودیتهای ی آمریکا در مواجهه با چین:

اولین محدودیت ی آمریکا، عدم نفوذ در حکومت و رهبران چینی است. حکومت چین یک سیستم تک حزبی کمونیستی بسته است. تاکنون آمریکا نتوانسته است در تصمیمات و انتخاب رهبران و مسئولان چینی دخالت کند. هنوز کسی حتی این ادعا را مطرح هم نکرده است که حزب یا گروهی در داخل حاکمیت چین، تحت نفوذ آمریکا باشند. حکومت چین دموکراسی نیست. دموکراسی با همه خوبیهایی که دارد و بسیاری از مردم دنیا آن را آرزو می کنند، یک نقطه ضعف اساسی هم دارد. قدرتهای بزرگی مثل آمریکا، روسیه و انگلستان می توانند به آسانی در نظامهای دموکراتیک دخالت کنند و منافع ی و اقتصادی خود را تامین نمایند. شما اگر پول و رسانه داشته باشید، می توانید با در رقابتهای انتخاباتی بین کاندیداهای مطرح نمایندگی فلان شهر و یا کاندیداهای ریاست جمهوری فلان کشور، یک مورد را با حمایت مالی و تبلیغی وامدار خود کنید و یا لااقل طوری به خود متمایل یا وابسته کنید که در کنار اهداف خودش به منافع شما هم نیم نگاهی داشته باشد تا در انتخابات بعدی، قافیه را به رقیب نبازد. آمریکا این راهبرد استعمار نو را در کشورهای مختلف پیاده کرده است. روسیه، کشورهای اروپایی و حتی ایران هم با همین روش به دنبال نفوذ و تامین منافع خود در برخی کشورها، همچون دموکراسی نوپای عراق و حتی قدیمی ترین دموکراسی یعنی آمریکا هستند. لکن تا جایی که اطلاع داریم هنوز هیچ کشوری نتوانسته است در حزب کمونیست چین نفوذ کند و مثلاً در انتخاب رئیس جمهور یا نخست وزیر چین نقش مهمی ایفا کند.

دوم، ت آمریکا در قبال چین دارای پارادوکس یا تضاد بنیادی است. از طرفی آمریکا می خواهد جلوی خیزش چینِ رقیب را بگیرد و از طرف دیگر، نگران آن است که مبادا چینِ شریک زمین بخورد. چین نه مانند ژاپن و کره جنوبی دوست آمریکاست که با آمریکا همراه و همداستان شود و نه مانند شوروی سابق دشمن ایدئولوژیک آمریکاست که مستقیماً مقابل آمریکا بماند. چین وماً خود را متعهد به همراهی با آمریکا نمی داند، اما به دنبال رویارویی و جدال با آمریکا هم نیست. متناسب با رفتار پیچیده چین، دو دیدگاه ی برای مواجهه با این کشور وجود دارد: دیدگاه لیبرال بر این عقیده است که آمریکا و چین می توانند با هم کنار بیایند و برای منافع مشترک همکاری کنند پس آمریکا باید به دنبال جذب چین باشد نه دفع این کشور. اما از نگاه واقع گرایانه، خیزش چین جایگاه آمریکا را به خطر می اندازد و تقابل قدرت نوخاسته و قدرت حاکم، قانون طبیعت و ناگزیر است پس آمریکا باید به دنبال مهار پکن همچون شوروی سابق باشد. لکن پیچیدگی رفتار چین موجب شده است که ت آمریکا در قبال این کشور در دوره های مختلف، ترکیبی از این دو دیدگاه باشد بلکه این دو نگاه، به گونه ای همدیگر را خنثی کرده اند.

سوم، چین دارای ابزارهایی از قدرت است که آمریکا نمی تواند نادیده بگیرد. چین داری حق وتو در شورای امنیت است. آمریکا در شورای امنیت نیازمند رای چین در موضوعات حساس امنیتی برای خود و متحدان است. چین و همچنین روسیه به خوبی از این ابزار در جهت منافع خود استفاده می کنند. آنها این رای را رایگان در اختیار آمریکا قرار نمی دهد. مثلاً چین و روسیه، قطعنامه های پیشنهادی آمریکا برای تحریم ایران در سازمان ملل را بارها به تاخیر می انداختند تا زمانی که با مذاکرات پشت پرده، آمریکا ناچار به تغییر متن این قطعنامه ها می شد و منافع آنها در روابط با ایران به گونه ای تامین می شد. بعلاوه، چین دارای تکنولوژی و بمب هسته ای است و این قدرت چانه زنی پکن را در معادلات بین المللی افزایش داده است. آمریکا نیازمند همکاری چین در مسائل هسته ای است تا مبادا این تکنولوژی در اختیار دشمنان آمریکا قرار گیرد. بالاخره آمریکا دشمنان زیادی دارد و پکن اگرچه دوستان اندکی دارد، دشمن قسم خورده هم ندارد و این خود کارت ارزشمندی است که چین در اختیار دارد.

چهارمین محدودیت ی آمریکا در این نکته نهفته است که متحدان آمریکا، شرکای تجاری چین هستند. برخلاف شوروی که تعامل اقتصادی اندکی با خارج از بلوک شرق داشت، چین هم با مخالفان آمریکا و هم با متحدان آمریکا مراودات اقتصادی نزدیکی برقرار کرده است. چین شریک تجاری اول یا دوم تمام متحدان آمریکا نظیر ژاپن، کره جنوبی، کشورهای اروپایی، هند، استرالیا، امارات، عربستان و حتی خودِ آمریکاست. لذا متحدان آمریکا به خاطر دوستی با آمریکا، میلیاردها دلار تجارت خود با چین را به خطر نمی اندازند. آمریکا هم در موضعی نیست که روابط تجاری این کشورها را دیکته کند یا خسارت احتمالی آنها در سرشاخ شدن با چین را جبران نماید. لذا آمریکا نمی تواند همانند جنگ سرد با شوروی، از کارتِ متحدان خود برای فشار بر پکن و تغییر رفتار چین چندان استفاده کند. ناگفته نماند، همین وابستگی اقتصادی متقابل چین با آمریکا و متحدان قدرتمند او، موجب می شود که چین هم به دنبال تقابل با آمریکا در مراوده با ایران و سایر مخالفان آمریکا نباشد و این کشورها نباید روی چین در دشمنی با آمریکا حساب باز کنند. لکن چین به آسانی از منافع اقتصادی و ی خود عقب نمی نشیند و از نفوذی که بر مخالفان آمریکا دارد به عنوان یک کارت جهت فشار بر آمریکا و تامین منافع خود استفاده می کند.

 

خلاصه

آمریکا برای همراه ساختن چین با تهای خود با محدودیتهای اقتصادی و ی جدی مواجه است که یکبار دیگر مرور می کنیم: سه مورد محدودیتهای اقتصادی که ذکر کردیم: یک، چین اولین شریک تجاری آمریکاست و بازار تولید و مصرف دو کشور به هم وابسته است و موجب می شود هر دو از اقدامات افراطی ریسک دار پرهیز کنند. دوم، چین بیش از 1.7 تریلیون دلار ذخایر ارزی در اختیار دارد، به عبارت دیگر، آمریکا بیش از هزار و هفتصد میلیارد دلار به چین بدهکار است. همانطور که ذکر شد حراج کردن اوراق قرضه آمریکا در بازار و استفاده از این کارت چین همانند یک بمب اتمی اقتصادی برای هر دو کشور گران تمام می شود و این نکته در ملاحظات آمریکا نسبت به چین اهمیت دارد. سوم، مزاحمت اقتصادی مثل تحریم برخی بانکهای چینی ممکن است موجب شود این کشور بجای دلار، از ارزهای دیگر از جمله یوآن استفاده کند و امپراتوری دلار آمریکا را با خطر مواجه سازد لذا آمریکا در تحریم شرکتها و بانکهای چینی درنگ می کند.

محدودیتهای ی آمریکا چهار مورد هستند: اول، آمریکا دستش از ت داخلی چین و نفوذ در حاکمیت این کشور کوتاه است. چون ساختار حکومت تک حزبی و کمونیستی چین بسته و غیر دموکراتیک است و آمریکا تاکنون نتوانسته است با تبلیغات یا پول، احزاب یا افراد مورد حمایت خود را به قدرت برساند یا آنها را وامدار خود کند و راهی به داخل حکومت چین باز کند. دوم، ت آمریکا در مقابل چین دارای یک پارادوکس یا تضاد بنیادی است: آمریکا از طرفی می خواهد جلوی خیزش چینِ رقیب را بگیرد و از طرف دیگر، نگران است که مبادا چینِ شریک زمین بخورد. سوم، چین دارای حق وتو در سازمان ملل است و آمریکا در مسائل حساس نیازمند همراهی چین است و پکن این رأی را رایگان در اختیار آمریکا قرار نمی دهد. بعلاوه، چین دارای تکنولوژی و بمب هسته ای هم هست و این در محاسبات قدرتهای ی بی تاثیر نیست و آنها را نیازمند به همکاری و تعامل می گرداند. چهارم، متحدان آمریکا شرکای تجاری چین هستند؛ لذا آمریکا نمی تواند از متحدانی مثل ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، هند و کشورهای اروپایی انتظار داشته باشد میلیاردها دلار منافع اقتصادی خود را در روابط با چین به خطر اندازند. اما در مورد تقابل با شوروی، این شدنی بود چون شوروی با خارج از بلوک شرق مراودات اقتصادی محدودی داشت.


ویلم اچ باتر، استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا
پراجکت سیندیکت

 
نکته قابل تامل این است که همزمان با انصراف برنی سندرز به عنوان یک سوسیال دموکرات از ادامه رقابت‌های مقدماتی انتخاباتی حزب دموکرات، ضرورت اجرای بسیاری از پیشنهادات ی وی در سراسر جهان بیش از پیش احساس می‌شود. اقدامات مربوط به فاصله‌گذاری اجتماعی برای کاهش همه‌گیری کووید-19 باعث اختلال در تولید و جریان درآمد خانوار‌ها شده است، اما اثربخشی این طرح می‌تواند توسط کارگرانی که فاقد بیمه درمانی مناسب، حقوق کافی، غرامت بیمه بیکاری یا سایر اشکال حمایت از درآمد یا پس انداز هستند، تضعیف شود. این افراد احساس خواهند کرد که با وجود خطرات سلامتی چاره‌ای جز ادامه کار ندارند. در این شرایط به نظر می‌رسد بیمه درمانی جهانی حتی در آمریکا جایی که سندرز، تقریباً تنها در میان همه تمداران ملی، برای چندین دهه از آن حمایت کرده، اجتناب ناپذیر باشد.

در همین زمان، شوک اصلی عرضه و تقاضا برای نیروی کار و مصرف، به ترتیب از بحران کووید-19 با تجزیه زنجیره‌های عرضه جهانی، ملی، منطقه‌ای و محلی تقویت می‌شود.  همه این شوکها در اقتصاد واقعی باعث ایجاد اختلال در سیستم مالی نیز می‌شوند.

در این شرایط، بانک‌های مرکزی نقش مهمی در جلوگیری از افزودن بازارهای مالی بی نظم به فشار شرکت‌ها و خانواده‌ها دارند. حداقل، بانک‌های مرکزی باید برای اطمینان از نقدینگی فراوان در بازارهای کلیدی، از جمله بدهی‌های دولت، اوراق بهادار تجاری و اوراق بهادار اصلی مانند وام‌های مسی و تجاری، وارد عمل شوند.

همزمان بانک‌های مرکزی باید اطمینان حاصل کنند که نقدینگی برای خانوارها و شرکت‌ها به دلیل برداشت‌های خود به پایین‌ترین حد‌اش نمی‌رسد.

گفته می‌شود، بانک‌های مرکزی نها‌های مناسبی برای رفع نقص درآمد کسب و کار و ریسک ورشکستگی شرکت‌ها یا اختلال در درآمد خانوار و مشکلات مرتبط با آن در پرداخت وام نیستند، این درست است چرا که بانک‌های مرکزی تنها می‌توانند با خرید بدهی شرکت‌های با بازده بالا و کاغذ تجاری درجه پایین، مقداری از بار مالی را به طور موقت بر دوش بگیرند، اما وظیفه بزرگ آن‌ها جلوگیری از بروز فاجعه اقتصادی است.

در مورد بحران کووید-19، بودجه عمومی و دستورالعمل‌ها لازم است تا اطمینان حاصل شود که همه می‌توانند در برابر آن دوام بیاورند. همکاری جهانی با توجه به عملکرد ناقص دولت‌ها می‌تواند در اینجا نقش مهمی ایفا کند، اما، درنهایت، تمام اقدامات مربوط به کروناویروس از جمله بستری در بیمارستان باید تحت پوشش دولت باشد و فقط دولتهای ملی می‌توانند در این مقیاس بودجه فراهم کنند.

به همین ترتیب، دولت باید برای کارگرانی که در نتیجه بحران به وجود آمده شغل و درآمد خود را از دست داده‌اند، غرامت در نظر بگیرد. به موجب این طرح هر فرد هر بزرگسال بالغ می‌تواند تا زمانی که بحران ادامه یابد، یک مبلغ نقدی دوره‌ای دریافت کند. حتی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا نیز برنامه‌ای مشابه را در دستور کار قرار داده، از جمله اینکه در بسته نجات ۲.۱ تریلیون دلاری اخیر خود، مبلغ ۱۲۰۰ دلار برای هر بزرگسال که کمتر از ۷۵ هزار دلار در سال درآمد دارد، در نظر گرفته است.
اما حتی با وجود حمایت‌های دولتی، شرکت‌ها به دلیل ایجاد اختلال در بحران نیروی کار، تقاضای داخلی و خارجی و زنجیره‌های عرضه در همه سطوح، احتمالاً با کمبود چشمگیر درآمد مواجه خواهند شد. در اینجا، در آخرین راه حل، دولت می‌تواند به عنوان خریدار گام بردارد یا اینکه می‌تواند ضمانت اعتباری برای شرکتهای در معرض خطر فراهم کند. چنین اعتباری می‌تواند بلافاصله یا به محض پایان یافتن بحران به شکل سهام ترجیحی به سهام عدالت تبدیل شود.


در مورد صلاحیت اشکال مختلف حمایت مالی که در اینجا ذکر شده، هیچ محدودیتی وجود ندارد. شرکت‌های بزرگ به همان اندازه در خطر هستند که شرکت‌های کوچک و متوسط، خود اشتغالی تحت تأثیر کمبود تقاضا و اختلالات زنجیره تأمین قرار گرفته، گرچه ممکن است بتواند مدتی را بخاطر دسترسی برترشان به وام های بانکی و بازار بدهی سرپا بیاستند، اما نمی‌توانند برای همیشه سر پا بمانند. با توجه به بدهی‌های شرکت‌های غیر مالی قبل از همه گیری، ما به راحتی می‌توانستیم در صورت عدم مداخله دولت، موجی از پیش فرض‌ها و پرداخت حقوقی شرکت‌ها را مشاهده کنیم.

بانک‌ها و واسطه‌های مالی غیر بانکی این بار بحران را شروع نکردند، اما به ناچار بخشی از آن می‌شوند و همچنین به عنوان نامزدی برای نجات دولت تبدیل می‌شوند زیرا اوضاع طرف دارایی ترامه‌ها رو به وخامت می‌گذارد. روش‌های آشنا فرماندهی مثل مدیریت اقتصادهای بازار جنگ و اقتصادهای برنامه ریزی شده مرکزی می‌تواند از این بحران پیشی بگیرد.

سرانجام، سوسیالیسم جدید نیز یک بعد بین المللی خواهد داشت. به عنوان مثال، ایتالیا به پشتیبانی بانک مرکزی اروپا یا مکانیسم ثبات اروپا یا دیگری به انتشار اوراق قرضه یورو منطقه نیاز دارد. در میان اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه، بازارهای بدهی خارجی توانایی بسیاری را در ارائه پشتیبانی مالی محدود می‌کنند. پرداختن به این محدودیت‌ها با کمک‌های خارجی بیشتر از اقتصادهای پیشرفته از جمله افزایش هدفمند در حقوق ویژه صندوق بین‌المللی پول پاسخی از نظر اخلاقی صحیح و از نظر اقتصادی درست است.

همانطور که مسیر بحران کووید-19 نشان می‌دهد، اقتصادهای بازار سرمایه باید حداقل به طور موقت یک شکل بداهه سوسیالیسم را با هدف بازگرداندن جریان درآمد برای خانوارها و جریان درآمد شرکت‌ها در پیش بگیرند. سپس خواهیم دید که آیا پیامدهای این آزمایش با سوسیالیسم بسیار فراتر از پایان بیماری همه‌گیر خواهد بود یا نه.

t.me/ganji_akbar
https://www.project-syndicate.org/commentary/covid19-pandemic-requires-socialism-by-willem-h-buiter-1-2020-04


فاکس‌نیوز روز چهارشنبه، در گزارشی اختصاصی به نقل از منابع خود نوشته "به احتمال قوی ویروس جدید کرونا از طریق آزمایشگاه‌ تحقیقاتی فوق حساسی که در ووهان قرار دارد و سال‌هاست روی ویروس‌های کرونا کار می‌کند به بیرون راه پیدا کرده" است.

به گزارش بی‌بی‌سی، یک روز پس از گزارش فاکس‌نیوز دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا هم به رسانه‌های این کشور گفته‌اند در حال بررسی صحت یا سقم این فرضیه هستند.

حتی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا هم در جریان کنفرانس خبری روزانه کمیته مقابله با کرونا به خبرنگار فاکس گفت کاخ‌سفید این فرضیه را مد نظر قرار خواهد داد.

مایک پومپئو، وزیرخارجه آمریکا هم روز چهارشنبه در گفتگو با فاکس‌نیوز از چین خواست در رابطه با نحوه پیدایش کووید۱۹ با جهان به طور شفاف همکاری کند.

اما ژائو لیان، سخنگوی وزارت خارجه چین، روز پنچنشبه، ۱۶ آوریل، در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ و مایک پومپئو، گفت علاوه بر سازمان جهانی بهداشت، بسیاری از کارشناسان و خبرگان علوم پزشکی گفته‌اند که هیچ سند علمی برای اثبات این که ویروس جدید کرونا در آزمایشگاه تولید و یا از آنجا به بیرون نشت کرده باشد وجود ندارد.

سخنگوی وزارت خارجه چین همچنین تاکید کرده که تحقیق درباره سرمنشاء ویروس کرونا جدید "باید به دانشمندان سپرده شود"؛ کنایه‌ای به آمریکا که یعنی قبول چنین ادعایی از دهان مقام‌های ی چون دونالد ترامپ و مایک پومپئو -که ممکن است مقاصدی غیرعلمی هم در گوشه ذهن‌شان داشته باشند- اعتباری ندارد.

تئوری که فاکس نیوز اکنون به دنبال اثبات آن است و نهادهای اطلاعاتی آمریکا هم گفته‌اند در پی تحقیق صحت یا سقم آن هستند جدید نیست. در حقیقت این یکی از نخستین تئوری‌هایی بود که در رسانه‌های دست راستی آمریکا مطرح شد اما اکنون با انتشار نتایج چند تحقیق و برملا شدن چند سند مکاتباتی وزارت خارجه آمریکا، ابعاد جدیدی به خود گرفته است.

این که یافته‌های چند روز اخیر در خدمت اثبات این تئوری هستند یا این که کاخ‌سفید و محافظه‌کاران با استفاده از این یافته‌های جدید به دنبال وجاهت بخشیدن به این تئوری هستند، پرسشی است که این روزها بسیاری از رومه‌نگاران تحقیقی در جهان به دنبال پاسخ آنند.

واشنگتن پستحق نشر عکسTHE WASHINGTON POST
Image captionدیوید ایگناسش از تردید در روایت رسمی چین درباره نحوه آغاز شیوع کرونا خبر داده است

تئوری آزمایشگاه ویروس‌شناسی ووهان چیست؟

از همان روزهای آغاز شناسایی ویروس جدید کرونا در ووهان چین گمانه‌زنی‌ها درباره نحوه پیداش آن و نقطه صفر انتقال به انسان آغاز شد.

رومه 

دیلی میل بریتانیا در گزارشی که روز ۲۳ ژانویه گذشته منتشر کرد به آزمایشگاه ویروس‌شناسی ووهان اشاره کرد و همزمان از گزارش کارشناسانی که در سال ۲۰۱۷ از آنجا بازدید و نسبت به کیفیت پروتکل‌های محافظتی آن هشدار داده بودند نوشت.

سه روز بعد نشریه دست‌راستی

 واشنگتن‌تایمز (۲۶ ژانویه) گزارش دیگری منتشر کرد. عنوان آن این چنین بود: "ویروس کرونا ممکن است به آزمایشگاهی مرتبط باشد که به برنامه‌های جنگ بیولوژیکی چین تعلق دارد".

بیل گرتز، گزارشگر امنیت ملی واشنگتن‌تایمز که ۳۵ سالی است برای این نشریه می‌نویسد در این گزارش مدعی شده بنابر اخباری که در سال‌های اخیر منتشر شده آزمایشگاه تحقیقاتی در شهر ووهان به برنامه‌های فوق حساس جنگ‌های بیولوژیکی اختصاص دارد و از معدود آزمایشگاه‌هایی است که اجازه تحقیق بروی ویروس‌های کشنده‌ای چون خانواده ویروس‌های کرونا را دارد.

گمانه‌زنی‌ها و نظریات توطئه در همان زمان از "ساخته دست بشر" بودن ویروس کرونا ۲۰۱۹ سخن به میان آوردند. اما کمی بعد مطالعات ویروس‌شناسان آمریکایی این احتمال را رد کرد. به طوری که نشریه واشنگتن تایمز هم ناچار به افزدون اصلاحیه به گزارش بیل گرتز کرد.

از حدود سه هفته پیش (۲۵ مارس)، در بالای گزارش آقای گرتز این توضیح سردبیری واشنگتن تایمز دیده می‌شود که: "از زمان انتشار این گزارش، دانشمندان در خارج از چین شانس مطالعه بر ویروس کرونا ۲۰۱۹ را پیدا کرده‌اند. آنها نتیجه گرفته‌اند که نشانی از ساخته دست بشر بودن یا دستکاری شده بودن این ویروس در آزمایشگاه وجود ندارد. با این حال، پرسش درباره نحوه شروع و شیوع آن هنوز کاملا آشکار نیست و این که آیا می‌توانسته از این آزمایشگاه چین که محل مطالعه ویروس‌های کرونا بوده به بیرون نشت پیدا کرده باشد، هنوز محل بحث است."

واشنگتن پستحق نشر عکسTHE WASHINGTON POST
Image captionجاش روگین در واشنگتن پست از وجود مکاتبات داخلی وزارت خارجه در باره آزمایشگاه ووهان خبر داده است

چرا فرضیه سلاح بیولوژیکی بودن کووید۱۹ طرفداری ندارد؟

سه روز پس از انتشار گزارش واشنگتن تایمز، آدام تایلر، گزارشگر رومه واشنگتن‌پست 

در یادداشتی به رد نظریه‌هایی که ویروس کرونا را به جنگ‌های بیولوژیکی و آزمایشگاه ووهان مرتبط دانسته بودند پرداخت.

در این گزارش دکتر ریچارد ایبرایت، بیولوژیست دانشگاه راتگرز نیوجرسی به واشنگتن‌پست می‌گوید: "بر اساس نقشه زنتیکی و دیگر مشخصاتی که از ویروس کرونا جدید منتشر شده هیچ متغیر و نشانی از این که آن یک ویروس مهندسی شده باشد وجود ندارد."

تیم تروان، متخصص ایمنی بیولوژیکی از دانشگاه مریلند هم به این رومه گفته "اکثر کشورهای جهان برنامه تولید سلاح‌های بیولوژیکی خود را متوقف کرده‌اند چرا که ثمری در آنها نیافتند. و این که اکثر بیماری‌های هولناک جدید اغلب سرمنشاء در طبیعت دارند."

دکتر ایبرایت همچنین به واشنگتن‌پست گفته: "انستیتو ویروس‌شناسی ووهان یکی از موسسات معتبر در سطح جهانی است که تحقیقاتی در همین سطح را در زمینه ایمن‌شناسی و ویروس‌شناسی انجام می‌دهد."

این متخصص ویروس‌شناسی دانشگاه نیوجرسی تایید کرده که در انستیتو ویروس شناسی ووهان بروی خفاش‌ها با هدف مطالعه خانواده ویروس‌های کرونا تحقیق می‌شود.

با این حال، واشنگتن‌پست نوشته موسسه ویروس‌شناسی ووهان یکی از مراکز علمی نسبتا شفاف و قابل دسترس در چین است و با انستیتو ملی تحقیقات گالوستون در دانشگاه پزشکی تگزاس مرتبط است و مهندسان فرانسوی هم در ساخت آن مشارکت داشته‌اند.

"آزمایشگاه بیوایمنی ملی ووهان یک مرکز تحقیقاتی منفرد است که موفق به کسب سطح ۴ ایمنی بیولوژیکی شده و بر همین اساس مجوز کارکردن روی عوامل بیماری‌زا چون ایبولا را دارد. این آزمایشگاه دارای پروتکل‌های ایمنی با استاندارهای جهانی است که حتی هوا داخل آن پیش از راه یافتن به دنیای خارج از فیلترهای ویژه عبور می‌کند."

با وجود تاکید دانشمندان و متخصصان غربی بر رد فرضیه تولید ویروس کرونا جدید در آزمایشگاه و همچنین حمایت آنها از کیفیت حفاظتی آزمایشگاه ووهان، این تئوری در دو ماه گذشته بارها در رسانه‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و طی یکی دو هفته گذشته با توجه به چند خبر جدید دوباره قوت گرفته است.

واشنگتن پستحق نشر عکسTHE WASHINGTON POST
Image captionآدام تیلر در واشنگتن پست به تئوری های موجود درباره منشاء پیدایش کووید۱۹ با تردید نگاه کرده

مکاتبات سال ۲۰۱۸ وزارت خارجه درباره آزمایشگاه ووهان چیست؟

احتمالا 

مهمترین گزارشی که دوباره توجه‌ها را به تئوری آزمایشگاه ووهان جلب کرد مربوط به جاش روگین، ستون‌نویس واشنگتن پست است که روز سه‌شنبه (۱۴ آوریل) از وجود دو مکاتبه دیپلماتیک میان سفارت آمریکا در چین و وزارت خارجه این کشور در واشنگتن به سال ۲۰۱۸ خبر داده است.

"دو سال پیش از آن که ویروس کرونا دنیا را زیر و رو کند مقام‌های سفارت آمریکا از آزمایشگاه تحقیقاتی ووهان چندین بار دیدن کردند و نتیجه آن دو گزارش رسمی به واشنگتن بود که در آنها نسبت به فقدان ایمنی کافی در این آزمایشگاه هشدار داده شده بود؛ آزمایشگاهی که مطالعات پرخطری را روی ویروس‌های خانواده کرونا که از خفاش‌ها سرچشمه می‌گیرد، انجام می‌دهد. این گزارش‌ها (در حالی که هنوز شواهد و مدارک کافی برای اثبات‌شان موجود نیست) موجب شکل‌گیری بحث‌هایی در داخل دولت آمریکا شده مبنی بر این که آیا می‌توان آزمایشگاه ووهان را سرچشمه شیوع ویروس کرونا ۲۰۱۹ دانست."

جاش روگین در این گزارش خبر داده که در ژانویه سال ۲۰۱۸ سفارت آمریکا در پکن تصمیم می‌گیرد در اقدامی نامعمول، هیات علمی-دیپلماتیک خود را به آزمایشگاه ووهان بفرستد. انستیتو ویروس‌شناسی ووهان در سال ۲۰۱۵ به عنوان نخستین آزمایشگاه چینی معرفی شد که موفق به کسب بالاترین استاندارهای جهانی مربوط به ایمنی تحقیقات بیولوژیکی دست پیدا کند - یعنی سطح ۴ که بالاترین درجه ایمنی بیولوژیکی برای یک آزمایشگاه است.

بنا بر گزارش 

واشنگتن پست، آخرین این بازدیدها به ۲۷ مارس ۲۰۱۸ باز می‌گردد که هیات آمریکایی را جمیسون فوس، کنسول آمریکا در ووهان و ریک سوئیتزر، مشاور سفارت پکن بر عهده داشتند. این بازدیدها به دو یادداشت هشدارآمیز از سوی سفارت آمریکا در پکن منجر شد که تلاش داشت توجه واشنگتن را به نقایص پروتکل‌های ایمنی بیولوژیکی در آزمایشگاه ووهان جلب کند و از وزارت خارجه بخواهد که برای کمک به چین جهت برطرف کردن این کاستی‌ها مساعدت کند.

در این یادداشت‌ها به مساله تحقیقات بروی ویروس‌های کرونا با منشاء خفاش هم اشاره شده است. با این حال هنوز معلوم نیست که در آن ایام، یعنی بهار دو سال پیش چه قدر به این هشدارها توجه شده است.

ماه‌های ژانویه، فوریه و مارس، آخرین ماه‌های حضور ریک تیلرسون، وزیر خارجه سابق آمریکا در این وزارتخانه بود. مایک پومپئو که از ۲۶ آوریل همان سال وزیرخارجه شد روز چهارشنبه در گفتگو با فاکس‌نیوز گفت بر سر این که با این هشدارها چه برخوردی در وزارتخانه شده تحقیقات داخلی شکل گرفته است.

فوربسحق نشر عکسTHE FORBS
Image captionمجله فوربس هم که معمولا درباره اقتصاد جهان می‌نویسد به تئوری آزمایشگاه ووهان توجه کرده

چرا روایت پکن از نقطه آغاز شیوع کووید۱۹ در آمریکا خریداری ندارد؟

دیوید ایگناشس، گزارشگر پرسابقه واشنگتن‌پست دو هفته پیش (دوم آوریل) 

در گزارشی از تردیدها پیرامون روایت دولت چین درباره نقطه آغاز شیوع ویروس جدید کرونا نوشت و آن را "متزل" خواند.

"داستان نحوه پیدایش ویروس جدید کرونا در ووهان چین، موجب شکل‌گیری نبرد تبلیغاتی شدیدی میان آمریکا و چین شده است. هر دو طرف تندترین اتهامات را به هم نسبت داده‌اند؛ اتهاماتی که از زمان ادعای نادرست روسیه در سال ۱۹۸۵ درباره ساخت ویروس اچ‌آی‌وی/ ایدز توسط سازمان سیا، سابقه نداشته است."

آقای ایگناشس در ادامه به اتهام‌هایی که پکن و واشنگتن علیه هم روا داشته‌اند اشاره کرده از جمله ادعای سخنگوی وزارت‌خارجه چین که گفته بود ممکن است سربازان آمریکایی که برای حضور در مسابقات ورزشی ارتش‌های جهان به ووهان رفته بودند عامل ورود ویروس جدید کرونا به این شهر باشند. ادعایی که نادرست است.

البته واشنگتن هم در برابر این اتهام ساکت نماند و هم دونالد ترامپ و هم وزیر خارجه او، مایک پومپئو با ویروس چینی» یا ویروس ووهان» خواندن کووید۱۹ هم پکن را عصبانی کردند و هم در داخل آمریکا انتقادها از واکنش‌های نژادپرستانه و مهاجرستیزانه» مقام‌های آمریکایی را موجب شدند.

واشنگتن‌پست در ادامه این گزارش نوشته: "باید تصریح کرد که مقام‌های اطلاعاتی آمریکا معتقدند که هیچ مدرکی دال بر این که ویروس جدید کرونا در یک آزمایشگاه و با هدف ساخت سلاحی بیولوژیکی ساخته شده باشد وجود ندارد. مطالعات محکمی این فرضیه را رد کرده و تئوری انتقال از خفاش به انسان را معتبر دانسته‌اند. با این حال، این که همه‌گیری چه طور آغاز شده هنوز سوال مهمی است. پاسخ به این معما می‌تواند کلید حل بحران باشد. آنچه اکنون بیشتر نمایان شده این است که روایت اولیه دولت چین که بازار فروش حیوانات وحشی ووهان را محل آغاز این همه‌گیری می‎داند، تئوری متزلی است."

در ادامه گزارش دو هفته پیش واشنگتن‌پست، دیوید ایگناسش دلایل "متزل بودن روایت دولت چین از نقطه صفر و شروع" این همه‌گیری چنین تشریح کرده: "دانشمندان کووید۱۹ را مرتبط با خانواده ویروس‌های کرونا که در خفاش‌ها دیده شده دانسته‌اند؛ آن هم از طریق نقشه ژنتیکی ویروس جدید. اما موضوع اینجاست که در بازار محلی فروش حیوانات وحشی ووهان اصلا خفاش خرید و فروش نمی‌شود. البته ممکن است حیوانی که در ارتباط مستقیم با خفاش‌ها بوده آنجا یافت شود (مثل پنگولین). گزارش منتشر شده در مجله (علمی) لنست در ماه ژانویه هم می‌گوید نخستین بیمار کووید۱۹ (که روز اول دسامبر در ووهان بستری شده بود) هرگز ارتباطی با این بازار محلی نداشته است."

گزارش‌هایی از این دست به تئوری آغاز سرایت ویروس جدید کرونا در پی یک "غفلت یا حادثه آزمایشگاهی" قوت می‌دهند. در گزارش واشنگتن‌پست به شگفتی دانشمندان از این واقعیت اشاره شده که مرکز کنترل و پیش‌گیری بیماری‌های چین در ۳۰۰ صد متری بازار فروش حیوانات وحشی ووهان واقع شده است.

محققان این مرکز و همچنین انستیتو ویروس‌شناسی ووهان که کمی آن طرف‌تر قرار دارد طی چند ماه گذشته مقالاتی منتشر کرده‌اند که در آنها از جمع‌آوری خفاش‌های گوناگون از نقاط مختلف چین و تحقیق بروی آنها خبر داده‌اند. دیوید ایگناسش این سوال را طرح کرده که "آیا امکان دارد که یکی از نمونه‌های آزمایشگاهی یا پسمانده یکی از این نمونه‌ها به بیرون نشت کرده باشد و سرمنشاء آغاز کووید۱۹ شده باشد؟"

ریچاد ایبرایت، استاد بیوایمنی و میولوژیست دانشگاه راتگرز در نیوجرسی به واشنگتن‌پست گفته: "مبتلا شدن نخستین انسان می‌توانسته ناشی از یک اتفاق و تصادفی بوده باشد" به این ترتیب که از یک خفاش به یک انسان سرایت کرده باشد یا از طریق یک حیوان واسطه. اما به گفته آقای ایبرایت "این احتمال هم وجود دارد که این حاصل یک سانحه آزمایشگاهی بوده باشد. برای مثال، "یک کارمند یا کارگر آزمایشگاه آلوده شده باشد".

این محقق آمریکایی گفته که در نزدیکی آزمایشگاه ویروس شناسی ووهان که از تدابیر فوق ایمنی سطح ۴ بین‌المللی برخوردار است، یک آزمایشگاه تحقیقاتی دیگر هم هست که سطح ایمنی آن ۲ است. به این معنی که تدابیر ایمنی و محافظتی آن برای جلوگیری از سانحه بسیار کمتر از آزمایشگاه ویروس شناسی ووهان است.

ریچارد ایبرایت برای واشنگتن‌پست روایت کرده که در ماه دسامبر گذشته ویدیویی از چند کارمند مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌های چین دیده که در حال جمع آوری خفاش‌های حامل خانواده ویروس‌های کرونا بوده‌اند و تجهیزات و البسه ایمنی نامناسبی به تن داشته‌اند.

"علاوه بر آن من دو مقاله چینی دیدم که از تلاش‌های قهرمانانه یکی از محققان مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌های ووهان به نام تیان جونهوآ یاد می‌کرد و نشان می‌داد او در یک غار مشغول گرفتن خفاش‌ها بوده در حالی که تجهیزات ایمنی خود را جا گذاشته بود و ادرار خفاش از روی سر و صورتش می‌چکید".

وال استریت ژورنالحق نشر عکسTHE WALL STREET JOURNAL
Image captionوال استریت ژورنال با اشاره به رکورد جدید مرگ طی ۲۴ در آمریکا به پیامدها اقتصادی کرونا بر اقتصاد این کشور پرداخته

در جستجوی حقیقت یا جدال در پروپاگاندا؟

گزارش اختصاصی روز چهارشنبه فاکس‌نیوز به جای تئوری "ساخت کووید۱۹ در آزمایشگاه ووهان" (که در گزارش اواخر ماه ژانویه 

واشنگتن‌تایمز و رومه 

دیلی میل بریتانیا طرح شده بود) بر فرضیه وقوع یک "سانحه آزمایشگاهی" در این مرکز تحقیقاتی در ووهان تاکید می‌کند.

فاکس نیوز که حامی جدی دونالد ترامپ و اصلی‌ترین رسانه جمهوری‌خواهان و محافظه‌کاران آمریکا است مستنداتی که گزارش‌گران واشنگتن‌پست درباره مکاتبات رسمی سفارت آمریکا در پکن با وزارت خارجه ارایه کرده‌اند و همچنین اظهارات کارشناسان طی دو هفته اخیر را به عنوان شواهد پشتیبان فرضیه "سانحه آزمایشگاهی ووهان" طرح می‌کند.

فاکس‌نیوز همچنین به اظهارات مقامات اطلاعاتی و نظامی که نام‌شان را فاش نکرده اشاره می‌کند و به نقل از آنها از جدی بودن تحقیقات نهادهای جاسوسی آمریکا بروی این این فرضیه خبر می‌دهد.

ژنرال مایک میلی، رئیس ستادمشترک نیروهای مسلح آمریکا روز چهاردهم آوریل به خبرنگاران گفت که از تئوری‌های مربوط به آزمایشگاه ووهان مطلع است و نهادهای نظامی و اطلاعاتی مشغول بررسی دقیق منابع اطلاعاتی و گزارش های خود در این باره هستند. هر چند او گفت "تا اینجا به جمع‌بندی که قابل نتیجه‌گیری محکم شود نرسیده‌ایم و به نظر می‌رسد که منبع این اپیدمی طبیعی بوده اما همچنان در حال بررسی هستیم".

دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا هم در 

کنفرانس خبری روز پانزدهم آوریل خود از پاسخ به این سوال که آیا در تماس تلفنی با شی جین‌پینگ، همتای چینی خود، از موضوع آزمایشگاه ووهان سخنی به میان آمده یا نه، امتناع کرد.

امروز، جمعه، وزارت خارجه چین با رد کردن دوباره این اتهام‌ها از کاخ‌سفید انتقاد کرد که با پر و بال دادن به این تئوری اثبات نشده، بنا دارد توجه‌ها را از "اهمال و کم کاری‌های" خود در مواجهه با کرونا منحرف کند.

در حقیقت پکن و برخی منتقدان آقای ترامپ می‌گویند احتمالا هیچ چیز بهتر از یک نظریه توطئه نمی‌تواند اذهان عمومی را از بدترین هفته کرونا در آمریکا که بنابر برخی مدل‌ها هفت روز آینده خواهد بود، منحرف کند. نیازی هم به اثبات این تئوری نیست، چرا که می‌توان بعد از آغاز فروکش کردن منحنی کرونا، با تاکید بر کاهش آمارها و سخن گفتن از چگونگی بازگشت به وضعیت نرمال، بحث را دوباره عوض کرد و اجازه داد که این تئوری دوباره به حاشیه رود.

به ویژه که رسانه‌های آمریکا ظهر جمعه، ۱۷ آوریل، گزارش کردند شمار جان باختگان کووید۱۹ در این کشور باز هم به سقف جدیدی افزایش یافته است؛ ۴۵۹۱ مرگ طی ۲۴ ساعت گذشته.

با این حال، چین هم با طفره رفتن از ارایه شفاف اطلاعات مرتبط با چگونگی آغاز شیوع ویروس کرونا و همچنین سابقه پنهان‌کاری و سانسور گسترده اطلاعات، به تقویت گمانه‌زنی‌ها در این باره کمک کرده است.

در این میان، فرانسه که مهندسان آن در ساخت آزمایشگاه ویروس‌شناسی ووهان نقش داشته‌اند، گفته شواهدی برای مرتبط دانستن همه‌گیری ویروس کرونا جدید و آزمایشگاه تحقیقاتی ووهان وجود ندارد. هر چند امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری این کشور، روز گذشته، پنجشنبه ۱۶ آوریل، از چین به علت عدم شفافیت در ارایه اطلاعات مربوط به روزهای نخست شیوع این ویروس انتقاد کرد.


نویسنده: دانیل لارسیون؛   مترجم: محمد رهبری

اریک ادلمن و ری تیکن، محقق ارشد شورای روابط خارجی ایالات متحده، اخیرا در مقاله‌ای با نام انقلاب دیگر در ایران» در مجله foreign affairs از تغییر رژیم در ایران دفاع کرده است. در واکنش به این مقاله، استفان والت، نظریه‌پرداز برجسته روابط بین‌الملل و استاد دانشگاه هاروارد، در توئیتی ضمن غلط دانستن ادعاهای مطرح شده در آن، دیگران را به مطالعه مقاله دیگری با نام تغییر رژیم غلط است» دعوت کرده است. در این مقاله که به قلم دانیل لارسیون نوشته شده است، استدلال‌های اصلی مقاله ادلمن و تیکن مورد بررسی و نقد قرار گرفته است:

ریک ادلمن و ری تاکیه، مخفی‌کاری‌های جنگ‌طلبانه و فریب‌کاری‌های رایج را کنار گذاشتند و خواهان تغییر رژیم در ایران هستند. آن‌ها می‌گویند:

تغییر رژیم» یک عبارت سمّی و ممنوعه در واشنگتن است. این عبارت تصاویری از جنگ عراق را به ذهن متبادر می‌کند که در آن ایالات متحده در باتلاقی خودساخته گرفتار شده است. به این دلیل است که کسانی که حامی روش تهدیدآمیز ایالات متحده علیه ایران هستند، به طور معمول به حمایت مخفیانه از تغییر رژیم در ایران متهم می‌شوند. در واکنش، متهم تقریبا همیشه آن را انکار کرده است. آن‌ها خواهان تغییر رژیم نیستند و تأکید می‌کنند: ما فقط می‌خواهیم الیگارشی مذهبی در جمهوری اسلامی تغییر رفتار دهد.

اما چنین تحولی هیچگاه رخ نخواهد داد، زیرا دولت ایران همچنان یک دولت انقلابی باقی خواهد ماند که هیچ‌گاه با ایالات متحده خود را وفق نمی‌دهد. به همین دلیل است که تغییر رژیم» یک ایده رادیکال یا بی‌پروا نیست، بلکه عملگرایانه‌ترین و مؤثرترین هدف ت خارجه ایالات متحده در مورد ایران است. در واقع، این تنها هدفی است که به صورت معنی‌داری شانس کاهش تهدید ایرنیان را دارد.

ادلمن و تاکیه به شدت در اشتباه هستند.، اما مقاله آن‌ها خاصیت رک و راست بودن برای ایده وحشتناک تغییر رژیم در ایران را داراست. نیازی نیست که استدلال آن‌ها را موشکافی کنیم تا بفهمیم که آن‌ها خواهان بی‌ثباتی نظام ی ایران و انقلاب توده‌ای هستند، چرا که آن‌ها این حرف را از همان ابتدای مقاله‌شان به ما می‌گویند. حداقل این که موشکافی نکردن استدلال آن‌ها، باعث صرفه‌جویی در زمان می‌شود.

عبارت تغییر رژیم» یک عبارت سمّی و ممنوعه است که در آن برخی افراد خواهان توصیف ت‌های تغییر رژیم به صورتی که گفته شد، یعنی ایجاد بی‌ثباتی، هستند؛ اما در حقیقت این موضوع دیگر یک ایده ممنوعه نیست، اگر همچنان در مجله برجسته در شورای روابط خارجه اسرائیل به صورت گسترده حمایت شود. عبارت تغییر رژیم» کاملا با جنگ عراق مرتبط است، اما انواع دیگری از مداخلات مخرب در امور ملت‌های دیگر را نیز تشریح می‌کند. کودتاهایی که با حمایت آمریکا انجام شده نمونه‌هایی از تغییر رژیم است و آن‌ها بدون نیاز به تهاجم آمریکا، باز هم ترسناک و خطرناک هستند. مداخله در لیبی نوعی دیگری از جنگ تغییر رژیم است که آن کشور را در آشوبی گرفتار کرد که همچنان از آن نجات نیافته است و برای آمریکا باتلاق نیست. این یک تسلای کوچک برای هزاران نفری است که در جنگ قدرت بی‌پایان از دنیا رفتند. در سوریه، ایالات متحده در تلاشی دیگر برای تغییر رژیم کمک به تأمین سوخت جنگ کرد. آن مورد شکست خورد، اما همچنان جان افراد بیشتری را می‌گیرد. سابقه ایالات متحده در حمایت از تغییر رژیم، زشت و خونین است و مطمئنا همه چیز را در کشورهایی که در آن مداخله داشته بدتر کرده است. این آینده‌ای است که حامیان تغییر رژیم برای ایران ارائه می‌کنند: خشونت، خرابی و مهاجرت اجباری.

ایرانیان، به طرز قابل درکی، نمی‌خواهند که کشورشان به سوریه یا لیبی دیگری تبدیل شود؛ بنابراین فشار برای تغییر رژیم در کشور آن‌ها هیچ ارتباطی ندارد با آنچه ایرانیان می‌خواهند یا نیاز دارند. تهدید ایرانی» موضوعی کاملا اغراق‌آمیز است زیرا ایران فاقد توانایی تهدید ایالات متحده و هم‌پیمانان ما است؛ بنابراین تغییر رژیم ارتباطی با امنیت بیشتر ایالات متحده ندارد. حامیان تغییر رژیم ایران می‌خواهند دولت ایران را از بین ببرند زیرا موجودیت آن علیه هژمونی ایالات متحده است و منافع مشتری‌های آمریکا در خاورمیانه را تأمین می‌کند. هیچ یک از این‌ها دلیل خوبی برای بی‌ثات کردن کشوری با بیش از هشتاد میلیون نفر جمعیت نیست. باز هم، هیچ دلیل خوبی برای تغییر رژیم وجود ندارد زیرا انجام چنین کاری کاملا اشتباه است. تغییر رژیم ایران اشتباه است و کسانی که از آن دفاع می‌کنند از عملی خطا و شیطنت‌آمیز دفاع می‌کنند.

بسیار بعید است که ایالات متحده، مدت کوتاهی پس از حمله به ایران، بتواند باعث تغییر رژیم در ایران شود. اما حتی اگر بتواند، این ایده، ایده وحشتناکی خواهد بود. اگر به منطقه خاورمیانه نگاه کنید، خواهید دید که در کشورهای که دچار تغییر رژیم شده‌اند یا برای تغییر رژیم در آن تلاش شده است، تقریبا بدبخت‌ترین کشورهای جهان هستند. سقوط نظام ی مردم را در برابر گروه‌های مسلح تنها می‌گذارد و جنگ بر سر جابجایی رژیم گذشته، مردم را به سال‌ها زندگی در جهنم محکوم می‌کند. این امر باعث نمی‌شود که کشورهای اطراف امن‌تر شوند، زیرا آن‌ها مجبور خواهند شد تا با هجوم پناهندگان، گسترش سلاح تندروها و افزایش ناامنی در مرزهای خودشان مقابله کنند. بی‌ثباتی در کشورهای همسایه نیز باعث می‌شود تا برخی از دولت‌ها به منظور تثبیت دایره نفوذ خود، با حمایت از طرفین منازعه، از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. ایران بی‌ثبات و آشفته به بدترین دولت‌های منطقه فرصت شرارت می‌دهد. تمام این‌ها باعث می‌شود که نیروهای ایالات متحده در منطقه، بیشتر در خطر قرار گیرند. بسته به این که چه چیزی جایگزین رژیم سابق بشود، ممکن است دولتی بر سر کار بیاید که نسبت به نظام فعلی رفتار خصمانه‌تری نسبت به ایالات متحده داشته باشد. احتمال این امر زمانی بیشتر می‌شود که ایالات متحده در درجه نخست مسئول ایجاد هرج و مرج در این کشور باشد.

تجویز ادلمن و تاکیه مبنی بر تغییر نظام در ایران نه تنها وحشتناک است، بلکه نشان می‌دهد فهم آن‌ها از ایران بسیار ناقص است. آن‌ها تفسیری قدیمی و ایدئولوژیک از دولت ایران دارند که دهه‌هاست که دیگر صحیح نیست. آن‌ها همچنان پافشاری می‌کنند که دولت ایران یک دولت انقلابی بدون مرز» است در حالی که این دولت مدت‌هاست که به یک بازیگر انفعالی و فرصت‌طلب در منطقه تبدیل شده است که اولویت اصلیش حفظ نظام و امنیت ایرانیان است. مدلی که آن‌ها امروز ایران را توصیف می‌کنند مانند توصیف اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1970 است که گویی تروتسکی هنوز مسئولیت ارتش سرخ را بر عهده داشته است. بدون شک ادلمن و تاکیه تنش‌زدایی را هم محکوم می‌کنند و به همین ترتیت استدلال‌های سخت و محکمی را علیه آن مطرح می‌کنند؛ زیرا این دو نمی‌توانند این احتمال را بپذیرند که لولوی انقلابی که در تمام دوران کار خود آن را محکوم کرده‌اند، دیگر آن چیزی نیست که قبلا بود.

وقتی ادلمن و تاکیه در حمایت از تغییر رژیم صحبت می‌کنند، احتمالا در مورد مشارکت مخفی جامعه مدنی و اعضای اتحادیه‌های کارگری صحبت می‌کنند:

اتخاذ هدف تغییر رژیم چندان هزینه‌بر نخواهد بود، اما نیازمند برنامه گام به گامی از اقدامات مخفی است تا به کسانی درون جامعه مدنی ایران کمک شود که علیه مشروعیت رژیم مبارزه می‌کنند. سندیکاهای حرفه‌ای مانند اتحادیه‌های کارگری و انجمن‌های معلمین، در این میان پیشرو هستند که در اعتراض به ت‌ها و اقدامات دولت اعتصاب کرده‌اند و گروه‌هایی دانشجویی که اعتراضاتی را درون دانشگاه‌ها سازماندهی کرده‌اند.

چند چیز ممکن است برای مخالفان اصلی ایرانی بدتر از ارتباط با عملیات مخفی ایالات متحده باشد و کمکی» که این دونفر پیشنهاد می‌دهند برای این گروه‌ها به منزله حکم اعدام است. بهترین کاری که ایالات متحده برای حمایت از جمعه مدنی ایران می‌تواند بکند آن است که [با لغو تحریم‌ها] جلوی خفه شدن اقتصاد ایران را بگیرد و جلوی بدبختی مردم عادی ایران را بگیرد و بعد از آن هر گونه کمک» را به طور کلی متوقف کند. نظاره‌گران تیزبین ایران، هنوز نمی‌توانند یا نمی‌خواهند تصدیق کند که بیشتر ایرانیان دولت ما را بسیار نامطلوب می‌دانند و از تلاش دائمی ما برای مداخله در کشور آن‌ها در رنج هستند. به همان اندازه که بسیاری از ایرانیان دولت خود را دوست ندارند و آرزوی تغییرات عمیق ی در آن را دارند، به همان اندازه هم علاقه‌ای به حمایت آمریکا از تغییر رژیم در ایران ندارند. اگر تغیرر رژیم باید توسط خود ایرانیان انجام شود» پس چنین اتفاق نخواهد افتاد و ایالات متحده نیاز به یادگیری نحوه زندگی و تعامل با همین دولت کنونی دارد.


اقتصاد به دنبال جهانی شدن کرونا چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد
نظر ۹ اقتصاد دادن برجسته 
 فارن پالسی

 

*ما به تعادل بهتر جهانی شدن و اعتماد به خود نیاز داریم

جوزف ای استیگلیتز: اقتصاددانان عادت داشتند که مرزبندی کشور‌ها را برای پیگیری ت‌های امنیت غذایی یا انرژی به سخره و نادیده بگیرند. آن‌ها معتقدند در دنیای جهانی شده که مرز‌ها اهمیتی ندارند اگر اتفاقی افتاد همیشه می‌توانیم به کشور‌های دیگر متوسل شویم. اکنون به طور ناگهانی مرز‌ها از اهمیت برخوردارند، زیرا کشور‌ها برای تهیه منابع خود تلاش می‌کنند. این بحران یادآور قدرتمندی است مبنی بر اینکه واحد اساسی ی و اقتصادی هنوز دولت- ملت است. با این وجود، باید اعتراف کنیم برای ساختن زنجیره‌های تأمین به ظاهر کارآمد، دچار کوته بینی شده و سیستمی را ساختیم که کاملاً انعطاف ناپذیر و به طور مکفی متنوع نبوده و در مقابل وقفه آسیب‌پذیر است. در نتیجه شاهد هستیم که این سیستم توسط اختلالی غیرمنتظره خرد شده است. سیستم اقتصادی که ما بعد از این عالم‌گیری ایجاد می‌کنیم باید نسبت به این واقعیت که جهانی‌سازی اقتصادی از جهانی سازی ی بسیار فراتر رفته مقاومتر و حساس‌تر باشد. تا زمانی که این امر رخ دهد کشور‌ها باید برای به دست آوردن توازن بهتر بین بهره از جهانی‌سازی و خوداتکایی تلاش کنند.

 

*دریچه‌ای برای تغییر در شرایط جنگی

رابرت جی شیلر: تغییرات اساسی اغلب در شرایط جنگ رخ می‌دهد. اگرچه دشمن کنونی ویروس است و یک قدرت خارجی نیست، اما عالم‌گیری این ویروس، فضایی را ایجاد کرده که امکان تغییرات در این شرایط امکان پذیر به نظر می‌رسد. این فضا با روایاتی از درد و رنج و قهرمانی همراه با بیماری در حال گسترش است. اپیدمی موجب همدردی میان مردم کشور‌های پیشرفته و فقیر شده و دنیا کوچک‌تر و صمیمی‌تر به نظر می‌رسد. همچنین دریچه‌ای را برای ایجاد راه‌ها و نهاد‌های جدید از جمله اقدامات مؤثرتر برای متوقف کردن روند نابرابری باز می‌کند. ممکن است انگیزه‌ای برای ایجاد مؤسسات بین المللی جدید پیدا کنیم که پس از اتمام این فضا همچنان پابرجا باشند.

 

*خطر واقعی؛ بهره تمداران از ترس و رعب

گیتا گوپیناس: خطر واقعی این است که تغییرات ارگانیک و شخصی (دور شدن مردم از شرایط جهانی شدن) توسط برخی تگذاران که از ترس از مرز‌های آزاد سوءاستفاده می‌کنند، مورد بهره‌برداری ی قرار گیرد. آن‌ها می‌توانند محدودیت‌های حمایت گرایانه تجارت را به واسطه خودکفایی تحمیل کرده و حرکت مردم را به بهانه بهداشت عمومی محدود کنند. اکنون این دست رهبران جهانی است که از این نتیجه جلوگیری کرده و روحیه وحدت بین‌المللی را که بیش از ۵۰ سال در ما پایدار مانده را حفظ کنند.

 

*میخی دیگر بر تابوت جهانی شدن

کارمن رینهارت: چرخه جهانی سازی مدرن از زمان بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ با ضرباتی روبرو بوده است همانند بحران بدهی اروپا، برگزیت و جنگ تجاری ایالات متحده و چین. ظهور پوپولیسم در بسیاری از کشور‌ها تعادل را به نفع کشور و سرزمین خود برقرار می‌کند. عالم‌گیری اولین بحران از ۱۹۳۰ است که اقتصاد‌های پیشرفته و در حال توسعه را درگیر خود کرده است. مانند دهه ۱۹۳۰ پیش فرض‌های حاکمیتی احتمالاً افزایش می‌یابد، فراخوان‌ها برای محدود کردن تجارت و گردش سرمایه خاک بارور و زمینه مساعد خود را در چنین شرایط بدی پیدا می‌کند.

 

*بدتر شدن شرایط موجود اقتصادی

آدام پوسِن: به لحاظ اقتصادی عالم‌گیری چند وضعیت در اقتصاد جهانی را بدتر می‌کند. اولین مورد از این شرایط رکود مادی است؛ ترکیبی از رشد بهره وری کم، عدم بازدهی سرمایه‌گذاری خصوصی. این امر باعث می‌شود که افراد از ریسک‌پذیری خودداری کرده و در ادامه موجب صرفه جویی بیشتر و کاهش تقاضا و نوآوری شود. دوم گسترش شکاف بین کشور‌های ثروتمند (به همراه چند بازار نوظهور) و سایر نقاط جهان در مقاومت در برابر بحران‌ها است. ناسیونالیسم اقتصادی به طور فزاینده‌ای دولت‌ها را به کنار کشیدن اقتصاد‌های خود از سایر نقاط جهان سوق خواهد داد. سوم، تا حدودی در نتیجه جهش به سمت محفوظیت و خطرپذیری ظاهری اقتصاد‌های در حال توسعه جهان همچنان برای تأمین اعتبار و تجارت به دلار آمریکا متکی است. حتی در حالی که ایالات متحده برای سرمایه گذاری کشش کمتری داشته باشد؛ جذابیت آن نسبت به سایر نقاط جهان بیشتر می‌شود که این منجر به نیتی مداوم خواهد شد.

*جهان کلید رهایی را در دست بانکداران مرکزی می‌بیند

اسوار پرزاد: بانکداران مرکزی که زمانی محتاط و محافظه کار به حساب می‌آمدند نشان داده‌اند که می‌توانند در مواقع ناامید کننده با چابکی، جسارت و خلاقیت رفتار کنند. حتی وقتی رهبران ی مایل به هماهنگی ت‌ها در مرز‌ها نیستند، بانکداران مرکزی می‌توانند با هماهنگی عمل کنند. اکنون و البته برای مدت زمان طولانی بانک‌های مرکزی به عنوان اولین و اصلی‌ترین خطوط دفاع در برابر بحران‌های اقتصادی و مالی قرار گرفتند.

 

*عدم بازگشت اقتصادبه وضعیت نرمال

آدام توز: با شروع بحران اولین تکانه‌ها جستجوی قیاس‌های تاریخی در ۱۹۱۴، ۱۹۲۹، ۱۹۴۱ بود، اما شرایط کنونی متفاوت است. بسیاری از کشور‌ها نسبت به آنچه که قبلاً تجربه کرده بودند با شوک اقتصادی بسیار عمیق تری روبرو هستند. با ماندگاری این اوضاع زخم‌های اقتصادی عمیق‌تر می‌شوند و بهبودی کندتر. آنچه فکر می‌کردیم از اقتصاد و امور مالی می‌دانیم به شدت آشفته شده است. از شوک مالی ۲۰۰۸ بحث‌های بسیاری درباره وم حساب کردن عدم قطعیت‌های اساسی مطرح شده اکنون می‌دانیم که عدم قطعیت واقعاً چیست. اگر واکنش مشاغل و خانوار‌ها دفع خطر و جهش به سمت ایمنی باشد، این امر نیرو‌های رکود را پیچیده‌تر می‌کند. اگر پاسخ عمومی به بدهی‌های انباشته شده از بحران ریاضت اقتصادی باشد، این امر اوضاع را بدتر می‌کند. عاقلانه‌تر این است که در عوض خواستار یک دولت فعال‌تر و روشن‌گراتر برای رهبری راه برون رفت از بحران کنونی باشید، اما سؤال این است که این اقدام چه شکلی خواهد گرفت و نیرو‌های ی چگونه آن را کنترل خواهند کرد.

*شغل‌هایی که باز نمی‌گردند

 

لورا داندره تایسون: عالم‌گیر و بهبودی پس از آن باعث تسریع روند دیجیتالی شدن و اتوماسیون مداوم کار می‌شود؛ روند‌هایی که ضمن افزایش مشاغل با مهارت بالا در طی دو دهه گذشته باعث از بین رفتن شغل‌های کم مهارت و به رکود دستمزد‌های متوسط و افزایش نابرابری درآمدی می‌انجامد. شغل‌های با درآمد پایین، کم مهارت، به‌خصوص مشاغل بنگاه‌های کوچک حتی با بهبودی اوضاع برنخواهند گشت. تغییر در تقاضا که بسیاری از آن‌ها با جابه‌جایی اقتصادی انجام شده به‌واسطه این بیماری تسریع یافته و ترکیب آینده تولید ناخالص داخلی را تغییر می‌دهند. سهم خدمات در اقتصاد همچنان رو به افزایش خواهد بود، اما سهم خدمات حضوری در خرده فروشی، مسافرت، آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و دولتی کاهش می‌یابد، زیرا دیجیتالیسم در نحوه سازماندهی و ارائه این خدمات تغییراتی ایجاد می‌کند. رکود باعث تسریع در رشد اشتغال غیر استاندارد و کوتاه مدت، کارگران پاره وقت و کارگران با کارفرمایان متعدد شده که در نتیجه سیستم‌های جدید مزایا انتقال‌پذیر و دستی می‌شود که با کارگران حرکت می‌کند و تعریف کارفرما را گسترده‌تر می‌کند. برنامه‌های آموزشی کم هزینه دیجیتالی برای مهارت سازی مشاغل جدید لازم است، وابستگی ناگهانی افراد زیادی به توانایی کار از راه دور، ضرورت گسترش زیرساخت‌ها و پهنای باند برای تسریع در دیجیتالی شدن فعالیت‌های اقتصادی را یادآوری می‌کند.

 

*جهانی سازی حول محور چین

کیشور محبوبانی: این عالم‌گیری به تغییری آغاز شده بر مبنای دوری از جهانی شدن آمریکا محور و نزدیکی به جهانی شدن چین محور شتاب می‌دهد، اما پرسش این است چرا این روند ادامه خواهد یافت؟ برعکس چین اعتماد آمریکا به جهانی سازی و تجارت بین‌المللی از بین رفته است. اگر به دلایل تاریخی رجوع کنیم، رهبران چینی اکنون به خوبی می‌دانند که عصر تحقیر چین از ۱۸۴۲ تا ۱۹۴۹ نتیجه خودبرتر پنداری و تلاش بیهوده رهبران این کشور برای بریدن از این جهان بود. در عوض چند دهه گذشته تجدید حیات اقتصادی نتیجه پیوند جهانی بود. مردم چین همچنین تجربه اعتماد و اعتقاد عظیم فرهنگی را دارند و بر این باورند که توانایی رقابت در هر مکان و عرصه‌ای را دارند. از این رو ایالات متحده دو گزینه دارد. اگر هدف اصلی آن حفظ برتری جهانی باشد مجبور است با چین در حوزه ژئوپلتیک برد-باخت، چه از نظر ی وچه اقتصادی رقابت کند و اگر هدف بهبود رفاه مردم آمریکا است با وضعیت اجتماعی که رو به وخامت گذاشته باید با چین همکاری کند؛ هر چند امکان موفقیت این همکاری پایین است. 
  @ganji_akbar 
https://foreignpolicy.com/2020/04/15/how-the-economy-will-look-after-the-coronavirus-pandemic/


جاناتان میجز، استاد جامعه شناسی، دانشگاه هاروارد

ویروس کرونا تهدیدی جهانی است، اما این همه گیری تاثیر نامتوازنی در سراسر آمریکا برجای گذاشته است. این وضعیت نابرابری های موجود را وخیم تر می کند و چالش های جدیدی به وجود می آورد. به نظر من از این بحران می توان چند درس مهم درباره نابرابری در آمریکا گرفت: چگونه آسیب هایی وارد می آورد، چه کسی بیشتر از همه لطمه می بیند، چرا چنین است و برای رفع آن چه می توان کرد.

 

یکم- ماندن در خانه یک تجمل است: برای میلیون ها آمریکایی ماندن در خانه یک تجمل است که توان مالی انجام آن را ندارند. آسایش و رفاه تمام آمریکاییان به فروشندگان خواربارفروشی ها، رانندگان تحویل کالا و کارگران کارخانه هایی بستگی دارد که برای ادامه دادن به کارشان، شغل خود را مقدم بر ایمنی خود قرار می دهند. در حالی که طبقات میانی به بالا می توانند مشاغل خود را حفظ کنند، آمریکاییان طبقات مزدبگیر و متوسط برای حفظ مشاغل خود با مشکل مواجه اند: ۵۲ درصد از تحصیل کردگان کالج می توانند از خانه کار کنند، اما در مقایسه تنها ۱۲ درصد کارگران دارای مدرک دبیرستانی و ۴ درصد از آنها که فاقد این مدارک هستند توان انجام این کار را دارند. همین مسئله در بین نژادها نیز صدق می کند. آمریکاییان سفیدپوست به نسبت آفریقایی آمریکاییان یا لاتین تباران دو برابر بیشتر احتمال دارد که گزینه دورکاری داشته باشند. ویروس کرونا تنها یک بعد از بازار کار آمریکا را برجسته می کند که هر چه می گذرد بیشتر قطب بندی می شود و در آن درجاتی از استقلال برای عده معدودی از افراد خوش اقبال و استخدامی مخاطره آمیز برای بقیه عرضه می شود که دستمزدهای پایین، فقدان مزایا یا میزان اندک آن، فقدان کنترل و امنیت و قراردادهای موقت از جمله مشخصات این قبیل مشاغل به شمار می رود.

 

دوم- ثروت؛ عامل شکاف بین آمریکاییان: در آمریکا ثروت- که شامل پس اندازها، سرمایه گذاری ها و دورنمای برخورداری از ارثیه می شود- به طور نابرابر تقسیم شده است. ۲۰ درصد از ثروتمندترین آمریکاییان از ۹۰ درصد این کیک برخوردارند در حالی که ۲۰ درصد فقیرترین آنها ۶ هزار دلار بدهکار هستند. برای افراد برخوردار از ثروت، نفوذ ی، اولویت درمان پزشکی و طول عمر بیشتر در مواقع بحرانی به همراه می آید. اما دهه ها وجود دستمزدهای راکد، باعث تحلیل و از بین رفتن پس اندازهای بسیاری از آمریکاییان دیگر شده است. نابرابری ثروت به این معناست که ویروس کرونا می تواند خطری را متوجه عده ای کند، اما تهدید دوبرابری را متوجه دیگران کند. همانطور که بانک مرکزی گزارش می دهد ۴۰ درصد آمریکاییان نمی توانند از پس هزینه یک وضعیت اضطراری پزشکی ۴۰۰ دلاری بر بیایند. ویروس کرونا منجر به از دست دادن مشاغل تعداد بیشتری از آمریکاییان فقیر می شود. بر اساس تحقیقی که به تازگی انجام شده، این اتفاق می تواند ۲۱ میلیون نفر را به زیر خط فقر براند و باعث شود که آنها از سیرکردن شکم خانواده شان ناتوان شوند.

 

سوم- مراقبت های درمانی اهمیت دارد: از سال ۱۹۴۲ مراقبت های درمانی در آمریکا به وضعیت اشتغال گره خورده است. به این ترتیب از دست دادن شغل می تواند به معنای از دست دادن حق مراقبت های پزشکی شما باشد. درمقایسه با فقط ۵ درصد فارغ التحصیلان کالج، یک سوم آمریکاییان فاقد مدارک دبیرستانی دارای بیمه درمانی نیستند. فقدان دسترسی به مراقبت های درمانی روانی و درمان های تکمیلی یکی از دلایل این است که چرا افراد فاقد مدرک کالج، چهار برابر بیشتر احتمال دارد در اثر خودکشی ناشی از مرگ از روی نومیدی»، اعتیاد به الکل یا سوء مصرف مواد مخدر بمیرند. در حالی که همچنان باید در انتظار میزان نهایی مرگ و میر ناشی از این همه گیری ماند، اپیدمیولوژیست ها گزارش می دهند که همه گیری های پیشین آنفلونزا و سل به طور خاص بر اجتماعات کم درآمدی که فاقد دسترسی به مراقبت های درمانی بوده اند اثر گذاشته اند. در اجتماعات کم درآمد نرخ های مشکلات پزشکی که از پیش وجود دارند بیشتر است و عدم اطمینان می تواند مراجعه برای برخورداری از مراقبت های لازم را به تاخیر یا به تعویق بیندازد و خدمات پزشکی که هم اکنون نیز کمتر از پیش شده، ممکن است قادر به فراهم کردن درمان لازم برای آنها نباشد. تقریبا سه برابر نرخ های اطراف منهتان در محلاتی چون جکسون هیز، کورونا مشاهده شده است. محرومیت اقتصادی به مرگ و میر بالاتر منجر می شود و نرخ های جا به جایی را تشدید می کند و کل اعضای جامعه را به مخاطره می اندازد.

 

چهارم- مردم تمایل دارند قربانیان را مقصر بدانند: رئیس جمهور شیوع ویروس کرونا را به گردن چین و مهاجران می اندازد. او در عین حال از اجتماعات رنگین پوستان خواسته که از الکل، تنباکو و مواد مخدر دوری کنند، اگر نه برای خودشان دست کم برای محافظت از ننه بزرگ، مامان بزرگ یا خانم بزرگ» خودشان. (وی بعدا وقتی در این باره مورد سئوال قرار گرفت گفت که هدفش از گفتن این کلمات فقط متوجه اجتماعات رنگین پوستان نبوده است). این قبیل اظهارات نوعی گرایش به مقصر دانستن مردم به جای شرایط را برملا می کند. وجود این سپر بلاها کمک می کنند که این باور در بسیاری از آمریکاییان تداوم پیدا کند که یک جهان عادلانه جایی است که در آن افراد موفق بدون کمک دیگران خود را بالا می کشند و مردمان فقیر به دلیل تصمیمات نادرست خود است که با سختی مواجه می شوند. تحقیقات من نشان می دهد که تعداد فزاینده ای از آمریکاییان اعتقاد دارند که سختکوشی تنها حد فاصل بین ناکامی و موفقیت است. تبعیضی که آسیایی آمریکاییان هر روزه تجربه می کنند و گاه این پیام از سوی عده ای انتقال داده می شود که مقصران این همه گیری آنهایند، یادآوری است از ماهیت دوره آزمایشی مانند» موجودیت مهاجران. در مواقع عادی آنها با کلیشه ها مواجه اند اما در مواقع بحرانی آنها وجود دارند تا تقصیرها متوجه آنها شود.

 

پنجم- شکنندگی امید بخش است: فروپاشی اقتصاد یک عامل زمخت برای بیداری است، اما شکنندگی اقتصاد قدرتی سرنوشت ساز را در خود پنهان دارد. ویروس کرونا یک حقیقت جامعه شناسانه را اثبات می کند، یک چشم انداز تئوریک که از چندین دهه تحقیق و مطالعه خبر می دهد: نظم اجتماعی چیزی است که مردم آن را می سازند. طی چند هفته گذشته تغییراتی که از نظر بسیاری غیرقابل تصور یا غیر قابل انجام شدن بود یک شبه انجام شدند، از کم شدن سفرهای هوایی گرفته تا مرخصی استعلاجی با حقوق. به نظر من این بحران دعوتی است به ارزش دادن جدید به مشاغل و خدمات و پلی برای اتصال شکاف بین ارزش و ما به ازاء. چرا کارگران ضروری» امروزی باید یکی از کم دستمزدترین مشاغل در کشور باشند؟ امروز مردم بیشتر از همه برای چه خدماتی دلتنگ شده اند؟ فرصت حاضر فرصتی است برای برپا کردن هنجاری جدید»: ایالات متحده ای سبزتر، مهربان تر و عادلانه تر.
منبع
https://theconversation.com/5-lessons-from-the-coronavirus-about-inequality-in-america-136024


نویسنده: نکتار گان؛  سی‌ان‌ان 
ویروس جدید کرونا زندگی‌ها و معیشت‌ها در ایالات‌متحده و چین را ویران کرد. اما به جای اینکه باعث شود این دو کشور برای مبارزه با این پاندمی [فراگیری] با یکدیگر همراهی بیشتری داشته باشند موجب شده که روابط‌شان پیوسته و به شکل مارپیچ‌واری خدشه‌دار شود و شعله‌های یک ناسیونالیسم بالقوه خطرناک را فروزان سازد.


چین در داخل و خارج به‌دلیل نحوه پرداختش به این ویروس- به‌ویژه در روزهای اولیه شیوع این بیماری- در معرض انتقاد زیادی قرار گرفته است. پکن با نفی و رد این انتقادات با لحنی تند و گزنده می‌گوید کارش فقط پاسخگویی به اتهامات دروغین شده است» به‌ویژه از سوی ایالات‌متحده. در ماه مارس و در زمانی که این پاندمی جهان را درمی‌نوردید و همه را خشمگین کرده بود، ژائو لی جیان»، سخنگوی وزارت خارجه چین، آشکارا با توسل به تئوری توطئه» که یک تئوری بی‌بنیان است اعلام کرد که این ویروس احتمالا از سوی ارتش آمریکا وارد چین شده است. چند روز بعد، دونالد ترامپ این ویروس را ویروس چینی» نامید و انگشت اتهام را به سوی چین نشانه رفت آن هم در زمانی که این ویروس داشت به تدریج شهرهای اصلی آمریکا را در می‌نوردید.

 

اگرچه ترامپ یک هفته بعد از این موضع عقب‌نشینی کرد اما انگشت اتهام به چین در اینجا متوقف نشد. در هفته‌های اخیر دولت ترامپ بارها نحوه رسیدگی و پرداختن چین به این ویروس در روزهای اولیه شیوع آن را مورد انتقاد قرار داده و میزان مرگ‌ومیر و واکنش‌های اولیه این کشور را زیر سوال برده است. هفته گذشته، ترامپ و وزیر خارجه‌اش پمپئو- بدون ارائه ادله‌ای- اعلام کردند منشأ این ویروس آزمایشگاه شهر ووهان بوده است. پکن هم اتهامات آمریکا را بی‌پاسخ نگذاشت و در واکنش اعلام کرد که این نوع موضع‌گیری‌ها، تاکتیک‌های انتخاباتی برای انتخاب دوباره و تقویت مواضع ترامپ در میان رای‌دهندگان جمهوری‌خواه است. همزمان رسانه‌های دولتی چین هم با ادبیاتی سخت و گزنده به پمپئو تاخته و او را شیطان»، گناهکار» و دشمن بشریت» خطاب کردند.


اما این ادبیات گزنده بسی عمیق‌تر از جنگ کلمات است. دولت ترامپ درصدد ترسیم برنامه‌ای برای مجازات چین به‌خاطر این پاندمی است؛ گزینه‌های تقابلی عبارتند از تحریم، لغو تعهدات بدهی آمریکا و برقراری ت‌های تحریمی جدید. ترامپ و تنی چند از مقام‌های دولت او درحال تهیه فهرستی از متحدان و افزودن کشورهای دیگر به آن در راستای راه‌اندازی کمپین فشار علیه چین هستند

*پایین‌ترین حد» رابطه ظرف چند دهه

وخامت در روابط درحالی است که دو کشور تقریبا دو سالی است درگیر یک جنگ تجای شده‌اند؛ جنگ تجاری‌ای که موجب افزایش تنش‌ها به سطح بی‌سابقه‌ای شده و صحبت از گسستن طرفین در میان بود. دیوید زویگ، استاد علوم و تکنولوژی در دانشگاه هنگ کنگ و مدیر شرکت مشاوره‌ای Transnational China»  می‌گوید درحالی‌که رویکرد ترامپ به چین ضرورتا جدید نیست اما وضعیتی که او اکنون با آن مواجه است بسیار دراماتیک و خطرناک» است. او می‌افزاید:صدمات هم بسیار بالاتر است. در سال ۲۰۱۶، مساله شغل مردم در میان بود و در سال ۲۰۲۰ بحث زندگی مردم در میان است.» 

ویروس کرونا که اولین بار دسامبر گذشته در شهر ووهان دیده شد، به سراسر جهان گسترش یافته و بیش از ۴.۱ میلیون نفر را مبتلا ساخته و ۲۸۰ هزار نفر را در سطح جهان به کام مرگ فرستاده است. 

دولت آمریکا اولین مورد ابتلا را در ژانویه گزارش کرد؛ ناقل هم مردی بود که چند روز قبل از شهر ووهان بازگشته بود. دولت چین در مورد منشأ این ویروس ابراز تردید می‌کند و مدعی است موارد اولیه در ووهان رخ نداده بود.

"شی یین هونگ"، مشاور دولت چین و استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه رنمین در چین، می‌گوید:روابط آمریکا و چین از سال ۱۹۷۲ به این سو به پایین‌ترین حد رسیده است.» در این سال، ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، سفر تاریخی خود به پکن را انجام داد تا روابط با چین را عادی سازد. 

ارزیابی شی»، این مشاور دولت چین، مبهم است زیرا او بحران‌هایی را که این دو کشور طی سالیان از سر گذرانده‌اند مورد اشاره قرار نمی‌دهد: ماجرای مرگبار میدان تیان آن‌من در سال ۱۹۸۹، بمباران سفارت چین از سوی آمریکا در بلگراد در سال ۱۹۹۹، اصطکاک هوایی میان هواپیمای جاسوسی آمریکایی و جنگنده چینی نزدیک جزیره هیانان در سال ۲۰۰۱ و بحران مالی سال ۲۰۰۸. 

این مشاور می‌افزاید:از آغاز ۲۰۱۸، روابط چین و آمریکا وارد وضعیت رقابت و منازعه همه‌جانبه شده است. از آغاز این پاندمی هم روابط متحمل ضربات سختی شده است.»

بخش دوم ویروس کرونا شکافی بین ایالات متحده و چین ایجاد کرده است که بهبود آن ممکن است به یک نسل نیاز داشته باشد.»


رقابت و بدبینی میان این دو کشور به حوزه‌های تجای، فناوری، ژئوپلیتیک و ایدئولوژی ی هم رسیده است و نشانه‌های جدایی و گسست در دوران پاندمی افزایش یافته است چنان‌که اقدامات قرنطینه‌ای موجب اختلال پروازها و مسافرت‌ها شده است.

*ظهور و افزایش ناسیونالیسم

وقتی پیوندهای دوجانبه طی این پاندمی روند واگرایی و گسست خود را آغاز کرد، افکار عمومی آمریکا نسبت به چین به شدت عوض شد و رکورد تازه‌ای زد. نظرسنجی پیو دریافت که ۶۶ درصد از آمریکایی‌ها دیدگاه نامطلوبی به چین دارند و این بالاترین درصدی است که از نظرسنجی سالانه در سال ۲۰۰۵ به این سو ثبت شده است. تنها حدود یک چهارم در آمریکا نگرش مطلوب نسبت به چین گزارش کرده است.

به همین ترتیب، در چین هم ملی‌گرایی و رویکردهای ضد غربی در‌حال افزایش است. رویکردی از سوی رسانه‌های دولتی و مقام‌های چینی در حال تبلیغ است دال بر اینکه مردم چین به‌ویژه ساکنان ووهان در مهار این ویروس فداکاری به‌خرج داده و صدمات زیادی دیدند. با وجود این فداکاری‌ها و صدمات اما این کشور هنوز در معرض انتقاد قرار دارد که کاری انجام نداده است. در عوض، این رسانه‌ها و مقام‌ها انگشت اتهام را به سوی دولت‌های دیگر نشانه می‌روند و ادعا می‌کنند قصور از سوی کشورهای دیگر است که واکنش مناسبی به این پاندمی نشان ندادند.  

پروفسور زویگ می‌گوید:خیلی روشن است که وقتی یک خصومت خارجی نسبت به چین وجود دارد، مردم ناسیونالیست‌تر می‌شوند و حزب کمونیست هم بازی خود را با آن آغاز می‌کند.» او می‌افزاید: مردم احساس می‌کنند قومیت و هویت چینی در معرض حمله قرار دارد. آنها در وضعیت دفاعی قرار می‌گیرند. در این میان، شنیدن صداهای معقول و منطقی دشوار می‌شود.» 

رشد اقتصادی و ملی‌گرایی برای چند دهه دو بال مشروعیت ی حزب کمونیست چین بوده است. اقتصاد این کشور به‌خاطر کرونا متحمل ضربات سختی شده است و در سه ماه اول سال‌جاری ۶.۸  درصد کوچک‌تر شده است؛ این بدترین موضوع برای چین از سال ۱۹۹۲ به این سو است. با توجه به اینکه حفظ این میزان از رشد اقتصادی بسیار دشوارتر شده است، این حزب ظاهرا برای تقویت موضع خود به ناسیونالیسم بیشتر روی آورده است. 

وقتی تعداد مبتلایان در چین کاهش و در سایر نقاط دنیا افزایش یافت، رسانه‌های دولتی از موفقیت چین در شکست کرونا سخن گفتند درحالی‌که ناکامی کشورهای دیگر- به‌ویژه آمریکا- در مهار آن را برجسته می‌کردند.  

در ۳۰ آوریل، شینهوا»، خبرگزاری دولتی چین، یک ویدئوی انیمیشنی پست کرد که کاراکتر لگو»گونه داشت که واکنش آمریکا به این پاندمی را به سخره می‌گرفت. این پست در توییتر ۲ میلیون بار بازدید شده است. 

"هو شی جین"، سردبیر رسانه دولتی Global Times» چین پنج‌شنبه گذشته در توییتی نوشت: با وجود برخی اشتباهات در روزهای اولیه در ووهان، اما مردم چین از اقدامات دولت بسیار راضی‌اند. ناکارآمدی ایالات‌متحده همچون آینه است و فداکاری‌های ما، اعتماد به نفس و قابلیت حکومت چین را نشان می‌دهد.» 

اواخر ماه گذشته هم رسانه دولتی CCTV چین نظام ی چین را بزرگ‌ترین مزیت» در فائق آمدن بر این بیمای توصیف کرد. این رسانه افزود: رهبری قاطع حزب کمونیست چین مهم‌ترین دلیل برای چین جهت شکست این پاندمی است.» 

هفته گذشته رئیس‌جمهور چین به مناسبت صد و یکمین سالگرد جنبش ۴ می» سخنانی برای جوانان ایراد کرد. این جنبش یک جنبش ی دانشجویی بود که نسبت به شکست و ناکامی دولت برای متوقف ساختن تهاجم خارجی و دفاع از منافع چین مشتعل شده بود. این جنبش بعدها به درخواست بیشتر برای نوسازی، دموکراسی و علم منجر شد. 

در این سخنرانی شی جین پینگ» جوانان چین را در مبارزه‌شان علیه کرونا مورد تحسین قرار داد و از آنها خواست برای تحقق رویای چینی برای بازسازی و جوان‌سازی ملی سخت کار کنند». 

با این حال، این پاندمی باعث شد چین در عرصه خارجی هم مورد انتقاد قرار بگیرد. دامنه انتقادات البته از آمریکا فراتر رفته و بسیای از کشورهای غربی و غیرغربی را شامل می‌شود. اروپایی‌ها هم چین را به اطلاع‌رسانی نادرست متهم می‌کنند و در آفریقا هم انتقاداتی را برانگیخته است. رهبران قاره سیاه به رویکرد تبعیض‌آمیز دولت چین در قبال سیاهپوستان در بحبوحه شیوع کرونا انتقادات سختی وارد کرده‌اند.      @ganji_akbar 
https://www.cnn.com/2020/05/08/asia/us-china-relations-nationalism-intl-hnk/index.html


نویسنده: عباس ترابی، کارشناس ارشد مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران

گفتمان» در ت خارجی، کارکردی مشابه ساختار» در نظریه نوواقعگرایی دارد، لذا تحول در حوزه گفتمان ت خارجی حکومت ها، موجبات تغییر و تحول در "رفتار" آنان خواهد داشت. حال باید دید که آیا گفتمان ت خارجی نظام اسلامی در ایران در سایه تحریم های طولانی مدت ایالات متحده، بالاخص در دوره تقریبا چهار ساله ریاست جمهوری دونالد ترامپ دچار تغییر شده است و یا خواهد شد؟

برای پاسخ به این پرسش، بهتر است ابتدا به این سوتفاهم تاریخی بپردازیم و این نکته را آشکار کنیم که دلیل تحریم های طولانی مدت کاخ سفید علیه جمهوری اسلامی ایران، به گروگان گرفته شدن ۴۴۴ روزه دیپلمات های آمریکایی در تهران -که در تاریخ ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۵۸ رخ داده بود- نیست. بلکه این "انتظار تغییر رفتار" نظام ی جدید حاکم بر تهران است که همواره واشنگتن را امیدوار می کند که با اعمال فشار -گاه حداکثری- سعی کنند آن را به نفع خود و یا در جهت منافع خود تغییر دهند. چرا که اگر رفتار ت خارجی ایران بعد از انقلاب، بلافاصله بعد از گروگانگیری تغییر کرده بود، از آن حادثه چیزی جز  روایت یک واقعه تاریخی در کتب تاریخ برداشت نمی شد.

بنابراین، خواست "تغییر رفتار" نظام برآمده از انقلاب، از همان ابتدای تاسیس در تهران، از جانب کاخ سفید دنبال شده است؛ و چون هرگز برآورده نشده است، پس واقعه گروگانگیری در ظاهر علت العلل این عدم روابط معرفی شده است. در حالی که این حادثه خود تنها یک معلول بیشتر نیست. حال که این اشتباه تاریخی روشن شده است؛ باید علت را نه در عوامل خارجی، بلکه در ایدئولوژی و آرمانگرایی ارزش محوری دانست که با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، به بار نشست. امری که ذاتا با آنچه ایالات متحده از ایران انتظار دارد، سازگار نیست.

لذا، از آنجایی که ذات انقلاب اسلامی که در ایران به وقوع پیوست، بر مبنای گفتمان ایدئولوژیک و آرمانگرایی امت محور (ارزش محور) استوار بوده است و به این جهت که این گفتمان امت محور، به آموزه انقلاب مستمر» بجای اندیشه انقلاب مستقر» معتقد است؛ پس در عمل بجای اینکه متحد منطقه ای ایالات متحده باشد، بعنوان رقیب این کشور در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه عمل می کند. 

آرمانگرایی "امت محور"، گونه ای از گفتمان است که هرگز نقطه پایانی برای تحقق اهداف خویش قائل نیست. یعنی، اگرچه، شروع حرکت و تشکیل حکومت اسلامی در ایران اتفاق می افتد، اما این تنها گام اول بوده و گام دوم با هدف ایجاد انقلاب های مکرر و مستمر در کشورهای اسلامی و میان ملل به اصطلاح مستضعف، خواهان تشکیل حکومت منطقه ای اسلامی است که نظام اسلامی در ایران، بدنبال محقق ساختن آن است.

اما برای اینکه این گفتمان توان بقا و به روز رسانی خود را با شرایط و ژئوپلتیک زمانه داشته باشد، گفتمان "امت محور"، تاکنون در قالب اشکال گوناگونی چون واقعگرایی، عملگرایی فرهنگی، اصولگرایی عدالت محور و اعتدالگرایی مدبرانه با بکارگیری احکام ثانوی چون ضرورت، قاعده وسع، تدرج، مصلحت و تزاحم (اهم و مهم) بدنبال تحقق آرمانهای خویش بوده است. به عبارت دیگر، آمد و رفت دولتهای مختلف در طول این سی و نه سال (۱۳۶۰-۱۳۹۹) و ارائه شعارهایی چون سازندگی، اصلاحات، اصولگرایی و اعتدالگرایی تنها روبنا و تاکتیک هایی هستند که بنا به شرایط بین‌المللی و مواجهه با تحریم‌های اقتصادی آمریکا، برای جامه عمل پوشاندن به آرمان "امت واحده" اسلامی به کار گرفته شده اند.

لازم به ذکر است که، در چارچوب گفتمان امت محور، ت خارجی نظام جمهوری اسلامی در ایران بجای منطق نتایج» از منطق تناسب یا اقتضا» پیروی می کند. یعنی، ت خارجی نظام، "رسالت محور" است و هدف محور (نتیجه محور) نیست. اهداف انقلاب اسلامی هم حفظ کیان اسلام، صدور انقلاب اسلامی، وحدت جهان اسلام و تشکیل جامعه جهانی اسلام است. بنا به گفته بنیان گذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) ایران، قدرت خود را صرف پشتیبانی از سایر مسلمانان می کند»، بر مبنای این سخن، تکلیفی که نظام اسلامی برای خویش قائل است، این است که با به اصطلاح ظلم» مبارزه کند و به گسترش نفوذ اسلام در جهان جهت کوتاه کردن سلطه جهان خواران» بپردازد.

اصل ۱۵۴ قانون اساسی نیز می گوید، نظام جمهوری اسلامی از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان دفاع می‌کند و چون انقلاب اسلامی، خود نهضتی برای پیروزی نهایی مستضعفان بر مستکبرین است، لذا ت خارجه چنین نظامی، ااما بر مبنای حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان تعریف شده است.

اما شاید این سوال پیش بیاید که با تغییر دولت ها و بروز مطالباتی که کاندیداهای ریاست جمهوری در موعد تبلیغات انتخاباتی در مردم بوجود آورده اند و یا در اثر خواست مردم وعده داده اند؛ احتمال می رود که دولت ها برای مشروعیت بخشی بیشتر به خود، به فکر اتخاذ تدابیر نرم تری نسبت به آمریکا باشند. امری که معمولا تمداران آمریکایی بسیار به آن دل می بندند. 

در پاسخ باید خاطر نشان کرد که اولا، از آنجایی که انتخابات و رای گیری در ایران در قالب گفتمان "امت محور" صورت می پذیرد، لذا در چنین گفتمانی، انتخابات "علت ثبوتیه" ولایت فقیه نیست بلکه "علت تنفیذیه" است و تنها حکومت فقیه را کارآمدتر و مقبول تر می کند، اما مشروعیت بخش نیست؛ چون مشروعیت تنها از جانب خداست. در ثانی، هنوز هیچ تفاهمی در سپهر ت خارجه جمهوری اسلامی میان تگذاران و تمداران مبنی بر اینکه در صورت اتخاذ مواضع نرم تر نسبت به ایالات متحده، مقبولیت و کارآمدی حاکمیت افزون تر می گردد؛ بوجود نیامده است.

 بنابراین، ملاحظه می شود که در طول این سی و نه سال، گفتمان حاکم تنها تاکتیک‌های خود را تغییر داده، اما اصالت و هویت اسلامی_ایدئولوژیک آن که بر معیار جهانشمولی اسلام متکی است، هرگز تغییر نکرده است. به همین دلیل، به نظر می رسد که درخواست تغییر رفتار از جمهوری اسلامی در ایران از سوی ایالات متحده، به معنای استحاله و تغییر ماهیت و هویت انقلابی این نظام باشد، امری که تحقق آن از لحاظ عملی هرگز برای حاکمیت ی در ایران عملی نیست.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها